بحث:ابوموسی اشعری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←پانویس
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۴۶: | خط ۱۴۶: | ||
[[حضرت علی]]{{ع}} برای اینکه به خواست اشتر توجه کرده باشد، برای مدتی او را ابقا کرد؛ در عین حالی که میدانست او به زودی با اعمالش، از این سمت برکنار خواهد شد<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱]]، ص۱۶ - ۲۱.</ref>. | [[حضرت علی]]{{ع}} برای اینکه به خواست اشتر توجه کرده باشد، برای مدتی او را ابقا کرد؛ در عین حالی که میدانست او به زودی با اعمالش، از این سمت برکنار خواهد شد<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱]]، ص۱۶ - ۲۱.</ref>. | ||
==نامه حضرت علی{{ع}} به [[مردم کوفه]]== | |||
بعد از این که [[طلحه]] و [[زبیر]]، همراه با [[عایشه]] به سوی [[بصره]] [[حرکت]] کردند، حضرت به قصد [[مبارزه]] با آنها و جلوگیری از [[فتنه]] و [[آشوب]]، به طرف بصره حرکت کرد و چون به ماءُ العُذَیب رسید، این نامه را برای [[اهل کوفه]] نوشت و آنان را از سبب [[کشته شدن عثمان]] [[آگاه]] ساخت و از آنان یاریطلبید: از [[بنده خدا]] علی، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای اهل کوفه که یاریکنندگان [[بزرگوار]] و از مهتران [[عرب]] میباشند. | |||
بعد از [[حمد]] [[خدا]] و [[درود بر پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}}، من شما را از کار عثمان آگاه میسازم؛ به طوری که شنیدن آن مانند دیدن باشد. [[مردم]] به عثمان خلافهایش را گفتند. پس من مردی از [[مهاجرین]] بودم که بسیار خواستار [[خشنودی]] مردم از او بودم و کمتر او را [[سرزنش]] مینمودم و آسانترین روش طلحه و زبیر درباره او، [[تندروی]] و آهستهترین سوق دادنشان، سخت راندن بود و ناگهان عایشه، بیتأمل و [[اندیشه]]، درباره او [[خشمناک]] گردید. پس گروهی برای کشتنش آماده شده، او را کشتند و [[مردم]] بدون [[اکراه]] و [[اجبار]]، از روی میل و [[اختیار]] با من [[بیعت]] نمودند. | |||
بدانید سرای [[هجرت]] - [[مدینه]] - از اهلش خالی گشته، اهلش از آن دور شدند و مانند جوشیدن دیگ، به [[جوش]] و [[خروش]] آمده (آماده [[نبرد]] هستند) و [[فتنه]] و [[تباهکاری]] بر مدار رو آورده است. پس به سوی سردار و پیشوای خود، [[شتاب]] کنید و برای [[جنگ]] با دشمنتان بکوشید. إن شاء [[الله]]<ref>نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۱، ص۸۳۱؛ صبحی صالح، ص۳۶۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص۱۷۰ - ۱۷۱.</ref> | |||
==فرستادگان علی{{ع}} به سوی [[مردم کوفه]]== | |||
[[ابومخنف]] میگوید: زمانی که علی{{ع}} در [[رَبَذه]]، فرود آمد، [[هاشم بن عتبة بن ابی وقاص]] را به سوی [[ابوموسی]] - که در آن [[روز]]، [[امیر کوفه]] بود - فرستاد، تا مردم را برای جنگ [[بسیج]] کند و در نامهای به ابوموسی چنین نوشت: از [[بنده خدا]] [[علی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، به [[عبدالله بن قیس]]. اما بعد، من، [[هاشم بن عتبه]] را به سوی تو فرستادم تا این که بفرستی مسلمانانی که در نزد تو هستند، برای این که مقابله کنند با گروهی که بیعت مرا شکستند و [[پیروان]] مرا به [[شهادت]] رساندند و در [[اسلام]]، این [[بدعت]] بزرگ [[پیمان شکنی]] را ایجاد کردند. وقتی که هاشم به [[کوفه]] آمد، مردم را همراه او بفرست. پس من تو را [[والی]] شهری که در آن هستی، نکردم و تو را ابقا ننمودم، مگر برای این که جزو حامیان من بر [[حق]] و یارانم بر [[حکومت]] باشی.<ref>{{متن حدیث|مِن عَبْدِ اللَّه عليّ أمِيرِالمُؤمِنِينَ إلى عَبْدِ اللَّهِ بنِ قَيْس. أَمَّا بَعدُ، فإنِّي قَدْ بَعَثْتُ إليْكَ هاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ، لِتُشْخِصَ إليَّ مَن قِبَلَكَ مِنَ المُسلِمينَ، لِيَتَوجَّهُوا إلى قَوْمٍ نَكَثُوا بَيْعَتي، وَقَتَلُوا شِيْعَتِي، وَأحْدَثُوا في الإسْلامِ هَذا الحَدَثَ العَظيمَ، فأشْخِصْ بالنَّاسِ إليَّ مَعَهُ حيْنَ يَقْدِمُ عَلَيْكَ، فإنِّي لمْ أُولِّكَ المِصرَ الَّذِي أنْتَ فيهِ، وَلَمْ أُقِرَّكَ عَلَيْهِ، إلَّالِتَكونَ مِن أعوانِي على الحقِّ، وأنْصارِي علَى هذا الأمرِ، والسَّلامُ}}</ref> | |||
هاشم نامه را به [[ابوموسی]] داد و او [[سائب بن مالک اشعری]] را خواست و نامه را برای او خواند و گفت: نظر تو چیست؟ [[سائب]] گفت: از آنچه در نامه است، [[پیروی]] نما! اما ابوموسی نامه را نگه داشت و برای [[مردم]] مطرح نکرد و برابر دستور آن عمل ننمود و فردی را به نزد هاشم فرستاده، او را [[تهدید]] و توعید کرد. | |||
سائب میگوید: من نظر ابوموسی را به هاشم گفتم و [[هاشم بن عتبه]] بلادرنگ نامهای به علی نوشت: برای [[بنده خدا]] علی، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، از هاشم بن عتبه؛ اما بعد ای امیرالمؤمنین! من نامه شما را به مردی رساندم که مخالف و دور از رحم و [[مروت]] بود؛ مردی که [[دشمنی]] او ظاهر بود. پس مرا به [[زندان]] تهدید و از [[قتل]] برساند و این نامه را همراه با محلّ بن [[خلیفه]] طائی که از [[شیعیان]] و [[یاران]] تو و دارای اطلاعات است، فرستادم از او آنچه میخواهی سؤال کن و نظر خودت را برای من بنویس. | |||
بعد شبیه قصهای که در قبل درباره [[عبدالله بن خلیفه]] ذکر کردیم، آمده است که [[محل بن خلیفه]]، نامه را به علی{{ع}} رساند و گفت...<ref>حسن زاده آملی، تکملة منهاج البراعه، ج۱۷، ص۱۹؛ محمودی، نهج السعاده، ج۴، ص۴۶؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۸۵.</ref> شاید این نقل مناسبتر و صحیحتر باشد. به هر حال، هر دو، فرزند خلیفه طائی هستند. | |||
به احتمال، حضرت قبل از فرستادن نامه به ابوموسی، جهت [[بسیج]] [[مردم کوفه]]، [[محمد بن جعفر]] و [[محمد بن ابی بکر]] را فرستاد. آنها مردم را برای [[جهاد]] [[تشویق]] میکردند. گروهی از مردم، شبانه با ابوموسی [[مشورت]] کرده، نظر او را خواستند که آیا همراه با این دو نفر [[حرکت]] کنند یا نه؟ ابوموسی گفت: راه [[آخرت]] این است که در [[خانه]] بمانید. اما راه [[دنیا]] آن است که با این دو نفر حرکت کنید و بدین گونه [[مردم]] را از [[حرکت]] باز داشت. وقتی که این خبر به دو فرستاده حضرت رسید، خیلی ناراحت شدند و با [[ابوموسی]] به شدت برخورد کردند. ابوموسی در جواب آنها گفت: به [[خدا]] قسم [[بیعت]] عثمان بر گردن من، علی و گردنهای شماست. اگر قرار باشد بجنگیم، باید ابتدا به [[جنگ]] [[قاتلان عثمان]] برویم. فرستادگان مزبور از نزد او رفته به علی{{ع}} پیوستند و آن حضرت را از مسائل [[آگاه]] ساختند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹.</ref>. | |||
این واقعه به احتمال پیش از فرستادن هاشم بوده و بعد از آن، حضرت [[هاشم بن عتبه]] را فرستاده و نامهای به ابوموسی نوشته است که شامل [[تهدید]] نیز بود که [[وظیفه]] تو، کمک و [[یاری]] ماست.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص۱۷۱ - ۱۷۳.</ref> | |||
==نامه دیگر [[امام علی]]{{ع}} به ابوموسی== | |||
حضرت سپس [[عبدالله بن عباس]] و [[محمد بن ابیبکر]] را خواند و آنها را به سوی [[ابو موسی]] فرستاد و نامهای دیگر به ابوموسی نوشت: از [[بنده خدا]] علی، [[امیرالمؤمنین]]، به [[عبدالله بن قیس]] اما بعد، ای فرزند [[تکبر]] و [[فریب]] و ای پیرو نیاکان [[کافر]] و [[جاهل]] [[متعصب]]<ref>ر.ک: بحارالأنوار، ج۳۲، ص۹۱.</ref>، به خدا [[سوگند]]، [[معتقد]] بودم که دوری تو از این [[حکومت]] که [[خداوند]] تو را شایسته آن قرار نداده و برایت بهره و [[نصیبی]] در آن ننهاده است، بهزودی تو را از [[پاسخگویی]] به فرمانم، منع خواهد کرد و باعث [[یورش]] و طغیانت [و [[تهمت]]] علیه من خواهد شد. همانا به سوی تو فرزند عباس و فرزند [[ابوبکر]] را فرستادم. پس با آنها و [[شهر]] و مردمش کاری نداشته باش و از کار ما [[کنارهگیری]] کن در حالی که مورد [[مذمت]] و رها شده میباشی و اگر چنین نکردی من به آنها دستور دادهام که با تو [[مخالفت]] کنند، آن گونه که تو با ما مخالفت کردهای. [[خداوند]] [[کید]] خیانتکاران را به راه نمیبرد. پس زمانی که آن دو بر تو دست یابند، تو را قطعه قطعه خواهند کرد و [[درود]] بر کسی که [[شکر نعمت]] گزارد و به [[بیعت]] خود [[وفا]] نماید و به [[امید]] [[عاقبت]] [[نیک]]، عمل کند.<ref>{{متن حدیث|مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ الْحَائِكِ يَا عَاضَّ أَيْرِ أَبِيهِ فَوَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَأَرَى أَنَّ بَعْدَكَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي لَمْ يَجْعَلْكَ اللَّهُ لَهُ أَهْلًا وَ لَا جَعَلَ لَكَ فِيهِ نَصِيباً سَيَمْنَعُكَ مِنْ رَدِّ أَمْرِي وَ الِافْتِرَاءِ عَلَيَّ وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ ابْنَ عَبَّاسٍ وَ ابْنَ أَبِي بَكْرٍ فَخَلِّهِمَا وَ الْمِصْرَ وَ أَهْلَهُ وَ اعْتَزِلْ عَمَلَنَا {{متن قرآن|مَذْءُومًا مَدْحُورًا}} فَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلَّا فَإِنِّي قَدْ أَمَرْتُهُمَا أَنْ يُنَابِذَاكَ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ {{متن قرآن|لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ}} فَإِذَا ظَهَرَا عَلَيْكَ قَطَعَاكَ إِرْباً إِرْباً وَ السَّلَامُ عَلَى مَنْ شَكَرَ النِّعْمَةَ وَ وَفَى بِالْبَيْعَةِ وَ عَمِلَ بِرَجَاءِ الْعَافِيَةِ}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹؛ تکملة منهاج البراعه، ج۱۷، ص۱۹؛ محمودی، نهج السعاده، ج۴، ص۵۰؛ الجمل، ص۱۳۱؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۸۶.</ref> | |||
از آنجا که [[ابن عباس]] و ابن [[ابوبکر]] تأخیر داشتند و حضرت از کارهای آنها [[آگاهی]] نداشتند، از [[ربذه]] به [[ذی قار]] رفت و از آنجا [[امام حسن]]{{ع}}، [[عمار بن یاسر]]، [[زید بن صوحان]] و [[قیس بن سعد بن عباده]] را به همراه نامهای به [[کوفه]] فرستاد. وقتی که آنها به [[قادسیه]] رسیدند، [[مردم]] به استقبال آنها آمدند و چون به کوفه رسیدند، [[نامه امام علی]]{{ع}} را برای آنها خواندند. | |||
متن نامه چنین بود: از [[بنده خدا]] علی، [[امیرالمؤمنین]]، به مسلمانانی که در کوفه هستند. اما بعد، من از جای خود آمدم در حالی که با [[ستمگر]] یا [[ستم]] دیدهام و یا گردنکش و یا رنجبرده هستم. پس [[خدا]] را به [[گواهی]] میگیرم در مورد هر کسی که این نامه من به او میرسد، جز این که به جانب من آید؛ اگر [[مظلوم]] بودم، مرا [[یاری]] کند و اگر [[ستمگر]] بودم، مرا بازگرداند.<ref>{{متن حدیث|مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ بِالْكُوفَةِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ مَخْرَجِي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيَّ فَأَنْشُدُ اللَّهَ رَجُلًا بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا إِلَّا نَفَرَ إِلَيَّ فَإِنْ كُنْتُ مَظْلُوماً أَعَانَنِي وَ إِنْ كُنْتُ ظَالِماً اسْتَعْتَبَنِي وَ السَّلَامُ}}؛ تکملة منهاج البراعه، ج۱۷، ص۲۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۱؛ محمودی، تهج السعاده ج۴، ص۶۱؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۸۶. این نامه در نهج البلاغه به عنوان نامه ۵۷ با اندکی اختلاف آمده است.</ref> | |||
در [[نهج البلاغه]] نامهای آمده است که [[حضرت امیر]]{{ع}} به [[ابوموسی]] نوشته و آن را توسط [[امام حسن]]{{ع}} برای ابوموسی فرستاده است و چون متن نامه با آن چه در قبل نقل کردیم، تفاوت دارد، [[ترجمه]] آن را ذکر میکنیم: | |||
از نامههای آن حضرت به [[ابوموسی اشعری]] که از جانب [[امام]] بر [[کوفه]] [[حاکم]] بود. زمانی که به حضرت خبر رسید که [[مردم]] را از آمدن به کمک آن [[بزرگوار]] بازمیدارد و به [[مخالفت]] با حضرت وادار میکند، در هنگامی که ایشان را برای [[جنگ جمل]] خواسته بود. | |||
متن نامه: از [[بنده خدا]] علی، [[امیرالمؤمنین]]، به [[عبدالله بن قیس]]<ref>از آنجا که خواندن افراد به کنیه، نوعی احترام محسوب میشود، حضرت امیر{{ع}} در نامههای خود به ابوموسی، تنها او را با نام مورد خطاب قرار داده است.</ref>. پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود بر پیامبر]] [[اکرم]]. سخنی از تو به من رسیده که هم به [[سود]] تو و هم به [[زیان]] توست. پس هرگاه آورنده پیغام من نزد تو آمد، دامنت را به کمر [[زن]] و بندت را [[استوار]] ببند و از سوراخ و جایگاهت (کوفه) بیرون آی و آنها که با تو هستند را بخوان و برانگیز. پس اگر راست پنداشته، [[باور]] نمودی بیا و اگر ترسیدی، دور شو و [[سوگند]] به [[خدا]] هر جا باشی، تو را میآورند و رها نمیکنند، تا این که کَرَه تو با شیرت و گداختهات با ناگداختهات آمیخته گردد و تا این که [[فرصت]] نشستن نیافته، از پیش [[رؤیت]] بترسی؛ مانند [[ترسیدن]] از پشت سرت و لکن آن ([[فتنه]] [[اصحاب جمل]]، فتنهای نیست که تو آن را آسان پنداری، بلکه) [[مصیبت]] و دردی بسیار بزرگ و سخت است که باید شتر آن را سوار شده، دشواریش را آسان و کوهستانش را هموار گردانید. پس خردت را [[مقید]] نما و بر کارت مسلط شو و نصیب و بهرهات را بیاب، اگر نمیخواهی، دور شو به جای تنگی که [[رهایی]] در آن نیست که سزاوار آن است که دیگران این کار به سر رسانند و تو [[خواب]] باشی؛ به طوری که گفته نشود فلانی کجاست؟ و [[سوگند]] به [[خدا]] که این [[جنگ]] و زد و خورد به [[حق]] و [[درستی]] است، به دست کسی که بر حق است و باکی ندارد از آنچه کسانی که از [[دین]] و راه حق دوری گزیدهاند، به جا میآورند<ref>نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۶۳، ص۱۰۵۳؛ صبحی صالح، ص۴۵۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱]]، ص۱۷۳ ـ ۱۷۶.</ref> | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |