پرش به محتوا

عصر امام صادق در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۱۲: خط ۲۱۲:
از بدعت‌های جعد این است که مقداری آب و خاک در شیشه‌ای ریخت و پس از مدّتی که در آن گل و لای داخل شیشه کرم‌ها و جانورانی پیدا شدند؛ به [[اصحاب]] خود گفت: من [[خالق]] این جانوران هستم.؛ چراکه من سبب به وجود آمدن آنها شده‌ام. این خبر به امام صادق{{ع}} رسید. امام صادق با رساترین برهان‌ها [[کلام]] او را [[باطل]] کردند: اگر او آنها را [[آفریده]] است بگوید که تعداد آنها چندتاست؟ چندتا از آن کرم‌ها نر و چندتا از آنها ماده هستند؟ وزن هر کدام از آنها چقدر است؟ اگر او آنها را آفریده است، دستور بدهد تا از این صورتی که هستند به شکل دیگری درآیند<ref>امالى مرتضى، ج۱، ص۲۸۴.</ref>.
از بدعت‌های جعد این است که مقداری آب و خاک در شیشه‌ای ریخت و پس از مدّتی که در آن گل و لای داخل شیشه کرم‌ها و جانورانی پیدا شدند؛ به [[اصحاب]] خود گفت: من [[خالق]] این جانوران هستم.؛ چراکه من سبب به وجود آمدن آنها شده‌ام. این خبر به امام صادق{{ع}} رسید. امام صادق با رساترین برهان‌ها [[کلام]] او را [[باطل]] کردند: اگر او آنها را [[آفریده]] است بگوید که تعداد آنها چندتاست؟ چندتا از آن کرم‌ها نر و چندتا از آنها ماده هستند؟ وزن هر کدام از آنها چقدر است؟ اگر او آنها را آفریده است، دستور بدهد تا از این صورتی که هستند به شکل دیگری درآیند<ref>امالى مرتضى، ج۱، ص۲۸۴.</ref>.


۳. '''اعتزال''': پس از [[تعارض]] [[میراث]] [[حدیثی]] و [[تفسیری]] [[بنی امیه]] با [[عقل سلیم]]، [[خوارج]] و [[مرجئه]] نیز در [[حکم مرتکب کبیره]] به تعارض رسیدند و [[فرهنگی]] که در ظاهر [[قرآن کریم]] [[جمود]] کرده بود، از حلّ این مشکل عاجز مانده نتوانست به سؤالاتی که در حالت رویکرد به فرهنگ‌های دیگر پیش می‌آید، جواب گوید.
۳. '''اعتزال''': پس از تعارض [[میراث]] [[حدیثی]] و [[تفسیری]] [[بنی امیه]] با عقل سلیم، [[خوارج]] و [[مرجئه]] نیز در حکم مرتکب کبیره به تعارض رسیدند و [[فرهنگی]] که در ظاهر [[قرآن کریم]] [[جمود]] کرده بود، از حلّ این مشکل عاجز مانده نتوانست به سؤالاتی که در حالت رویکرد به فرهنگ‌های دیگر پیش می‌آید، جواب گوید.
از اینجا بود که [[افکار]] [[معتزله]] در پاسخ به نیازهای حاصل از پیشرفت‌های [[مدنی]] در [[کشور اسلامی]] و بسیاری سؤالاتی که از سوی حرکات [[الحادی]] مطرح می‌شد ظهور کرد. در آن [[زمان]] [[تفکر]] معتزلی، [[اعتماد]] کامل و مطلق بر ظاهر [[حدیث]] را ردّ کرده و به [[اهل حدیث]] [[هجوم]] آورد که چرا [[عقل]] را تعطیل کرده و هرکس را که با آنان به بحث و مناقشه بپردازد [[کافر]] می‌خوانند.
 
خط [[سیاسی]] معتزله: معتزله کمک‌کار [[حکومت]] وقت بوده و به [[سیاست]] [[حاکم]] بر زمان خود [[خدمت]] کردند. آنجا که به مقدّساتی که در ضمیر [[امّت]] و [[فکر]] آنها نهفته بود، [[حمله]] کردند. آنان این مطلب را ابراز کردند که لازمه [[امامت]] و [[خلافت]] [[برتری]] ذاتی و [[علمی]] نیست. بلکه می‌توان آن کس را که [[برتر]] نیست با وجود شخص برتر، به خلافت و امامت برگزید و همین مطلب را دلیل بر [[مشروعیت خلافت]] [[امویان]] و [[عبّاسیان]] دانستند. احمد [[امین]] گوید: [[جرأت]] معتزله‌ در نقد و بررّسی شخصیت‌ها به شدّت به نفع بنی امیه تمام شد.؛ چراکه کمترین اثر نقد و بررسی مخالفان، و قرار دادن آنها در [[مقام]] تحلیل و بررسی [[عقلی]] -چه به نفع آنها تمام شده یا به ضرر آنها باشد- این بود که [[تفکر]] [[تقدیس]] و [[عصمت علی]]{{ع}} را که در میان [[مسلمانان]] شایع بود کمرنگ می‌کرد<ref>فجر الاسلام، ص۲۹۵.</ref>.
از اینجا بود که [[افکار]] [[معتزله]] در پاسخ به نیازهای حاصل از پیشرفت‌های مدنی در [[کشور اسلامی]] و بسیاری سؤالاتی که از سوی حرکات [[الحادی]] مطرح می‌شد ظهور کرد. در آن [[زمان]] [[تفکر]] معتزلی، اعتماد کامل و مطلق بر ظاهر [[حدیث]] را ردّ کرده و به [[اهل حدیث]] هجوم آورد که چرا [[عقل]] را تعطیل کرده و هرکس را که با آنان به بحث و مناقشه بپردازد [[کافر]] می‌خوانند.
خط [[سیاسی]] معتزله: معتزله کمک‌کار [[حکومت]] وقت بوده و به [[سیاست]] [[حاکم]] بر زمان خود خدمت کردند. آنجا که به مقدّساتی که در ضمیر [[امّت]] و [[فکر]] آنها نهفته بود، حمله کردند. آنان این مطلب را ابراز کردند که لازمه [[امامت]] و [[خلافت]] [[برتری]] ذاتی و [[علمی]] نیست. بلکه می‌توان آن کس را که [[برتر]] نیست با وجود شخص برتر، به خلافت و امامت برگزید و همین مطلب را دلیل بر مشروعیت خلافت [[امویان]] و [[عبّاسیان]] دانستند. احمد [[امین]] گوید: جرأت معتزله‌ در نقد و بررّسی شخصیت‌ها به شدّت به نفع بنی امیه تمام شد.؛ چراکه کمترین اثر نقد و بررسی مخالفان، و قرار دادن آنها در مقام تحلیل و بررسی [[عقلی]] ـ چه به نفع آنها تمام شده یا به ضرر آنها باشد ـ این بود که [[تفکر]] [[تقدیس]] و [[عصمت علی]]{{ع}} را که در میان [[مسلمانان]] شایع بود کمرنگ می‌کرد<ref>فجر الاسلام، ص۲۹۵.</ref>.
 
به همین سبب بود که [[معتزله]] همیشه مشمول [[تأیید]] مطلق و حمایت کامل [[امویان]] بوده و پس از [[سقوط]] آنان به [[دستگاه حکومت]] عبّاسی متّصل شده و از سازمان‌های وابسته و [[یاوران]] [[حکومت]] عبّاسی بودند. منصور عبّاسی، [[عمرو بن عبید]] را که یکی از بزرگان معتزله بود بسیار گرامی می‌داشت‌<ref>تاریخ بغداد، ج۴، ص۱۴۸- ۱۵۰.</ref>.
 
روابط [[شیعه]] و معتزله نیز بسیار خصمانه بود. شیعه معتزله را [[فکری]] خارج از [[اسلام]] می‌دانست.؛ چراکه نظریه [[برتری]] [[مفضول]] بر [[افضل]]، یعنی نظریه صحت [[امامت]] شخصی که [[برتر]] نیست با وجود شخص برتر، معنایش خارج شدن از منطق [[حقّ]] و کشتن مواهب و نیروهایی است که [[خداوند]] به [[بشر]] داده است.


به همین سبب بود که [[معتزله]] همیشه مشمول [[تأیید]] مطلق و [[حمایت]] کامل [[امویان]] بوده و پس از [[سقوط]] آنان به [[دستگاه حکومت]] عبّاسی متّصل شده و از سازمان‌های وابسته و [[یاوران]] [[حکومت]] عبّاسی بودند. منصور عبّاسی، [[عمرو بن عبید]] را که یکی از بزرگان معتزله بود بسیار گرامی می‌داشت‌<ref>تاریخ بغداد، ج۴، ص۱۴۸- ۱۵۰.</ref>.
روابط [[شیعه]] و معتزله نیز بسیار خصمانه بود. شیعه معتزله را [[فکری]] خارج از [[اسلام]] می‌دانست.؛ چراکه نظریه [[برتری]] [[مفضول]] بر [[افضل]]، یعنی نظریه [[صحت]] [[امامت]] شخصی که [[برتر]] نیست با وجود شخص برتر، معنایش خارج شدن از [[منطق]] [[حقّ]] و کشتن مواهب و نیروهایی است که [[خداوند]] به [[بشر]] داده است.
علاوه بر اینکه این نوع تفکر با [[قرآن کریم]] نیز [[مخالفت]] دارد. قرآن کریم می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟» سوره زمر، آیه ۹.</ref>.
علاوه بر اینکه این نوع تفکر با [[قرآن کریم]] نیز [[مخالفت]] دارد. قرآن کریم می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«بگو: آیا آنان که می‌دانند با آنها که نمی‌دانند برابرند؟» سوره زمر، آیه ۹.</ref>.
تمام فجایعی که [[امت اسلام]] در طول [[تاریخ]] خود پس از [[پیامبر اکرم]] با آن روبرو شده است به همین موضوع کنار گذاشتن فرد برتر و لا یقتر و جلو انداختن شخص [[پایین‌تر]] بازگشت می‌کند. و اگر این‌چنین کاری در [[جامعه اسلامی]] صورت نمی‌گرفت، شخص افضل و [[برترین]] فرد [[امّت]] با [[رهبری]] [[حکیمانه]] خود، به [[نرمی]] و آرامی امّت را به سوی سرچشمه جوشان [[سعادت]] و [[هدایت]] رهبری می‌فرمود. چنانکه [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} در خطبه‌ای که بلافاصله بعد از بالا رفتن [[ابو بکر]] از پلّکان [[خلافت]] و نشستن بر [[منبر رسول خدا]]{{صل}} و برکنار کردن [[امام علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} از این جایگاه که پیامبر اکرم آن حضرت را برای آن معین فرموده بود، به همین نکته مهم اشاره فرموده‌اند.
تمام فجایعی که [[امت اسلام]] در طول [[تاریخ]] خود پس از [[پیامبر اکرم]] با آن روبرو شده است به همین موضوع کنار گذاشتن فرد برتر و لا یقتر و جلو انداختن شخص پایین‌تر بازگشت می‌کند. و اگر این‌چنین کاری در [[جامعه اسلامی]] صورت نمی‌گرفت، شخص افضل و [[برترین]] فرد [[امّت]] با [[رهبری]] [[حکیمانه]] خود، به نرمی و آرامی امّت را به سوی سرچشمه جوشان [[سعادت]] و [[هدایت]] رهبری می‌فرمود. چنانکه [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} در خطبه‌ای که بلافاصله بعد از بالا رفتن [[ابو بکر]] از پلّکان [[خلافت]] و نشستن بر منبر رسول خدا{{صل}} و برکنار کردن [[امام علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} از این جایگاه که پیامبر اکرم آن حضرت را برای آن معین فرموده بود، به همین نکته مهم اشاره فرموده‌اند.
 
۴. '''[[غلوّ]]''': تاریخ‌نویسان، حرکت [[غالیان]] را در تاریخ اسلام از خطرناکترین و نابودکننده‌ترین حرکات برای جامعه اسلامی آن [[روز]] می‌دانستند.؛ چراکه این حرکت [[سیاسی]] و [[عقیدتی]] با [[هدف]] ضربه زدن به [[اسلام]] از داخل پایه‌ریزی شده بود. البتّه تحلیل این حرکت از جانب مورّخان همیشه حتّی امروز هم مشکل و سخت بوده است.؛ چراکه خود آورندگان و داعیان این فکر و عقیده دست به قلم نبرده و [[عقاید]] خود را تدوین ننموده‌اند. حرکت [[غلات]] در دراز مدّت ادامه پیدا نکرد، بلکه مدّت کوتاهی بر صحنه [[سیاست]] ظاهر شد و سپس به سرعت غروب کرد. [[امام صادق]]{{ع}} با [[درک]] صحیح از خطرناک بودن این [[عقیده]]، به سرعت در مقابل آن موضع گرفته و [[برائت]] و [[بیزاری]] خود را از این عقیده و تمام اصول آن آشکارا بیان کرده و کسانی را که [[مبلّغ]] این عقیده بوده‌اند مانند ابو الخطّاب مورد [[لعن]] قرار داده و [[مردم]] را از هدف‌های [[ناپاک]] صاحبان این عقیده برحذر داشته است.


۴. '''[[غلوّ]]''': [[تاریخ‌نویسان]]، [[حرکت]] [[غالیان]] را در [[تاریخ اسلام]] از خطرناکترین و نابودکننده‌ترین حرکات برای جامعه اسلامی آن [[روز]] می‌دانستند.؛ چراکه این [[حرکت]] [[سیاسی]] و [[عقیدتی]] با [[هدف]] ضربه زدن به [[اسلام]] از داخل پایه‌ریزی شده بود. البتّه تحلیل این حرکت از جانب [[مورّخان]] همیشه حتّی امروز هم مشکل و سخت بوده است.؛ چراکه خود آورندگان و داعیان این [[فکر و عقیده]] دست به قلم نبرده و [[عقاید]] خود را تدوین ننموده‌اند. حرکت [[غلات]] در دراز مدّت ادامه پیدا نکرد، بلکه مدّت کوتاهی بر صحنه [[سیاست]] ظاهر شد و سپس به سرعت غروب کرد. [[امام صادق]]{{ع}} با [[درک]] صحیح از خطرناک بودن این [[عقیده]]، به سرعت در مقابل آن موضع گرفته و [[برائت]] و [[بیزاری]] خود را از این عقیده و تمام اصول آن آشکارا بیان کرده و کسانی را که [[مبلّغ]] این عقیده بوده‌اند مانند ابو الخطّاب مورد [[لعن]] قرار داده و [[مردم]] را از هدف‌های [[ناپاک]] صاحبان این عقیده برحذر داشته است.
ابتدای حرکت غلات در اواخر [[حکومت امویان]] به وجود آمد. ابو الخطّاب به صورت پنهانی [[افکار]] خود را در [[شهر کوفه]] رواج داد. در زمانی که [[کوفه]] دستخوش امواج جریانات سیاسی بود. در آن [[زمان]] حرکت [[عبّاسیان]] راه خود را به سوی [[پیروزی]] باز می‌کرد. ابو الخطّاب از آن جهت کوفه را برای نشر عقاید خود [[انتخاب]] کرد که می‌دانست [[دوستداران]] و [[پیروان اهل بیت]] در این [[شهر]] زیادند، و [[احساس]] کرد می‌تواند با [[فکر]] ناپاک خود [[دوستی]] و [[محبّت]] [[اهل بیت]] را بدین‌گونه [[زشت]] و بی‌اعتبار ساخته و ضربه‌ای به پیروان اهل بیت از این راه وارد آورد. ابو عبّاس [[بغوی]] گوید: در محله غربی کوفه در کنیسه‌ای به نام دار الرّوم بر فثیون [[نصرانی]] داخل شدم و بین ما سخنانی گذشت. من از فثیون در رابطه با ابن کلاب سؤال کردم. فثیون گفت: [[خداوند]] عبدالله (ابن کلاب قطّان) را بیامرزد. او به نزد من می‌آمد و در آن گوشه می‌نشست ـ به ناحیه‌ای از کلیسا اشاره کرد ـ او [[احادیث]] مرا نقل می‌کرد و اگر بیشتر زنده می‌ماند، ما می‌توانستیم همه [[مسلمانان]] را به [[دین]] [[نصرانی]] درآوریم.


ابتدای حرکت غلات در اواخر [[حکومت امویان]] به وجود آمد. ابو الخطّاب به صورت پنهانی [[افکار]] خود را در [[شهر کوفه]] رواج داد. در زمانی که [[کوفه]] دستخوش امواج [[جریانات سیاسی]] بود. در آن [[زمان]] حرکت [[عبّاسیان]] راه خود را به سوی [[پیروزی]] باز می‌کرد. ابو الخطّاب از آن جهت کوفه را برای نشر عقاید خود [[انتخاب]] کرد که می‌دانست [[دوستداران]] و [[پیروان اهل بیت]] در این [[شهر]] زیادند، و [[احساس]] کرد می‌تواند با [[فکر]] ناپاک خود [[دوستی]] و [[محبّت]] [[اهل بیت]] را بدین‌گونه [[زشت]] و بی‌اعتبار ساخته و ضربه‌ای به پیروان اهل بیت از این راه وارد آورد. ابو عبّاس [[بغوی]] گوید: در محله [[غربی]] کوفه در کنیسه‌ای به نام دار الرّوم بر فثیون [[نصرانی]] داخل شدم و بین ما سخنانی گذشت. من از فثیون در رابطه با [[ابن کلاب]] سؤال کردم. فثیون گفت: [[خداوند]] عبدالله (ابن کلاب قطّان) را بیامرزد. او به نزد من می‌آمد و در آن گوشه می‌نشست -به ناحیه‌ای از [[کلیسا]] اشاره کرد- او [[احادیث]] مرا نقل می‌کرد و اگر بیشتر زنده می‌ماند، ما می‌توانستیم همه [[مسلمانان]] را به [[دین]] [[نصرانی]] درآوریم.
[[غلات]] [[معتقد]] بودند که چیزهای [[روحانی]] مانند [[ملائکه]] می‌توانند با جسد جسمانی ظهور کنند و این امر از نظر [[عقلی]] محال نیست. حال این مطلب یا در جانب خیر است مانند ظهور [[جبرئیل]]{{ع}} در برابر بعضی از اشخاص به صورت یکی از [[اعراب]]. و از ناحیه [[شر]] مانند ظهور [[شیطان]] به صورت [[انسان]] تا اینکه [[شرّ]] و بدی را به صورت [[انسانی]] به انجام برساند. یا ظاهر شدن [[جنّ]] به صورت [[بشر]] تا اینکه بتواند با زبان انسانی سخن بگوید. به همین ترتیب آنها می‌گویند: [[خداوند متعال]] نیز می‌تواند به صورت اشخاص ظاهر شود. و چون بعد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} کسی [[برتر]] از [[حضرت علی]]{{ع}} نبوده و بعد از او هم [[فرزندان]] آن حضرت به این [[کرامت]] اختصاص یافته و آنها بهترین [[خلق]] [[خدا]] می‌باشند، [[خداوند]] به صورت آنها جلوه کرده و به زبان آنها سخن گفته و با دست آنها کار می‌کند. و به خاطر همین، اسم «الهیه» بر آنها نهاده شد!! آنها این خصوصیت را فقط به حضرت علی{{ع}} داده و دیگران را از این خصوصیت بی‌بهره می‌دانستند.؛ چراکه به [[اعتقاد]] آنان خداوند متعال [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را در رابطه با [[اسرار]] [[باطنی]] [[تأیید]] و [[یاری]] کرده بود<ref>شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۸.</ref>.


[[غلات]] [[معتقد]] بودند که چیزهای [[روحانی]] مانند [[ملائکه]] می‌توانند با جسد [[جسمانی]] ظهور کنند و این امر از نظر [[عقلی]] محال نیست. حال این مطلب یا در جانب خیر است مانند ظهور [[جبرئیل]]{{ع}} در برابر بعضی از اشخاص به صورت یکی از [[اعراب]]. و از ناحیه [[شر]] مانند ظهور [[شیطان]] به صورت [[انسان]] تا اینکه [[شرّ]] و [[بدی]] را به صورت [[انسانی]] به انجام برساند. یا ظاهر شدن [[جنّ]] به صورت [[بشر]] تا اینکه بتواند با زبان انسانی سخن بگوید. به همین ترتیب آنها می‌گویند:
از اینجا ابو الخطّاب [[اعتقادات]] خود را آغاز کرد و سپس [[گمان]] کرد که [[ائمّه]] پیامبرند. پس از آن ادّعا کرد که آنها خدایان‌اند. ابو الخطّاب معتقد به خدایی [[جعفر بن محمد]] [[امام صادق]]{{ع}} و خدا بودن پدران [[پاک]] آن حضرت{{عم}} گردید. سپس گفت آنها فرزندان خدا و [[دوستان]] او هستند! او می‌گفت: الهیت نوری است که در [[نبوّت]] نهفته و نبوّت نوری است که در [[امامت]] است و [[جهان]] از این آثار و نورها خالی نخواهد بود. ابو الخطّاب گمان می‌کرد که جعفر بن محمد{{ع}} خداوند [[زمان]] خود است. او می‌گفت: جعفر بن محمد همین شخصی که [[مردم]] او را می‌بینند نیست. بلکه او چون به این عالم نزول کرده، به این صورت درآمده و [[مردم]] او را به این شکل می‌بینند<ref>شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۸.</ref>!
[[خداوند متعال]] نیز می‌تواند به صورت اشخاص ظاهر شود. و چون بعد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} کسی [[برتر]] از [[حضرت علی]]{{ع}} نبوده و بعد از او هم [[فرزندان]] آن حضرت به این [[کرامت]] اختصاص یافته و آنها بهترین [[خلق]] [[خدا]] می‌باشند، [[خداوند]] به صورت آنها جلوه کرده و به زبان آنها سخن گفته و با دست آنها کار می‌کند. و به خاطر همین، اسم «الهیه» بر آنها نهاده شد!! آنها این خصوصیت را فقط به حضرت علی{{ع}} داده و دیگران را از این خصوصیت بی‌بهره می‌دانستند.؛ چراکه به [[اعتقاد]] آنان خداوند متعال [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را در رابطه با [[اسرار]] [[باطنی]] [[تأیید]] و [[یاری]] کرده بود<ref>شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۸.</ref>.


از اینجا ابو الخطّاب [[اعتقادات]] خود را آغاز کرد و سپس [[گمان]] کرد که [[ائمّه]] پیامبرند. پس از آن ادّعا کرد که آنها خدایان‌اند. ابو الخطّاب معتقد به خدایی [[جعفر بن محمد]] [[امام صادق]]{{ع}} و خدا بودن [[پدران]] [[پاک]] آن حضرت{{عم}} گردید.
اینها مهمترین جهت‌گیری‌های [[فکری]] منحرفی بود که در [[زمان امام صادق]]{{ع}} رایج گشته بود و ما به زودی موضع‌گیری [[امام]]{{ع}} و روش‌های آن حضرت را در برخورد با این [[افکار]] [[منحرف]] که با [[هدف]] درمان این دردی که در [[جامعه اسلامی]] آن [[زمان]] رو به گسترش بود به انجام می‌رساندند، پیگیری خواهیم کرد<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۸]]، ص ۱۱۸.</ref>.
سپس گفت آنها فرزندان خدا و [[دوستان]] او هستند! او می‌گفت: [[الهیت]] نوری است که در [[نبوّت]] نهفته و نبوّت نوری است که در [[امامت]] است و [[جهان]] از این آثار و نورها خالی نخواهد بود. ابو الخطّاب گمان می‌کرد که جعفر بن محمد{{ع}} خداوند [[زمان]] خود است. او می‌گفت: جعفر بن محمد همین شخصی که [[مردم]] او را می‌بینند نیست. بلکه او چون به این عالم [[نزول]] کرده، به این صورت درآمده و [[مردم]] او را به این شکل می‌بینند<ref>شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۸.</ref>!
اینها مهمترین جهت‌گیری‌های [[فکری]] منحرفی بود که در [[زمان امام صادق]]{{ع}} رایج گشته بود و ما به زودی موضع‌گیری [[امام]]{{ع}} و روش‌های آن حضرت را در برخورد با این [[افکار]] [[منحرف]] که با [[هدف]] [[درمان]] این دردی که در [[جامعه اسلامی]] آن [[زمان]] رو به گسترش بود به انجام می‌رساندند، پیگیری خواهیم کرد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۸]]، ص ۱۱۸.</ref>.


==نیازهای دوره [[حضرت امام صادق]]{{ع}}‌==
==نیازهای دوره [[حضرت امام صادق]]{{ع}}‌==
۱۱۵٬۴۷۸

ویرایش