بحث:عصر امام صادق در تاریخ اسلامی
مقدمه
امام صادق(ع) در سال ۱۱۴ ه. ق پس از وفات پدرش امام محمد باقر(ع) مقام امامت را در دست گرفت و از نظر دینی، فکری، سیاسی و فرهنگی مرجع همه مسلمانان به شکل عام و پیروان اهل بیت(ع) به شکل خاص گردید.
این مطلب به روشنی از پاسخ آن حضرت به پدر بزرگوارش که او را درباره اصحاب و نزدیکانش سفارش کرده است پیداست؛ امام صادق(ع) میفرماید: چون هنگام وفات پدرم فرا رسید به من گفت: ای جعفر تو را درباره اصحاب خود به نیکی سفارش میکنم. من گفتم: به خدا سوگند نخواهم گذاشت هیچیک از آنها اگرچه در شهر دوری باشد نیاز خود را از کس دیگری طلب کند[۱].
امام صادق(ع) با این بیان شجاعانه از اهداف و برنامههایی که برای آینده شیعه در سایه امامت خود در نظر گرفته بود خبر داد برنامههایی که شیعیان را به آن درجه از آمادگی میرساند تا به الگوهایی مترقّی در جامعه اسلامی تبدیل شوند؛ تا اینکه هرکدام از آنها در مسیری روشن و به دور از هر کژی، اندیشه گمراه و انتخاب خودسرانه به حرکت و فعالیت بپردازند؛ چراکه آمادگی فکری و فرهنگی آنان به حدی رسیده بود که دیگر نیازی به فراگیری از دیگران نداشته و تا آنجا رشدشان داده بود که تا وقتی به ریسمان متصل به خدا ـ همان خاندانی که خداوند اراده فرموده تا هر پلیدی را از آنان دور کرده و آنان را به بهترین نحوی پاکیزه سازد ـ چنگ زده باشند از سؤال کردن از مسلمان و غیر مسلمان بینیاز خواهند بود.
امام باقر(ع) هم شیعیان را برای چنین روزی از پیش آماده کرده بود که مردم دستورات دینی را پس از آن حضرت از امام صادق(ع) بگیرند و فرموده بود: «هرگاه مرا از دست دادید از این (امام صادق(ع)) پیروی کنید که او پس از من امام و خلیفه است. آنگاه به فرزندش جعفر اشاره کرد»[۲]. امام صادق(ع) نیز پس از به دست گرفتن مستقیم منصب امامت مسئولیتهای خود را با شناساندن امامت خود به مردم به صورت علمی و عملی آغاز فرمود.
عبد الرحمن بن کثیر گوید: مردی به مدینه آمد و درباره امام پس از امام باقر(ع) پرسوجو کرد؛ او را به سوی عبدالله بن حسن راهنمایی کردند، وی به خانه عبدالله وارد شد و مختصر سؤالاتی از او کرد پس از اینکه از خانه او خارج شد او را به خانه جعفر بن محمد(ع) راهنمایی کردند چون امام صادق(ع) او را دیدند، فرمودند: «ای مرد تو در جستجوی امام وارد شهر ما شدی، جوانانی از بنی حسن با تو روبه رو شده و تو را به خانه عبدالله بن حسن راهنمایی کردند و تو از او مختصری سؤال کردی و خارج شدی حال اگر میخواهی بگویم که چه سؤالاتی از او کردی و او چه پاسخهایی به تو داد، سپس جوانانی از فرزندان حسین با تو روبهرو شدند و گفتند: اگر میخواهی جعفر بن محمد را ببینی بیا. مرد گفت: تمام آنچه گفتی راست و عین واقعیت بود»[۳].
امام صادق(ع) بدینگونه از راهکارها و روشهای مختلفی استفاده کرد تا امت شیعه در میان رهبریهای متفرق گم نشود و به این تلاشها ادامه داد تا این موضوع در اذهان متبلور گردید که پس از امام محمد باقر(ع) این جعفر بن محمد(ع) است که نشانه خدا و رهبر واقعی امت است.
امام صادق(ع) به محکم کردن جای پای خود ادامه داد. آن حضرت به قصد تعمیق روابط میان خود و حزب شیعه که پدرش امام باقر(ع) بنیانگذار و تهیه کننده اساسنامه آن بود روش جدیدی را در پیش گرفتند. آن حضرت شروع به برانگیختن اراده و دمیدن روح حماسی در جانهای آنان پرداخت و بر نقاط قوت آنان تأکید کرد و به آنان فهماند که در زمان روگردانی و قدرناشناسی اکثریت مردم از اهل بیت(ع) آن حضرت قدر کسانی را که فریب اغوائات دشمنان را نخورده و در چنین روزگار سختی دامن اهل بیت(ع) را رها نکردهاند دانسته و آنها را شایسته حمل امانت الهی و همراهی در این راه مقدس میداند.
برای اطلاع بیشتر از این مطلب روایت ذیل را باهم مرور میکنیم: گروهی از دوستان اهل بیت(ع) پس از شهادت امام محمد باقر(ع) از کوفه وارد مدینه شده و به نزد امام صادق(ع) رفتند عبدالله بن ولید گوید: در زمان بنی مروان بر امام صادق(ع) وارد شدیم، آن حضرت فرمودند: «شما اهل کدام شهر هستید؟» گفتیم کوفه. فرمودند: در هیچ شهری دوستداران ما به اندازه کوفه زیاد نیستند خصوصا از این گروه شیعه خداوند شما را به مسئلهای که مردم آن را نمیدانند آگاه کرده است بنابراین شما ما را دوست میدارید ولی مردم ما را دشمن میدارند، شما با ما بیعت کردهاید اما مردم با ما مخالفت ورزیدهاند، شما گفتار و کردار ما را تصدیق میکنید در حالی که مردم ما را تکذیب میکنند پس خداوند شما را به زندگیای چون زندگی ما زنده بدارد و به مرگی چون مرگ ما بمیراند[۴].[۵]
پانویس
- ↑ ارشاد، ج۱، ص۴۰ و به نقل از آن بحار الانوار، ج۴۷، ص۱۲.
- ↑ کفایة الاثر، ص۲۵۴؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۱۵.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۲۴۱ و به نقل از آن، بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۴۸؛ ج۴۷، ص۱۲۵.
- ↑ شیخ طوسى، امالى، ج۱، ص۱۴۳؛ بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۰، ح۳۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۸۷.