پرش به محتوا

مقداد بن اسود کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۵۳: خط ۲۵۳:


== سرانجام [[مقداد]] ==
== سرانجام [[مقداد]] ==
مرحوم [[کلینی]] با [[سند]] معتبر از [[امام محمد باقر]] {{ع}} [[روایت]] کرده است که روزی [[عثمان]] به مقداد گفت: "دست از [[مذمت]] من و [[مدح]] [[علی بن ابی‌طالب]] بردار وگرنه تو را به آقای اول تو برمی‌گردانم". هنگامی که [[وفات]] مقداد نزدیک شد، به عمار گفت: "به عثمان بگو به سوی آقای اولم یعنی [[پروردگار]] عالمیان برگشتم"<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۳۱.</ref>. سرانجام این [[صحابی]] بزرگ پیامبر {{صل}} در سال ۳۳ هجری در هفتاد سالگی در جُرف (یک فرسخی [[مدینه]] که اواخر عمرش در آنجا [[سکونت]] داشت) بر اثر فتق شکم یا خوردن روغن کرچک از [[دنیا]] رفت<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۰۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۱؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۷۸.</ref>. [[مردم]] جنازه‌اش را بر روی دست از [[جرف]] تا [[مدینه]] آورده، در آنجا [[دفن]] کردند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۲۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۴۸۱. این منابع نقل کرده‌اند که عثمان بر بدن مقداد نماز خواند. روح بن عباده از شعبه، از حکم نقل می‌کند که عثمان بن عفان پس از مرگ مقداد او را ستایش می‌کرد. زبیر بن عوام این شعر را خطاب به عثمان خواند: {{عربی|"لا ألفينك بعد الموت تندبني و في حياتي ما زودتني زادى"}}؛ نمی‌خواهم تو را ببینم که پس از مرگ بر من ندیه و زاری کنی، در حالی که در زمان حیات من توشه مرا نمی‌پرداختی. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۲۱)</ref>.
مرحوم [[کلینی]] با سند معتبر از [[امام محمد باقر]] {{ع}} [[روایت]] کرده است که روزی [[عثمان]] به مقداد گفت: "دست از مذمت من و [[مدح]] [[علی بن ابی‌طالب]] بردار وگرنه تو را به آقای اول تو برمی‌گردانم". هنگامی که [[وفات]] مقداد نزدیک شد، به عمار گفت: "به عثمان بگو به سوی آقای اولم یعنی [[پروردگار]] عالمیان برگشتم"<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۳۱.</ref>. سرانجام این [[صحابی]] بزرگ پیامبر {{صل}} در سال ۳۳ هجری در هفتاد سالگی در جُرف (یک فرسخی [[مدینه]] که اواخر عمرش در آنجا [[سکونت]] داشت) بر اثر فتق شکم یا خوردن روغن کرچک از [[دنیا]] رفت<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۰۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۲۱؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۴۷۸.</ref>. [[مردم]] جنازه‌اش را بر روی دست از [[جرف]] تا [[مدینه]] آورده، در آنجا [[دفن]] کردند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۲۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۴۸۱. این منابع نقل کرده‌اند که عثمان بر بدن مقداد نماز خواند. روح بن عباده از شعبه، از حکم نقل می‌کند که عثمان بن عفان پس از مرگ مقداد او را ستایش می‌کرد. زبیر بن عوام این شعر را خطاب به عثمان خواند: {{عربی|"لا ألفينك بعد الموت تندبني و في حياتي ما زودتني زادى"}}؛ نمی‌خواهم تو را ببینم که پس از مرگ بر من ندیه و زاری کنی، در حالی که در زمان حیات من توشه مرا نمی‌پرداختی. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۲۱)</ref>.


طبق [[وصیّت]] [[مقداد]]، [[عمار]] بر او [[نماز]] گزارد<ref>یعقوبی در این باره می‌نویسد: در هنگام جمع‌آوری قرآن بین عثمان و عبدالله بن مسعود درگیری پیش آمد که عثمان دستور داد ابن مسعود را روی زمین کشیدند و دو دندنه او شکست. ابن مسعود از این کار بسیار ناراحت شد. وقتی عثمان به عیادت وی آمد، به او گفت: این چه سخنی است که از تو به من رسیده است؟ ابن مسعود گفت: درباره هر چه به من روا داشتی، گفته‌ام؛ تو گفتی مرا با لگد بزنند و من هنگام نماز ظهر و عصر را بیهوش بودم و مقرری مرا پس گرفتی. عثمان گفت: اکنون برای قصاص آماده‌ام. ابن مسعود گفت: من کسی نیستم که در قصاص را بر روی خلفا بگشایم. عثمان گفت: این مقرری توست، آن را بگیر. ابن مسعود گفت: آن‌گاه که به آن نیاز داشتم آن را از من دریغ داشتی و اکنون که از آن بی‌نیازم آن را به من می‌بخشی؟ نیازی به آن ندارم. عثمان بازگشت و ابن مسعود بر عثمان خشمناک بود تا این که از دنیا رفت و عمار بن یاسر بر او نماز خواند در حالی که عثمان در مدینه نبود. پس مرگ او را مخفی نگه داشتند و چون عثمان بازگشت، قبر را دید و گفت: این قبر کیست؟ گفتند: قبر عبدالله بن مسعود. گفت: چگونه پیش از اطلاع من دفن شده است؟ گفتند: عمار بن یاسر به کار او رسیدگی کرده و خود ابن مسعود وصیت کرده که به عثمان اطلاع داده نشود. مدت زیادی نگذشت که مقداد هم از دنیا رفت و عمار بر او نماز خواند، زیرا خودش به عمار وصیت کرده بود و به عثمان اطلاع ندادند، پس خشم عثمان بر عمار بالا گرفت و به او گفت: وای بر پسر زن سیاه! به راستی که او را خوب می‌شناختم. (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱)</ref> و در [[قبرستان بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۲۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۸، ص۲۹۶.</ref> و اینکه عده‌ای بقعه‌ای را که در بیابان شهروان [[بغداد]] در نزد [[اهل]] آن منطقه به [[مقبره]] [[مقداد]] معروفست، [[مدفن]] مقداد می‌دانند، صحیح نیست؛ زیرا این بقعه متعلق به مقداد سیوری، صاحب کتب شرح نهج المسترشدین فی اصول الدین، کنز العرفان فی [[فقه]] القرآن و... است<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۸، ص۲۹۶. البته این قسمت، بخشی از کتاب تحفة العالِم فی شرح خطبة العالم از مرحوم سید جعفر طباطبایی بحرالعلوم، با تلخیص سید محمد مهدی خِرسان نجفی است و این احتمال از آن مرحوم سید محمد باقر خوانساری در روضات الجنات است و در تعلیقه محقق بحارالانوار به نقل از الذریعه (ج۱، ص۴۲۹ و ۴۶۵) به نقل از شیخ حسن بن راشد حلی، شاگرد فاضل مقداد آمده است که او در نجف اشرف وفات و همان‌جا دفن شده است و بنابراین، احتمال صاحب روضات مردود خواهد بود. (یوسفی غروی)</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۵۳-۶۵۴.</ref>
طبق [[وصیّت]] [[مقداد]]، عمار بر او [[نماز]] گزارد<ref>یعقوبی در این باره می‌نویسد: در هنگام جمع‌آوری قرآن بین عثمان و عبدالله بن مسعود درگیری پیش آمد که عثمان دستور داد ابن مسعود را روی زمین کشیدند و دو دندنه او شکست. ابن مسعود از این کار بسیار ناراحت شد. وقتی عثمان به عیادت وی آمد، به او گفت: این چه سخنی است که از تو به من رسیده است؟ ابن مسعود گفت: درباره هر چه به من روا داشتی، گفته‌ام؛ تو گفتی مرا با لگد بزنند و من هنگام نماز ظهر و عصر را بیهوش بودم و مقرری مرا پس گرفتی. عثمان گفت: اکنون برای قصاص آماده‌ام. ابن مسعود گفت: من کسی نیستم که در قصاص را بر روی خلفا بگشایم. عثمان گفت: این مقرری توست، آن را بگیر. ابن مسعود گفت: آن‌گاه که به آن نیاز داشتم آن را از من دریغ داشتی و اکنون که از آن بی‌نیازم آن را به من می‌بخشی؟ نیازی به آن ندارم. عثمان بازگشت و ابن مسعود بر عثمان خشمناک بود تا این که از دنیا رفت و عمار بن یاسر بر او نماز خواند در حالی که عثمان در مدینه نبود. پس مرگ او را مخفی نگه داشتند و چون عثمان بازگشت، قبر را دید و گفت: این قبر کیست؟ گفتند: قبر عبدالله بن مسعود. گفت: چگونه پیش از اطلاع من دفن شده است؟ گفتند: عمار بن یاسر به کار او رسیدگی کرده و خود ابن مسعود وصیت کرده که به عثمان اطلاع داده نشود. مدت زیادی نگذشت که مقداد هم از دنیا رفت و عمار بر او نماز خواند، زیرا خودش به عمار وصیت کرده بود و به عثمان اطلاع ندادند، پس خشم عثمان بر عمار بالا گرفت و به او گفت: وای بر پسر زن سیاه! به راستی که او را خوب می‌شناختم. (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱)</ref> و در [[قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۲۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۸، ص۲۹۶.</ref> و اینکه عده‌ای بقعه‌ای را که در بیابان شهروان [[بغداد]] در نزد [[اهل]] آن منطقه به مقبره [[مقداد]] معروفست، [[مدفن]] مقداد می‌دانند، صحیح نیست؛ زیرا این بقعه متعلق به مقداد سیوری، صاحب کتب شرح نهج المسترشدین فی اصول الدین، کنز العرفان فی [[فقه]] القرآن و... است<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۸، ص۲۹۶. البته این قسمت، بخشی از کتاب تحفة العالِم فی شرح خطبة العالم از مرحوم سید جعفر طباطبایی بحرالعلوم، با تلخیص سید محمد مهدی خِرسان نجفی است و این احتمال از آن مرحوم سید محمد باقر خوانساری در روضات الجنات است و در تعلیقه محقق بحارالانوار به نقل از الذریعه (ج۱، ص۴۲۹ و ۴۶۵) به نقل از شیخ حسن بن راشد حلی، شاگرد فاضل مقداد آمده است که او در نجف اشرف وفات و همان‌جا دفن شده است و بنابراین، احتمال صاحب روضات مردود خواهد بود. (یوسفی غروی)</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۵۳-۶۵۴.</ref>


[[مقداد]] از ابتدا ثروتمند بود و [[وصیت]] کرد ۳۶ هزار درهم از دارایی‌اش را به [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} بدهند. این [[وصیت]]، نشان‌دهنده [[محبت]] او به [[اهل‌بیت]] و [[بزرگداشت]] و [[احترام]] او نسبت به ایشان است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۵۸.</ref>.
[[مقداد]] از ابتدا ثروتمند بود و [[وصیت]] کرد ۳۶ هزار درهم از دارایی‌اش را به [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} بدهند. این [[وصیت]]، نشان‌دهنده [[محبت]] او به [[اهل‌بیت]] و [[بزرگداشت]] و [[احترام]] او نسبت به ایشان است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۵۸.</ref>.
۱۱۴٬۴۷۹

ویرایش