اسلام در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ':{{عربی|﴿' به ': {{عربی|﴿'
جز (جایگزینی متن - ' ؛' به '؛') |
جز (جایگزینی متن - ':{{عربی|﴿' به ': {{عربی|﴿') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
#احکام؛ یعنی دستورهایی که به فعالیتهای خارجی و عینی انسان، اعم از معاش و معاد و امور فردی و اجتماعی وی مربوط است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۶۳؛ «مقدمهای بر جهانبینی اسلامی».</ref>. این سه بخش خود نیز با یکدیگر مرتبط است؛ به این معنا که اعتقادات مناسب زمینه ساز پیدایش اخلاق فاضله و اخلاق فاضله نیز با احکام و تکالیف شرعی مسانخ است و این رابطه از طرف مقابل نیز وجود دارد؛ یعنی عمل به تکالیف شرعی زمینه را برای دستیابی به مراحل برتر اخلاق و به تبع آن مرتبه بالاتری از اعتقاد فراهم میکند<ref>المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵ـ۱۵۸؛ قرآن در اسلام، ص۱۳ـ۱۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | #احکام؛ یعنی دستورهایی که به فعالیتهای خارجی و عینی انسان، اعم از معاش و معاد و امور فردی و اجتماعی وی مربوط است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۶۳؛ «مقدمهای بر جهانبینی اسلامی».</ref>. این سه بخش خود نیز با یکدیگر مرتبط است؛ به این معنا که اعتقادات مناسب زمینه ساز پیدایش اخلاق فاضله و اخلاق فاضله نیز با احکام و تکالیف شرعی مسانخ است و این رابطه از طرف مقابل نیز وجود دارد؛ یعنی عمل به تکالیف شرعی زمینه را برای دستیابی به مراحل برتر اخلاق و به تبع آن مرتبه بالاتری از اعتقاد فراهم میکند<ref>المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵ـ۱۵۸؛ قرآن در اسلام، ص۱۳ـ۱۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||
*در بیان حقیقت اسلام و ویژگیهای آن آرای گوناگونی از سوی مفسران ارائه شده که منشأ آنها در بسیاری از موارد برداشتهای متفاوت از آیات یا مبانی خاص کلامی است. برخی حقیقت اسلام را صرفاً اظهار شهادتین و امری صوری دانستهاند. بر این اساس وصف اسلام برای هر فردی به صرف ادای الفاظی خاص "شهادتین" حاصل میشود: {{عربی|﴿{{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref> مفاد این آیه با نقلهای تاریخی که افراد با شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت [[نبی اکرم]]{{صل}} در شمار مسلمانان قرار میگرفتند کاملا مطابق است<ref>جامعالبیان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۸۲ـ۱۸۴؛ التحریر والتنویر، ج۲، ص۲۷۷.</ref> برخی مفسران در بیان حکمت اینکه چرا خداوند دروازههای ورودی به اسلام را چنین فراخ و گسترده قرار داده است گفتهاند: هدف از آن تقویت و توسعه و شکوه هرچه بیشتر امت اسلامی است<ref>من وحی القرآن، ج۲۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵.</ref> برخی دیگر حقیقت اسلام را امری فراتر از الفاظ و امور ظاهری دانسته، میگویند: آنچه به عنوان اسلام در آیه ۱۴ سوره حجرات آمده "اسلام" به معنای لغوی است<ref>تفسیر المنار، ج۳، ص۳۵۸.</ref>. به عقیده این گروه اسلام عبارت است از اذعان عملی به شریعت [[نبی اکرم]]{{صل}}، و این اذعان هنگامی اسلام صحیح و پذیرفته خداوند است که تصدیقی وجدانی و نفسانی بوده، ایمان به [[نبوت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} آن را همراهی کند. البته اذعان عملی به احکام اسلام، با ترک برخی واجبات، که گاهی بر اثر جهالت صورت میپذیرد و پشیمانی و توبه را در پی دارد منافاتی ندارد<ref>تفسیر المنار، ج۱۰، ص۱۷۰.</ref> گروهی دیگر حقیقت اسلام را دارای مراتب میدانند که پایینترین مرتبه آن اظهار شهادتین و بالاترین مرتبه آن تسلیم محض در برابر خداوند متعالیاست<ref>المیزان، ج۱، ص۳۰۱ـ۳۰۲.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | *در بیان حقیقت اسلام و ویژگیهای آن آرای گوناگونی از سوی مفسران ارائه شده که منشأ آنها در بسیاری از موارد برداشتهای متفاوت از آیات یا مبانی خاص کلامی است. برخی حقیقت اسلام را صرفاً اظهار شهادتین و امری صوری دانستهاند. بر این اساس وصف اسلام برای هر فردی به صرف ادای الفاظی خاص "شهادتین" حاصل میشود: {{عربی|﴿{{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref> مفاد این آیه با نقلهای تاریخی که افراد با شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت [[نبی اکرم]]{{صل}} در شمار مسلمانان قرار میگرفتند کاملا مطابق است<ref>جامعالبیان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۸۲ـ۱۸۴؛ التحریر والتنویر، ج۲، ص۲۷۷.</ref> برخی مفسران در بیان حکمت اینکه چرا خداوند دروازههای ورودی به اسلام را چنین فراخ و گسترده قرار داده است گفتهاند: هدف از آن تقویت و توسعه و شکوه هرچه بیشتر امت اسلامی است<ref>من وحی القرآن، ج۲۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵.</ref> برخی دیگر حقیقت اسلام را امری فراتر از الفاظ و امور ظاهری دانسته، میگویند: آنچه به عنوان اسلام در آیه ۱۴ سوره حجرات آمده "اسلام" به معنای لغوی است<ref>تفسیر المنار، ج۳، ص۳۵۸.</ref>. به عقیده این گروه اسلام عبارت است از اذعان عملی به شریعت [[نبی اکرم]]{{صل}}، و این اذعان هنگامی اسلام صحیح و پذیرفته خداوند است که تصدیقی وجدانی و نفسانی بوده، ایمان به [[نبوت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} آن را همراهی کند. البته اذعان عملی به احکام اسلام، با ترک برخی واجبات، که گاهی بر اثر جهالت صورت میپذیرد و پشیمانی و توبه را در پی دارد منافاتی ندارد<ref>تفسیر المنار، ج۱۰، ص۱۷۰.</ref> گروهی دیگر حقیقت اسلام را دارای مراتب میدانند که پایینترین مرتبه آن اظهار شهادتین و بالاترین مرتبه آن تسلیم محض در برابر خداوند متعالیاست<ref>المیزان، ج۱، ص۳۰۱ـ۳۰۲.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||
*از آنچه در بیان حقیقت اسلام گفته شد به دست میآید که "اسلام" وصفی خاص با مفهومی مستقل در کنار اوصافی چون ایمان و احسان است. این وصف گرچه به لحاظ کمی و معنای خاص خود در برابر مفاهیمی چون "کفر" یا "جاهلیت" قرار میگیرد؛ ولی در قرآن مشخصاً گاهی در برابر وصف قاسط "ظالم":{{عربی|﴿{{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}﴾}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را میجویند؛ سوره جن، آیه:۱۴.</ref><ref>التحریر والتنویر، ج۲۹، ص۲۳۶؛ المنیر، ج۲۹، ص۱۷۰.</ref> و گاهی در مقابل وصف مجرم آمده است:{{عربی|﴿{{متن قرآن|أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ}}﴾}}<ref> آیا فرمانبرداران را مانند گناهکاران (یکسان) میگردانیم؟؛ سوره قلم، آیه:۳۵.</ref><ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۸.</ref>، به هرحال در هر دو وصف قاسط و مجرم بهنحوی عدم انقیاد مطرح است که آن را در برابر وصف اسلام قرار میدهد<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | *از آنچه در بیان حقیقت اسلام گفته شد به دست میآید که "اسلام" وصفی خاص با مفهومی مستقل در کنار اوصافی چون ایمان و احسان است. این وصف گرچه به لحاظ کمی و معنای خاص خود در برابر مفاهیمی چون "کفر" یا "جاهلیت" قرار میگیرد؛ ولی در قرآن مشخصاً گاهی در برابر وصف قاسط "ظالم": {{عربی|﴿{{متن قرآن|وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا}}﴾}}<ref> و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را میجویند؛ سوره جن، آیه:۱۴.</ref><ref>التحریر والتنویر، ج۲۹، ص۲۳۶؛ المنیر، ج۲۹، ص۱۷۰.</ref> و گاهی در مقابل وصف مجرم آمده است: {{عربی|﴿{{متن قرآن|أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ}}﴾}}<ref> آیا فرمانبرداران را مانند گناهکاران (یکسان) میگردانیم؟؛ سوره قلم، آیه:۳۵.</ref><ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۸.</ref>، به هرحال در هر دو وصف قاسط و مجرم بهنحوی عدم انقیاد مطرح است که آن را در برابر وصف اسلام قرار میدهد<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||
==اسلام، تنها دین پذیرفته خداوند== | ==اسلام، تنها دین پذیرفته خداوند== | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
#بسیاری از متفکران امامیه و گروهی فراوان از مفسران و متکلمان [[اهل سنت]] با استناد به آیه ۱۴ سوره حجرات و ادله دیگری مفهوم اسلام را با مفهوم ایمان مغایر و نسبت آندو را عموم و خصوص دانسته، اسلام را نسبت به [[ایمان]] عام میدانند<ref>نور الثقلین، ج۵، ص۱۰۱ـ۱۰۳؛ المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸؛ المنیر، ج۱، ص۳۱۸.</ref>. در روایاتی در قالب تمثیل نسبت اسلام و ایمان به موقعیت کعبه در مسجدالحرام<ref>نورالثقلین، ج۵، ص۱۰۲.</ref> یا به نسبت دو دایره که یکی در درون دیگری است تشبیه شده، که در هر دو مثال، اسلام عامتر و شاملتر نسبت به ایمان فرض شده است<ref>نورالثقلین، ج۱، ص۳۲۳؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۲.</ref> عمومیت اسلام نسبت به [[ایمان]] از آنروست که اسلام مرحله ابتدایی و ظاهری در پذیرش شریعت خاتم با اظهار شهادتین است؛ اما ایمان افزون بر این، اعتقاد باطنی را نیز به همراه دارد<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۲۰۷؛ نورالثقلین، ج۵، ص۱۰۲ـ۱۰۳؛ المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸.</ref>. در روایات نیز اسلام قبل از [[ایمان]] و دارای آثار دنیوی مطرح شده است؛ مانند اینکه به وسیله آن ارث برده میشود و نکاح جایز میگردد، در حالی که ایمان حقیقتی است که بر اساس آن ثواب و اجر داده میشود<ref>المیزان، ج۱۸، ص۳۳۰.</ref>. برخی گفتهاند: اسلام اظهار خضوع و قبول است؛ اما [[ایمان]] تصدیق باطنی است<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷.</ref>. بهعبارت دیگر اسلام متابعت زبانی و جوارحی است؛ خواه همراه با اعتقاد باشد یا نه؛ اما [[ایمان]] انقیاد توأم با اعتقاد قلبی است<ref>المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸.</ref>: {{عربی|﴿{{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref>. [[باقلانی]] از این آیات چنین نتیجه میگیرد که اسلام نسبت به [[ایمان]] عام و جایگاه [[ایمان]] قلب و محل اسلام جوارح است<ref>الانصاف، ص۸۹ـ۹۰.</ref>. از دیگر آیاتی که برای عام بودن مفهوم اسلام به آن استدلال شده آیه ۳۵ سوره احزاب است که وصف مؤمن در آن پس از مسلم ذکر شده است: {{عربی|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}﴾}}<ref>بیگمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راستگفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد میکنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه:۳۵.</ref>. [[ابن کثیر]] از قرار گرفتن وصف ایمان پس از اسلام چنین نتیجه میگیرد که اسلام نسبت به [[ایمان]] عام است. او افزون بر این، به روایاتی استشهاد میکند که بر اساس آن شخص گناهکار از دایره [[ایمان]] خارج شمرده شده و چنین استدلال میکند که این شخص به اجماع مسلمانان کافر نیست و هنوز مسلمان است، پس اسلام میتواند بدون [[ایمان]] تحقق یابد؛ اما قطعاً هرجا [[ایمان]] باشد اسلام هم خواهد بود<ref>تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۹۶.</ref>. [[ابن تیمیه]] با استناد به روایتی از [[رسول اکرم]]{{صل}} نسبت میان مفهوم اسلام، [[ایمان]] و احسان را چنین بیان میکند که هرکس دارای مقام احسان باشد [[ایمان]] نیز دارد و هرکه [[ایمان]] داشته باشد اسلام را هم داراست؛ ولی عکس این نسبتها صادق نیست<ref>الایمان، ص۸.</ref>. [[شهرستانی]] نیز اسلام را نقطه شروع حرکت انسان برای کسب کمالات دانسته، میگوید: پس از این مرحله انسان به وسیله اخلاص و تصدیق قلبی به قضا و قدر الهی به مقام ایمان رسیده، پس از آن با مجاهده و مشاهده، مقام احسان را درمییابد<ref>الملل و النحل، ص۴۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | #بسیاری از متفکران امامیه و گروهی فراوان از مفسران و متکلمان [[اهل سنت]] با استناد به آیه ۱۴ سوره حجرات و ادله دیگری مفهوم اسلام را با مفهوم ایمان مغایر و نسبت آندو را عموم و خصوص دانسته، اسلام را نسبت به [[ایمان]] عام میدانند<ref>نور الثقلین، ج۵، ص۱۰۱ـ۱۰۳؛ المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸؛ المنیر، ج۱، ص۳۱۸.</ref>. در روایاتی در قالب تمثیل نسبت اسلام و ایمان به موقعیت کعبه در مسجدالحرام<ref>نورالثقلین، ج۵، ص۱۰۲.</ref> یا به نسبت دو دایره که یکی در درون دیگری است تشبیه شده، که در هر دو مثال، اسلام عامتر و شاملتر نسبت به ایمان فرض شده است<ref>نورالثقلین، ج۱، ص۳۲۳؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۲.</ref> عمومیت اسلام نسبت به [[ایمان]] از آنروست که اسلام مرحله ابتدایی و ظاهری در پذیرش شریعت خاتم با اظهار شهادتین است؛ اما ایمان افزون بر این، اعتقاد باطنی را نیز به همراه دارد<ref>مجمعالبیان، ج۹، ص۲۰۷؛ نورالثقلین، ج۵، ص۱۰۲ـ۱۰۳؛ المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸.</ref>. در روایات نیز اسلام قبل از [[ایمان]] و دارای آثار دنیوی مطرح شده است؛ مانند اینکه به وسیله آن ارث برده میشود و نکاح جایز میگردد، در حالی که ایمان حقیقتی است که بر اساس آن ثواب و اجر داده میشود<ref>المیزان، ج۱۸، ص۳۳۰.</ref>. برخی گفتهاند: اسلام اظهار خضوع و قبول است؛ اما [[ایمان]] تصدیق باطنی است<ref>مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷.</ref>. بهعبارت دیگر اسلام متابعت زبانی و جوارحی است؛ خواه همراه با اعتقاد باشد یا نه؛ اما [[ایمان]] انقیاد توأم با اعتقاد قلبی است<ref>المیزان، ج۱۸، ص۳۲۸.</ref>: {{عربی|﴿{{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref>. [[باقلانی]] از این آیات چنین نتیجه میگیرد که اسلام نسبت به [[ایمان]] عام و جایگاه [[ایمان]] قلب و محل اسلام جوارح است<ref>الانصاف، ص۸۹ـ۹۰.</ref>. از دیگر آیاتی که برای عام بودن مفهوم اسلام به آن استدلال شده آیه ۳۵ سوره احزاب است که وصف مؤمن در آن پس از مسلم ذکر شده است: {{عربی|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا}}﴾}}<ref>بیگمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راستگفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد میکنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه:۳۵.</ref>. [[ابن کثیر]] از قرار گرفتن وصف ایمان پس از اسلام چنین نتیجه میگیرد که اسلام نسبت به [[ایمان]] عام است. او افزون بر این، به روایاتی استشهاد میکند که بر اساس آن شخص گناهکار از دایره [[ایمان]] خارج شمرده شده و چنین استدلال میکند که این شخص به اجماع مسلمانان کافر نیست و هنوز مسلمان است، پس اسلام میتواند بدون [[ایمان]] تحقق یابد؛ اما قطعاً هرجا [[ایمان]] باشد اسلام هم خواهد بود<ref>تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۹۶.</ref>. [[ابن تیمیه]] با استناد به روایتی از [[رسول اکرم]]{{صل}} نسبت میان مفهوم اسلام، [[ایمان]] و احسان را چنین بیان میکند که هرکس دارای مقام احسان باشد [[ایمان]] نیز دارد و هرکه [[ایمان]] داشته باشد اسلام را هم داراست؛ ولی عکس این نسبتها صادق نیست<ref>الایمان، ص۸.</ref>. [[شهرستانی]] نیز اسلام را نقطه شروع حرکت انسان برای کسب کمالات دانسته، میگوید: پس از این مرحله انسان به وسیله اخلاص و تصدیق قلبی به قضا و قدر الهی به مقام ایمان رسیده، پس از آن با مجاهده و مشاهده، مقام احسان را درمییابد<ref>الملل و النحل، ص۴۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||
#ابتدا در میان خوارج و بعدها بین معتزله نیز چنین شهرت یافت که [[ایمان]] و اسلام تساوی و وحدت مفهومی دارد. این قول را به قدریه نیز نسبت دادهاند<ref>المنیر، ج۱، ص۳۱۸؛ تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۴.</ref>. میتوان گفت انگیزه اصلی خوارج در انتخاب این عقیده رنگ و صبغهای سیاسی داشته و هدف نهایی آنان تکفیر دشمنانشان و خارج کردن آنها از جرگه مسلمانان و در مواردی مهدورالدم دانستن آنان بوده است. آنان چنین استدلال میکردند که انجام تکالیف شرعی در تحقق حقیقت [[ایمان]] نقش دارد و حقیقت ایمان هم با اسلام یکی است، از اینرو هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود کافر شده، از دایره مسلمانان خارج میشود<ref>مجموعه آثار، ج۱۶، ص۶۰۴ـ۶۰۵، «مشکلات علی{{ع}}».</ref> آنان برای اثبات عقیده خود به آیاتی از جمله ۸۵ سوره آلعمران استدلال کردهاند. [[شهید ثانی]] استدلال ایشان را به شکل قیاسی منطقی چنین نقل میکند: بر اساس آیه {{عربی|﴿{{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}﴾}}<ref> و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.</ref> میتوان گفت که [[ایمان]]، دیناست؛ چون [[ایمان]] نزد خداوند متعالی امری مقبول است. از سوی دیگر بر اساس آیه {{عربی|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}﴾}}<ref> بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref> دین نیز اسلام است. حال با ضمیمه کردن این دومقدمه بر هم که [[ایمان]] دین است و دین هم اسلام است میتوان نتیجه گرفت که [[ایمان]] همان اسلام است<ref>حقائق الایمان، ص۱۲۲.</ref>. این استدلال دارای اشکالاتی فراوان است؛ از جمله اینکه صحت حمل اسلام بر ایمان (نتیجه قیاس) لزوماً به این معنا نیست که این دو حقیقتاً یکی باشند، زیرا در قضایای منطقی، حمل اعم بر اخص نیز جایز است؛ همچنین اگر مراد از صغرای قیاس "[[ایمان]]، دین است" آن باشد که [[ایمان]] خود دین است پذیرفته نیست، زیرا [[ایمان]] تنها میتواند جزئی از دین یا شرط دین باشد<ref>حقائق الایمان، ص۱۲۲ـ۱۲۳.</ref>. این گروه برای اثبات مدعای خود به آیاتی دیگر استدلال کردهاند که در آنها دو وصف ایمان و اسلام بهگونهای آمده است که گویا هیچ تفاوت معنایی میان آن دو نیست؛ مانند آیات<ref>تفسیر نسفی، ج۴، ص۱۸۰.</ref>{{عربی|﴿{{متن قرآن| فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ}}﴾}}<ref> آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم. و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه: ۳۵- ۳۶.</ref>. گرچه در برخی آیات قرآن، اسلام و [[ایمان]] بهگونهای آمده که بیانگر نوعی یگانگی میان آن دو است؛ اما چنان که برخی متکلمان اشعری گفتهاند مضمون این آیات میتواند تنها ناظر به وحدت مصداقی اسلام و [[ایمان]] باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمیرساند<ref>شرح مقاصد، ج۵، ص۲۰۷.</ref>، گذشته از این، پذیرش این عقیده بهطور مطلق با توجه به ظاهر بسیاری از آیات، نظیر آیه ۱۴ سوره حجرات مشکل است، زیرا در این آیه گروهی خود را "مؤمن" خواندهاند و خداوند با ردّ این ادعا آنان را "مسلمان" دانسته و روشن است که خداوند در این مقام در پی بیان حدود مفهومی اسلام و [[ایمان]] بوده؛ نه استعمال لفظ اسلام تنها به معنای لغوی. [[علامه طباطبایی]] افزون بر آیه مذکور، آیه ۳۵ سوره احزاب را که وصف "مؤمنین و مؤمنات" را از عنوان "مسلمین و مسلمات" تفکیک کرده دلیل محکمی بر تغایر این دو وصف قلمداد میکند<ref>المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳ـ۳۱۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | #ابتدا در میان خوارج و بعدها بین معتزله نیز چنین شهرت یافت که [[ایمان]] و اسلام تساوی و وحدت مفهومی دارد. این قول را به قدریه نیز نسبت دادهاند<ref>المنیر، ج۱، ص۳۱۸؛ تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۴.</ref>. میتوان گفت انگیزه اصلی خوارج در انتخاب این عقیده رنگ و صبغهای سیاسی داشته و هدف نهایی آنان تکفیر دشمنانشان و خارج کردن آنها از جرگه مسلمانان و در مواردی مهدورالدم دانستن آنان بوده است. آنان چنین استدلال میکردند که انجام تکالیف شرعی در تحقق حقیقت [[ایمان]] نقش دارد و حقیقت ایمان هم با اسلام یکی است، از اینرو هرکس واجبی را ترک کند یا حرامی را مرتکب شود کافر شده، از دایره مسلمانان خارج میشود<ref>مجموعه آثار، ج۱۶، ص۶۰۴ـ۶۰۵، «مشکلات علی{{ع}}».</ref> آنان برای اثبات عقیده خود به آیاتی از جمله ۸۵ سوره آلعمران استدلال کردهاند. [[شهید ثانی]] استدلال ایشان را به شکل قیاسی منطقی چنین نقل میکند: بر اساس آیه {{عربی|﴿{{متن قرآن|وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}﴾}}<ref> و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در جهان واپسین از زیانکاران است؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.</ref> میتوان گفت که [[ایمان]]، دیناست؛ چون [[ایمان]] نزد خداوند متعالی امری مقبول است. از سوی دیگر بر اساس آیه {{عربی|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}﴾}}<ref> بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref> دین نیز اسلام است. حال با ضمیمه کردن این دومقدمه بر هم که [[ایمان]] دین است و دین هم اسلام است میتوان نتیجه گرفت که [[ایمان]] همان اسلام است<ref>حقائق الایمان، ص۱۲۲.</ref>. این استدلال دارای اشکالاتی فراوان است؛ از جمله اینکه صحت حمل اسلام بر ایمان (نتیجه قیاس) لزوماً به این معنا نیست که این دو حقیقتاً یکی باشند، زیرا در قضایای منطقی، حمل اعم بر اخص نیز جایز است؛ همچنین اگر مراد از صغرای قیاس "[[ایمان]]، دین است" آن باشد که [[ایمان]] خود دین است پذیرفته نیست، زیرا [[ایمان]] تنها میتواند جزئی از دین یا شرط دین باشد<ref>حقائق الایمان، ص۱۲۲ـ۱۲۳.</ref>. این گروه برای اثبات مدعای خود به آیاتی دیگر استدلال کردهاند که در آنها دو وصف ایمان و اسلام بهگونهای آمده است که گویا هیچ تفاوت معنایی میان آن دو نیست؛ مانند آیات<ref>تفسیر نسفی، ج۴، ص۱۸۰.</ref>{{عربی|﴿{{متن قرآن| فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ}}﴾}}<ref> آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم. و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه: ۳۵- ۳۶.</ref>. گرچه در برخی آیات قرآن، اسلام و [[ایمان]] بهگونهای آمده که بیانگر نوعی یگانگی میان آن دو است؛ اما چنان که برخی متکلمان اشعری گفتهاند مضمون این آیات میتواند تنها ناظر به وحدت مصداقی اسلام و [[ایمان]] باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمیرساند<ref>شرح مقاصد، ج۵، ص۲۰۷.</ref>، گذشته از این، پذیرش این عقیده بهطور مطلق با توجه به ظاهر بسیاری از آیات، نظیر آیه ۱۴ سوره حجرات مشکل است، زیرا در این آیه گروهی خود را "مؤمن" خواندهاند و خداوند با ردّ این ادعا آنان را "مسلمان" دانسته و روشن است که خداوند در این مقام در پی بیان حدود مفهومی اسلام و [[ایمان]] بوده؛ نه استعمال لفظ اسلام تنها به معنای لغوی. [[علامه طباطبایی]] افزون بر آیه مذکور، آیه ۳۵ سوره احزاب را که وصف "مؤمنین و مؤمنات" را از عنوان "مسلمین و مسلمات" تفکیک کرده دلیل محکمی بر تغایر این دو وصف قلمداد میکند<ref>المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳ـ۳۱۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||
#گروهی از مفسران با توجه به اختلاف معنای اسلام در موارد گوناگون یا به سبب نقل لغوی و اشتراک معنوی یا لفظی یا به سبب مرتبهدار بودن آن، نسبت واحدی را در بیان رابطه اسلام و [[ایمان]] تصویر نکردهاند، بلکه در موارد گوناگون کاربرد اسلام، نسبتهایی متفاوت را برای آن در رابطه با ایمان طرح کردهاند. این گروه دودستهاند: '''دسته نخست''' بدون توجه به تفاوت مراتب، رابطه اسلام و [[ایمان]] را بیان کردهاند. [[غزالی]] میگوید: اسلام و [[ایمان]] گاهی مترادف است؛ مانند:{{عربی|﴿{{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ}}﴾}}<ref> و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه:۸۴.</ref> و گاهی متغایر؛ مانند:{{عربی|﴿{{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref> و گاهی با هم تداخل دارد؛ نظیر روایتی که در آن از [[نبی اکرم]]{{صل}} پرسیده شد: برترین عمل کدام است؟ پاسخ دادند: "الاسلام" و باز سؤال شد: چه اسلامی برتر است؟ پاسخ دادند: "الایمان"<ref>احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۰۳ـ۲۰۵.</ref>. [[قرطبی]] نیز میگوید: اسلام گاهی به لحاظ مفهومی بر معنایی بیش از [[ایمان]] یعنی [[ایمان]] توأم با طاعت دلالت دارد و گاهی مترادفاند و گاهی تداخل معنایی دارند<ref>تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. بعضی دیگر از مفسران بین معنای لغوی و اصطلاحی اسلام فرق گذاشته و سپس به بیان نسبت بین آن دو پرداختهاند. در تفسیر المنار آمده است: اسلام در معنای اصطلاحی به معنای اخلاص در توحید و عبادت است که این همان دین [[انبیا]] و مرسلین است و [[ایمان]] نیز تصدیق یقینی به وحدانیت خدا و حقانیت [[رسول]]{{صل}} است و بر این اساس، [[ایمان]] و اسلام حقیقتی واحد هستند؛ چنانکه در آیات ۱۶ـ۱۷ سوره حجرات همین گونه است؛ یعنی اسلام و [[ایمان]] به یک معنا بهکار رفته است؛ امّا این دو به لحاظ معنای لغوی متغایر است و در مواردی که در قرآن بین اسلام و [[ایمان]] تغایر معنایی وجود دارد ناظر به معنای لغوی اسلام است<ref>تفسیر المنار، ج۳، ص۳۵۸ـ۳۵۹.</ref>. '''دسته دوم''' از این گروه اختلاف معنایی اسلام را نتیجه آن میدانند که اسلام مراتبی دارد و به لحاظ هر مرتبه از آن، نسبتی خاص با ایمان پیدا میشود. راغب اصفهانی میگوید: اسلام به لحاظ اختلاف رتبه دو معنا دارد که مرتبه اول آن همان امر صوری و ظاهری است که در آیه ۱۴ سوره حجرات طرح گردیده و این معنا پایینتر از رتبه [[ایمان]] است و مرتبه بالای اسلام آن است که در آیات {{عربی|﴿{{متن قرآن| إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}﴾}}<ref> آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم؛ سوره بقره، آیه:۱۳۱.</ref> و {{عربی|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}﴾}}<ref> بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref> آمده و این مرتبه فوق [[ایمان]] است<ref>مفردات، ص۴۲۳.</ref>؛ به عبارت دیگر، اسلام دو گونه است: یکی اقرار زبانی که نسبت به [[ایمان]] عام است، چون [[ایمان]]، معرفت قلبی توأم با اقرار زبانی و عمل به ارکان است و دومی اسلام [[انبیا]] و اصفیاست و این اخص از [[ایمان]] و برتر از آن است<ref>الفرقان، ج۲۶ـ۲۷، ص۲۶۰.</ref>. البته همیشه همراه چنین اسلامی، [[ایمان]] نیز هست. بعضی برای اسلام مراتب بیشتری ذکر کردهاند و [[ایمان]] را هم مانند آن دارای مراتبی مشابه میدانند. در مناهجالمعارف آمده است که حقیقت اسلام و [[ایمان]] یکی است؛ ولی همواره مرتبه اسلام از [[ایمان]] پایینتر است و به عبارت دیگر هر حقیقت نسبت به مرتبه بالاتر اسلام و نسبت به مرتبه پایینتر از خود [[ایمان]] است<ref>مناهج المعارف، ص۸۶۹ـ۸۷۰.</ref>. [[علامه طباطبایی]] هر یک از اسلام و [[ایمان]] را به ۴ مرتبه تقسیم کرده و هر مرتبه از اسلام را با مرتبهای از [[ایمان]] ملازم میداند<ref>المیزان، ج۳، ص۲۰۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | #گروهی از مفسران با توجه به اختلاف معنای اسلام در موارد گوناگون یا به سبب نقل لغوی و اشتراک معنوی یا لفظی یا به سبب مرتبهدار بودن آن، نسبت واحدی را در بیان رابطه اسلام و [[ایمان]] تصویر نکردهاند، بلکه در موارد گوناگون کاربرد اسلام، نسبتهایی متفاوت را برای آن در رابطه با ایمان طرح کردهاند. این گروه دودستهاند: '''دسته نخست''' بدون توجه به تفاوت مراتب، رابطه اسلام و [[ایمان]] را بیان کردهاند. [[غزالی]] میگوید: اسلام و [[ایمان]] گاهی مترادف است؛ مانند: {{عربی|﴿{{متن قرآن|وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ}}﴾}}<ref> و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه:۸۴.</ref> و گاهی متغایر؛ مانند: {{عربی|﴿{{متن قرآن|قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ}}﴾}}<ref> تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره حجرات، آیه:۱۴.</ref> و گاهی با هم تداخل دارد؛ نظیر روایتی که در آن از [[نبی اکرم]]{{صل}} پرسیده شد: برترین عمل کدام است؟ پاسخ دادند: "الاسلام" و باز سؤال شد: چه اسلامی برتر است؟ پاسخ دادند: "الایمان"<ref>احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۰۳ـ۲۰۵.</ref>. [[قرطبی]] نیز میگوید: اسلام گاهی به لحاظ مفهومی بر معنایی بیش از [[ایمان]] یعنی [[ایمان]] توأم با طاعت دلالت دارد و گاهی مترادفاند و گاهی تداخل معنایی دارند<ref>تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. بعضی دیگر از مفسران بین معنای لغوی و اصطلاحی اسلام فرق گذاشته و سپس به بیان نسبت بین آن دو پرداختهاند. در تفسیر المنار آمده است: اسلام در معنای اصطلاحی به معنای اخلاص در توحید و عبادت است که این همان دین [[انبیا]] و مرسلین است و [[ایمان]] نیز تصدیق یقینی به وحدانیت خدا و حقانیت [[رسول]]{{صل}} است و بر این اساس، [[ایمان]] و اسلام حقیقتی واحد هستند؛ چنانکه در آیات ۱۶ـ۱۷ سوره حجرات همین گونه است؛ یعنی اسلام و [[ایمان]] به یک معنا بهکار رفته است؛ امّا این دو به لحاظ معنای لغوی متغایر است و در مواردی که در قرآن بین اسلام و [[ایمان]] تغایر معنایی وجود دارد ناظر به معنای لغوی اسلام است<ref>تفسیر المنار، ج۳، ص۳۵۸ـ۳۵۹.</ref>. '''دسته دوم''' از این گروه اختلاف معنایی اسلام را نتیجه آن میدانند که اسلام مراتبی دارد و به لحاظ هر مرتبه از آن، نسبتی خاص با ایمان پیدا میشود. راغب اصفهانی میگوید: اسلام به لحاظ اختلاف رتبه دو معنا دارد که مرتبه اول آن همان امر صوری و ظاهری است که در آیه ۱۴ سوره حجرات طرح گردیده و این معنا پایینتر از رتبه [[ایمان]] است و مرتبه بالای اسلام آن است که در آیات {{عربی|﴿{{متن قرآن| إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ}}﴾}}<ref> آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم؛ سوره بقره، آیه:۱۳۱.</ref> و {{عربی|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ }}﴾}}<ref> بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است؛ سوره آل عمران، آیه:۱۹.</ref> آمده و این مرتبه فوق [[ایمان]] است<ref>مفردات، ص۴۲۳.</ref>؛ به عبارت دیگر، اسلام دو گونه است: یکی اقرار زبانی که نسبت به [[ایمان]] عام است، چون [[ایمان]]، معرفت قلبی توأم با اقرار زبانی و عمل به ارکان است و دومی اسلام [[انبیا]] و اصفیاست و این اخص از [[ایمان]] و برتر از آن است<ref>الفرقان، ج۲۶ـ۲۷، ص۲۶۰.</ref>. البته همیشه همراه چنین اسلامی، [[ایمان]] نیز هست. بعضی برای اسلام مراتب بیشتری ذکر کردهاند و [[ایمان]] را هم مانند آن دارای مراتبی مشابه میدانند. در مناهجالمعارف آمده است که حقیقت اسلام و [[ایمان]] یکی است؛ ولی همواره مرتبه اسلام از [[ایمان]] پایینتر است و به عبارت دیگر هر حقیقت نسبت به مرتبه بالاتر اسلام و نسبت به مرتبه پایینتر از خود [[ایمان]] است<ref>مناهج المعارف، ص۸۶۹ـ۸۷۰.</ref>. [[علامه طباطبایی]] هر یک از اسلام و [[ایمان]] را به ۴ مرتبه تقسیم کرده و هر مرتبه از اسلام را با مرتبهای از [[ایمان]] ملازم میداند<ref>المیزان، ج۳، ص۲۰۴.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||
==[[مشخصات اسلام]]== | ==[[مشخصات اسلام]]== | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
==نقش [[ولایت]] در اسلام== | ==نقش [[ولایت]] در اسلام== | ||
*یکی از ارکان اسلام، [[ولایت]] است که حقیقت اسلام با آن کامل و تمام میگردد:{{عربی|﴿{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}﴾}}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref> این آیه که درباره واقعه غدیر است ولایت را عامل کمال و تمام دین میداند. واژه "کمال" در مواردی بهکار میرود که مجموعهای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا میشود؛ مانند آیه شریفه {{عربی|﴿{{متن قرآن|وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ}}﴾}}<ref> سوره بقره، آیه:۱۸۵.</ref> در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا بهصورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت میشود؛ نظیر آیه {{عربی|﴿{{متن قرآن|أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ }}﴾}}<ref> سوره بقره، آیه: ۱۸۷.</ref> بر اساس آیه ۳ سوره مائده [[ولایت]] همانند سایر ارکان اسلام در کمال این دین نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است. از سوی دیگر اسلام بهعنوان نعمت الهی هنگامی اثر واقعی خود را مییابد که همراه ولایت باشد و به بیان دیگر، اسلام بدون ولایت در حقیقت اسلام نیست<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۹ـ۱۸۱.</ref>. سرّ اهمیت [[ولایت]] هنگامی آشکار میگردد که به شئون گوناگون دین اسلام ـ که دارای ابعاد اجتماعی و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمانهاست ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ اسلام پس از رحلت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و اهمال مسئله [[ولایت]] از سوی مسلمانان و مشکلات و آسیبهایی که از این ناحیه به جامعه اسلامی رسید اهمیت این مسئله روشنتر میگردد. به عقیده [[علامه طباطبایی]] [[ولایت]] همچون سایر اصول و فروع اسلام با فطرت هماهنگ است و [[ولایت]] و انتصاب شخصی برای اداره امور جامعه از بدیهیات فطرت است که هیچ اجتماعی در هیچ شرایطی از آن بینیاز نیست<ref>المیزان، ج۶، ص۴۸.</ref>. این وظیفه و امر مهم در زمان حیات [[رسول اکرم]]{{صل}} بر عهده خود آن حضرت بود. انتصاب والی، اعزام مبلغ و مأمور مالیاتی و دیگر شئون ولایت از اموری است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به عنوان ولی امر مسلمانان عهدهدار اداره آن بودند<ref>المیزان، ص۴۹.</ref>. به عقیده شیعه پس از [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} برای این مقام برگزیده شدهاند و پس از ایشان ۱۱ نفر از اولاد گرامی ایشان برای این مقام تعیین گردیدهاند<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۶ـ۱۸۱.</ref> شیعه برای اثبات این عقیده خود در برابر [[اهل سنت]] که این حقیقت را نمیپذیرند، به دلایل عقلی و نیز آیات قرآن و اخبار متواتر که از طریق شیعه و سنی نقل شده تمسک جستهاند<ref>المیزان، ص۱۶۷ـ۲۰۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | *یکی از ارکان اسلام، [[ولایت]] است که حقیقت اسلام با آن کامل و تمام میگردد: {{عربی|﴿{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}﴾}}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref> این آیه که درباره واقعه غدیر است ولایت را عامل کمال و تمام دین میداند. واژه "کمال" در مواردی بهکار میرود که مجموعهای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا میشود؛ مانند آیه شریفه {{عربی|﴿{{متن قرآن|وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ}}﴾}}<ref> سوره بقره، آیه:۱۸۵.</ref> در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا بهصورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت میشود؛ نظیر آیه {{عربی|﴿{{متن قرآن|أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ }}﴾}}<ref> سوره بقره، آیه: ۱۸۷.</ref> بر اساس آیه ۳ سوره مائده [[ولایت]] همانند سایر ارکان اسلام در کمال این دین نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است. از سوی دیگر اسلام بهعنوان نعمت الهی هنگامی اثر واقعی خود را مییابد که همراه ولایت باشد و به بیان دیگر، اسلام بدون ولایت در حقیقت اسلام نیست<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۹ـ۱۸۱.</ref>. سرّ اهمیت [[ولایت]] هنگامی آشکار میگردد که به شئون گوناگون دین اسلام ـ که دارای ابعاد اجتماعی و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمانهاست ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ اسلام پس از رحلت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و اهمال مسئله [[ولایت]] از سوی مسلمانان و مشکلات و آسیبهایی که از این ناحیه به جامعه اسلامی رسید اهمیت این مسئله روشنتر میگردد. به عقیده [[علامه طباطبایی]] [[ولایت]] همچون سایر اصول و فروع اسلام با فطرت هماهنگ است و [[ولایت]] و انتصاب شخصی برای اداره امور جامعه از بدیهیات فطرت است که هیچ اجتماعی در هیچ شرایطی از آن بینیاز نیست<ref>المیزان، ج۶، ص۴۸.</ref>. این وظیفه و امر مهم در زمان حیات [[رسول اکرم]]{{صل}} بر عهده خود آن حضرت بود. انتصاب والی، اعزام مبلغ و مأمور مالیاتی و دیگر شئون ولایت از اموری است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به عنوان ولی امر مسلمانان عهدهدار اداره آن بودند<ref>المیزان، ص۴۹.</ref>. به عقیده شیعه پس از [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} برای این مقام برگزیده شدهاند و پس از ایشان ۱۱ نفر از اولاد گرامی ایشان برای این مقام تعیین گردیدهاند<ref>المیزان، ج۵، ص۱۷۶ـ۱۸۱.</ref> شیعه برای اثبات این عقیده خود در برابر [[اهل سنت]] که این حقیقت را نمیپذیرند، به دلایل عقلی و نیز آیات قرآن و اخبار متواتر که از طریق شیعه و سنی نقل شده تمسک جستهاند<ref>المیزان، ص۱۶۷ـ۲۰۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||
*در روایاتی متعدد از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] برای اسلام ارکان دیگری نیز ذکر شده است. روایات [[اهل سنت]] غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: توحید، برپایی نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حجّ<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۹ـ۱۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۵.</ref> و در بعضی از روایات شهادت به رسالت [[نبی اکرم]]{{صل}} در کنار شهادت به وحدانیت خدا ذکر شده است<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۱۰.</ref> در برخی از روایات شیعه نیز ارکان اسلام همین ۵ رکن شمرده شده<ref>الکافی، ج۲، ص۳۱.</ref> و در غالب روایاتی که از [[اهل بیت]]{{صل}} نقل شده عنصر "[[ولایت]]" از ارکان و مهمترین آنها دانسته شده است: {{عربی|" وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة"}}<ref>الکافی، ص۱۸.</ref> در حدیثی [[ولایت]] به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده<ref>الکافی، ص۱۸.</ref>، و اسلام بدون ولایت، اسلام تهی از حقیقت شمرده شده است. در برخی از روایات در مقام بیان فرق بین [[ولایت]] و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی نماز، زکات، روزه و حجّ پیدا شود؛ ولی در ترک ولایت هیچگاه رخصت پیدا نمیشود<ref>بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۷۶.</ref>. در برخی روایات افزون بر ذکر ولایت به صورت کلی، ولایت هر یک از [[امامان معصوم]]{{عم}} به تفصیل مطرح شده است<ref>بحارالانوار، ج۶۶، ص۲.</ref> در برخی دیگر پس از ذکر ولایت گفته شده که بدون اعتقاد به آن، مرگ انسان مرگ جاهلی است<ref>الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | *در روایاتی متعدد از [[شیعه]] و [[اهل سنت]] برای اسلام ارکان دیگری نیز ذکر شده است. روایات [[اهل سنت]] غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: توحید، برپایی نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حجّ<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۹ـ۱۰؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۵.</ref> و در بعضی از روایات شهادت به رسالت [[نبی اکرم]]{{صل}} در کنار شهادت به وحدانیت خدا ذکر شده است<ref>صحیح البخاری، ج۱، ص۱۰.</ref> در برخی از روایات شیعه نیز ارکان اسلام همین ۵ رکن شمرده شده<ref>الکافی، ج۲، ص۳۱.</ref> و در غالب روایاتی که از [[اهل بیت]]{{صل}} نقل شده عنصر "[[ولایت]]" از ارکان و مهمترین آنها دانسته شده است: {{عربی|" وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة"}}<ref>الکافی، ص۱۸.</ref> در حدیثی [[ولایت]] به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده<ref>الکافی، ص۱۸.</ref>، و اسلام بدون ولایت، اسلام تهی از حقیقت شمرده شده است. در برخی از روایات در مقام بیان فرق بین [[ولایت]] و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی نماز، زکات، روزه و حجّ پیدا شود؛ ولی در ترک ولایت هیچگاه رخصت پیدا نمیشود<ref>بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۷۶.</ref>. در برخی روایات افزون بر ذکر ولایت به صورت کلی، ولایت هر یک از [[امامان معصوم]]{{عم}} به تفصیل مطرح شده است<ref>بحارالانوار، ج۶۶، ص۲.</ref> در برخی دیگر پس از ذکر ولایت گفته شده که بدون اعتقاد به آن، مرگ انسان مرگ جاهلی است<ref>الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>. | ||