عصر امام حسن در تاریخ اسلامی
عصر زندگانی امام حسن(ع) به پنج دوره تقسیم میشود: هفت سال با پیامبر؛ ۲۵ سال در زمان خلفا؛ حدود پنج سال دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع)؛ هفت ماه دوران خلافت و ده سال آخر در زمان خلافت معاویه. در دوران خلافت پدر، در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت داشت و مهمترین رویداد در زمان خلافت خود حضرت قرارداد صلحی بود که با معاویه بسته شد. آن حضرت سرانجام در ماه صفر سال ۵۰ هجری با خوردن سمی که جعده به تحریک معاویه به ایشان داده بود به شهادت رسید.
مقدمه
دوران زندگانی امام مجتبی(ع) را میتوان به پنج دوره تقسیم کرد:
- هفت سال با پیامبر؛
- ۲۵ سال در زمان خلفا؛
- حدود پنج سال دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع)؛
- هفت ماه دوران خلافت حضرت از رمضان سال ۴۰ تا جمادی الأولای سال ۴۱ هجری[۱]؛
- ده سال آخر عمر حضرت در زمان خلافت معاویه[۲].
عصر پیامبر خاتم
امام حسن(ع) در زمان حیات رسول اکرم(ص) به دنیا آمدند. حسن شبیهترین افراد به پیامبر(ص)[۳] و مورد علاقه شدید آن حضرت بود. پیامبر(ص) حسن و برادرش حسین را فرزندان خود میدانست و به صراحت میفرمود اینان فرزندان من هستند و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است[۴].
امام حسن(ع) در زمان پیامبر اسلام(ص) هنوز از بالندگی لازم برای حضور در اجتماع برخوردار نشده بود. هفتساله بود که رسول اکرم رحلت فرمود، به همین سبب گزارشی از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان به چشم نمیخورد، جز آنکه برخی از حضورش در بیعت رضوان که در سال ششم هجری رخ داده، یاد کردهاند که طبق این گزارش ایشان با پیامبر(ص) بیعت کرد[۵].[۶]
در جریان مباهله با مسیحیان نجران مطابق بیان قرآن کریم، حسن(ع) به همراه حسین(ع) پسران رسول خدا(ص) نامیده شدند[۷] و این محکمترین سند برای نسبت فرزندی آن دو به پیامبر(ص) است[۸].
از سیره حضرت فاطمه(س) در رفتار با نخستین فرزندش، گزارشهای متنوعی وجود دارد. یکی از مؤلفههای مهمی که فاطمه(س) درباره حسن(ع) مراعات میکرد، الگوسازی رفتاری بود. آن حضرت(س) به حسن(ع) توصیه میکرد در منش و رفتار فردی و اجتماعی و حقمداری، مانند پدرش علی(ع) باشد[۹].[۱۰]
در عصر خلفای سهگانه
دوران خلافت ابوبکر
امام حسن(ع) هشت ساله بود که جد گرامیاش از دنیا رفت. در دوران خلافت ابوبکر، از امام حسن(ع) که خردسال بود، گزارشهایی در دست است: نقل شده است، روزی ابوبکر بر منبر پیامبر(ص) نشسته، در حال سخنرانی بود؛ در این حال، امام مجتبی(ع) که خردسال بود، به مسجد وارد شد و در مقابل حاضران خطاب به ابوبکر فرمود: "از منبر پدرم پایین بیا (جای تو آنجا نیست) و بر منبر پدرت بنشین!" حال حاضران دگرگون شد و ابوبکر نیز گفت: "راست گفتی، این، منبر پدر توست"[۱۱]. مورد دیگر، اظهار سخنان ابوبکر به امام حسن(ع) و یادآوری شباهت وی به پیامبر(ص) نه امام علی(ع) است[۱۲].[۱۳]
دوران خلافت عمر
در دوره خلافت عمر نیز در چندین موضوع از امام حسن(ع) یاد شده است: عمر هنگامی که برای پرداخت مقرری دیوان برقرار کرد، حسنین(ع) را به جهت قرابت با رسول خدا(ص) در ردیف اهل بدر نهاد[۱۴]، چنان که به کارگزار خود بر یمن سفارش کرد برای آن دو حُلهای (پارچه) بفرستد[۱۵]. بر پایه گزارشی، عمر، افزون بر تعیین اعضای شورای خلافت در بستر مرگ، سفارش کرد امام حسن(ع) و عبدالله بن عباس بدون داشتن حق رأی به جهت قرابت ایشان به رسول خدا(ص) در جلسات شورا حضور یابند[۱۶].
دوران خلافت عثمان
امام حسن(ع) هنگام به خلافت رسیدن عثمان[۱۷]، نزدیک ۲۰ سال داشت. مواضع سیاسی حضرت با پدرشان در این ایام همسو بود، چنان که در آینده در نامهنگاری با معاویه تأکید کرد که خلافت را حق خاندان پیامبر(ص) میدانست[۱۸]؛ ولی به پیروی از پدر، سیاست مدارا و راهنمایی را در رفتار با خلفا در پیش گرفت. از حضور امام حسن(ع)، در چند حادثه در دوران عثمان یاد شده است: امام حسن در بدرقه ابوذر که از سوی حکومت تبعید شده بود، به همراه پدر شرکت جست[۱۹].
هنگامی که شورش ضد عثمان اوج گرفت، امام حسن(ع) واسطه میان پدر و عثمان در پیامرسانی بود[۲۰]. در پایان خلافت عثمان، با وجود اعتراض عمومی به عثمان، آن حضرت از طرف پدر مأمور حفاظت از جان عثمان در برابر شورشیان گردید، تا در آینده امام علی(ع) متهم به حمایت از قتل خلیفه نشود. به گزارش برخی منابع، امام حسن(ع)، در پاسداری از عثمان تیر خورد و خونآلود شد[۲۱].[۲۲]
عصر خلافت امیرالمؤمنین
امام حسن(ع) در دوران خلافت علی(ع) در صحنهها حضور یافت و در همه مقاطع، پدر را همراهی کرد. هنگامی که امام علی(ع) در تعقیب اهل جمل رهسپار بصره شد، امام حسن(ع)، عمار و قیس بن سعد را برای بسیج نیرو به کوفه فرستاد[۲۳]. امام حسن(ع) که تصدّی امور را در این مأموریت بر عهده داشت، با تدبیر و ملایمت کوشید تا ابوموسی اشعری فرماندار کوفه مواضع خود را که مردم را به عدم شرکت میخواند، کنار بگذارد. او چندین بار برای مردم خطبه خواند و آنان را به همراهی تشویق کرد. ابوموسی اشعری، تنها هنگامی که مالک اشتر به میدان آمد، به اجبار تسلیم شد[۲۴].
پیش از آغاز جنگ جمل، هنگامی که عبدالله بن زبیر خطبهای ضد امام علی(ع) خواند، حضرت از امام حسن(ع) خواست خطبهای بخواند و به سخنان نادرست او پاسخ دهد که امام علی(ع) را به ریختن خون عثمان متهم کرده بود و امام حسن(ع) چنین کرد[۲۵]. هنگام آغاز نبرد نیز پرچم را به دست فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود به جهت جایگاه بلند حسنین(ع) نزد رسول خدا(ص) پرچم را به آن دو نداده است[۲۶].
امام حسن(ع) از شاهدان پیماننامه حکمیت در صفین بود[۲۷] و پس از برگزاری جلسات تحکیم و تصمیماتی که ضد امام علی(ع) گرفته شد، حضرت از امام حسن(ع) خواست با سخنان خود برای توده مردم در این زمینه روشنگری کند و امام حسن(ع) با خواندن خطبهای رفتار نادرست حَکَمین و اشتباهات آنان را یاد کرد و اقدام و رأی آنان را از روی هوا و هوس دانست[۲۸].
در دوران حکومت حضرت علی(ع) پدر، گاهی برخی وظایف مانند خواندن خطبه نماز جمعه را به امام حسن(ع) میسپرد[۲۹]، چنان که پاسخگویی به برخی مراجعات علمی را[۳۰]. امام علی(ع) پس از ضربت خوردن، به حسنین(ع) سفارشهایی کرد؛ به ویژه امام حسن(ع) را به تقوا توصیه کرد[۳۱]. افزون بر این، امام علی(ع) سفارشهای تربیتی بلندی خطاب به فرزندش امام حسن دارد[۳۲]. پس از شهادت پدر، امام حسن(ع) بر جنازه ایشان نماز خواند[۳۳].[۳۴]
خلافت امام مجتبی
امام حسن(ع) هنگام پذیرش خلافت ۳۷ سال داشت[۳۵]. عراقیان و حامیان امام علی(ع) با وی بیعت کردند؛ شمار بیعتکنندگان، ۴۰۰۰۰ تن ذکر شده است. این رقم، عدد آخرین سپاهیان امام علی(ع) بود که برای نبرد با معاویه تدارک دیده بود. اهل عراق، یکدست از خلافت امام حسن(ع) حمایت کردند[۳۶] و مؤرّخان مخالفتی در خلافت وی ثبت نکردهاند که احتمالاً به جهت فضای احساسی پیش آمده پس از شهادت امام علی(ع) و بیم خطر پیروزی شام بر عراق بود که یکپارچگی را برای حفظ موقعیت کوفیان میطلبید.
نقل شده است دو روز پس از شهادت امام علی(ع)، مردم به سوی حسن(ع) آمدند تا با او بیعت کنند[۳۷] و بدینگونه ایشان به عنوان خلیفه وارد عمل شد و این مهمترین مسأله در زندگی آن حضرت بود که پس از مصالحه معاویه، تبیینها و تفسیرهای گوناگونی را متوجه خود ساخته است. روایتهای مربوط به خلافت امام حسن(ع) تا حد بالایی از همگرایی عمومی مردم با آن حضرت حکایت دارد. شمار بیعتکنندگان را برخی هفتاد هزار نفر نوشتهاند[۳۸]. ابوالفرج اصفهانی چنین آورده که امام حسن(ع) به دنبال شهادت پدر، به میان مردم آمد و خطبهای ایراد کرد و فرمود: «همانا در شب گذشته مردی قبضروح شد که پیشینیان در عمل او پیش نگرفتند و متأخران به او نرسیدند، او همراه پیامبر(ص) میجنگید و همواره خود را سپر بلای آن حضرت قرار میداد. رسول خدا او را با رایت خویش میفرستاد و.».. آنگاه عقده گلویش را فشرد و گریست و مردم نیز با او همراه شدند. سپس فرمود: «ای مردم هر که مرا میشناسد و هر که نمیشناسد، بداند من پسر محمد رسول خدایم، پسر بشیر و نذیرم، پسر داعی به سوی خدا و فرزند چراغ فروزانم. من از خاندانیام که خداوند پلیدی را از آنان زدود و پاکشان گردانیده است، من از آنانیام که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش واجب کرده و دوستی ما را کار پسندیده قرار داده است»[۳۹]. او در ادامه مینویسد که وقتی سخن امام به اینجا رسید، عبدالله بن عباس برخاست و مردم را به بیعت با او فراخواند که همگی پذیرفته و به او اظهار دوستی کردند و او را برای خلافت، از همگان سزاوارتر دانسته و با او بیعت کردند[۴۰].
امام حسن(ع) شش ماه و سه روز[۴۱] و بنا بر نقلی، هفت ماه و یازده روز[۴۲] خلیفه بود[۴۳].
هنگام بیعت با امام حسن(ع)، با وجود تلاش برخی از اصحاب آن حضرت که بیعت بر محور قتال باشد، امام تأکید کرد که بیعت بر کتاب خدا، سنت رسولالله(ص) و سمع و طاعت استوار شود[۴۴]. این قید میتوانست، بر اثر اوضاع نابسامان پیش آمده در جریان پذیرش حکمیت در جنگ صفین و ضامن پیروی از امام در همه شرایط، اعم از جنگ و صلح باشد. بر پایه گزارشی، موافقان استمرار پیکار کوشیدند امام حسین(ع) را همراه خود کنند؛ اما آن حضرت از آنان استقبال نکرد[۴۵]؛ لکن مراجعه این گروه به امام حسین(ع) پس از پذیرش صلح از سوی امام حسن(ع) بوده است نه زمان بیعت با ایشان.
برخلاف گزارشهای سستی که امام حسن(ع) را در پذیرش خلافت جدّی نشان نمیدهند[۴۶]، آن حضرت در پذیرش خلافت و استمرار آن کوشا بود، از این رو به سازماندهی نیروها و گردآوری آنان پرداخت و کارگزاران امام علی(ع) را ابقا کرد[۴۷]. دریافتی سپاهیان را با هدف تشویق ایشان افزود[۴۸] و به اعدام دو تن از جاسوسان معاویه دستور[۴۹] و در نامهای به معاویه هشدار داد که این حرکتها زمینه درگیری را فراهم میکنند[۵۰]. همه این اقدامات، نشانه جدی بودن وی در تشکیل حکومت و نگراییدن به صلح از آغاز کارند[۵۱]. از این پس، نامهنگاریها میان امام حسن(ع) و معاویه در گرفت و هر یک دیگری را به بیعت و همراهی فرا میخواند. امام حسن(ع) در نامهای به معاویه خلافت را حق خاندان پیامبر(ص) دانست و در پایان، وی را تهدید کرد که در صورت نپیوستن به مردم و بیاعتنایی به بیعت با او، با سپاهیان به سوی وی خواهد رفت[۵۲]. این نامه، نشانه عزم جدی آن حضرت بر استمرار خلافت است. معاویه در جواب، شایستگی، توانایی، سن و تجربه خود را، بیش از امام حسن(ع) برشمرد و خود را برای خلافت مناسبتر دانست و با طعنه بر امام، وضعیت خود و حضرت را در این برهه همچون روزهای پس از درگذشت رسول خدا(ص) خواند که مردم در برابر گزینهها ـ بیلحاظ انتسابات به پیامبر(ص) ـ داناتر و تواناتر را برگزیدند[۵۳]. چون نامهنگاریها سود نداشت، معاویه به سوی عراق حرکت کرد و امام حسن(ع) پس از آگاهی از این خبر، مردم را به جهاد و مقاومت فرا خواند و از آنها خواست که در لشکرگاه نخیله گردهم آیند؛ اما مردم واکنش مناسبی نشان ندادند و برخی بزرگان مانند عدی بن حاتم، سکوت مردم را نپسندیدند و آنان را به اجابت خواسته حضرت تشویق کردند[۵۴]. مجموع لشکریان امام حسن(ع) را ۲۰۰۰۰ تن یاد کردهاند که ۱۲۰۰۰ در قالب مقدمه لشکر به فرماندهی عبیدالله بن عباس برای مقابله با سپاه معاویه و جلوگیری از پیشروی وی به مَسکِن اعزام شدند. سپاه معاویه را ۶۰۰۰۰ نفر تخمین زدهاند[۵۵]. امام پس از گسیل عبیدالله بن عباس به مسکن، خود به سوی مدائن رهسپار شد و در آنجا اردو زد. فاصله این دو مکان نزدیک ۶۰ کیلومتر بود. معاویه توانست با وعدههایی، شماری از اصحاب امام حسن(ع) را به سوی خود بکشاند[۵۶].
خیانت یاران امام(ع) به گونهای بود که در میان اصحاب خود نیز امنیت جانی نداشت[۵۷]. معاویه برای رسیدن به هدف خویش و از پا انداختن سپاه امام، از ابزار شایعه نیز بسیار خوب بهره گرفت و در مدائن شایعات تسلیم و صلح سپاه مسکن یا کشته شدن فرمانده آنان را پخش میکرد[۵۸] و در مسکن نیز شایع ساخت که امام حسن(ع) صلح کرده است[۵۹]. فرستادگان معاویه در مدائن که برای مذاکره نزد امام(ع) آمدند، هنگام خروج به قصد دامن زدن به اختلافات با صدای بلند در میان لشکریان امام(ع) چنین القا کردند که حضرت صلح را پذیرفته است[۶۰]. در این شرایط، امام حسن(ع) برای استمزاج مردم، در خطبهای اعلام کرد که معاویه برای صلح پیشنهاداتی داده است و نظر آنان را در این زمینه جویا شد و آنها خواهان پذیرش صلح شدند[۶۱]. بر اثر شایعات و وعدههای معاویه، عبیدالله بن عباس، یکی از سه فرمانده اصلی امام(ع) همراه شماری از سپاهیان به اردوی معاویه پیوست. در این هنگامه، امام در خطبهای در مُظلِم ساباط مدائن بر موضوع جماعت (همبستگی) تأکید کرد. در پی این خطبه، گروهی ـ که دیگر آن حضرت را خلیفه نمیدانستند ـ بر امام یورش برده و خیمه او را غارت کردند. پس از این بیحرمتی، جرّاح بن سنان از خوارج حضرت را ترور کرد که برای مداوا به مدائن برده شد[۶۲].[۶۳]
صلح امام حسن(ع)
از مهمترین حوادث زندگی امام مجتبی(ع) صلح او با معاویه است. در نیمه جمادی الاول سال ۴۱ هجری[۶۴]. ایشان بنا به مصالح اسلام و شرایط پیشآمده با معاویه صلح کرد. امام حسن(ع)، در ابتدای کار خواست از راه درگیری مسلّحانه جلوی انحراف در فرهنگ سیاسی جامعه اسلامی را بگیرد؛ امّا به سبب مساعد نبودن اوضاع، اختلافات و تفرقه موجود بین یاران حضرت و دنیاخواهی آنها، سیاستهای فریبنده معاویه، خودفروختگی بعضی یاران حضرت و... در این زمینه نتوانست توفیقی به دست آورد.
درباره صلح دو گونه صدا از لشکر امام حسن به گوش میرسید: اکثریت خواهان صلح، با سر دادن شعار "البقیه البقیه" بر آن تأکید میکردند؛ ولی برخی یاران مخلص امام(ع) و بعضی از خوارج، خواهان جنگ بودند؛ آنان که بر خیمه امام یورش بردند و حضرت را زخمی کردند، اندیشه خارجی داشتند. امام که اکنون مجروح و به لحاظ جسمانی ناتوان شده بود و اختلاف و پراکندگی اصحاب خود را درباره صلح میدید، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت.
درباره طرف پیشگام در صلح، گزارشها مختلفاند. معاویه بسیار برای صلح میکوشید؛ زیرا با صلح میتوانست با کمترین پیامد به خلافت برسد، از این رو با وعده و پذیرش ظاهری شروط، توافق خود را با سازش اعلام کرد؛ حتی برخلاف میل قیس بن سعد که سرسختانه خواهان جنگ بود، دست او را به زور گرفت و با او مصافحه کرد و به مردم اعلام کرد: قیس بن سعد بیعت کرد[۶۵]، تا با کمترین درگیری به هدف خود برسد. از سوی دیگر، امام حسن(ع) نیز با شرایط پیش آمده خواهان صلح بود؛ زیرا افزون بر گرایش عمومی یاران به صلح، حفظ و بقای خاندان و شیعیان را در صلح میدید[۶۶]، بنابراین در شرایط جدید، هر دو طرف با نیات متفاوتی به صلح خشنود بودند. صلح در سال ۴۱ انجام گرفت و این سال را جماعت نام گذاشتند[۶۷].
امام تأکید کرد که صلح بر پایه امنیت و امان عمومی برقرار شود[۶۸]. سخنان حضرت که پس از صلح در حضور مردم و معاویه بیان کرد، میتواند بیانگر مهمترین بندهای صلحنامه باشد. آن حضرت خطاب به مردم، انتظارات از حکومت را برقراری عدالت، پرداخت کامل حق مردم از غنائم و تقسیم فیء میان آنان یاد کرد که همه موارد را معاویه تأیید کرد[۶۹]. پس از پذیرش صلح، دو طرف توافق کردند برای اعلام رسمی آن، با برگزاری جلسه مشترک عمومی در کوفه آن را اعلام کنند. در این جلسه امام حسن(ع) پس از معاویه سخن گفت و خطاب به یاران خود تأکید کرد یکپارچگی برای آنان سودمندتر است و از آنها خواست با رأی وی مخالفت نکنند؛ زیرا نظر امام برخواست آنان ترجیح دارد؛ همچنین تأکید ورزید کنارهگیری از خلافت از آن رو نیست که خود را شایسته خلافت نمیدانسته است[۷۰]. معاویه بر بندهای صلحنامه پایبند نماند؛ برای نمونه با تحریک عوامل خود، نگذاشت خراج فسا و دارابجرد به امام برسد و پس از آن یاران امام علی(ع) را ـ مانند حجر بن عدی ـ تعقیب کرد[۷۱].
صلح یاد شده بازتابهایی میان یاران راستین امام حسن(ع) نیز داشت: برخی امام حسین(ع) را مخالف صلح دانستهاند[۷۲]؛ اما درست نیست؛ زیرا امام حسین کاملاً به شرایطی که برادرشان در آن قرار گرفته بود، آگاه بود و رفتارهای پسین وی و پایداریاش بر صلح تا هنگام زنده بودن معاویه، گویای همین مطلب است. امام حسین(ع) هرچند از پذیرش صلح همانند برادرش ناخشنود بود، کاملاً با برادر هماهنگ بود و ضد وی اقدامی نمیکرد[۷۳]. برخی یاران نزدیک امام حسن(ع)، با سخنان تندی از صلح یاد کردند و عمل وی را نکوهیدند و گاه تعابیری ناشایست به کار بردند. برخی یاران برجسته، چون حجر بن عدی[۷۴]، عدی بن حاتم[۷۵]، مسیب بن نجبه[۷۶]، قیس بن سعد، سلیمان بن صُرد[۷۷] و سفیان بن ابی لیلی[۷۸] در میان آنها بودند. شماری بر اصل صلح و برخی به محتوا و کیفیت آن اعتراض داشتند. به اعتقاد سلیمان بن صرد، پیماننامه آن چنان مستحکم نبود که معاویه را به اجرای آن وا دارد و حقوق امام حسن(ع) در آن رعایت نگردیده است[۷۹]. حضرت با خواندن آیهای درباره دوران فتنه[۸۰] و با استناد به آیهای که عاقبت خوش را برای مسائل به ظاهر ناپسند وعده میداد[۸۱]، به توجیه و اقناع یاران پرداخت و برای توجیه معترضان، پذیرش صلح را چونان اقدامات خضر(ع) (سوراخ کردن کشتی، قتل و...) ارزیابی میکرد که به ظاهر پذیرفتنی نبودند؛ اما حکمتی بالاتر در آنها نهفته بود[۸۲].[۸۳]
حوادث پس از امضای صلحنامه
امام پس از انعقاد صلح به کوفه رفت، اما برخی بزرگان کوفه، نزد وی آمده، با ابراز اندوه به نکوهش وی پرداختند، برخی پا از این فراتر نهاده و او را خوارکننده مؤمنان خواندند[۸۴]، اما امام در پاسخ، به نرمی و همراه با بیان دلایل پذیرش، سخن گفت، چنانکه در پاسخ سفیان بن ابیلیلی که گفته بود: تو بودی که با بیعت با این ستمگر و تسلیمکردن حکومت به او، ما را زبون ساختی، در حالیکه صدهزار تن با تو بودند، فرمود: «ای سفیان! ما چون حق را بدانیم بدان متمسک میشویم»[۸۵]. بدیهی است که مصالحه امام، به حکم ضرورتهای پیشآمده و به اقتضای راهبردهای مشخص بود نه تأیید معاویه به عنوان خلیفه مسلمین. به همین سبب وقتی معاویه پس از صلح با امام، از آن حضرت خواست تا فرماندهی مبارزه با خوارج را به عهده گیرد، امام با اظهار شگفتی پاسخ گفت: «سبحانالله، من جنگ با تو را که برای من حلال است، برای صلاح امّت و الفت میان ایشان رها کردم، اینک چنین میپنداری که حاضرم با تو و برای خاطر تو با کسی جنگ کنم؟»[۸۶] و نیز در نامهای به معاویه نوشت: «اگر من بر آن شوم که با یکی از اهل قبله بجنگم، به قتال با تو آغاز میکنم، اما به راستی که تو را برای صلاح امّت و حفظ خون آنان رها کردم»[۸۷].
معاویه پس از مصالحه، در کوفه سخنرانی کرد و انگیزه جنگ خویش را، نه بپاداری نماز و پرداخت زکات و انجام حج، بلکه فرمانروایی بر مردم ذکر کرد و تمام شرایطی را که در صلح نامه با امام متعهد شده بود، زیر پا نهاد[۸۸].[۸۹]
منابع
- دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه
- پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
- محمدی، رضا، امامشناسی ۵
- داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۱
- اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه
- واسعی، سید علی رضا، اخلاقی، معصومه، مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»، دانشنامه امام رضا ج۲
- عالمی، سید علی رضا، مقاله «حسن بن علی»، دانشنامه فاطمی ج۱
- شهسواری، حسین، مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»، اصحاب امام حسن مجتبی
- شهسواری، حسین، مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲
- حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴
پانویس
- ↑ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷. خلافت در این تاریخ رسماً به معاویه منتقل شد.
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص۲۴۴.
- ↑ المحبر، ص۴۶؛ المنمق، ص۴۲۴؛ معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۷؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۵.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۲۵۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۰.
- ↑ الارشاد، ص۲۱۹؛ الحیاة السیاسیة للإمام المجتبی(ع)، ص۱۹.
- ↑ واسعی، اخلاقی، مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۲۲-۴۳۸؛ عالمی، سید علی رضا، مقاله «حسن بن علی»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص۱۸۲؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۸۹.
- ↑ ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد * حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش! * بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۵۹-۶۱.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «امام حسین بن علی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۳۸-۴۵۴.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۵۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۸۶.
- ↑ عالمی، سید علی رضا، مقاله «حسن بن علی»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۴۰؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۳۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۶۸؛ و ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۲۶؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۵.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۸.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص۵۲-۵۳ و مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱، ص۳۳۲-۳۳۳؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۹۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۷۷.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲، ۴۴؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۹۰.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۱.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص۵۸-۵۹؛ المنتظم، ج۵، ص۵۱.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۱۳۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۲.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۲ ـ ۱۴؛ فرهنگ شیعه، ص۹۹؛ عالمی، سید علی رضا، مقاله «حسن بن علی»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص۱۸۸؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۹۰.
- ↑ الجمل، ص۲۴۳.
- ↑ نک: الجمل، ص۲۴۴ به بعد.
- ↑ الجمل، ص۳۲۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۶۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۱۱.
- ↑ وقعة صفین، ص۵۰۷.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۲۶؛ ج۷، ص۲۰۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۳۱؛ حکمت ۳۸.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۰.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۵ ـ ۱۶؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۲۸۷- ۲۸۸؛ فرهنگ شیعه، ص۹۹؛ واسعی، اخلاقی، مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۲۲-۴۳۸؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۹۴.
- ↑ اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۱۷۹؛ الکامل، ج۳، ص۴۰۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۴۸.
- ↑ التنبیه و الإشراف، ص۲۶۰.
- ↑ معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۶.
- ↑ مقاتل الطالبین، ص۳۳-۳۴؛ الأمالی، صدوق، ص۲۷۰؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۷۸؛ کشف الغمة، ج۲، ص۱۶۹.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۴.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷۴.
- ↑ واسعی، اخلاقی، مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۲۲-۴۳۸؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۹۷.
- ↑ الکامل، ج۳، ص۴۰۲.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۸.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۳.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۳۴.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۹.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۶۳؛ الارشاد، ج۲، ص۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۸۴-۲۸۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۶-۳۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۵-۳۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۰-۲۸۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴؛ نک: صلح الحسن، ص۱۲۲-۱۲۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۰-۴۱؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴.
- ↑ علل الشرایع، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۵.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۱۴.
- ↑ الارشاد، ج۲، ص۱۱-۱۲.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۶ ـ ۱۸؛ فرهنگ شیعه، ص۱۰۰؛ دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۲۸۷- ۲۸۸؛ واسعی، اخلاقی، مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۲۲-۴۳۸.
- ↑ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۵۲؛ الاستیعاب، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶-۱۷.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۹۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۲۵-۳۲۶.
- ↑ الاحتجاج، ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ الطبقات، خامسه ۱، ص۳۳۱.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۹۶.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
- ↑ الفتوح، ج۴، ص۲۹۴-۲۹۵.
- ↑ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ نک: الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵-۱۸۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۳؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۳۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۴.
- ↑ الطرائف، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱-۳.
- ↑ داداشنژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱، ص۱۸ ـ ۲۱؛ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۳۴-۱۳۵؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۲۸۷- ۲۸۸؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۸؛ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۴، ص ۱۶۸ ـ ۲۴۵.
- ↑ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۶.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۴۴.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۴۶-۴۵؛ الارشاد، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۲، ص۳۸۰؛ ج۵۹، ص۱۵۰؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۱۴۶- ۱۴۷؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۴۰.
- ↑ الغدیر، ج۱۰، ص۱۷۳.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۱۷؛ عمدة الطالب، ص۶۸.
- ↑ واسعی، اخلاقی، مقاله «امام حسن بن علی مجتبی»، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۴۲۲-۴۳۸.