۳۳٬۷۴۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=155%|' به '{{عربی|') |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*[[امام رضا]]{{ع}} فرمود: هرکس قبر پدرم را در بغداد [[زیارت]] کند، مثل کسی است که رسول خدا و قبر [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[زیارت]] کرده است<ref>{{عربی | *[[امام رضا]]{{ع}} فرمود: هرکس قبر پدرم را در بغداد [[زیارت]] کند، مثل کسی است که رسول خدا و قبر [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[زیارت]] کرده است<ref>{{عربی|«من زار قبر ابی ببغداد کان کمن زار رسول الله{{صل}} و قبر امیرالمؤمنین{{ع}}»}}، بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۴.</ref> سرزمین عراق، غیر از [[امام حسین|سیدالشهدا]]{{ع}} و شهیدان [[کربلا]]، چهار گوهر جهانتاب دیگر را در دل خود دارد که آسمان آن دیار را روشن ساخته اند: عبد صالح خدا، زندانی بغداد، [[امام کاظم|موسی بن جعفر]]{{ع}} جوان ترین [[امام]] شهید، [[امام جواد|جوادالائمه]]{{ع}}، [[امام جواد|حضرت امام محمدتقی]]{{ع}} [[امام]] مظلوم، [[امام هادی|حضرت هادی، علی النقی]]{{ع}} پدر بزرگوار [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}}، [[امام عسکری|حضرت امام حسن عسکری]]{{ع}} دو گوهر نخست، در کاظمین به خاک آرمیدهاند و دو خورشید دیگر در سامرّا. | ||
*آنکه به [[زیارت]] عتبات عالیات در عراق میرود، بی شک به آستان بوسی این چهار [[امام]] در کاظمین و سامرا مشرّف میشود. از این رو در این بخش، نگاهی به این شهر مقدس داریم و عرض ادب به پیشگاه آنان که شرافت بخش این تربت پاک گشته اند. آنانکه پارههای تن پیامبرند، و هرکدام، با ستم جائران در گوشه ای از خاک، پراکنده گشته اند. آنچه در کاظمین، کهربای جان زائر است، مرقد دو [[امام]] بزرگوار، [[امام کاظم|امام موسی بن جعفر]]{{ع}} و [[امام جواد]]{{ع}} است. نه آثار باستانی این شهر، نه سابقه دیرین این دیار که به پیش از میلاد مسیح میرسد، و نه به خاطر آنکه روزی به نام "مقابر قریش" شهرت داشته است، و نه به خاطر آنکه این گورستان قریش را پس از بنای بغداد در سال 164 هجری به دست منصور دوانیقی در غرب این پایتخت عباسی بنا کردند و نام قدیمش "شونیزیّه" بوده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | *آنکه به [[زیارت]] عتبات عالیات در عراق میرود، بی شک به آستان بوسی این چهار [[امام]] در کاظمین و سامرا مشرّف میشود. از این رو در این بخش، نگاهی به این شهر مقدس داریم و عرض ادب به پیشگاه آنان که شرافت بخش این تربت پاک گشته اند. آنانکه پارههای تن پیامبرند، و هرکدام، با ستم جائران در گوشه ای از خاک، پراکنده گشته اند. آنچه در کاظمین، کهربای جان زائر است، مرقد دو [[امام]] بزرگوار، [[امام کاظم|امام موسی بن جعفر]]{{ع}} و [[امام جواد]]{{ع}} است. نه آثار باستانی این شهر، نه سابقه دیرین این دیار که به پیش از میلاد مسیح میرسد، و نه به خاطر آنکه روزی به نام "مقابر قریش" شهرت داشته است، و نه به خاطر آنکه این گورستان قریش را پس از بنای بغداد در سال 164 هجری به دست منصور دوانیقی در غرب این پایتخت عباسی بنا کردند و نام قدیمش "شونیزیّه" بوده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | ||
*هرچند امروز هم، هرکس در گوشه و کنار این دیار بچرخد، به بقایای بناهای باستانی بر میخورد که از روزگاران کهن مانده است و شکوهی تأمّل برانگیز دارد؛ لکن پرچاذبه ترین اثر ماندگار این دیار، مرقد منوّر فرزندان [[فاطمه زهرا|فاطمه]]{{س}}، دو [[امام]] [[معصوم]] از نسل رسول خداست که چون نگینی مکرّر، زینت بخش این شهر است. از آن پس که [[امام کاظم]]{{ع}} در ۲۵رجب ۱۸۳هجری در ۵۵سالگی در تربت پاکش آرمید، سپس [[امام جواد]]{{ع}} در آخر ذی قعده ۲۲۰هجری در این شهر مدفون گردید، این شهر به تدریج به کاظمین شهرت یافت. این دو نور، هر دو جلوه ای از یک حقیقت ناب بودند. بدین سبب این حرم شریف را، حرم کاظمین و حرم جوادین هم گفتهاند، چه اینکه [[امام کاظم]]{{ع}}، همان [[امام جواد]]{{ع}} است و هر دو، هم کاظمند و هم جواد. هر دو باب الحوائجاند و برآورنده نیازهای سائلان و متوسلان<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | *هرچند امروز هم، هرکس در گوشه و کنار این دیار بچرخد، به بقایای بناهای باستانی بر میخورد که از روزگاران کهن مانده است و شکوهی تأمّل برانگیز دارد؛ لکن پرچاذبه ترین اثر ماندگار این دیار، مرقد منوّر فرزندان [[فاطمه زهرا|فاطمه]]{{س}}، دو [[امام]] [[معصوم]] از نسل رسول خداست که چون نگینی مکرّر، زینت بخش این شهر است. از آن پس که [[امام کاظم]]{{ع}} در ۲۵رجب ۱۸۳هجری در ۵۵سالگی در تربت پاکش آرمید، سپس [[امام جواد]]{{ع}} در آخر ذی قعده ۲۲۰هجری در این شهر مدفون گردید، این شهر به تدریج به کاظمین شهرت یافت. این دو نور، هر دو جلوه ای از یک حقیقت ناب بودند. بدین سبب این حرم شریف را، حرم کاظمین و حرم جوادین هم گفتهاند، چه اینکه [[امام کاظم]]{{ع}}، همان [[امام جواد]]{{ع}} است و هر دو، هم کاظمند و هم جواد. هر دو باب الحوائجاند و برآورنده نیازهای سائلان و متوسلان<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
**فرهاد میرزا (متوفای 1305 ه-) مؤلف قمقام زخّار؛ | **فرهاد میرزا (متوفای 1305 ه-) مؤلف قمقام زخّار؛ | ||
**و ... بسیاری دیگر از چهرههای باایمان و نیکان و صالحان<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | **و ... بسیاری دیگر از چهرههای باایمان و نیکان و صالحان<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | ||
*سوگنامه [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}}: دیدهها، عبد صالح خدا را میجوید، دلها، [[عشق]ه پاکان را میپرورد و چشم و دل، سراغ تو را میگیرد، که تو، تجسم عبودیت و تبلور صلاح و طهارتی. تو، قربانی استقامت و پیشوای راست قامتی. تو، [[امام]] مظلوم و مسموم، زجردیده زندانی جفایی، ای [[امام]]! ... ای رداپوش محنت در راه خدا، ای جرعه نوش جام بلا، ای به [[عشق]] مولا مبتلا، ای کاظمینِ تو، قبله اهل ولا! ... ای حجت [[حق]]، ای کعبه [[عشق]]، ای منزلگه شوق! تا [[حق]] را از زندان اتهام بیرون آوری، زندانی طاغوتیان شدی، تا ذهن تیره تاریخ را روشن کنی، به زندانهای تاریک، تن دادی و آغوش گشودی، تا عزت [[امامت]] را تثبیت کنی، ظلمت محبس ستم را تحمل کردی، تا شرف دین و آبروی علی را حفظ کنی، همدم سلسله سنگین و حلقههای زنجیر شدی. تا غرور فرعونیِ هارون را در هم شکنی، موسی وار، از نیل بلا گذشتی، ای زندانی بغداد! ... ای شب زنده دار عابد، ای شیر بسته به زنجیر!خلفای عباسی میپنداشتند که با بند زدن به پای حقپوی تو، میتوانند راهت را ببندند و با افکندن کُند و زنجیر بر دست و گردنت، قامت افراشته ات را به ذلت کشند، و با محبوس ساختنت، [[محبت]] تو را از دل حقپرستان بیرون کنند. اما غافل از آنکه نور را نمیتوان پوشاند و عطر حقیقت را نمیتوان پنهان کرد. تو رفتی، اما راه تو، در گامهای زندانیان مبارز، ادامه یافت، نالههای دردمندانهات، در فریاد خشمگین امتهای انقلابی انعکاس داشت، عزت تو، الهامبخش ستمدیدگان شد، [[عشق]] تو، هر دل را خانه خود کرد، نام تو، تاریخ حماسههای مقاومت را زینت بخشید، شهادت مظلومانه ات، رسواگر سلطه شکنجه و شلاق گشت، و جای کبود تازیانه ها بر پیکر نحیف تو، خطوط روشنی از سیه روزی حکام جور را ترسیم کرد. ای [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}} ای مهار حکمت و حلم، بر دهان کف آلود خشونت و خشم غضب، از حلم تو خشمگین میشد، و صبر از صبر تو بی طاقت میگشت. حکومت ستم، از نستوهی تو، به ستوه میآمد، و مقاومت جائران، از مقاومت تو درهم می شکست، و زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو میشدند، و محبس به محبس، شب زنده داری تو را جابه جا میکردند، زندان به زندان، ایمان و ذکر و تهجد تو را به بند میکشیدند، پای اراده ات را به حلقههای کین و حسد میآزردند، تن رنجورت را در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذّب میکردند، و جنازه مطهرت را مظلومانه و غریبانه، تشییع مینمودند ...<ref> {{عربی | *سوگنامه [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}}: دیدهها، عبد صالح خدا را میجوید، دلها، [[عشق]ه پاکان را میپرورد و چشم و دل، سراغ تو را میگیرد، که تو، تجسم عبودیت و تبلور صلاح و طهارتی. تو، قربانی استقامت و پیشوای راست قامتی. تو، [[امام]] مظلوم و مسموم، زجردیده زندانی جفایی، ای [[امام]]! ... ای رداپوش محنت در راه خدا، ای جرعه نوش جام بلا، ای به [[عشق]] مولا مبتلا، ای کاظمینِ تو، قبله اهل ولا! ... ای حجت [[حق]]، ای کعبه [[عشق]]، ای منزلگه شوق! تا [[حق]] را از زندان اتهام بیرون آوری، زندانی طاغوتیان شدی، تا ذهن تیره تاریخ را روشن کنی، به زندانهای تاریک، تن دادی و آغوش گشودی، تا عزت [[امامت]] را تثبیت کنی، ظلمت محبس ستم را تحمل کردی، تا شرف دین و آبروی علی را حفظ کنی، همدم سلسله سنگین و حلقههای زنجیر شدی. تا غرور فرعونیِ هارون را در هم شکنی، موسی وار، از نیل بلا گذشتی، ای زندانی بغداد! ... ای شب زنده دار عابد، ای شیر بسته به زنجیر!خلفای عباسی میپنداشتند که با بند زدن به پای حقپوی تو، میتوانند راهت را ببندند و با افکندن کُند و زنجیر بر دست و گردنت، قامت افراشته ات را به ذلت کشند، و با محبوس ساختنت، [[محبت]] تو را از دل حقپرستان بیرون کنند. اما غافل از آنکه نور را نمیتوان پوشاند و عطر حقیقت را نمیتوان پنهان کرد. تو رفتی، اما راه تو، در گامهای زندانیان مبارز، ادامه یافت، نالههای دردمندانهات، در فریاد خشمگین امتهای انقلابی انعکاس داشت، عزت تو، الهامبخش ستمدیدگان شد، [[عشق]] تو، هر دل را خانه خود کرد، نام تو، تاریخ حماسههای مقاومت را زینت بخشید، شهادت مظلومانه ات، رسواگر سلطه شکنجه و شلاق گشت، و جای کبود تازیانه ها بر پیکر نحیف تو، خطوط روشنی از سیه روزی حکام جور را ترسیم کرد. ای [[امام کاظم|کاظم آل محمد]]{{ع}} ای مهار حکمت و حلم، بر دهان کف آلود خشونت و خشم غضب، از حلم تو خشمگین میشد، و صبر از صبر تو بی طاقت میگشت. حکومت ستم، از نستوهی تو، به ستوه میآمد، و مقاومت جائران، از مقاومت تو درهم می شکست، و زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو میشدند، و محبس به محبس، شب زنده داری تو را جابه جا میکردند، زندان به زندان، ایمان و ذکر و تهجد تو را به بند میکشیدند، پای اراده ات را به حلقههای کین و حسد میآزردند، تن رنجورت را در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذّب میکردند، و جنازه مطهرت را مظلومانه و غریبانه، تشییع مینمودند ...<ref> {{عربی|«المضطهد بالظّلم، والمقبور بالجور، والمعذّب فی قعر السّجون وظُلَم المطامیر، ذی السّاق المرضوض بحلَقِ القیود، والجنازه المنادی علیها بِذُلّ الاستخفاف»}}، زیارت امام کاظم، مفاتیح الجنان.</ref>. شگفتا ...! که دوش تشییع کنندگان، آن کوه سکینه و وقار را چگونه تاب آورد؟ و جسر بغداد، چگونه آن پیکر را که به عظمت عرش بود، تحمل کرد. سلام بر نام معطّر و زیبایت، که الهامبخش صبوری و شکیبایی است، سلام بر سجاده ای که از اشکهایت خیس میشد، و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن مینهادی، و بر آن دستها، که به درگاه خدا میگشودی، سلام بر گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت بر گونه نورانیات میچکید، سلام بر کُند و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت، قداست یافت، سلام بر مرقد نور افشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است، سلام بر تو، و بر پدران، و فرزندانت، و بر شیفتگان و پیروانت، سلام بر تو که مایه افتخار اسلامی، و شیعه، به وجود تو مبالد، و ایران، همراه [[عشق]] تو، پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | ||
*[[امام جواد|حضرت جواد]]{{ع}}، پیشوایی که بیست و پنج بهار را رویاند و شکوفاند و خود، فروزان تر از خورشید، تابید و درخشید و خورشید را به خجلت واداشت. آنکه سخاوت باران را داشت، و کرامت دریا را و زلالی آب را. آنکه جود، قطره ای بود، در پیشانی بلندش، و علم، غنچه ای بود از گلستان وجودش، و حلم، گوهری بود، از گنجینه فضایلش. جواد بود، تقی بود، منتجب و مرتضی بود، فرزند رضا بود، راضی به قضا بود. علمش گسترده چون دریا بود. مأمون عباسی با همه دشمنی اش با او، چاره ای جز اعتراف به فضیلت ابن الرضا نداشت، تا آنجا که دخترش را به همسری [[امام]] درآورد. شخصیت حسد برانگیز [[امام جواد]]{{ع}} چنان بود که دستگاه خلافت، از حضور آن حضرت در مدینه، بیمناک بود و از به هم پیوستن قطرات [[ولایت]] هواداران میترسید که رودی عظیم و دریایی موج خیز پدید آید. این بود که [[امام]] را از مدینه به بغداد احضار کرد. امّ الفضل، دختر مأمون که همسر او بود، همراهش به بغداد آمد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | *[[امام جواد|حضرت جواد]]{{ع}}، پیشوایی که بیست و پنج بهار را رویاند و شکوفاند و خود، فروزان تر از خورشید، تابید و درخشید و خورشید را به خجلت واداشت. آنکه سخاوت باران را داشت، و کرامت دریا را و زلالی آب را. آنکه جود، قطره ای بود، در پیشانی بلندش، و علم، غنچه ای بود از گلستان وجودش، و حلم، گوهری بود، از گنجینه فضایلش. جواد بود، تقی بود، منتجب و مرتضی بود، فرزند رضا بود، راضی به قضا بود. علمش گسترده چون دریا بود. مأمون عباسی با همه دشمنی اش با او، چاره ای جز اعتراف به فضیلت ابن الرضا نداشت، تا آنجا که دخترش را به همسری [[امام]] درآورد. شخصیت حسد برانگیز [[امام جواد]]{{ع}} چنان بود که دستگاه خلافت، از حضور آن حضرت در مدینه، بیمناک بود و از به هم پیوستن قطرات [[ولایت]] هواداران میترسید که رودی عظیم و دریایی موج خیز پدید آید. این بود که [[امام]] را از مدینه به بغداد احضار کرد. امّ الفضل، دختر مأمون که همسر او بود، همراهش به بغداد آمد<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | ||
*خورشید حیات [[امام]] در بغداد غروب کرد، در بیست و پنج سالگی، آن هم با دسیسه خلیفه و هم دستی امّ الفضل. آه ... که این زهر، چه جگرهایی را از [[آل محمد|آل رسول]]{{صل}} دریده و سوخته است. از [[امام حسن|امام مجتبی]]{{ع}} گرفته، تا [[امام کاظم|حضرت کاظم]] و [[امام رضا]]{{عم}} و اینک حضرت جواد، جوان ترین [[امام]] شهید، که در اتاقی دربسته، چشم انتظار جرعهای آب، با جگر سوخته و مسموم، به شهادت میرسد. و این، زمانی است که از احضار [[امام]] به بغداد، به فرمان معتصم عباسی هنوز یک سال نگذشته است، و چه بی وفاست این دنیا! از روزی که در هفت سالگی داغ پدر دید و به سوگ [[امام رضا|ثامن الائمه]]{{ع}} نشست، تا روزی که غریبانه جان سپرد، حدود ۱۹سال گذشت. سالهایی پرآشوب و خفقان بار. ولی شخصیت پرفروغ [[امام]] از همان خردسالی که به [[امامت]] رسید، چنان جاذبه داشت که زبانزد خاص و عام شد. ره گشای معضلات فکری، فقهی و اعتقادی امت بود و دشوارترین سؤالها را بی درنگ پاسخ میداد و چرا نه؟ که علمش الهی بود و وصل به دریا. سرانجام، این حجت الهی در سال ۲۲۰هجری به شهادت رسید و در همان مقابر قریش، پشت قبر مطهر جدش [[امام کاظم|امام موسی کاظم]]{{ع}} به خاک آرمید<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. | *خورشید حیات [[امام]] در بغداد غروب کرد، در بیست و پنج سالگی، آن هم با دسیسه خلیفه و هم دستی امّ الفضل. آه ... که این زهر، چه جگرهایی را از [[آل محمد|آل رسول]]{{صل}} دریده و سوخته است. از [[امام حسن|امام مجتبی]]{{ع}} گرفته، تا [[امام کاظم|حضرت کاظم]] و [[امام رضا]]{{عم}} و اینک حضرت جواد، جوان ترین [[امام]] شهید، که در اتاقی دربسته، چشم انتظار جرعهای آب، با جگر سوخته و مسموم، به شهادت میرسد. و این، زمانی است که از احضار [[امام]] به بغداد، به فرمان معتصم عباسی هنوز یک سال نگذشته است، و چه بی وفاست این دنیا! از روزی که در هفت سالگی داغ پدر دید و به سوگ [[امام رضا|ثامن الائمه]]{{ع}} نشست، تا روزی که غریبانه جان سپرد، حدود ۱۹سال گذشت. سالهایی پرآشوب و خفقان بار. ولی شخصیت پرفروغ [[امام]] از همان خردسالی که به [[امامت]] رسید، چنان جاذبه داشت که زبانزد خاص و عام شد. ره گشای معضلات فکری، فقهی و اعتقادی امت بود و دشوارترین سؤالها را بی درنگ پاسخ میداد و چرا نه؟ که علمش الهی بود و وصل به دریا. سرانجام، این حجت الهی در سال ۲۲۰هجری به شهادت رسید و در همان مقابر قریش، پشت قبر مطهر جدش [[امام کاظم|امام موسی کاظم]]{{ع}} به خاک آرمید<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص:۲۶۸-۲۷۶.</ref>. |