مقداد بن اسود کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←مقداد و ماجرای سقیفه
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
[[سلمان]] میگوید: پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} نزد [[علی]] {{ع}} آمدم در حالی که پیامبر {{صل}} را [[غسل]] میداد. پیامبر {{صل}} به علی {{ع}} [[وصیّت]] کرده بود که کسی غیر او غسلش را بر عهده نگیرد. وقتی علی {{ع}} پس از این [[وصیت]] به پیامبر {{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]]، پس چه کسی مرا در غسل تو کمک خواهد کرد؟" پیامبر {{صل}} فرمود: "جبرئیل". علی {{ع}} هیچ عضوی (از اعضای حضرت) را [[اراده]] نمیکرد مگر آنکه برایش به طرف دیگر گردانیده میشد. وقتی علی {{ع}} پیامبر {{صل}} را غسل داد و حنوط و کفن کرد، من، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[حضرت زهرا]] {{س}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} را به داخل [[خانه]] برد و خود جلو ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم و بر آن حضرت [[نماز]] خواندیم. [[عایشه]] نیز در حجره بود ولی متوجه نشد چرا که خداوند [[قدرت]] دیدن را از او گرفته بود. سپس علی {{ع}} ده نفر از [[مهاجران]] و ده نفر از [[انصار]] را به داخل [[خانه]] میآورد. آنان وارد خانه میشدند و [[نماز]] میخواندند و خارج میشدند، تا آنکه هیچ کس از حاضران از [[مهاجر]] و [[انصار]] باقی نماند مگر آنکه بر آن حضرت نماز خواند<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، ص۵۷۸؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۸۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۲۸.</ref> | [[سلمان]] میگوید: پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} نزد [[علی]] {{ع}} آمدم در حالی که پیامبر {{صل}} را [[غسل]] میداد. پیامبر {{صل}} به علی {{ع}} [[وصیّت]] کرده بود که کسی غیر او غسلش را بر عهده نگیرد. وقتی علی {{ع}} پس از این [[وصیت]] به پیامبر {{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]]، پس چه کسی مرا در غسل تو کمک خواهد کرد؟" پیامبر {{صل}} فرمود: "جبرئیل". علی {{ع}} هیچ عضوی (از اعضای حضرت) را [[اراده]] نمیکرد مگر آنکه برایش به طرف دیگر گردانیده میشد. وقتی علی {{ع}} پیامبر {{صل}} را غسل داد و حنوط و کفن کرد، من، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[حضرت زهرا]] {{س}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} را به داخل [[خانه]] برد و خود جلو ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم و بر آن حضرت [[نماز]] خواندیم. [[عایشه]] نیز در حجره بود ولی متوجه نشد چرا که خداوند [[قدرت]] دیدن را از او گرفته بود. سپس علی {{ع}} ده نفر از [[مهاجران]] و ده نفر از [[انصار]] را به داخل [[خانه]] میآورد. آنان وارد خانه میشدند و [[نماز]] میخواندند و خارج میشدند، تا آنکه هیچ کس از حاضران از [[مهاجر]] و [[انصار]] باقی نماند مگر آنکه بر آن حضرت نماز خواند<ref>کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلیم بن قیس، ص۵۷۸؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۸۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۲۸.</ref> | ||
== | == مقداد و ماجرای سقیفه == | ||
{{همچنین|سقیفه بنی ساعده}} | |||
[[براء بن عازب]] گوید: پس از [[رحلت رسول اکرم]] {{صل}} چون شب شد به [[مسجد]] رفتم. وقتی در آنجا وارد شدم، به یاد آوردم که من زمزمه [[قرآن]] [[پیامبر]] {{صل}} را میشنیدم. پس از جا برخاستم و به طرف محل "بنی بیاضه" رفتم، در آنجا چند نفر را دیدم که آهسته با یک دیگر صحبت میکردند؛ وقتی به آنان نزدیک شدم، ساکت شدند و من هم برگشتم. آنان مرا شناختند ولی من ایشان را نشناختم، لذا مرا صدا زدند و من نزد آنان رفتم؛ آنان [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[سلمان]]، [[عمار بن یاسر]]، [[عبادة بن صامت]]، [[حذیفة بن یمان]] و [[زبیر بن عوام]] بودند. [[حذیفه]] گفت: "به [[خدا]] قسم، آنچه به شما خبر دادم، انجام خواهند داد؛ به خدا قسم [[دروغ]] نمیگویم و به من دروغ گفته نشده است. تا آنجا که قومی خواهند خواست که مسئله را به صورت [[شورا]] بین [[مهاجران]] و انصار قرار دهند". پس گفت: "نزد ابیّ بن کعب برویم که آنچه من میدانم او هم میداند". | [[براء بن عازب]] گوید: پس از [[رحلت رسول اکرم]] {{صل}} چون شب شد به [[مسجد]] رفتم. وقتی در آنجا وارد شدم، به یاد آوردم که من زمزمه [[قرآن]] [[پیامبر]] {{صل}} را میشنیدم. پس از جا برخاستم و به طرف محل "بنی بیاضه" رفتم، در آنجا چند نفر را دیدم که آهسته با یک دیگر صحبت میکردند؛ وقتی به آنان نزدیک شدم، ساکت شدند و من هم برگشتم. آنان مرا شناختند ولی من ایشان را نشناختم، لذا مرا صدا زدند و من نزد آنان رفتم؛ آنان [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[سلمان]]، [[عمار بن یاسر]]، [[عبادة بن صامت]]، [[حذیفة بن یمان]] و [[زبیر بن عوام]] بودند. [[حذیفه]] گفت: "به [[خدا]] قسم، آنچه به شما خبر دادم، انجام خواهند داد؛ به خدا قسم [[دروغ]] نمیگویم و به من دروغ گفته نشده است. تا آنجا که قومی خواهند خواست که مسئله را به صورت [[شورا]] بین [[مهاجران]] و انصار قرار دهند". پس گفت: "نزد ابیّ بن کعب برویم که آنچه من میدانم او هم میداند". | ||