بحث:ابوموسی اشعری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←پانویس
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۳۶: | خط ۲۳۶: | ||
دو [[داور]] در دومَةُ الجَندَل به دیدار یکدیگر رفتند. معاویه گروهی را مانند [[عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن زبیر]] و دیگر [[رجال]] [[قریش]] فراخواند و [[مغیره]] نیز از [[طائف]] به آنجا آمد.<ref>علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۸۴.</ref> | دو [[داور]] در دومَةُ الجَندَل به دیدار یکدیگر رفتند. معاویه گروهی را مانند [[عبدالله بن عمر]]، [[عبدالله بن زبیر]] و دیگر [[رجال]] [[قریش]] فراخواند و [[مغیره]] نیز از [[طائف]] به آنجا آمد.<ref>علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص۱۸۴.</ref> | ||
==گفتوگوی ابوموسی و [[عمروعاص]]== | |||
وقتی که این دو در کنار یکدیگر قرار گرفتند، عمرو گفت: آیا نمیدانی که عثمان مظلومانه کشته شده است؟ [[ابوموسی]] گفت: چنین است. | |||
عمرو گفت: [[گواهی]] بدهید. ای ابوموسی! چه چیز تو را از [[خون]] خواه عثمان - معاویه باز داشته است؛ در حالی که از [[خاندان]] [[قریش]] محسوب میشود؟ اگر [[بیم]] آن داری که [[مردم]] بگویند معاویه دارای سابقه در [[اسلام]] نیست، تو در این باره [[حجت]] داری. پس بگو من او را [[خونخواه]] [[عثمانی]] [[مظلوم]] یافتهام. همچنین او را مردی [[مدبر]] و [[سیاستمدار]] میشناسم. او [[برادر]] [[ام حبیبه]] [[همسر پیامبر]]{{صل}} است. او از [[اصحاب]] [[رسول]] است. اگر او به [[حکومت]] برسد. تو را تجلیلی بیمانند کند. | |||
ابوموسی گفت: ای عمرو! از [[خدا]] [[پروا]] کن. بدان که معاویه مقام [[ارجمندی]] در اسلام ندارد. اگر معاویه دارای ارجمندی باشد، پس [[ابرهة بن صباح]] بدین مقام سزاوارتر است؛ زیرا [[اهل دین]] و [[فضیلت]] است. اگر من او را ارجمندترین فرد [[قریش]] بدانم، [[علی بن ابی طالب]] را [[برتر]] از او میشناسم. اما این [[کارگزار عثمان]] بوده است، باید بگویم که من [[مهاجران]] نخست را ترک نمیگویم که معاویه را به جای آنان برگمارم. اگر مایل باشی [[سنت]] [[عمر بن خطاب]] را زنده نگه میدارم. | |||
[[عمرو عاص]] گفت: اگر میخواهی با فرزند عمر [[بیعت]] کنی، پس چرا با پسرم که به فضیلت و [[شایستگی]] او [[آگاهی]]، [[بیعت]] نمیکنی؟ | |||
[[ابو موسی]] گفت: فرزند تو مردی [[امین]] است، ولی در این [[فتنه]] [[دست]] داشته است. | |||
عمرو گفت: این [[منصب]] شایسته کسی است که [[قاطع]] باشد و [[عبدالله بن عمر]] چنین نیست. | |||
[[عبدالله بن زبیر]] که در مجلس حضور داشت، از عبدالله بن عمر خواست که به عمرو [[رشوه]] دهد تا [[خلافت]] را برای او تثبیت نماید. عبدالله گفت: [[سوگند]] به خدا تا [[جان]] دارم، به او باج نمیدهم<ref>منقری، وقعة صفین، ص۵۴۱؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۲۵۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص۱۸۴ - ۱۸۵.</ref> | |||
==اعلام نظر حکمین (دو [[داور]])== | |||
وقتی که [[عمروعاص]] و ابوموسی در [[دومة الجندل]] با هم دیدار کردند، عمرو همیشه سعی داشت که [[ابوموسی]] نخست سخن بگوید و به او گفت: تو جزو [[یاران پیامبر]] بودی و از من سال خوردهتری و بدین شیوه، او را [[فریب]] میداد. | |||
عمرو به ابوموسی گفت: نظرم این است که آن دو را از [[منصب خلافت]] [[خلع]] کنیم، سپس مسئله را به شورای [[مسلمانان]] واگذار سازیم که هر کس را خواستند برگزینند. [[ابو موسی]] گفت: نظر [[درستی]] اظهار کردی. | |||
هنگامی که [[مردم]] جمع شدند، ابوموسی به سخن ایستاد و گفت: نظر من و عمرو بر یک امر قرار گرفته است که امیدوارم کار این [[امت]]، [[اصلاح]] شود. | |||
عمرو گفت: درست میگوید سپس گفت: ای ابوموسی! [[سخن]] بران. ابوموسی خواست سخن آغاز کند که [[ابن عباس]] به او گفت: وای بر تو! او قصد فریب تو را دارد. اگر بر یک امر توافق کردهاید، بگذار نخست او سخن آغاز کند؛ زیرا عمرو مردی غدار و [[فریبکار]] است. [[گمان]] ندارم به عهدی که با تو کرده، [[وفا]] کند. | |||
ابوموسی که مرد کودن و خرفتی بود، بدون توجه به سفارش ابن عباس پیش رفت و گفت: ما به کار این امت نگریستیم و دریافتیم که هیچ چیز بیش از [[وحدت]] نظر نمیتواند [[نابسامانی]] آن را اصلاح کند. از این روی من و همتایم، عمرو، توافق کردیم که علی و معاویه را [[عزل]] کنیم و تعیین [[تکلیف]] این امر را به [[مشورت]] مسلمانان بگذاریم تا هر کسی را [[دوست]] داشتند، [[انتخاب]] کنند. من علی و معاویه را خلع کردم، اکنون این امر را به شما واگذار کردم تا فرد شایستهای را برگزینید. | |||
ابوموسی بعد از اتمام سخنان خود در گوشهای نشست. | |||
عمرو برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: این شخص سخنانی گفت و شما آن را شنیدید. او مولای خود علی را از [[خلافت]] عزل کرد. اینک من، همانند او، علی را خلع میکنم، ولی مولایم، معاویه را به این [[منصب]] میگمارم؛ زیرا او [[کارگزار عثمان]] و [[خونخواه]] او و سزاوارترین [[مردم]] به این مقام است. | |||
[[ابوموسی]] وقتی که سخنان عمرو را شنید، گفت: [[خدا]] ناکامت کند! [[غدر]] و ترفند به کار گرفتی. مثل تو مثل سگ است که اگر به او [[حمله]] کنی، حمله میکند و اگر او را رها کنی، باز هم حمله مینماید. عمرو هم گفت: تو مانند چهار پایی هستی که کتابها را حمل میکند. | |||
[[شریح بن هانی]] با تازیانه بر [[عمروعاص]] [[یورش]] برد و بلافاصله فرزند عمرو، به [[دفاع]] از پدر پرداخت. [[شریح]] گفت: ای کاش به جای تازیانه با [[شمشیر]] بر او مینواختم. من از این کار، بیش از هر چیز پشیمان هستم. | |||
ابوموسی سوار بر ناقهاش شد و راه [[مکه]] را در پیش گرفت. [[ابن عباس]] گفت: [[زشت]] باد چهره ابوموسی که او را از [[نیرنگ]] عمرو [[آگاه]] ساختم، ولی نیندیشید! ابوموسی گفت با این که ابن عباس مرا از غدر و خُدعه عمرو با خبر کرد، باز به او [[اطمینان]] کردم و پنداشتم او چیزی را مهمتر از [[مصالح]] [[امت]] نمیشناسد. | |||
سپس عمرو و مردم [[شام]] به سوی معاویه رفتند و با او بر امر [[خلافت]] [[بیعت]] کردند<ref>منقری، وقعة صفین، ص۵۴۵؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۲۵۷.</ref>. | |||
بدین گونه ابوموسی با کار و [[خیانت]] خود، [[خون]] شهیدانی همچون [[عمار یاسر]] را پایمال کرد و با این [[رأی]] خود آن مردم [[ناآگاه]] را بر ضد علی{{ع}} شوراند تا آنجا که علی را [[کافر]] دانستند. آری، [[جنگی]] که در آن هفتصد تا هزار نفر از [[یاران خاص]] علی و بیست و پنج هزار تن از [[مردم عراق]] و چهل و پنج هزار تن از [[شامیان]] کشته شدند، این گونه به نفع معاویه خاتمه یافت<ref>منقری، وقعة صفین، ص۵۴۵؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۲۵۷.</ref>. | |||
[[حضرت علی]] در [[نماز]]، این گونه آنها را [[لعن]] میکرد: بارالها! اولاً معاویه، ثانیاً عمرو، ثالثاً [[ابو اعور]] سلمی و رابعاً [[ابوموسی اشعری]] را لعن نما<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۳۱۵.</ref>! | |||
یا حضرت پس از [[نماز صبح]] و [[مغرب]] میفرمود: پروردگارا! معاویه، عمرو، [[ابوموسی]]، [[حبیب بن مسلمه]]، [[ضحاک بن قیس]]، [[ولید بن عقبه]] و عبد [[الرحمان]] بن [[خالد بن ولید]] را [[لعن]] نما! وقتی معاویه این سخنان را شنید، در [[قنوت]] [[نماز]]، علی، [[ابن عباس]]، [[قیس بن سعد]]، اشتر و حسن و حسین را لعن کرد<ref>منقری، وقعة صفین، ص۵۵۲؛ واقعه صفین در تاریخ، ص۲۵۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۶۰؛ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۳۰۳.</ref>. | |||
وقتی که ابوموسی در [[مکه]]، متوجه [[لعن علی]]{{ع}} گردید، طی نامهای به او نوشت: به من خبر رسیده است که تو مرا لعن میکنی و [[مردم]] [[جاهل]]، پشت سر تو آمین میگویند و من همان سخن [[موسی]] را میگویم: پروردگارا! به خاطر آنچه به من دادی، [[شکر]] میکنم. پس هرگز [[پشتیبان]] [[مجرمان]] نخواهم بود<ref>قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۶۵۴.</ref>. | |||
این [[عاقبت]] [[ابو موسی اشعری]] [[منافق]] و [[نادان]] است! باید دانست که ابوموسی در [[یاری]] و [[حمایت از علی]]{{ع}} کوتاهی میکرد و به گفته خودش از [[فتنه]] میهراسید، اما زمانی که بعد از [[شهادت علی]]{{ع}} معاویه به [[نخیله]] آمد، [[ابوبکره]] از [[بصره]]، [[ابوهریره]] از [[حجاز]]، [[مغیرة بن شعبه]] از [[طائف]] و [[عبدالله بن قیس]] [[اشعری]] از مکه به دیدار او شتافتند. ابوموسی در حالی بر معاویه وارد شد که جامهای سیاه بر تن، کلاه سیاه بر سر و عصای سیاه به دست داشت و گفت: [[درود]] بر تو ای [[امیرالمؤمنین]] و معاویه جواب او را داد<ref>ثقفی، الغارات، ج۲، ص۶۵۶.</ref>. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} نامه ۷۸ [[نهج البلاغه]] را در خصوص [[تحکیم]] به ابوموسی نوشته است و او در سال ۴۲ یا ۴۴ یا ۵۰ یا ۵۲ در [[کوفه]] یا مکه از [[دنیا]] رفت<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۳۱۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص۱۸۶ - ۱۸۸.</ref> | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |