تناسخ در قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[تناسخ]] از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معنای جابه جایی<ref>اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».</ref>، زایل ساختن<ref>مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».</ref>، [[باطل]] کردن<ref>التحقیق، ج ۱۲، ص۹۶، «نسخ».</ref> و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن میآید<ref>مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».</ref>، از این رو به آمد و شد زمانها که در پی یکدیگر صورت میگیرند «تناسخ ازمنه» گویند<ref>المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».</ref>. تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر میشود (Metempscose)، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در [[دنیا]] برای | [[تناسخ]] از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معنای جابه جایی<ref>اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».</ref>، زایل ساختن<ref>مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».</ref>، [[باطل]] کردن<ref>التحقیق، ج ۱۲، ص۹۶، «نسخ».</ref> و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن میآید<ref>مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».</ref>، از این رو به آمد و شد زمانها که در پی یکدیگر صورت میگیرند «تناسخ ازمنه» گویند<ref>المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».</ref>. تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر میشود (Metempscose)، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در [[دنیا]] برای تحمل [[کیفر]] یا برخورداری از [[پاداش اعمال]] پیشین و رسیدن به کمال<ref>دایره المعارف تشیع، ج ۵، ص۹۵؛ دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص۶۷۲؛ المظاهر الالهیه، ص۹۰.</ref> و آن بر ۴ قسم است؛ زیرا انتقال یا به پیکر [[انسان]] ([[نسخ]]) یا حیوان ([[مسخ]])<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۷۲.</ref> یا درختان و گیاهان (فسخ) یا جمادات (رسخ) است<ref>شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۶ - ۱۹۷.</ref>. البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از [[منجمان]] و [[فلاسفه]] [[ایرانی]]، [[یونانی]]، [[بابلی]] و [[هندی]]، به ویژه حکمای خسروانی مانند [[شیخ اشراق]] به آن [[اعتقاد]] داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره ای همه اوضاع جهانی تجدید میشود، گرچه میتوان گفت این هم نوعی تناسخ است<ref>الملل و النحل، ج ۲، ص۲۵۵.</ref>. در [[قرآن کریم]] از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده است؛ ولی [[مفسران]] در [[تفسیر]] حدود ۲۰ [[آیه]] به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از ۱۰۰۰ [[آیه قرآنی]] ناظر به [[معاد]] و مسائل مرتبط با آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانستهاند؛ زیرا تناسخ [[انکار]] [[بهشت و جهنم]] را در پی داشته و برای [[توبه]]، [[انابه]]، [[شفاعت]]، [[عفو]] و [[غفران]]، جایگاهی باقی نمیگذارد، از همین رو بطلان تناسخ را به معنای مشهور همه [[دانشمندان]] [[مسلمان]] پذیرفتهاند<ref>حقیقت روح، ص۴۷۲.</ref>. تنها [[افکار]] [[هندوها]] و منقولاتی از [[عرب]]، گروهی را به سوی این [[عقیده]] [[باطل]] و کفرآور کشانده است<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.</ref>. برخی بدون توجه به ماهیت [[رجعت]] و مبانی [[شیعی]]، رجعت را به [[تناسخ]] نزدیک دانستهاند. [[دانشمندان شیعه]] با ردّ این دیدگاه بر تفاوت رجعت و تناسخ و [[کفر]] معتقدان به تناسخ پای فشردهاند<ref>الغدیر، ج ۲، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳.</ref>. تناسخ مورد بحث در مقاله حاضر تناسخ مُلْکی است و آن غیر از مسخی همانند [[مسخ]] گروهی از [[بنی اسرائیل]]<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعْتَدَوْا۟ مِنكُمْ فِى ٱلسَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا۟ قِرَدَةً خَـٰسِـِٔينَ}} «و میان خود، آنان را که در روز شنبه از اندازه در گذشتند شناختهاید که به آنها گفتیم بوزینگانی باشید، رانده» سوره بقره، آیه ۶۵.</ref> است<ref>المیزان، ج ۱، ص۲۰۵؛ مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۵؛ شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۱.</ref> و نیز در برابر تناسخ [[ملکوتی]] است که همان [[تجسم اعمال]] و [[ملکات]] [[انسان]] در [[برزخ]] صعودی و موافق [[مذهب]] [[انبیا]] و مقبول [[اهل]] [[کشف]] و [[شرایع]] و [[ادیان]] [[حق]] است<ref>مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۴؛ شرح المنظومه، ج ۵، ص۱۹۰.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۲.</ref> | ||
==پیشینه [[اعتقاد]] به تناسخ== | ==پیشینه [[اعتقاد]] به تناسخ== | ||
برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند [[قرن]] قبل از میلاد بازگرداندهاند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.</ref>. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.</ref> و [[مصر]]<ref>دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.</ref> دانستهاند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان [[مردم]] پس از عصر [[حضرت نوح]]{{ع}} پدید آمده<ref>راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.</ref> و [[شاهد]] این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده میشویم و میمیریم؛ ولی برانگیخته نمیشویم: {{متن قرآن|إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ}}<ref>«آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) میمیریم و (برخی دیگر) زنده میشویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.</ref> آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین [[بت پرستان]] بوده است<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.</ref>. از مانویها، سمنیها، برهمانیان، [[بودائیان]] و [[صابئین]] و برخی از [[یهودیان]]، [[مسیحیان]]<ref>تبصرة العوام، ص۸۷.</ref> و [[مسلمانان]] نیز [[اعتقاد]] به این [[پندار]] [[باطل]]، نقل شده است؛ یهودیان گفتهاند: ما در کتاب [[دانیال]] یافته ایم که [[خدا]] بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده ای [[مسخ]] کرده است تا [[عذاب]] خویش را ببیند و در پایان به صورت [[موحد]] [[مبعوث]] شود<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. عده ای [[تناسخ]] را نشانه خاص نحله [[هندی]] دانسته<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref> و منشأ [[احترام]] کنونی آنان برای حیوانات را همین [[عقیده]] میدانند و حتی معتقدند که [[مانی]] در [[زمان]] [[تبعید]] از ایرانشهر وقتی به [[سرزمین]] هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به [[مذهب]] خویش آورد<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref>. سپس این عقیده در [[ارکان دین]] خرمی، سنباد، استأسیس و مقنع پدید آمد<ref>ایران و اسلام، ص۵۶۴.</ref>. به [[باور]] برخی، این عقیده را [[زردشت]] و [[ساسان]] پنجم از هند به [[ایران]] آوردند<ref>اسرار العقائد، ص۴۶.</ref>. برخی از [[اعراب]] نیز [[معتقد]] به تناسخ شدند<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.</ref>. اعتقاد به تناسخ بعد از [[اسلام]] در زمان [[دولت بنی عباس]] به تدریج از طریق هندیها و [[ایرانیها]] داخل حوزه اسلام شد<ref>مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.</ref> و گروهی از [[معتزله]] به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که [[گناه]] [[آدم]]<ref>{{متن قرآن|فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ}} «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.</ref> موجب خروج او از [[بهشت]] شد و [[روح]] او به صورت [[مردم]] یا جاندار به [[دنیا]] گسیل شد. فرقههای غالی [[شیعی]] نظیر [[بیانیه]]، جناحیه، [[خطابیه]]، رواندیه و نیز برخی از [[صوفیه]]<ref>تحقیق ماللهند، ص۴۱.</ref> و حلولیها، نصیریها، دروزیها، سبائیها (که برخی آنان را ساخته دست [[شیعه]] میدانند)، [[کیسانیه]] و [[اخوان الصفا]] (که [[انتقال روح]] [[انسان]] به جمادات و نباتات را جایز شمردهاند)<ref>شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.</ref> نیز به گسترش این [[عقیده]] دامن زدهاند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. در [[مغرب زمین]]، بزرگان [[فلسفه]] غرب از ۶ [[قرن]] پیش از میلاد نظریه بازگشت [[ارواح]] و [[تناسخ]] را مطرح کردهاند<ref>موسوعة الادیان، ص۱۸۸؛ تاریخ جامع ادیان، ص۹۵؛ تاریخ فلسفه، ج ۱، ص۴۰.</ref> و برخی [[یونانیان]] [[معتقد]] به آن، تلاش در جهت [[تطهیر]] [[باطن]] و [[روح]] را موجب [[رهایی]] روح از [[حلول]] در | برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند [[قرن]] قبل از میلاد بازگرداندهاند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.</ref>. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.</ref> و [[مصر]]<ref>دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.</ref> دانستهاند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان [[مردم]] پس از عصر [[حضرت نوح]]{{ع}} پدید آمده<ref>راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.</ref> و [[شاهد]] این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده میشویم و میمیریم؛ ولی برانگیخته نمیشویم: {{متن قرآن|إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ}}<ref>«آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) میمیریم و (برخی دیگر) زنده میشویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.</ref> آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین [[بت پرستان]] بوده است<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.</ref>. از مانویها، سمنیها، برهمانیان، [[بودائیان]] و [[صابئین]] و برخی از [[یهودیان]]، [[مسیحیان]]<ref>تبصرة العوام، ص۸۷.</ref> و [[مسلمانان]] نیز [[اعتقاد]] به این [[پندار]] [[باطل]]، نقل شده است؛ یهودیان گفتهاند: ما در کتاب [[دانیال]] یافته ایم که [[خدا]] بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده ای [[مسخ]] کرده است تا [[عذاب]] خویش را ببیند و در پایان به صورت [[موحد]] [[مبعوث]] شود<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. عده ای [[تناسخ]] را نشانه خاص نحله [[هندی]] دانسته<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref> و منشأ [[احترام]] کنونی آنان برای حیوانات را همین [[عقیده]] میدانند و حتی معتقدند که [[مانی]] در [[زمان]] [[تبعید]] از ایرانشهر وقتی به [[سرزمین]] هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به [[مذهب]] خویش آورد<ref>تحقیق ماللهند، ص۳۵.</ref>. سپس این عقیده در [[ارکان دین]] خرمی، سنباد، استأسیس و مقنع پدید آمد<ref>ایران و اسلام، ص۵۶۴.</ref>. به [[باور]] برخی، این عقیده را [[زردشت]] و [[ساسان]] پنجم از هند به [[ایران]] آوردند<ref>اسرار العقائد، ص۴۶.</ref>. برخی از [[اعراب]] نیز [[معتقد]] به تناسخ شدند<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.</ref>. اعتقاد به تناسخ بعد از [[اسلام]] در زمان [[دولت بنی عباس]] به تدریج از طریق هندیها و [[ایرانیها]] داخل حوزه اسلام شد<ref>مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.</ref> و گروهی از [[معتزله]] به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که [[گناه]] [[آدم]]<ref>{{متن قرآن|فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ}} «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.</ref> موجب خروج او از [[بهشت]] شد و [[روح]] او به صورت [[مردم]] یا جاندار به [[دنیا]] گسیل شد. فرقههای غالی [[شیعی]] نظیر [[بیانیه]]، جناحیه، [[خطابیه]]، رواندیه و نیز برخی از [[صوفیه]]<ref>تحقیق ماللهند، ص۴۱.</ref> و حلولیها، نصیریها، دروزیها، سبائیها (که برخی آنان را ساخته دست [[شیعه]] میدانند)، [[کیسانیه]] و [[اخوان الصفا]] (که [[انتقال روح]] [[انسان]] به جمادات و نباتات را جایز شمردهاند)<ref>شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.</ref> نیز به گسترش این [[عقیده]] دامن زدهاند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>. در [[مغرب زمین]]، بزرگان [[فلسفه]] غرب از ۶ [[قرن]] پیش از میلاد نظریه بازگشت [[ارواح]] و [[تناسخ]] را مطرح کردهاند<ref>موسوعة الادیان، ص۱۸۸؛ تاریخ جامع ادیان، ص۹۵؛ تاریخ فلسفه، ج ۱، ص۴۰.</ref> و برخی [[یونانیان]] [[معتقد]] به آن، تلاش در جهت [[تطهیر]] [[باطن]] و [[روح]] را موجب [[رهایی]] روح از [[حلول]] در جسم زمینی دیگر میدانستهاند. از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین [[مذاهب]] قائل به تناسخ در اروپا یاد میشود<ref>البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.</ref> و احتمالاً نظریه [[تحول]] [[داروین]] تحت تأثیر این [[اندیشه]] بوده است<ref>البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.</ref>. بسیاری از [[فلاسفه]] و روانپژوهان کنونی غرب نیز درصدد احیای آن برآمدهاند<ref>مقالات فارسی، ص۴۱ - ۴۲.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۴.</ref> | ||
==اقسام [[تناسخ]]== | ==اقسام [[تناسخ]]== | ||
تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از [[ارواح]]، دو قسم است: | تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از [[ارواح]]، دو قسم است: | ||
#'''نامحدود''': [[نفوس]] همه افراد [[بشر]] پیوسته و در همه دورهها به هنگام [[مرگ]] از بدنی به بدن دیگر منتقل میشوند و برای این انتقال از نظر افراد و [[زمان]] محدودیتی نیست<ref>الملل والنحل، ج ۲، ص۵۵؛ ج ۱، ص۲۵۳.</ref>. | #'''نامحدود''': [[نفوس]] همه افراد [[بشر]] پیوسته و در همه دورهها به هنگام [[مرگ]] از بدنی به بدن دیگر منتقل میشوند و برای این انتقال از نظر افراد و [[زمان]] محدودیتی نیست<ref>الملل والنحل، ج ۲، ص۵۵؛ ج ۱، ص۲۵۳.</ref>. | ||
#'''محدود''': فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از [[رذایل]]، [[توفیق]] کامل به دست نیاوردهاند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم [[نور]]، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق مییابند؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به [[جهان]] مجردات و مفارقات میپیوندند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴، ۶۷.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | #'''محدود''': فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از [[رذایل]]، [[توفیق]] کامل به دست نیاوردهاند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم [[نور]]، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق مییابند؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به [[جهان]] مجردات و مفارقات میپیوندند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴، ۶۷.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۱۵.</ref> | ||
==گونههای تناسخ محدود== | ==گونههای تناسخ محدود== | ||
#'''تناسخ نزولی''': در این تصویر، نخستین [[منزل]] نفس، بدن [[انسانی]] است که باب الأبواب برای [[حیات]] بدنهای حیوانی و نباتی نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور میپیوندند و نفوس متوسط و ناقص [[سعدا]] و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنی به بدنی نازلتر، اعم از [[انسان]]، | #'''تناسخ نزولی''': در این تصویر، نخستین [[منزل]] نفس، بدن [[انسانی]] است که باب الأبواب برای [[حیات]] بدنهای حیوانی و نباتی نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور میپیوندند و نفوس متوسط و ناقص [[سعدا]] و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنی به بدنی نازلتر، اعم از [[انسان]]، حیوان، [[گیاه]] و جماد، منتقل میشوند، براین اساس، هر حیوانی سابقه [[انسانیت]] و هر گیاهی سابقه حیوانیت و هر [[جمادی]] هم سابقه گیاهی دارد؛ اما اینکه [[نفس انسان]] به بدن چه نوع حیوانی تعلق میگیرد، به [[اخلاق]] و [[ملکات]] کسب شده وی بستگی دارد<ref>اسفار، ج ۹، ص۸.</ref>. | ||
#'''تناسخ صعودی''': در این تصویر، سزاوارترین موجود برای پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانی نفسی را میطلبد که از درجات گیاهی و حیوانی گذشته باشد، پس هر انسانی سابقه گیاهی و حیوانی دارد<ref>اسفار، ج ۹، ص۸.</ref>. نظریه تناسخ صعودی غیر از [[نظریه]] [[صدرالمتألهین]] در باب حدوث | #'''تناسخ صعودی''': در این تصویر، سزاوارترین موجود برای پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانی نفسی را میطلبد که از درجات گیاهی و حیوانی گذشته باشد، پس هر انسانی سابقه گیاهی و حیوانی دارد<ref>اسفار، ج ۹، ص۸.</ref>. نظریه تناسخ صعودی غیر از [[نظریه]] [[صدرالمتألهین]] در باب حدوث جسمانی نفس است؛ زیرا در تناسخ صعودی، نفس، بدن گیاهی یا حیوانی را رها کرده، به بدنی کاملاً متمایز از بدن پیشین تعلق میگیرد<ref>همان، ص۲۹، ۳۱.</ref>، در حالی که در [[نظریه]] [[صدرالمتألهین]] گرچه نفس در ابتدا مادی است و بر اثر تحولات و استکمالات جوهری اطوار متفاوتی را طی میکند، یک واحدِ متصل است که مراحل [[جمادی]]، نباتی، حیوانی و [[انسانی]] را پشت سر میگذارد<ref>اسفار، ج ۸، ص۳۲۵ - ۳۸۰.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۶.</ref> | ||
==بطلان همه اقسام [[تناسخ]]== | ==بطلان همه اقسام [[تناسخ]]== | ||
تناسخ به هر قسم و شکل آن [[باطل]] است، به ویژه قسم نزولی آنکه غرض از این مدخل [[اثبات]] بطلان آن است؛ زیرا تعلق نفس به بدن تعلق ذاتی و ترکیب آن دو طبیعی و اتحادی است نه صناعی و انضمامی و [[روح]] در عین [[حال]] که غیر مادی است اتصالی فوق العاده با | تناسخ به هر قسم و شکل آن [[باطل]] است، به ویژه قسم نزولی آنکه غرض از این مدخل [[اثبات]] بطلان آن است؛ زیرا تعلق نفس به بدن تعلق ذاتی و ترکیب آن دو طبیعی و اتحادی است نه صناعی و انضمامی و [[روح]] در عین [[حال]] که غیر مادی است اتصالی فوق العاده با جسم و ماده دارد. از سوی دیگر بر مبنای [[حرکت جوهری]]، هر یک از جوهر نفس و بدن با یکدیگر در سیلان و حرکتاند؛ یعنی در ابتدای پیدایش، هر دو نسبت به [[کمالات]] خود بالقوهاند و رو به سوی فعلیت دارند، بنابراین تا زمانی که نفس به بدن عنصری تعلق دارد درجات [[قوه]] و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن اوست. حال میگوییم هر نفس در مدت [[حیات]] دنیاییاش با [[افعال]] و [[اعمال]] خود به فعلیت میرسد و [[سقوط]] او به حد قوه محض محال است و همان [[طور]] که بدن یک حیوان پس از کامل شدن دیگر به حد نطفه بودن باز نمیگردد ـ زیرا [[حرکت]] همان اشتداد و خروج از قوه به فعلیت است ـ روح و نفس هم پس از کامل شدن و به فعلیت رسیدن، به بالقوه بودن تنزل نمیکند. | ||
اگر تناسخ جایز باشد و نفس پس از مفارقت از بدن به بدنی دیگر در مرتبه جنینی و مانند آن تعلق گیرد، ناگزیر بدن در مرتبه قوه و نفس در مرتبه فعلیت خواهد بود و چون ترکیب این دو طبیعی و اتحادی است، یعنی هر دو به یک وجود موجودند، ترکیب دو موجود بالقوه و بالفعل که ترکیب متضادین است محال است<ref>التحریروالتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۳.</ref> و اگر گفته شود نفس هم به مرتبه قوه بازمی گردد تا با بدن هماهنگ باشد، این نیز محال است؛ زیرا | اگر تناسخ جایز باشد و نفس پس از مفارقت از بدن به بدنی دیگر در مرتبه جنینی و مانند آن تعلق گیرد، ناگزیر بدن در مرتبه قوه و نفس در مرتبه فعلیت خواهد بود و چون ترکیب این دو طبیعی و اتحادی است، یعنی هر دو به یک وجود موجودند، ترکیب دو موجود بالقوه و بالفعل که ترکیب متضادین است محال است<ref>التحریروالتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۳.</ref> و اگر گفته شود نفس هم به مرتبه قوه بازمی گردد تا با بدن هماهنگ باشد، این نیز محال است؛ زیرا رجوع از فعلیت به قوه محال است<ref>شرح فصوص الحکم، ص۳۵۴، ۴۶۸؛ مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۶.</ref> و با [[عنایت الهی]] هم ناسازگار است<ref>شرح حکمة الاشراق، شهر زوری، ص۵۱۷ - ۵۲۴؛ اسفار، ج ۹، ص۱۶.</ref>. مشائیان نیز که به حدوث نفس هنگام رسیدن بدن به حدّ مطلوب از [[استعداد]] و قابلیت پذیرش نفس، [[معتقد]] بوده، بر این باورند که نفس از سوی علل مجرد و غیر [[جسمانی]]<ref>الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۳۵۶ - ۳۵۷؛ تلخیص المحصل، ص۳۸۳ - ۳۸۵.</ref> قدیم به بدن [[افاضه]] میشود، در بیان بطلان [[تناسخ]] میگویند: چون رابطه نفس و بدن رابطه قابل و مقبول است، پس با رسیدن بدن به مزاج مناسب و استعداد کامل باید نفسی حادث شده و به آن تعلق گیرد؛ زیرا [[مشیت الهی]] بر این است که هر ممکن را به کمال مطلوب خود برساند. [[حال]] اگر نفس دیگری که بر اثر [[مرگ]] بدن خود را رها کرده است بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد لازمهاش تعلق دو نفس به یک بدن و این محال است<ref>المظاهر الالهیه، ص۹۱ - ۹۲؛ مفاتیح الغیب، ج ۲، ص۶۴۷.</ref>؛ زیرا هر نفسی [[یگانگی]] خود را [[شهود]] میکند و نفس دیگری را که در بدن او [[تصرف]] کند، نمییابد<ref>الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص۳۵۶؛ الشفاء، ج ۲، ص۲۰۷؛ النجاة، ص۱۸۹.</ref>؛ به عبارت دیگر، نتیجه تعلق دو نفس به یک بدن این است که [[انسان]] دارای دو [[شخصیت]] و دو تعین و دو ذات باشد و آن مستلزم واحد بودن متکثر و متکثر بودن واحد است<ref>المیزان، ج ۱، ص۲۰۹.</ref> که عقلاً محال است<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۶.</ref>. | ||
==[[ادله]] تناسخیان و پاسخ آنها== | ==[[ادله]] تناسخیان و پاسخ آنها== | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
# آیه ۳۸ انعام<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۱۲.</ref>: {{متن قرآن|وَمَا مِن دَآبَّةٍۢ فِى ٱلْأَرْضِ وَلَا طَـٰٓئِرٍۢ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى ٱلْكِتَـٰبِ مِن شَىْءٍۢ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ}}<ref>«و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نیز هیچ پرندهای که با دو بال خود میپرد، جز اینکه گروههایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده میشوند» سوره انعام، آیه ۳۸.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۴۶۲.</ref>. مفاد این آیه این است که حیوانات و پرندگان همانند شما امتهایی هستند، در حالی که میدانیم آنها همانند ما نیستند، بنابراین باید با پذیرش [[تناسخ]] بگوییم [[روح]] [[انسانها]] پس از جدا شدن از بدن در کالبد پرندگان و حیوانات قرار میگیرد تا [[پاداش]] و [[کیفر]] [[اعمال]] خود را ببیند<ref>مجموعه مصنفات، ج ۲، ص۲۲۱.</ref>. پاسخ این است که مجتمعات حیوانی از جهاتی، مانند اصل [[خلقت]]، [[رزق]] و تکثیر [[نسل]]، همانند مجتمعات [[انسانی]] هستند و همین اندازه در [[صدق]] مماثلت کافی است<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۱۲.</ref> و این شباهت بالفعل است نه بالقوه؛ زیرا آنها نیز از [[ادراک]]، [[شعور]]، [[مسئولیت]] و [[رستاخیز]] سهمی دارند: {{متن قرآن|وَإِذَا ٱلْوُحُوشُ حُشِرَتْ}}<ref>«و آنگاه که جانوران وحشی را گرد آورند،» سوره تکویر، آیه ۵.</ref> | # آیه ۳۸ انعام<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۱۲.</ref>: {{متن قرآن|وَمَا مِن دَآبَّةٍۢ فِى ٱلْأَرْضِ وَلَا طَـٰٓئِرٍۢ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى ٱلْكِتَـٰبِ مِن شَىْءٍۢ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ}}<ref>«و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نیز هیچ پرندهای که با دو بال خود میپرد، جز اینکه گروههایی همچون شما هستند؛ ما در این کتاب، هیچ چیز را فرو نگذاشتهایم، سپس (همه) به سوی پروردگارشان گرد آورده میشوند» سوره انعام، آیه ۳۸.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص۴۶۲.</ref>. مفاد این آیه این است که حیوانات و پرندگان همانند شما امتهایی هستند، در حالی که میدانیم آنها همانند ما نیستند، بنابراین باید با پذیرش [[تناسخ]] بگوییم [[روح]] [[انسانها]] پس از جدا شدن از بدن در کالبد پرندگان و حیوانات قرار میگیرد تا [[پاداش]] و [[کیفر]] [[اعمال]] خود را ببیند<ref>مجموعه مصنفات، ج ۲، ص۲۲۱.</ref>. پاسخ این است که مجتمعات حیوانی از جهاتی، مانند اصل [[خلقت]]، [[رزق]] و تکثیر [[نسل]]، همانند مجتمعات [[انسانی]] هستند و همین اندازه در [[صدق]] مماثلت کافی است<ref>کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۵۱۲.</ref> و این شباهت بالفعل است نه بالقوه؛ زیرا آنها نیز از [[ادراک]]، [[شعور]]، [[مسئولیت]] و [[رستاخیز]] سهمی دارند: {{متن قرآن|وَإِذَا ٱلْوُحُوشُ حُشِرَتْ}}<ref>«و آنگاه که جانوران وحشی را گرد آورند،» سوره تکویر، آیه ۵.</ref> | ||
# [[آیه]] ۳۰ [[شوری]]: {{متن قرآن|وَمَآ أَصَـٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍۢ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا۟ عَن كَثِيرٍۢ}}<ref>«و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در میگذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.</ref> و [[آیات]] مشابه آن، نظیر آیات ۱۶ - ۱۹ [[فجر]]<ref>{{متن قرآن|وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ * كَلاَّ بَل لّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلا لَّمًّا}}«و چون پروردگارش او را بیازماید و روزیاش را بر او تنگ گیرد میگوید پروردگارم مرا خوار داشت، * نه چنین است، بلکه شما یتیم را گرامی نمیدارید، * و بر خوراک دادن به بینوا، یکدیگر را برنمیانگیزید، * و میراث (خود و یتیمان) را یکجا میخورید،» سوره فجر، آیه ۱۶-۱۹.</ref> و آیه ۴۱ [[روم]]<ref>{{متن قرآن|ظَهَرَ ٱلْفَسَادُ فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ ٱلَّذِى عَمِلُوا۟ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}} «برای کارهایی که مردم کردهاند در خشکی و دریا تباهی به چشم میخورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کردهاند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.</ref> و نیز آیات ناظر به موارد خاص، نظیر آیه ۸۵ بقره<ref>{{متن قرآن|ثُمَّ أَنتُمْ هَـٰٓؤُلَآءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًۭا مِّنكُم مِّن دِيَـٰرِهِمْ تَظَـٰهَرُونَ عَلَيْهِم بِٱلْإِثْمِ وَٱلْعُدْوَٰنِ وَإِن يَأْتُوكُمْ أُسَـٰرَىٰ تُفَـٰدُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ ٱلْكِتَـٰبِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍۢ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفْعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْىٌۭ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَيَوْمَ ٱلْقِيَـٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلْعَذَابِ وَمَا ٱللَّهُ بِغَـٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ}} «آنگاه، این شمایید که یکدیگر را میکشید و دستهای از خودتان را از خانههاشان بیرون میرانید در حالی که با گناه و ستم به زیان آنها از یکدیگر پشتیبانی میکنید و (با این حال) اگر به اسیری نزد شما آیند آنان را (بنابر حکم تورات) با دادن سربها آزاد میکنید با آنکه بیرون راندنشان بر شما حرام است. آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان میآورید و به بخشی (دیگر) کفر میورزید؟ کیفر کسانی از شما که چنین کنند جز خواری در این جهان چیست؟ و در رستخیز به سوی سختترین عذاب باز برده میشوند؛ و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۸۵.</ref>، [[آیه]] ۱۵۲ [[اعراف]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُوا۟ ٱلْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌۭ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌۭ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِى ٱلْمُفْتَرِينَ}} «به زودی به کسانی که گوساله را (به پرستش) گرفتند در زندگانی این جهان خشمی از سوی پروردگارشان و خواری خواهد رسید و اینگونه ما دروغبافان را کیفر میدهیم» سوره اعراف، آیه ۱۵۲.</ref>، آیه ۲۵ نازعات<ref>{{متن قرآن|فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَكَالَ ٱلْـَٔاخِرَةِ وَٱلْأُولَىٰٓ}} «خداوند هم او را به عقوبت جهان بازپسین و نخستین، فرو گرفت» سوره نازعات، آیه ۲۵.</ref>، و آیه ۱۶۰ [[نساء]]<ref>{{متن قرآن|فَبِظُلْمٍۢ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُوا۟ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَـٰتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرًۭا}} «آری، به سزای ستمی از (سوی) یهودیان و اینکه (مردم را) بسیار از راه خداوند باز میداشتند چیزهای پاکیزهای را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم» سوره نساء، آیه ۱۶۰.</ref>. این [[آیات]] دلالت میکنند که [[مصائب]]، مسبوق به [[جرم]] و [[جنایت]] است، چنان که آیات دیگری نیز دلالت میکنند که [[خیرات]] هم [[پاداش]] [[افعال خیر]] و [[نیکو]] هستند؛ مانند آیه ۶۴ [[سوره یونس]]<ref>{{متن قرآن|لَهُمُ ٱلْبُشْرَىٰ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَفِى ٱلْـَٔاخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَـٰتِ ٱللَّهِ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ}} «در زندگی این جهان و در جهان واپسین نوید آنان راست. هیچ دگرگونی در کلمات خداوند نیست، این است که رستگاری سترگ است» سوره یونس، آیه ۶۴.</ref>، آیه ۹۱ [[سوره یوسف]] ۹۱<ref>{{متن قرآن|قَالُوا۟ تَٱللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَـٰطِـِٔينَ}} «گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بیگمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.</ref>؛ [[آیه]] ۱۴۸ [[سوره آل عمران]] ۱۴۸<ref>{{متن قرآن|فَـَٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ ٱلْـَٔاخِرَةِ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلْمُحْسِنِينَ}} «پس خداوند به آنان پاداش این جهان و پاداش نیک جهان واپسین را بخشید و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۸.</ref>، بنابراین مصائبی که بیسبب بر اشخاص وارد میشوند و نیز خیراتی که در جایگاه مقتضی [[شرور]] به ایشان میرسند، جزای روحهاییاند که اکنون به بدنهای آنان تعلق یافتهاند<ref>التحریروالتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۲ - ۱۰۳.</ref> و این همان [[تناسخ]] است<ref>همان، ص۱۰۲.</ref>. روایاتی نیز به این مضمون نقل شدهاند<ref>سنن الترمذی، ج ۵، ص۵۵.</ref>. پاسخ [[استدلال]] آن است که مصیبتهای [[دنیایی]] بین [[ملحدان]] و [[دوستان]] [[خدا]] مشترک است، بلکه برای دوستان بیشتر است و از باب [[امتحان]]<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۷، ص۱۷۲.</ref> و گاهی برای زیادی [[اجر]] است، چنان که [[نعمتها]] نیز مشترک و درباره ملحدان برای [[امهال]] و [[استدراج]] یا اسباب دیگریاند که جز خدا به آنها [[آگاهی]] ندارد<ref>التحریر والتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۲.</ref>. | # [[آیه]] ۳۰ [[شوری]]: {{متن قرآن|وَمَآ أَصَـٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍۢ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا۟ عَن كَثِيرٍۢ}}<ref>«و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در میگذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.</ref> و [[آیات]] مشابه آن، نظیر آیات ۱۶ - ۱۹ [[فجر]]<ref>{{متن قرآن|وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ * كَلاَّ بَل لّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلا لَّمًّا}}«و چون پروردگارش او را بیازماید و روزیاش را بر او تنگ گیرد میگوید پروردگارم مرا خوار داشت، * نه چنین است، بلکه شما یتیم را گرامی نمیدارید، * و بر خوراک دادن به بینوا، یکدیگر را برنمیانگیزید، * و میراث (خود و یتیمان) را یکجا میخورید،» سوره فجر، آیه ۱۶-۱۹.</ref> و آیه ۴۱ [[روم]]<ref>{{متن قرآن|ظَهَرَ ٱلْفَسَادُ فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ ٱلَّذِى عَمِلُوا۟ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}} «برای کارهایی که مردم کردهاند در خشکی و دریا تباهی به چشم میخورد، تا (خداوند، کیفر) برخی از آنچه کردهاند به آنان بچشاند، باشد که باز گردند» سوره روم، آیه ۴۱.</ref> و نیز آیات ناظر به موارد خاص، نظیر آیه ۸۵ بقره<ref>{{متن قرآن|ثُمَّ أَنتُمْ هَـٰٓؤُلَآءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًۭا مِّنكُم مِّن دِيَـٰرِهِمْ تَظَـٰهَرُونَ عَلَيْهِم بِٱلْإِثْمِ وَٱلْعُدْوَٰنِ وَإِن يَأْتُوكُمْ أُسَـٰرَىٰ تُفَـٰدُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ ٱلْكِتَـٰبِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍۢ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفْعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْىٌۭ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَيَوْمَ ٱلْقِيَـٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلْعَذَابِ وَمَا ٱللَّهُ بِغَـٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ}} «آنگاه، این شمایید که یکدیگر را میکشید و دستهای از خودتان را از خانههاشان بیرون میرانید در حالی که با گناه و ستم به زیان آنها از یکدیگر پشتیبانی میکنید و (با این حال) اگر به اسیری نزد شما آیند آنان را (بنابر حکم تورات) با دادن سربها آزاد میکنید با آنکه بیرون راندنشان بر شما حرام است. آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان میآورید و به بخشی (دیگر) کفر میورزید؟ کیفر کسانی از شما که چنین کنند جز خواری در این جهان چیست؟ و در رستخیز به سوی سختترین عذاب باز برده میشوند؛ و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست» سوره بقره، آیه ۸۵.</ref>، [[آیه]] ۱۵۲ [[اعراف]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُوا۟ ٱلْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌۭ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌۭ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِى ٱلْمُفْتَرِينَ}} «به زودی به کسانی که گوساله را (به پرستش) گرفتند در زندگانی این جهان خشمی از سوی پروردگارشان و خواری خواهد رسید و اینگونه ما دروغبافان را کیفر میدهیم» سوره اعراف، آیه ۱۵۲.</ref>، آیه ۲۵ نازعات<ref>{{متن قرآن|فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَكَالَ ٱلْـَٔاخِرَةِ وَٱلْأُولَىٰٓ}} «خداوند هم او را به عقوبت جهان بازپسین و نخستین، فرو گرفت» سوره نازعات، آیه ۲۵.</ref>، و آیه ۱۶۰ [[نساء]]<ref>{{متن قرآن|فَبِظُلْمٍۢ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُوا۟ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَـٰتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرًۭا}} «آری، به سزای ستمی از (سوی) یهودیان و اینکه (مردم را) بسیار از راه خداوند باز میداشتند چیزهای پاکیزهای را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم» سوره نساء، آیه ۱۶۰.</ref>. این [[آیات]] دلالت میکنند که [[مصائب]]، مسبوق به [[جرم]] و [[جنایت]] است، چنان که آیات دیگری نیز دلالت میکنند که [[خیرات]] هم [[پاداش]] [[افعال خیر]] و [[نیکو]] هستند؛ مانند آیه ۶۴ [[سوره یونس]]<ref>{{متن قرآن|لَهُمُ ٱلْبُشْرَىٰ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَفِى ٱلْـَٔاخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَـٰتِ ٱللَّهِ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ}} «در زندگی این جهان و در جهان واپسین نوید آنان راست. هیچ دگرگونی در کلمات خداوند نیست، این است که رستگاری سترگ است» سوره یونس، آیه ۶۴.</ref>، آیه ۹۱ [[سوره یوسف]] ۹۱<ref>{{متن قرآن|قَالُوا۟ تَٱللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَـٰطِـِٔينَ}} «گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بیگمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.</ref>؛ [[آیه]] ۱۴۸ [[سوره آل عمران]] ۱۴۸<ref>{{متن قرآن|فَـَٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ ٱلْـَٔاخِرَةِ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلْمُحْسِنِينَ}} «پس خداوند به آنان پاداش این جهان و پاداش نیک جهان واپسین را بخشید و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۸.</ref>، بنابراین مصائبی که بیسبب بر اشخاص وارد میشوند و نیز خیراتی که در جایگاه مقتضی [[شرور]] به ایشان میرسند، جزای روحهاییاند که اکنون به بدنهای آنان تعلق یافتهاند<ref>التحریروالتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۲ - ۱۰۳.</ref> و این همان [[تناسخ]] است<ref>همان، ص۱۰۲.</ref>. روایاتی نیز به این مضمون نقل شدهاند<ref>سنن الترمذی، ج ۵، ص۵۵.</ref>. پاسخ [[استدلال]] آن است که مصیبتهای [[دنیایی]] بین [[ملحدان]] و [[دوستان]] [[خدا]] مشترک است، بلکه برای دوستان بیشتر است و از باب [[امتحان]]<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۷، ص۱۷۲.</ref> و گاهی برای زیادی [[اجر]] است، چنان که [[نعمتها]] نیز مشترک و درباره ملحدان برای [[امهال]] و [[استدراج]] یا اسباب دیگریاند که جز خدا به آنها [[آگاهی]] ندارد<ref>التحریر والتنویر، ج ۲۵، ص۱۰۲.</ref>. | ||
# آیه {{متن قرآن|فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً}}<ref>«چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شدهاید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام دادهاند واژگون کرده است؛ آیا میخواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمییابی» سوره نساء، آیه ۸۸.</ref> «اِرْکاس» به معنای وارونه کردن است<ref>مفردات، ص۳۶۴، «رکس».</ref>. قائلان به تناسخ در [[تفسیر]] این آیه گفتهاند: | # آیه {{متن قرآن|فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً}}<ref>«چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شدهاید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام دادهاند واژگون کرده است؛ آیا میخواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمییابی» سوره نساء، آیه ۸۸.</ref> «اِرْکاس» به معنای وارونه کردن است<ref>مفردات، ص۳۶۴، «رکس».</ref>. قائلان به تناسخ در [[تفسیر]] این آیه گفتهاند: حیوان دو قسم است: | ||
##مستوی القامه [و برپا]، مانند [[انسان]]؛ | ##مستوی القامه [و برپا]، مانند [[انسان]]؛ | ||
##منحنی [و وارونه]، مانند [[چارپایان]] و درندگان. [[روح]] شقاوتمندان هنگام [[مرگ]] به حیوان منحنی [وارونه] و روح سعادتمندان به حیوان مستوی القامه [برپا] انتقال مییابد<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص۳۹۹ - ۴۰۰.</ref>ف چنان که از [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَمَن يَمْشِى مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِۦٓ أَهْدَىٰٓ أَمَّن يَمْشِى سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍۢ}}<ref>«آیا آنکه به روی درافتاده (و باژگون) راه میرود رهیابتر است یا آنکه استوار و بر راهی راست راه میرود؟» سوره ملک، آیه ۲۲.</ref> برمی آید. از این [[استدلال]] پاسخ داده شده که «ارکاس» به قرینه {{متن قرآن|أَتُرِيدُونَ...}}. به معنای وارونه شدن [[ادراک]] [[کفار]] برای [[هدایت]] یافتن است و با توجه به جمله {{متن قرآن|كَمَا كَفَرُواْ}} در آیه بعد، مراد از «اِرکاس» [[گرایش]] آنان به [[کفر]] است. آیه ۲۲ [[ملک]] نیز ضرب المثلی برای انسانهای [[کافر]] و [[مؤمن]] است و عبارت {{متن قرآن|مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِۦٓ}} (پی در پی به رو افتاده)، اشاره به لغزنده بودن راه کفر است<ref>الصافی، ج ۵، ص۲۰۴؛ المیزان، ج ۱۹، ص۳۶۰.</ref>. | ##منحنی [و وارونه]، مانند [[چارپایان]] و درندگان. [[روح]] شقاوتمندان هنگام [[مرگ]] به حیوان منحنی [وارونه] و روح سعادتمندان به حیوان مستوی القامه [برپا] انتقال مییابد<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص۳۹۹ - ۴۰۰.</ref>ف چنان که از [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَمَن يَمْشِى مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِۦٓ أَهْدَىٰٓ أَمَّن يَمْشِى سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍۢ}}<ref>«آیا آنکه به روی درافتاده (و باژگون) راه میرود رهیابتر است یا آنکه استوار و بر راهی راست راه میرود؟» سوره ملک، آیه ۲۲.</ref> برمی آید. از این [[استدلال]] پاسخ داده شده که «ارکاس» به قرینه {{متن قرآن|أَتُرِيدُونَ...}}. به معنای وارونه شدن [[ادراک]] [[کفار]] برای [[هدایت]] یافتن است و با توجه به جمله {{متن قرآن|كَمَا كَفَرُواْ}} در آیه بعد، مراد از «اِرکاس» [[گرایش]] آنان به [[کفر]] است. آیه ۲۲ [[ملک]] نیز ضرب المثلی برای انسانهای [[کافر]] و [[مؤمن]] است و عبارت {{متن قرآن|مُكِبًّا عَلَىٰ وَجْهِهِۦٓ}} (پی در پی به رو افتاده)، اشاره به لغزنده بودن راه کفر است<ref>الصافی، ج ۵، ص۲۰۴؛ المیزان، ج ۱۹، ص۳۶۰.</ref>. | ||
# آیه {{متن قرآن|عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَـٰلَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِى مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«که همگونههایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمیدانید، باز آفرینیم» سوره واقعه، آیه ۶۱.</ref> وجه استدلال به این آیه که میفرماید: «اگر بخواهیم، شما را فانی کرده، خلقی دیگر مانند شما میآفرینیم و شما را در صورتی که اکنون از آن بیخبرید ایجاد میکنیم» آن است که صورت مذکور، بدن دیگری است که [[روح]] پس از مفارقت از بدن نخست در آن دمیده میشود<ref>علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۲.</ref>. پاسخ این است که اولاً جمله «عَلی اَن نُبَدِّل» به تقدیر [[مرگ]] در آیه پیش مربوط است: {{متن قرآن|نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ ٱلْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ}}<ref>«ما مرگ را میان شما رقم زدهایم و ناتوان نیستیم» سوره واقعه، آیه ۶۰.</ref>؛ یعنی ما به این منظور که امثال شما (نسلهای بعد) را جایگزینتان گردانیم مرگ را تقدیر کردیم. ثانیا «امثال» جمع مِثل است و دو چیز در صورتی مثل هم هستند که در نوع، مشترک و در شخص متمایز باشند. ثالثا جمله «و نُنشِئَکُم فی ما لا تَعلَمون» صریح در نشئه دیگر است که [[انسان]] در آن دوباره زنده میشود<ref>تبصرة العوام، ص۸۸.</ref>. | # آیه {{متن قرآن|عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَـٰلَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِى مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«که همگونههایتان را جایگزین شما گردانیم و شما را در آنچه نمیدانید، باز آفرینیم» سوره واقعه، آیه ۶۱.</ref> وجه استدلال به این آیه که میفرماید: «اگر بخواهیم، شما را فانی کرده، خلقی دیگر مانند شما میآفرینیم و شما را در صورتی که اکنون از آن بیخبرید ایجاد میکنیم» آن است که صورت مذکور، بدن دیگری است که [[روح]] پس از مفارقت از بدن نخست در آن دمیده میشود<ref>علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۲.</ref>. پاسخ این است که اولاً جمله «عَلی اَن نُبَدِّل» به تقدیر [[مرگ]] در آیه پیش مربوط است: {{متن قرآن|نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ ٱلْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ}}<ref>«ما مرگ را میان شما رقم زدهایم و ناتوان نیستیم» سوره واقعه، آیه ۶۰.</ref>؛ یعنی ما به این منظور که امثال شما (نسلهای بعد) را جایگزینتان گردانیم مرگ را تقدیر کردیم. ثانیا «امثال» جمع مِثل است و دو چیز در صورتی مثل هم هستند که در نوع، مشترک و در شخص متمایز باشند. ثالثا جمله «و نُنشِئَکُم فی ما لا تَعلَمون» صریح در نشئه دیگر است که [[انسان]] در آن دوباره زنده میشود<ref>تبصرة العوام، ص۸۸.</ref>. | ||
# [[آیه]] {{متن قرآن|فِىٓ أَىِّ صُورَةٍۢ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ}}<ref>«به هر گونهای که خواست، تو را به هم پیوست» سوره انفطار، آیه ۸.</ref> [[استدلال]] کنندگان به این آیه، مراد از صورت در آن بدنهای متوالی را اعم از [[انسان]] و | # [[آیه]] {{متن قرآن|فِىٓ أَىِّ صُورَةٍۢ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ}}<ref>«به هر گونهای که خواست، تو را به هم پیوست» سوره انفطار، آیه ۸.</ref> [[استدلال]] کنندگان به این آیه، مراد از صورت در آن بدنهای متوالی را اعم از [[انسان]] و حیوان دانستهاند، در حالی که مراد از صورتهای مختلف، صورتهای گوناگون افراد مختلف انسان است که [[خداوند حکیم]] هریک را به صورتی خاص تصویر میکند، نه صورت یک شخص در بدنهای مختلف<ref>وقفة عند نظریة تناسخ الارواح، ص۱۳۸.</ref>. | ||
# آیه {{متن قرآن|إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِـَٔايَـٰتِنَا وَٱسْتَكْبَرُوا۟ عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدْخُلُونَ ٱلْجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلْجَمَلُ فِى سَمِّ ٱلْخِيَاطِ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِى ٱلْمُجْرِمِينَ}}<ref>«درهای آسمان بر کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزیدند گشوده نخواهد شد و به بهشت وارد نخواهند گشت تا آنگاه که شتر به سوراخ سوزن در آید! و این چنین تبهکاران را کیفر میدهیم» سوره اعراف، آیه ۴۰.</ref> به این آیه چنین استدلال کردهاند که شتر و مانند آن بدون آنکه از حجمشان کاسته شود نمیتوانند از سوراخ سوزن بگذرند، پس مراد این است که [[روح انسان]] باید آن قدر از بدنی به بدن دیگر انتقال یابد تا در صورت حشرات ریز از سوراخ سوزن بگذرد و وارد [[بهشت]] شود<ref>المقالات والفرق، ص۴۹.</ref>. روشن است که آیه ضرب المثلی برای ارائه محال بودن ورود [[تکذیب]] کنندگان [[آیات الهی]] و [[مستکبران]] به بهشت است<ref>فتح القدیر، ج ۲، ص۲۰۶.</ref>. | # آیه {{متن قرآن|إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِـَٔايَـٰتِنَا وَٱسْتَكْبَرُوا۟ عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدْخُلُونَ ٱلْجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلْجَمَلُ فِى سَمِّ ٱلْخِيَاطِ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِى ٱلْمُجْرِمِينَ}}<ref>«درهای آسمان بر کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزیدند گشوده نخواهد شد و به بهشت وارد نخواهند گشت تا آنگاه که شتر به سوراخ سوزن در آید! و این چنین تبهکاران را کیفر میدهیم» سوره اعراف، آیه ۴۰.</ref> به این آیه چنین استدلال کردهاند که شتر و مانند آن بدون آنکه از حجمشان کاسته شود نمیتوانند از سوراخ سوزن بگذرند، پس مراد این است که [[روح انسان]] باید آن قدر از بدنی به بدن دیگر انتقال یابد تا در صورت حشرات ریز از سوراخ سوزن بگذرد و وارد [[بهشت]] شود<ref>المقالات والفرق، ص۴۹.</ref>. روشن است که آیه ضرب المثلی برای ارائه محال بودن ورود [[تکذیب]] کنندگان [[آیات الهی]] و [[مستکبران]] به بهشت است<ref>فتح القدیر، ج ۲، ص۲۰۶.</ref>. | ||
# آیه {{متن قرآن|قُل كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا * أَوْ خَلْقًا مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا}}<ref>«بگو: سنگ باشید یا آهن * یا آفریدهای از آن دست که در دلهایتان بزرگ مینماید (باز هم پس از مرگ برانگیخته میشوید)؛ خواهند گفت: چه کس ما را (پس از مردن) باز میگرداند؟ بگو: همان که نخست بار شما را آفرید؛ آنگاه به سوی تو (به انکار) سر خواهند جنباند و میگویند که: در چه هنگام خواهد بود؟ بگو بسا که نزدیک باشد!» سوره اسراء، آیه ۵۰-۵۱.</ref> در [[استدلال]] به این [[آیه]] گفتهاند: [[ارواح]] [[انسانها]] به جمادات، مانند سنگ و آهن نیز منتقل میشوند. جواب این است که آیه درصدد [[اثبات]] امکان [[معاد]] است و میفرماید: خداوندی که شما را آفرید، میتواند شما را دوباره زنده گرداند؛ حتی تبدیل شدن [[مردگان]] به سختترین اجسام و ماده بسیار دور از [[حیات]] مانع [[رستاخیز]] و حیات دوباره آنان نیست<ref>التبیان، ج ۶، ص۴۸۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۲۵۹؛ المیزان، ج ۱۳، ص۱۱۶.</ref>. | # آیه {{متن قرآن|قُل كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا * أَوْ خَلْقًا مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَرِيبًا}}<ref>«بگو: سنگ باشید یا آهن * یا آفریدهای از آن دست که در دلهایتان بزرگ مینماید (باز هم پس از مرگ برانگیخته میشوید)؛ خواهند گفت: چه کس ما را (پس از مردن) باز میگرداند؟ بگو: همان که نخست بار شما را آفرید؛ آنگاه به سوی تو (به انکار) سر خواهند جنباند و میگویند که: در چه هنگام خواهد بود؟ بگو بسا که نزدیک باشد!» سوره اسراء، آیه ۵۰-۵۱.</ref> در [[استدلال]] به این [[آیه]] گفتهاند: [[ارواح]] [[انسانها]] به جمادات، مانند سنگ و آهن نیز منتقل میشوند. جواب این است که آیه درصدد [[اثبات]] امکان [[معاد]] است و میفرماید: خداوندی که شما را آفرید، میتواند شما را دوباره زنده گرداند؛ حتی تبدیل شدن [[مردگان]] به سختترین اجسام و ماده بسیار دور از [[حیات]] مانع [[رستاخیز]] و حیات دوباره آنان نیست<ref>التبیان، ج ۶، ص۴۸۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص۲۵۹؛ المیزان، ج ۱۳، ص۱۱۶.</ref>. | ||
# آیه {{متن قرآن|إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِـَٔايَـٰتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًۭا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَـٰهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا۟ ٱلْعَذَابَ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًۭا}}<ref>«آنان را که به آیات ما کفر ورزیدند به زودی در آتشی (دردناک) میافکنیم؛ هرگاه که پوست تنشان بریان گردد بر آنان پوستهایی تازه جایگزین میگردانیم تا عذاب را بچشند؛ بیگمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۵۶.</ref>، با این استدلال که مراد از «جُلودُهُم» ابدان گذشته و مقصود از «جُلودًا غَیرَها» بدنهای جدید است<ref>شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۰؛ علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۱.</ref>، در حالی که در آیه سخن از [[جایگزینی]] پوستهای تازه به جای پوستهای بریان شده در [[جهنم]] برای چشیدن [[عذاب]] است. | # آیه {{متن قرآن|إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِـَٔايَـٰتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًۭا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَـٰهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا۟ ٱلْعَذَابَ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًۭا}}<ref>«آنان را که به آیات ما کفر ورزیدند به زودی در آتشی (دردناک) میافکنیم؛ هرگاه که پوست تنشان بریان گردد بر آنان پوستهایی تازه جایگزین میگردانیم تا عذاب را بچشند؛ بیگمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۵۶.</ref>، با این استدلال که مراد از «جُلودُهُم» ابدان گذشته و مقصود از «جُلودًا غَیرَها» بدنهای جدید است<ref>شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۰؛ علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۱.</ref>، در حالی که در آیه سخن از [[جایگزینی]] پوستهای تازه به جای پوستهای بریان شده در [[جهنم]] برای چشیدن [[عذاب]] است. | ||
#{{متن قرآن|وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فَسَقُوا۟ فَمَأْوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوٓا۟ أَن يَخْرُجُوا۟ مِنْهَآ أُعِيدُوا۟ فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا۟ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِى كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ}}<ref>«و اما نافرمانان جایگاهشان آتش (دوزخ) است؛ هر بار که میخواهند از آن بیرون روند دوباره به آن بازگردانده میشوند و به آنان میگویند: عذاب آتشی را که دروغ میشمردید، بچشید» سوره سجده، آیه ۲۰.</ref> که در [[تفسیر]] آن گفتهاند: هرگاه [[نفوس]] [[انسانی]] بخواهند از بدنهای حیوانی بیرون روند بدان بازگردانده میشوند<ref>مجموعه مصنفات، ص۲۲۱؛ نک: شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲.</ref>، در حالی که آیه ناظر به [[حال]] [[فاسقان]] در [[دوزخ]] و کنایه از [[خلود]] آنان در [[آتش]] است. | #{{متن قرآن|وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فَسَقُوا۟ فَمَأْوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوٓا۟ أَن يَخْرُجُوا۟ مِنْهَآ أُعِيدُوا۟ فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا۟ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِى كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ}}<ref>«و اما نافرمانان جایگاهشان آتش (دوزخ) است؛ هر بار که میخواهند از آن بیرون روند دوباره به آن بازگردانده میشوند و به آنان میگویند: عذاب آتشی را که دروغ میشمردید، بچشید» سوره سجده، آیه ۲۰.</ref> که در [[تفسیر]] آن گفتهاند: هرگاه [[نفوس]] [[انسانی]] بخواهند از بدنهای حیوانی بیرون روند بدان بازگردانده میشوند<ref>مجموعه مصنفات، ص۲۲۱؛ نک: شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲.</ref>، در حالی که آیه ناظر به [[حال]] [[فاسقان]] در [[دوزخ]] و کنایه از [[خلود]] آنان در [[آتش]] است. | ||
# [[آیه]] {{متن قرآن|فَاطِرُ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَٰجًۭا وَمِنَ ٱلْأَنْعَـٰمِ أَزْوَٰجًۭا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِۦ شَىْءٌۭ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْبَصِيرُ}}<ref>«پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.</ref>، با این برداشت که [[خداوند]] از [[چارپایان]] جفتهایی برای ما متولد میسازد<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۷۳.</ref>، در حالی که بر اساس آیه، خداوند برای [[انسانها]] و همچنین چارپایان، ازواجی را برای تداوم [[نسل]] آنها [[آفریده]] است | # [[آیه]] {{متن قرآن|فَاطِرُ ٱلسَّمَـٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَٰجًۭا وَمِنَ ٱلْأَنْعَـٰمِ أَزْوَٰجًۭا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِۦ شَىْءٌۭ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلْبَصِيرُ}}<ref>«پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.</ref>، با این برداشت که [[خداوند]] از [[چارپایان]] جفتهایی برای ما متولد میسازد<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۷۳.</ref>، در حالی که بر اساس آیه، خداوند برای [[انسانها]] و همچنین چارپایان، ازواجی را برای تداوم [[نسل]] آنها [[آفریده]] است<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۷.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |