پرش به محتوا

عصر امام حسن در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۶: خط ۱۶:
# هفت ماه دوران [[خلافت]] حضرت از [[رمضان]] [[سال]] ۴۰ تا [[جمادی]] الأولای سال ۴۱ هجری<ref>ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷. خلافت در این تاریخ رسماً به معاویه منتقل شد.</ref>؛
# هفت ماه دوران [[خلافت]] حضرت از [[رمضان]] [[سال]] ۴۰ تا [[جمادی]] الأولای سال ۴۱ هجری<ref>ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷. خلافت در این تاریخ رسماً به معاویه منتقل شد.</ref>؛
# ده سال آخر عمر حضرت در زمان [[خلافت معاویه]]<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۴.</ref>.
# ده سال آخر عمر حضرت در زمان [[خلافت معاویه]]<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص۲۴۴.</ref>.
== عصر پیامبر خاتم ==
{{اصلی|امام حسن مجتبی در زمان پیامبر خاتم}}
[[امام حسن]]{{ع}} در زمان حیات [[رسول اکرم]]{{صل}} به دنیا آمدند. حسن شبیه‌ترین افراد به [[پیامبر]]{{صل}}<ref>المحبر، ص۴۶؛ المنمق، ص۴۲۴؛ معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۷؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۵.</ref> و مورد علاقه شدید آن حضرت بود. [[پیامبر]]{{صل}} حسن و برادرش حسین را [[فرزندان]] خود می‌دانست و به صراحت می‌فرمود اینان فرزندان من هستند و هر که آنان را [[دوست]] بدارد مرا دوست داشته است<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۲۵۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۰.</ref>.
[[امام حسن]]{{ع}} در [[زمان]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} هنوز از بالندگی لازم برای حضور در [[اجتماع]] برخوردار نشده بود. هفت‌ساله بود که [[رسول اکرم]] رحلت فرمود، به همین سبب گزارشی از فعالیت‌های سیاسی و [[اجتماعی]] ایشان به چشم نمی‌خورد، جز آنکه برخی از حضورش در [[بیعت رضوان]] که در [[سال ششم هجری]] رخ داده، یاد کرده‌اند که طبق این گزارش ایشان با پیامبر{{صل}} [[بیعت]] کرد<ref>الارشاد، ص۲۱۹؛ الحیاة السیاسیة للإمام المجتبی{{ع}}، ص۱۹.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]]، [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[امام حسن بن علی مجتبی (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص۴۲۲-۴۳۸؛ [[سید علی رضا عالمی|عالمی، سید علی رضا]]، [[حسن بن علی (مقاله)| مقاله «حسن بن علی»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۸۲.</ref>
در [[جریان مباهله]] با [[مسیحیان نجران]] مطابق بیان [[قرآن کریم]]، حسن{{ع}} به همراه حسین{{ع}} پسران رسول خدا{{صل}} نامیده شدند<ref>{{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}} «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد * حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش! * بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۵۹-۶۱.</ref> و این محکم‌ترین سند برای نسبت [[فرزندی]] آن دو به [[پیامبر]]{{صل}} است<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسین بن علی (مقاله)|مقاله «امام حسین بن علی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص۴۳۸-۴۵۴.</ref>.
از [[سیره حضرت فاطمه]]{{س}} در [[رفتار]] با نخستین فرزندش، گزارش‌های متنوعی وجود دارد. یکی از مؤلفه‌های مهمی که [[فاطمه]]{{س}} درباره حسن{{ع}} مراعات می‌کرد، الگوسازی [[رفتاری]] بود. آن حضرت{{س}} به حسن{{ع}} توصیه می‌کرد در [[منش]] و [[رفتار فردی]] و [[اجتماعی]] و [[حق‌مداری]]، مانند پدرش علی{{ع}} باشد<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۵۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[سید علی رضا عالمی|عالمی، سید علی رضا]]، [[حسن بن علی (مقاله)| مقاله «حسن بن علی»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۸۵.</ref>
== در عصر [[خلفای سه‌گانه]] ==
=== دوران [[خلافت ابوبکر]] ===
{{اصلی|امام حسن مجتبی در زمان ابوبکر}}
[[امام حسن]]{{ع}} هشت ساله بود که جد گرامی‌اش از [[دنیا]] رفت. در دوران خلافت ابوبکر، از امام حسن{{ع}} که خردسال بود، گزارش‌هایی در دست است: نقل شده است، روزی [[ابوبکر]] بر منبر پیامبر{{صل}} نشسته، در حال سخنرانی بود؛ در این حال، [[امام مجتبی]]{{ع}} که خردسال بود، به [[مسجد]] وارد شد و در مقابل حاضران خطاب به ابوبکر فرمود: "از [[منبر]] پدرم پایین بیا (جای تو آنجا نیست) و بر منبر پدرت بنشین!" حال حاضران دگرگون شد و ابوبکر نیز گفت: "راست گفتی، این، منبر پدر توست"<ref>مناقب آل ابی‌طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۳۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۶۸؛ و ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۲۶؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۵.</ref>. مورد دیگر، اظهار سخنان [[ابوبکر]] به [[امام حسن]]{{ع}} و یادآوری شباهت وی به [[پیامبر]]{{صل}} نه [[امام علی]]{{ع}} است<ref>مسند احمد، ج۱، ص۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۲-۵۳ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref>
=== دوران [[خلافت عمر]] ===
{{اصلی|امام حسن مجتبی در زمان عمر}}
در دوره خلافت عمر نیز در چندین موضوع از امام حسن{{ع}} یاد شده است: عمر هنگامی که برای پرداخت مقرری [[دیوان]] برقرار کرد، حسنین{{عم}} را به جهت [[قرابت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} در ردیف [[اهل]] [[بدر]] نهاد<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۴.</ref>، چنان که به [[کارگزار]] خود بر [[یمن]] سفارش کرد برای آن دو حُله‌ای (پارچه) بفرستد<ref>تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۷۷.</ref>. بر پایه گزارشی، عمر، افزون بر تعیین اعضای [[شورای خلافت]] در بستر [[مرگ]]، سفارش کرد امام حسن{{ع}} و [[عبدالله بن عباس]] بدون داشتن [[حق]] رأی به جهت قرابت ایشان به رسول خدا{{صل}} در جلسات [[شورا]] حضور یابند<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲، ۴۴.</ref>.
=== دوران [[خلافت عثمان]] ===
{{اصلی|امام حسن مجتبی در زمان عثمان}}
امام حسن{{ع}} هنگام به خلافت رسیدن عثمان<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۱.</ref>، نزدیک ۲۰ سال داشت. مواضع سیاسی حضرت با پدرشان در این ایام همسو بود، چنان که در [[آینده]] در نامه‌نگاری با معاویه تأکید کرد که [[خلافت]] را [[حق]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} می‌دانست<ref>الفتوح، ج۴، ص۲۸۵.</ref>؛ ولی به [[پیروی]] از پدر، [[سیاست]] [[مدارا]] و [[راهنمایی]] را در [[رفتار]] با [[خلفا]] در پیش گرفت. از حضور امام حسن{{ع}}، در چند حادثه در دوران عثمان یاد شده است: [[امام حسن]] در بدرقه [[ابوذر]] که از سوی [[حکومت]] [[تبعید]] شده بود، به همراه پدر شرکت جست<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.</ref>.
هنگامی که [[شورش]] ضد عثمان اوج گرفت، امام حسن{{ع}} واسطه میان پدر و عثمان در پیام‌رسانی بود<ref>العقد الفرید، ج۵، ص۵۸-۵۹؛ المنتظم، ج۵، ص۵۱.</ref>. در پایان [[خلافت عثمان]]، با وجود [[اعتراض]] عمومی به عثمان، آن حضرت از طرف پدر [[مأمور]] حفاظت از جان عثمان در برابر [[شورشیان]] گردید، تا در [[آینده]] [[امام علی]]{{ع}} متهم به حمایت از [[قتل]] [[خلیفه]] نشود. به گزارش برخی منابع، امام حسن{{ع}}، در پاسداری از عثمان تیر خورد و خون‌آلود شد<ref>تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۱۳۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۲.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۱۲ ـ ۱۴؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۹۹؛ [[سید علی رضا عالمی|عالمی، سید علی رضا]]، [[حسن بن علی (مقاله)| مقاله «حسن بن علی»]]، [[دانشنامه فاطمی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فاطمی ج۱]]، ص۱۸۸.</ref>
== عصر [[خلافت امیرالمؤمنین]] ==
{{اصلی|امام حسن مجتبی در زمان امام علی}}
[[امام حسن]]{{ع}} در دوران [[خلافت علی]]{{ع}} در صحنه‌ها حضور یافت و در همه مقاطع، پدر را [[همراهی]] کرد. هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} در تعقیب [[اهل]] [[جمل]] رهسپار [[بصره]] شد، امام حسن{{ع}}، عمار و [[قیس بن سعد]] را برای [[بسیج]] نیرو به [[کوفه]] فرستاد<ref>الجمل، ص۲۴۳.</ref>. امام حسن{{ع}} که تصدّی امور را در این مأموریت بر عهده داشت، با تدبیر و [[ملایمت]] کوشید تا [[ابوموسی اشعری]] [[فرماندار کوفه]] مواضع خود را که [[مردم]] را به عدم شرکت می‌خواند، کنار بگذارد. او چندین بار برای مردم [[خطبه]] خواند و آنان را به همراهی [[تشویق]] کرد. ابوموسی اشعری، تنها هنگامی که [[مالک اشتر]] به میدان آمد، به [[اجبار]] [[تسلیم]] شد<ref>نک: الجمل، ص۲۴۴ به بعد.</ref>.
پیش از آغاز [[جنگ جمل]]، هنگامی که [[عبدالله بن زبیر]] خطبه‌ای ضد امام علی{{ع}} خواند، حضرت از امام حسن{{ع}} خواست خطبه‌ای بخواند و به سخنان نادرست او پاسخ دهد که امام علی{{ع}} را به ریختن خون عثمان متهم کرده بود و امام حسن{{ع}} چنین کرد<ref>الجمل، ص۳۲۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۶۶.</ref>. هنگام آغاز [[نبرد]] نیز [[پرچم]] را به دست فرزندش [[محمد بن حنفیه]] داد و فرمود به جهت جایگاه بلند حسنین{{عم}} نزد [[رسول خدا]]{{صل}} پرچم را به آن دو نداده است<ref>شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۱۱.</ref>.
[[امام حسن]]{{ع}} از [[شاهدان]] [[پیمان‌نامه]] [[حکمیت]] در صفین بود<ref>وقعة صفین، ص۵۰۷.</ref> و پس از برگزاری جلسات تحکیم و تصمیماتی که ضد امام علی{{ع}} گرفته شد، حضرت از امام حسن{{ع}} خواست با سخنان خود برای توده [[مردم]] در این زمینه روشنگری کند و امام حسن{{ع}} با خواندن خطبه‌ای [[رفتار]] نادرست حَکَمین و اشتباهات آنان را یاد کرد و اقدام و رأی آنان را از روی [[هوا و هوس]] دانست<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸.</ref>.
در دوران [[حکومت حضرت علی]]{{ع}} پدر، گاهی برخی [[وظایف]] مانند خواندن [[خطبه]] [[نماز جمعه]] را به امام حسن{{ع}} می‌سپرد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۱.</ref>، چنان که پاسخگویی به برخی مراجعات [[علمی]] را<ref>الکافی، ج۱، ص۵۲۶؛ ج۷، ص۲۰۲.</ref>. امام علی{{ع}} پس از ضربت خوردن، به حسنین{{عم}} سفارش‌هایی کرد؛ به ویژه امام حسن{{ع}} را به [[تقوا]] توصیه کرد<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۷.</ref>. افزون بر این، امام علی{{ع}} سفارش‌های [[تربیتی]] بلندی خطاب به فرزندش امام حسن دارد<ref>نهج‌البلاغه، نامه ۳۱؛ حکمت ۳۸.</ref>. پس از [[شهادت]] پدر، امام حسن{{ع}} بر جنازه ایشان [[نماز]] خواند<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۵۰.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۱۵ ـ ۱۶؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۲۸۷- ۲۸۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۹۹؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی]]، [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[امام حسن بن علی مجتبی (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص۴۲۲-۴۳۸.</ref>
== خلافت امام مجتبی ==
{{اصلی|خلافت امام حسن مجتبی}}
امام حسن{{ع}} هنگام پذیرش خلافت ۳۷ سال داشت<ref>اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.</ref>. عراقیان و حامیان امام علی{{ع}} با وی [[بیعت]] کردند؛ شمار [[بیعت‌کنندگان]]، ۴۰۰۰۰ تن ذکر شده است. این رقم، عدد آخرین سپاهیان امام علی{{ع}} بود که برای [[نبرد]] با معاویه [[تدارک]] دیده بود. [[اهل عراق]]، یکدست از [[خلافت امام حسن]]{{ع}} حمایت کردند<ref>تذکرة الخواص، ص۱۷۹؛ الکامل، ج۳، ص۴۰۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۴۸.</ref> و مؤرّخان مخالفتی در [[خلافت]] وی ثبت نکرده‌اند که احتمالاً به جهت فضای احساسی پیش آمده پس از شهادت امام علی{{ع}} و [[بیم]] خطر [[پیروزی]] [[شام]] بر [[عراق]] بود که یکپارچگی را برای [[حفظ]] موقعیت [[کوفیان]] می‌طلبید.
نقل شده است دو [[روز]] پس از شهادت امام علی{{ع}}، [[مردم]] به سوی حسن{{ع}} آمدند تا با او بیعت کنند<ref>التنبیه و الإشراف، ص۲۶۰.</ref> و بدین‌گونه ایشان به عنوان [[خلیفه]] وارد عمل شد و این مهم‌ترین مسأله در [[زندگی]] آن حضرت بود که پس از [[مصالحه]] معاویه، تبیین‌ها و تفسیرهای گوناگونی را متوجه خود ساخته است. روایت‌های مربوط به خلافت امام حسن{{ع}} تا حد بالایی از همگرایی عمومی مردم با آن حضرت حکایت دارد. شمار بیعت‌کنندگان را برخی هفتاد هزار نفر نوشته‌اند<ref>معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۶.</ref>. [[ابوالفرج اصفهانی]] چنین آورده که [[امام حسن]]{{ع}} به دنبال [[شهادت]] پدر، به میان [[مردم]] آمد و خطبه‌ای ایراد کرد و فرمود: «همانا در شب گذشته مردی قبض‌روح شد که پیشینیان در عمل او پیش نگرفتند و متأخران به او نرسیدند، او همراه [[پیامبر]]{{صل}} می‌جنگید و همواره خود را سپر بلای آن حضرت قرار می‌داد. [[رسول خدا]] او را با رایت خویش می‌فرستاد و.».. آنگاه عقده گلویش را فشرد و گریست و مردم نیز با او همراه شدند. سپس فرمود: «ای مردم هر که مرا می‌شناسد و هر که نمی‌شناسد، بداند من پسر محمد [[رسول]] خدایم، پسر [[بشیر]] و نذیرم، پسر [[داعی]] به سوی [[خدا]] و فرزند چراغ فروزانم. من از خاندانی‌ام که [[خداوند]] [[پلیدی]] را از آنان زدود و پاکشان گردانیده است، من از آنانی‌ام که خداوند [[دوستی]] آنان را در کتاب خویش [[واجب]] کرده و دوستی ما را کار پسندیده قرار داده است»<ref>مقاتل الطالبین، ص۳۳-۳۴؛ الأمالی، صدوق، ص۲۷۰؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۱۷۸؛ کشف الغمة، ج۲، ص۱۶۹.</ref>. او در ادامه می‌نویسد که وقتی سخن امام به اینجا رسید، [[عبدالله بن عباس]] برخاست و مردم را به [[بیعت]] با او فراخواند که همگی پذیرفته و به او اظهار دوستی کردند و او را برای [[خلافت]]، از همگان سزاوارتر دانسته و با او بیعت کردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴.</ref>.
[[امام حسن]]{{ع}} شش ماه و سه [[روز]]<ref>طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.</ref> و بنا بر [[نقلی]]، هفت ماه و یازده روز<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۴.</ref> [[خلیفه]] بود<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]]، [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[امام حسن بن علی مجتبی (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص۴۲۲-۴۳۸.</ref>.
هنگام [[بیعت با امام حسن]]{{ع}}، با وجود تلاش برخی از [[اصحاب]] آن حضرت که بیعت بر محور [[قتال]] باشد، [[امام]] تأکید کرد که بیعت بر [[کتاب خدا]]، [[سنت]] [[رسول‌الله]]{{صل}} و [[سمع]] و [[طاعت]] [[استوار]] شود<ref>الکامل، ج۳، ص۴۰۲.</ref>. این قید می‌توانست، بر اثر اوضاع نابسامان پیش آمده در جریان پذیرش [[حکمیت]] در [[جنگ صفین]] و ضامن پیروی از امام در همه شرایط، اعم از [[جنگ]] و [[صلح]] باشد. بر پایه گزارشی، موافقان استمرار [[پیکار]] کوشیدند [[امام حسین]]{{ع}} را همراه خود کنند؛ اما آن حضرت از آنان استقبال نکرد<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۴.</ref>؛ لکن مراجعه این گروه به امام حسین{{ع}} پس از پذیرش صلح از سوی امام حسن{{ع}} بوده است نه [[زمان]] بیعت با ایشان.
برخلاف گزارش‌های [[سستی]] که امام حسن{{ع}} را در پذیرش خلافت جدّی نشان نمی‌دهند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۸.</ref>، آن حضرت در پذیرش خلافت و استمرار آن کوشا بود، از این رو به سازماندهی نیروها و گردآوری آنان پرداخت و [[کارگزاران امام علی]]{{ع}} را ابقا کرد<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۵۳.</ref>. دریافتی سپاهیان را با [[هدف]] [[تشویق]] ایشان افزود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴.</ref> و به اعدام دو تن از [[جاسوسان]] معاویه دستور<ref>الارشاد، ج۲، ص۹.</ref> و در نامه‌ای به معاویه هشدار داد که این حرکت‌ها زمینه درگیری را فراهم می‌کنند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۶۳؛ الارشاد، ج۲، ص۹.</ref>. همه این اقدامات، نشانه جدی بودن وی در تشکیل حکومت و نگراییدن به [[صلح]] از آغاز کارند<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸.</ref>. از این پس، نامه‌نگاری‌ها میان [[امام حسن]]{{ع}} و معاویه در گرفت و هر یک دیگری را به [[بیعت]] و [[همراهی]] فرا می‌خواند. امام حسن{{ع}} در نامه‌ای به معاویه [[خلافت]] را [[حق]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} دانست و در پایان، وی را [[تهدید]] کرد که در صورت نپیوستن به [[مردم]] و بی‌اعتنایی به بیعت با او، با سپاهیان به سوی وی خواهد رفت<ref>الفتوح، ج۴، ص۲۸۴-۲۸۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۶-۳۷.</ref>. این نامه، نشانه [[عزم]] جدی آن حضرت بر استمرار خلافت است. معاویه در جواب، شایستگی، [[توانایی]]، سن و [[تجربه]] خود را، بیش از امام حسن{{ع}} برشمرد و خود را برای خلافت مناسب‌تر دانست و با [[طعنه]] بر [[امام]]، وضعیت خود و حضرت را در این برهه همچون روزهای پس از درگذشت [[رسول خدا]]{{صل}} خواند که مردم در برابر گزینه‌ها ـ بی‌لحاظ انتسابات به [[پیامبر]]{{صل}} ـ داناتر و تواناتر را برگزیدند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۵-۳۶.</ref>. چون نامه‌نگاری‌ها سود نداشت، معاویه به سوی [[عراق]] حرکت کرد و امام حسن{{ع}} پس از [[آگاهی]] از این خبر، مردم را به [[جهاد]] و [[مقاومت]] فرا خواند و از آنها خواست که در لشکرگاه [[نخیله]] گردهم آیند؛ اما مردم واکنش مناسبی نشان ندادند و برخی بزرگان مانند [[عدی بن حاتم]]، [[سکوت]] مردم را نپسندیدند و آنان را به [[اجابت]] خواسته حضرت تشویق کردند<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۰-۲۸۱.</ref>. مجموع [[لشکریان]] امام حسن{{ع}} را ۲۰۰۰۰ تن یاد کرده‌اند که ۱۲۰۰۰ در قالب مقدمه [[لشکر]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن عباس]] برای مقابله با سپاه معاویه و جلوگیری از پیشروی وی به مَسکِن اعزام شدند. سپاه معاویه را ۶۰۰۰۰ نفر تخمین زده‌اند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴؛ نک: صلح الحسن، ص۱۲۲-۱۲۴.</ref>. [[امام]] پس از گسیل [[عبیدالله بن عباس]] به [[مسکن]]، خود به سوی [[مدائن]] رهسپار شد و در آنجا اردو زد. فاصله این دو مکان نزدیک ۶۰ کیلومتر بود. معاویه توانست با وعده‌هایی، شماری از [[اصحاب امام حسن]]{{ع}} را به سوی خود بکشاند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۰-۴۱؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴.</ref>.
[[خیانت]] یاران امام{{ع}} به گونه‌ای بود که در میان [[اصحاب]] خود نیز [[امنیت جانی]] نداشت<ref>علل الشرایع، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. معاویه برای رسیدن به [[هدف]] خویش و از پا انداختن سپاه امام، از ابزار [[شایعه]] نیز بسیار خوب بهره گرفت و در مدائن [[شایعات]] [[تسلیم]] و [[صلح]] [[سپاه]] مسکن یا کشته شدن فرمانده آنان را پخش می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۹.</ref> و در مسکن نیز شایع ساخت که [[امام حسن]]{{ع}} صلح کرده است<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.</ref>. فرستادگان معاویه در مدائن که برای [[مذاکره]] نزد امام{{ع}} آمدند، هنگام خروج به قصد دامن زدن به [[اختلافات]] با صدای بلند در میان [[لشکریان]] امام{{ع}} چنین القا کردند که حضرت صلح را پذیرفته است<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۵.</ref>. در این شرایط، امام حسن{{ع}} برای استمزاج [[مردم]]، در خطبه‌ای اعلام کرد که معاویه برای صلح پیشنهاداتی داده است و نظر آنان را در این زمینه جویا شد و آنها خواهان پذیرش صلح شدند<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۱۴.</ref>. بر اثر شایعات و وعده‌های معاویه، عبیدالله بن عباس، یکی از سه فرمانده اصلی امام{{ع}} همراه شماری از سپاهیان به اردوی معاویه پیوست. در این هنگامه، امام در خطبه‌ای در مُظلِم ساباط مدائن بر موضوع جماعت ([[همبستگی]]) تأکید کرد. در پی این [[خطبه]]، گروهی ـ که دیگر آن حضرت را [[خلیفه]] نمی‌دانستند ـ بر امام [[یورش]] برده و [[خیمه]] او را [[غارت]] کردند. پس از این بی‌حرمتی، جرّاح بن سنان از [[خوارج]] حضرت را [[ترور]] کرد که برای مداوا به [[مدائن]] برده شد<ref>الارشاد، ج۲، ص۱۱-۱۲.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۱۶ ـ ۱۸؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۰۰؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۲۸۷- ۲۸۸؛ [[سید علی رضا واسعی|واسعی]]، [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[امام حسن بن علی مجتبی (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص۴۲۲-۴۳۸.</ref>
=== [[صلح امام حسن]]{{ع}} ===
{{نوشتار اصلی|صلح امام حسن مجتبی}}
از مهم‌ترین حوادث [[زندگی]] [[امام مجتبی]]{{ع}} [[صلح]] او با معاویه است. در نیمه [[جمادی الاول]] سال ۴۱ هجری<ref>ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷.</ref>. ایشان بنا به مصالح اسلام و شرایط پیش‌آمده با معاویه صلح کرد. [[امام حسن]]{{ع}}، در ابتدای کار خواست از راه درگیری مسلّحانه جلوی [[انحراف]] در [[فرهنگ سیاسی]] [[جامعه اسلامی]] را بگیرد؛ امّا به سبب مساعد نبودن اوضاع، [[اختلافات]] و [[تفرقه]] موجود بین [[یاران]] حضرت و [[دنیاخواهی]] آنها، سیاست‌های [[فریبنده]] معاویه، خودفروختگی بعضی یاران حضرت و... در این زمینه نتوانست توفیقی به دست آورد.
درباره صلح دو گونه صدا از [[لشکر]] امام حسن به گوش می‌رسید: [[اکثریت]] خواهان صلح، با سر دادن [[شعار]] "البقیه البقیه" بر آن تأکید می‌کردند؛ ولی برخی یاران مخلص [[امام]]{{ع}} و بعضی از [[خوارج]]، خواهان [[جنگ]] بودند؛ آنان که بر [[خیمه]] امام [[یورش]] بردند و حضرت را زخمی کردند، [[اندیشه]] خارجی داشتند. امام که اکنون مجروح و به لحاظ جسمانی [[ناتوان]] شده بود و [[اختلاف]] و پراکندگی [[اصحاب]] خود را درباره صلح می‌دید، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت.
درباره طرف پیشگام در صلح، گزارش‌ها مختلف‌اند. معاویه بسیار برای صلح می‌کوشید؛ زیرا با صلح می‌توانست با کمترین پیامد به [[خلافت]] برسد، از این رو با [[وعده]] و پذیرش ظاهری شروط، توافق خود را با [[سازش]] اعلام کرد؛ حتی برخلاف میل [[قیس بن سعد]] که سرسختانه خواهان جنگ بود، [[دست]] او را به [[زور]] گرفت و با او [[مصافحه]] کرد و به [[مردم]] اعلام کرد: قیس بن سعد [[بیعت]] کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.</ref>، تا با کمترین درگیری به [[هدف]] خود برسد. از سوی دیگر، امام حسن{{ع}} نیز با شرایط پیش آمده خواهان صلح بود؛ زیرا افزون بر [[گرایش]] عمومی یاران به صلح، [[حفظ]] و بقای [[خاندان]] و [[شیعیان]] را در صلح می‌دید<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۰.</ref>، بنابراین در شرایط جدید، هر دو طرف با نیات متفاوتی به صلح [[خشنود]] بودند. صلح در سال ۴۱ انجام گرفت و این سال را جماعت نام گذاشتند<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۵۲؛ الاستیعاب، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶-۱۷.</ref>.
[[امام]] تأکید کرد که [[صلح]] بر پایه [[امنیت]] و امان عمومی برقرار شود<ref>الفتوح، ج۴، ص۲۹۰.</ref>. سخنان حضرت که پس از صلح در حضور مردم و معاویه بیان کرد، می‌تواند بیانگر مهم‌ترین بندهای صلح‌نامه باشد. آن حضرت خطاب به مردم، انتظارات از حکومت را [[برقراری عدالت]]، پرداخت کامل [[حق مردم]] از [[غنائم]] و تقسیم [[فی‌ء]] میان آنان یاد کرد که همه موارد را معاویه [[تأیید]] کرد<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۳۲۵-۳۲۶.</ref>. پس از پذیرش صلح، دو طرف توافق کردند برای اعلام رسمی آن، با برگزاری جلسه مشترک عمومی در [[کوفه]] آن را اعلام کنند. در این جلسه امام حسن{{ع}} پس از معاویه [[سخن]] گفت و خطاب به [[یاران]] خود تأکید کرد یکپارچگی برای آنان سودمندتر است و از آنها خواست با رأی وی [[مخالفت]] نکنند؛ زیرا نظر امام برخواست آنان ترجیح دارد؛ همچنین تأکید ورزید [[کناره‌گیری]] از [[خلافت]] از آن رو نیست که خود را شایسته خلافت نمی‌دانسته است<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹.</ref>. معاویه بر بندهای صلح‌نامه پای‌بند نماند؛ برای نمونه با تحریک عوامل خود، نگذاشت [[خراج]] فسا و دارابجرد به [[امام]] برسد و پس از آن [[یاران امام علی]]{{ع}} را ـ مانند [[حجر بن عدی]] ـ تعقیب کرد<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰.</ref>.
[[صلح]] یاد شده بازتاب‌هایی میان [[یاران]] راستین [[امام حسن]]{{ع}} نیز داشت: برخی [[امام حسین]]{{ع}} را مخالف صلح دانسته‌اند<ref>الطبقات، خامسه ۱، ص۳۳۱.</ref>؛ اما درست نیست؛ زیرا امام حسین کاملاً به شرایطی که برادرشان در آن قرار گرفته بود، [[آگاه]] بود و رفتارهای پسین وی و پایداری‌اش بر صلح تا هنگام زنده بودن معاویه، گویای همین مطلب است. امام حسین{{ع}} هرچند از پذیرش صلح همانند برادرش ناخشنود بود، کاملاً با [[برادر]] هماهنگ بود و ضد وی اقدامی نمی‌کرد<ref>الفتوح، ج۴، ص۲۹۶.</ref>. برخی یاران نزدیک امام حسن{{ع}}، با سخنان تندی از صلح یاد کردند و عمل وی را نکوهیدند و گاه تعابیری ناشایست به کار بردند. برخی یاران برجسته، چون حجر بن عدی<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۰.</ref>، [[عدی بن حاتم]]<ref>الاخبار الطوال، ص۲۲۰.</ref>، [[مسیب بن نجبه]]<ref>الفتوح، ج۴، ص۲۹۴-۲۹۵.</ref>، [[قیس بن سعد]]، [[سلیمان]] بن صُرد<ref>الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵.</ref> و [[سفیان بن ابی لیلی]]<ref>المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۱۷.</ref> در میان آنها بودند. شماری بر [[اصل صلح]] و برخی به محتوا و کیفیت آن [[اعتراض]] داشتند. به [[اعتقاد]] [[سلیمان بن صرد]]، [[پیمان‌نامه]] آن چنان مستحکم نبود که معاویه را به اجرای آن وا دارد و [[حقوق امام]] حسن{{ع}} در آن رعایت نگردیده است<ref>نک: الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>. حضرت با خواندن آیه‌ای درباره دوران [[فتنه]]<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۳؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۳۷.</ref> و با استناد به آیه‌ای که عاقبت خوش را برای مسائل به ظاهر ناپسند [[وعده]] می‌داد<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۴.</ref>، به توجیه و اقناع یاران پرداخت و برای توجیه معترضان، پذیرش صلح را چونان اقدامات [[خضر]]{{ع}} (سوراخ کردن کشتی، [[قتل]] و...) ارزیابی می‌کرد که به ظاهر پذیرفتنی نبودند؛ اما حکمتی بالاتر در آنها نهفته بود<ref>الطرائف، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱-۳.</ref>.<ref>[[منصور داداش‌نژاد|داداش‌نژاد، منصور]]، [[حسن بن علی (مقاله)|مقاله «حسن بن علی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]، ص۱۸ ـ ۲۱؛ [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۱۳۴-۱۳۵؛ [[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص۲۸۷- ۲۸۸.</ref>
==== حوادث پس از امضای صلح‌نامه ====
امام پس از انعقاد صلح به [[کوفه]] رفت، اما برخی بزرگان کوفه، نزد وی آمده، با ابراز [[اندوه]] به نکوهش وی پرداختند، برخی پا از این فراتر نهاده و او را خوارکننده [[مؤمنان]] خواندند<ref>المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۳۶.</ref>، اما امام در پاسخ، به نرمی و همراه با بیان [[دلایل]] پذیرش، [[سخن]] گفت، چنان‌که در پاسخ [[سفیان بن ابی‌لیلی]] که گفته بود: تو بودی که با [[بیعت]] با این [[ستمگر]] و تسلیم‌کردن [[حکومت]] به او، ما را زبون ساختی، در حالی‌که صدهزار تن با تو بودند، فرمود: «ای سفیان! ما چون [[حق]] را بدانیم بدان متمسک می‌شویم»<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی‌الحدید، ج۱۶، ص۴۴.</ref>. بدیهی است که [[مصالحه]] امام، به [[حکم]] ضرورت‌های پیش‌آمده و به اقتضای راهبردهای مشخص بود نه [[تأیید]] معاویه به عنوان [[خلیفه مسلمین]]. به همین سبب وقتی معاویه پس از [[صلح]] با امام، از آن حضرت خواست تا [[فرماندهی]] [[مبارزه]] با [[خوارج]] را به عهده گیرد، امام با اظهار شگفتی پاسخ گفت: «سبحان‌الله، من [[جنگ]] با تو را که برای من [[حلال]] است، برای صلاح [[امّت]] و [[الفت]] میان ایشان رها کردم، اینک چنین می‌پنداری که حاضرم با تو و برای خاطر تو با کسی جنگ کنم؟»<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۶-۴۵؛ الارشاد، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۲، ص۳۸۰؛ ج۵۹، ص۱۵۰؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۴۶- ۱۴۷؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۴۰.</ref> و نیز در نامه‌ای به معاویه نوشت: «اگر من بر آن شوم که با یکی از [[اهل]] [[قبله]] بجنگم، به [[قتال]] با تو آغاز می‌کنم، اما به [[راستی]] که تو را برای صلاح امّت و [[حفظ]] [[خون]] آنان رها کردم»<ref>الغدیر، ج۱۰، ص۱۷۳.</ref>.
معاویه پس از مصالحه، در [[کوفه]] سخنرانی کرد و انگیزه [[جنگ]] خویش را، نه بپاداری [[نماز]] و [[پرداخت زکات]] و انجام [[حج]]، بلکه [[فرمانروایی]] بر [[مردم]] ذکر کرد و تمام شرایطی را که در صلح نامه با امام [[متعهد]] شده بود، زیر پا نهاد<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی‌الحدید، ج۱۶، ص۱۷؛ عمدة الطالب، ص۶۸.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]]، [[معصومه اخلاقی|اخلاقی]]، [[امام حسن بن علی مجتبی (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص۴۲۲-۴۳۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۶۳۵

ویرایش