فواید امام غایب چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' بطور ' به ' بهطور '
جز (جایگزینی متن - 'طوریکه' به 'طوری که') |
جز (جایگزینی متن - ' بطور ' به ' بهطور ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
::::#'''تربیت یک گروه انقلابی آگاه:''' بر خلاف آنچه بعضی فکر میکنند، رابطه [[امام]] در زمان [[غیبت]] بکلّی از مردم بریده نیست؛ بلکه آن گونه که از روایات اسلامیبر میآید گروه کوچکی از آماده ترین افراد که سری پر شور از عشق خدا، و دلی پر ایمان، و اخلاصی فوق العاده برای تحقّق بخشیدن به آرمان اصلاح جهان دارند، با او در ارتباطند و از طریق این پیوند تدریجاً ساخته میشوند؛ و روح انقلابی بیشتری کسب میکنند؛ انقلابی سازنده و بارور برای ریشه کن ساختن هر گونه ظلم و بیدادگری در جهان! ممکن است آنها خودشان پیش از این قیام از دنیا بروند ولی به هر حال آمادگی و تعلیمات انقلابی را به نسل های آینده شان، و به دیگران منتقل میسازند، و در پرورش گروه نهایی سهیم و شریکند. معنی [[غیبت امام]] این نیست که او به شکل یک روح نامرئی و یا اشعّهای ناپیدا در میآید، بلکه او از یک زندگی طبیعی آرام برخوردار است؛ و به طور ناشناخته در میان همین انسانها رفت و آمد دارد، و دلهای بسیار آماده را بر میگزیند؛ و در اختیار میگیرد و بیش از پیش آماده میکند و میسازد. افراد مستعد به تفاوت میزان استعداد و شایستگی خود، توفیق درک این سعادت را پیدا میکنند؛ بعضی چند لحظه؛ و بعضی چند ساعت و چند روز؛ و بعضی سالها با او در تماس نزدیک هستند! به تعبیر روشنتر، آنها کسانی هستند که آنچنان بر بال و پر دانش و [[تقوا]] قرار گرفته و بالا رفته اند که همچون مسافران هواپیماهای دور پرواز بر فراز ابرها قرار میگیرند؛ آنجا که هیچ گاه حجاب و مانعی بر سر راه تابش جانبخش آفتاب نیست؛ در حالی که دیگران در زیر ابرها در تاریکی و نور کمرنگ به سر میبرند. حساب صحیح نیز همین است؛ من نباید [[انتظار]] داشته باشم که آفتاب را به پائین ابرها بکشم تا چهره او را ببینم؛ چنین انتظاری اشتباه بزرگ و خیال خام است؛ این منم که باید بالاتر از ابرها پرواز کنم تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سیراب گردم. به هر حال، تربیت این گروه یکی دیگر از فلسفههای وجود او در این دوران است. | ::::#'''تربیت یک گروه انقلابی آگاه:''' بر خلاف آنچه بعضی فکر میکنند، رابطه [[امام]] در زمان [[غیبت]] بکلّی از مردم بریده نیست؛ بلکه آن گونه که از روایات اسلامیبر میآید گروه کوچکی از آماده ترین افراد که سری پر شور از عشق خدا، و دلی پر ایمان، و اخلاصی فوق العاده برای تحقّق بخشیدن به آرمان اصلاح جهان دارند، با او در ارتباطند و از طریق این پیوند تدریجاً ساخته میشوند؛ و روح انقلابی بیشتری کسب میکنند؛ انقلابی سازنده و بارور برای ریشه کن ساختن هر گونه ظلم و بیدادگری در جهان! ممکن است آنها خودشان پیش از این قیام از دنیا بروند ولی به هر حال آمادگی و تعلیمات انقلابی را به نسل های آینده شان، و به دیگران منتقل میسازند، و در پرورش گروه نهایی سهیم و شریکند. معنی [[غیبت امام]] این نیست که او به شکل یک روح نامرئی و یا اشعّهای ناپیدا در میآید، بلکه او از یک زندگی طبیعی آرام برخوردار است؛ و به طور ناشناخته در میان همین انسانها رفت و آمد دارد، و دلهای بسیار آماده را بر میگزیند؛ و در اختیار میگیرد و بیش از پیش آماده میکند و میسازد. افراد مستعد به تفاوت میزان استعداد و شایستگی خود، توفیق درک این سعادت را پیدا میکنند؛ بعضی چند لحظه؛ و بعضی چند ساعت و چند روز؛ و بعضی سالها با او در تماس نزدیک هستند! به تعبیر روشنتر، آنها کسانی هستند که آنچنان بر بال و پر دانش و [[تقوا]] قرار گرفته و بالا رفته اند که همچون مسافران هواپیماهای دور پرواز بر فراز ابرها قرار میگیرند؛ آنجا که هیچ گاه حجاب و مانعی بر سر راه تابش جانبخش آفتاب نیست؛ در حالی که دیگران در زیر ابرها در تاریکی و نور کمرنگ به سر میبرند. حساب صحیح نیز همین است؛ من نباید [[انتظار]] داشته باشم که آفتاب را به پائین ابرها بکشم تا چهره او را ببینم؛ چنین انتظاری اشتباه بزرگ و خیال خام است؛ این منم که باید بالاتر از ابرها پرواز کنم تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سیراب گردم. به هر حال، تربیت این گروه یکی دیگر از فلسفههای وجود او در این دوران است. | ||
::::#'''نفوذ روحانی و ناآگاه:''' میدانیم خورشید یک سلسله اشعّه مرئی دارد که از ترکیب آنها با هم، هفت رنگ معروف، پیدا میشود؛ و یک سلسله اشعّه نامرئی که به نام "اشعّه فوق بنفش" و "اشعّه مادون قرمز" نامیده شده است. همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی خواه [[پیامبر]] باشد یا [[امام]]، علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت میگیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دلها و فکرها دارد که میتوان آن را تربیت تکوینی نام گذارد؛ در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمیکند بلکه تنها جاذبه و کشش درونی کار میکند. در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی میخوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک تماس مختصر با آنها بکلّی تغییر مسیر میدادند، و سرنوشتشان یکباره دگرگون میشد، و به قول معروف با ۱۸۰ درجه انحراف راه کاملا تازهای را انتخاب میکردند؛ یک مرتبه فردی پاک و مؤمن و فداکار از آب در میآمدند که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند! این دگرگونیهای تند و سریع و همه جانبه، این انقلابهای جهش آسا و فراگیر، آنهم با یک نگاه یا یک تماس مختصر (البتّه برای آنها که در عین آلودگی یک نوع آمادگی نیز دارند) نمیتواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه است که گاهی از آن تعبیر به "نفوذ شخصیّت" نیز میشود. بسیار از کسان این موضوع را در زندگی خود تجربه کردهاند که به هنگام برخورد با افرادی که روحهای بزرگ و عالی دارند چنان بی اختیار و ناخود آگاه تحت تأثیر آنان قرار میگیرند که حتّی سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشکل میشود؛ و خود را در میان هالهای مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگی میبینند. البتّه ممکن است گاهی این گونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه کرد؛ ولی مسلّماً این تفسیر برای همه موارد صحیح نیست بلکه راهی جز این ندارد که بپذیریم که این آثار نتیجه شعاع اسرارآمیزی است که از درون ذات انسانهای بزرگ برمیخیزد. سرگذشتهای فراوانی در تاریخ پیشوایان بزرگ میبینیم که جز از این راه نمیتوان آنها را تفسیر کرد; داستان آمدن جوان آلودهای نزد [[پیامبر]]{{صل}} و انقلاب ناگهانی روحی او. یا برخورد [[اسعد بن زراره]] بتپرست به [[پیامبر]]{{صل}} در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آسای طرز تفکّر او. و یا آنچه دشمنان سرسخت [[پیامبر]]{{صل}} نام آن را سحر میگذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز میداشتند، همه حاکی از نفوذ شخصیّت [[پیامبر]]{{صل}} در افراد مختلف از این طریق است. همچنین آنچه درباره تأثیر پیام [[امام حسین]]{{ع}} روی فکر "زهیر" در مسیر کربلا نقل شده تا آنجا که با شنیدن پیام [[امام]] حتّی نتوانست لقمهای که در دست داشت به دهان بگذارد، و آن را به زمین نهاد و حرکت کرد. و یا کشش عجیب و فوق العاده که "[[حر بن یزید ریاحی]]" در خود احساس میکرد، و با تمام شجاعتش همچون بید میلرزید؛ و همین کشش سرانجام او را به صف مجاهدان کربلا کشانید و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد. و یا داستان جوانی که در همسایگی "ابوبصیر" زندگی داشت، و با ثروت سرشار خود که از خودش خدمتی به دستگاه بنی امیّه فراهم ساخته بود به عیش و نوش و بی بند و باری پرداخته بود و سرانجام با یک پیام [[امام صادق]]{{ع}} بکلّی دگرگون شد، و همه کارهای خود را در هم پیچید و تمام اموالی را که از طریق نامشروع گرد آورده بود به صاحبانش داد، یا در راه خدا انفاق کرد. و یا سرگذشت کنیز خواننده و زیبا و عشوه گری که هارون به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن [[امام کاظم]]{{ع}} به زندان اعزام داشته بود؛ و منقلب شدن روحیّه او در یک مدّت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند... همه و همه نشانه و نمونههایی از همین تأثیر ناخودآگاه است که میتوان آن را شعبه ای از "[[ولایت تکوینی]]" [[پیامبر]]{{صل}} یا [[امام]]{{ع}} دانست، چرا که عامل تربیت و تکامل در اینجا الفاظ و جملهها و راههای معمولی و عادی نیست، بلکه جذبه معنوی و نفوذ روحانی عامل اصلی محسوب میشود. این برنامه همان گونه که گفتیم منحصر به [[پیامبران]] و [[امامان]] نیست؛ بلکه رجال راستین و شخصیّتهای بزرگ نیز به تناسب میزان شخصیّت خود هاله ای از این نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسیم میکنند، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابعاد و گسترش قابل مقایسه نیست. وجود [[امام]]{{ع}} در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از طریق اشعّه نیرومند و پردامنه نفوذ شخصیّت خود، دلهای آماده را در نزدیک و دور تحت تأثیر جذبه مخصوص قرار داده به تربیت و تکامل آنها میپردازد و از آنها انسانهایی کاملتر میسازد. ما قطبهای مغناطیسی زمین را با چشم خود نمیبینیم، ولی اثر آنها روی عقربه های قطب نما، در دریاها راهنمای کشتیهاست؛ و در صحراها و آسمانها راهنمای هواپیماها و وسائل دیگر است. در سرتاسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسی، میلیونها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده، یا وسائل نقلیّه بزرگ و کوچک به فرمان همین عقربه ظاهراً کوچک از سرگردانی رهایی مییابند. آیا تعجّب دارد اگر وجود [[امام]]{{ع}} در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود افکار و جانهای زیادی را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از سرگردانی رهایی بخشد؟ ولی نمیتوان و نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیس زمین روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمیگذارد بلکه روی عقربههای ظریف و حسّاسی که آب مغناطیس خوردهاند و یک نوع سنخیّت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کردهاند اثر میگذارند، همینطور دلهایی که راهی با [[امام]] دارند و شباهتی را در خود ذخیره نمودهاند تحت تأثیر آن جذبه غیر قابل توصیف روحانی قرار میگیرند. با در نظر گرفتن آنچه در بالا گفتیم، یکی دیگر از آثار و فلسفههای وجودی [[امام]]{{ع}} در چنین دورانی آشکار میگردد. | ::::#'''نفوذ روحانی و ناآگاه:''' میدانیم خورشید یک سلسله اشعّه مرئی دارد که از ترکیب آنها با هم، هفت رنگ معروف، پیدا میشود؛ و یک سلسله اشعّه نامرئی که به نام "اشعّه فوق بنفش" و "اشعّه مادون قرمز" نامیده شده است. همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی خواه [[پیامبر]] باشد یا [[امام]]، علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت میگیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دلها و فکرها دارد که میتوان آن را تربیت تکوینی نام گذارد؛ در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمیکند بلکه تنها جاذبه و کشش درونی کار میکند. در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی میخوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک تماس مختصر با آنها بکلّی تغییر مسیر میدادند، و سرنوشتشان یکباره دگرگون میشد، و به قول معروف با ۱۸۰ درجه انحراف راه کاملا تازهای را انتخاب میکردند؛ یک مرتبه فردی پاک و مؤمن و فداکار از آب در میآمدند که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند! این دگرگونیهای تند و سریع و همه جانبه، این انقلابهای جهش آسا و فراگیر، آنهم با یک نگاه یا یک تماس مختصر (البتّه برای آنها که در عین آلودگی یک نوع آمادگی نیز دارند) نمیتواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه است که گاهی از آن تعبیر به "نفوذ شخصیّت" نیز میشود. بسیار از کسان این موضوع را در زندگی خود تجربه کردهاند که به هنگام برخورد با افرادی که روحهای بزرگ و عالی دارند چنان بی اختیار و ناخود آگاه تحت تأثیر آنان قرار میگیرند که حتّی سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشکل میشود؛ و خود را در میان هالهای مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگی میبینند. البتّه ممکن است گاهی این گونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه کرد؛ ولی مسلّماً این تفسیر برای همه موارد صحیح نیست بلکه راهی جز این ندارد که بپذیریم که این آثار نتیجه شعاع اسرارآمیزی است که از درون ذات انسانهای بزرگ برمیخیزد. سرگذشتهای فراوانی در تاریخ پیشوایان بزرگ میبینیم که جز از این راه نمیتوان آنها را تفسیر کرد; داستان آمدن جوان آلودهای نزد [[پیامبر]]{{صل}} و انقلاب ناگهانی روحی او. یا برخورد [[اسعد بن زراره]] بتپرست به [[پیامبر]]{{صل}} در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آسای طرز تفکّر او. و یا آنچه دشمنان سرسخت [[پیامبر]]{{صل}} نام آن را سحر میگذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز میداشتند، همه حاکی از نفوذ شخصیّت [[پیامبر]]{{صل}} در افراد مختلف از این طریق است. همچنین آنچه درباره تأثیر پیام [[امام حسین]]{{ع}} روی فکر "زهیر" در مسیر کربلا نقل شده تا آنجا که با شنیدن پیام [[امام]] حتّی نتوانست لقمهای که در دست داشت به دهان بگذارد، و آن را به زمین نهاد و حرکت کرد. و یا کشش عجیب و فوق العاده که "[[حر بن یزید ریاحی]]" در خود احساس میکرد، و با تمام شجاعتش همچون بید میلرزید؛ و همین کشش سرانجام او را به صف مجاهدان کربلا کشانید و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد. و یا داستان جوانی که در همسایگی "ابوبصیر" زندگی داشت، و با ثروت سرشار خود که از خودش خدمتی به دستگاه بنی امیّه فراهم ساخته بود به عیش و نوش و بی بند و باری پرداخته بود و سرانجام با یک پیام [[امام صادق]]{{ع}} بکلّی دگرگون شد، و همه کارهای خود را در هم پیچید و تمام اموالی را که از طریق نامشروع گرد آورده بود به صاحبانش داد، یا در راه خدا انفاق کرد. و یا سرگذشت کنیز خواننده و زیبا و عشوه گری که هارون به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن [[امام کاظم]]{{ع}} به زندان اعزام داشته بود؛ و منقلب شدن روحیّه او در یک مدّت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند... همه و همه نشانه و نمونههایی از همین تأثیر ناخودآگاه است که میتوان آن را شعبه ای از "[[ولایت تکوینی]]" [[پیامبر]]{{صل}} یا [[امام]]{{ع}} دانست، چرا که عامل تربیت و تکامل در اینجا الفاظ و جملهها و راههای معمولی و عادی نیست، بلکه جذبه معنوی و نفوذ روحانی عامل اصلی محسوب میشود. این برنامه همان گونه که گفتیم منحصر به [[پیامبران]] و [[امامان]] نیست؛ بلکه رجال راستین و شخصیّتهای بزرگ نیز به تناسب میزان شخصیّت خود هاله ای از این نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسیم میکنند، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابعاد و گسترش قابل مقایسه نیست. وجود [[امام]]{{ع}} در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از طریق اشعّه نیرومند و پردامنه نفوذ شخصیّت خود، دلهای آماده را در نزدیک و دور تحت تأثیر جذبه مخصوص قرار داده به تربیت و تکامل آنها میپردازد و از آنها انسانهایی کاملتر میسازد. ما قطبهای مغناطیسی زمین را با چشم خود نمیبینیم، ولی اثر آنها روی عقربه های قطب نما، در دریاها راهنمای کشتیهاست؛ و در صحراها و آسمانها راهنمای هواپیماها و وسائل دیگر است. در سرتاسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسی، میلیونها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده، یا وسائل نقلیّه بزرگ و کوچک به فرمان همین عقربه ظاهراً کوچک از سرگردانی رهایی مییابند. آیا تعجّب دارد اگر وجود [[امام]]{{ع}} در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود افکار و جانهای زیادی را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از سرگردانی رهایی بخشد؟ ولی نمیتوان و نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیس زمین روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمیگذارد بلکه روی عقربههای ظریف و حسّاسی که آب مغناطیس خوردهاند و یک نوع سنخیّت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کردهاند اثر میگذارند، همینطور دلهایی که راهی با [[امام]] دارند و شباهتی را در خود ذخیره نمودهاند تحت تأثیر آن جذبه غیر قابل توصیف روحانی قرار میگیرند. با در نظر گرفتن آنچه در بالا گفتیم، یکی دیگر از آثار و فلسفههای وجودی [[امام]]{{ع}} در چنین دورانی آشکار میگردد. | ||
::::#'''ترسیم هدف آفرینش:''' هیچ عاقلی بی هدف گام بر نمیدارد، و هر حرکتی که در پرتو عقل و علم انجام گیرد در مسیر هدفی قرار خواهد داشت. با این تفاوت که هدف در کار انسانها معمولا رفع نیازمندی خویش و برطرف ساختن کمبودهاست، ولی در کار خدا هدف متوجّه دیگران و رفع نیازهای آنهاست؛ چرا که ذات او از هر نظر بیپایان است و عاری از هر گونه کمبود و با این حال انجام دادن کاری به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد. حالا به این مثال توجّه کنید: در زمینی مستعد و آماده، باغی پر گل و میوه احداث میکنیم؛ در لابه لای درختان و بوتههای گل، علف هرزههایی میرویند؛ هر وقت به آبیاری آن درختان برومند میپردازیم علف هرزه ها نیز از پرتو آنها سیراب میشوند. در اینجا ما دو هدف پیدا میکنیم: هدف اصلی که آب دادن درختان میوه و بوتههای گل است. و هدف تبعی که آبیاری علف هرزههای بی مصرف میباشد. بدون شک هدف تبعی نمیتواند انگیزه عمل گردد، و یا حکیمانه بودن آن را توجیه کند؛ مهم همان هدف اصلی است که جنبه منطقی دارد! حال اگر فرض کنیم بیشتر درختان باغ خشک شوند و جز یک درخت باقی نماند، امّا درختی که به تنهایی گلها و میوههایی را که از هزاران درخت انتظار داریم به ما میدهد بدون تردید برای آبیاری همان یک درخت هم که باشد برنامه آبیاری و باغبانی را ادامه خواهیم داد؛ گو اینکه علف هرزههای زیادی نیز از آن بهره گیرند، و اگر یک روز آن درخت نیز بخشکد آنجاست که دست از آبیاری باغ میکشیم هرچند علف هرزهها بمیرند. جهان آفرینش بمانند همان باغ پر طراوت است و انسانها درختان و بوتههای این باغند. آنها که در مسیر تکاملند درختان و شاخههای پر برند. و آنها که به پستی گرائیده و منحرف و آلودهاند علف هرزههای این باغند. مسلّماً این آفتاب درخشان، این مولکولهای حیاتبخش هوا، اینهمه برکات زمین و آسمان، برای آن آفریده نشده است که مشتی فاسد و هرزه به جان یکدیگر بیفتند و به خوردن یکدیگر مشغول شوند و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولی برای اجتماع آنها نباشد؛ نه! هرگز هدف آفرینش نمیتواند اینها باشد! این جهان و تمام مواهب آن از دیدگاه یک فرد خداپرست که با مفاهیمیچون علم و حکمت خدا آشناست برای صالحان و پاکان آفریده شده است؛ همانگونه که سرانجام نیز | ::::#'''ترسیم هدف آفرینش:''' هیچ عاقلی بی هدف گام بر نمیدارد، و هر حرکتی که در پرتو عقل و علم انجام گیرد در مسیر هدفی قرار خواهد داشت. با این تفاوت که هدف در کار انسانها معمولا رفع نیازمندی خویش و برطرف ساختن کمبودهاست، ولی در کار خدا هدف متوجّه دیگران و رفع نیازهای آنهاست؛ چرا که ذات او از هر نظر بیپایان است و عاری از هر گونه کمبود و با این حال انجام دادن کاری به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد. حالا به این مثال توجّه کنید: در زمینی مستعد و آماده، باغی پر گل و میوه احداث میکنیم؛ در لابه لای درختان و بوتههای گل، علف هرزههایی میرویند؛ هر وقت به آبیاری آن درختان برومند میپردازیم علف هرزه ها نیز از پرتو آنها سیراب میشوند. در اینجا ما دو هدف پیدا میکنیم: هدف اصلی که آب دادن درختان میوه و بوتههای گل است. و هدف تبعی که آبیاری علف هرزههای بی مصرف میباشد. بدون شک هدف تبعی نمیتواند انگیزه عمل گردد، و یا حکیمانه بودن آن را توجیه کند؛ مهم همان هدف اصلی است که جنبه منطقی دارد! حال اگر فرض کنیم بیشتر درختان باغ خشک شوند و جز یک درخت باقی نماند، امّا درختی که به تنهایی گلها و میوههایی را که از هزاران درخت انتظار داریم به ما میدهد بدون تردید برای آبیاری همان یک درخت هم که باشد برنامه آبیاری و باغبانی را ادامه خواهیم داد؛ گو اینکه علف هرزههای زیادی نیز از آن بهره گیرند، و اگر یک روز آن درخت نیز بخشکد آنجاست که دست از آبیاری باغ میکشیم هرچند علف هرزهها بمیرند. جهان آفرینش بمانند همان باغ پر طراوت است و انسانها درختان و بوتههای این باغند. آنها که در مسیر تکاملند درختان و شاخههای پر برند. و آنها که به پستی گرائیده و منحرف و آلودهاند علف هرزههای این باغند. مسلّماً این آفتاب درخشان، این مولکولهای حیاتبخش هوا، اینهمه برکات زمین و آسمان، برای آن آفریده نشده است که مشتی فاسد و هرزه به جان یکدیگر بیفتند و به خوردن یکدیگر مشغول شوند و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولی برای اجتماع آنها نباشد؛ نه! هرگز هدف آفرینش نمیتواند اینها باشد! این جهان و تمام مواهب آن از دیدگاه یک فرد خداپرست که با مفاهیمیچون علم و حکمت خدا آشناست برای صالحان و پاکان آفریده شده است؛ همانگونه که سرانجام نیز بهطور کامل از دست غاصبان در خواهد آمد و در اختیار آنان قرار خواهد گرفت. {{عربی|﴿{{متن قرآن|وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ}}﴾}}<ref> و در زبور پس از تورات نگاشتهایم که بیگمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد؛ سوره انبیاء، آیه: ۱۰۵.</ref>. باغبان آفرینش (جهان پهناور هستی) به خاطر همین گروه فیض و مواهب خود را همچنان ادامه میدهد؛ هر چند علف هرزهها نیز به عنوان یک هدف تبعی سیراب گردند و بهرهمند شوند؛ ولی بیشک هدف اصلی آنها نیستند. و اگر فرضاً روزی فرا رسد که آخرین نسل گروه صالحان از روی زمین برچیده شوند، آن روز دلیلی بر ادامه جریان این مواهب وجود نخواهد داشت. آن روز آرامش زمین به هم میخورد، و آسمان برکات خود را قطع مینماید، و زمین از دادن بهره به انسانها مضایقه خواهد کرد! [[پیامبر]] یا [[امام]]، سمبل گروه صالحان و نمونه بارز انسان کامل است؛یعنی، همان گروهی که هدف اصلی آفرینش را تشکیل میدهند و به همین دلیل وجود او به تنهایی یا در رأس گروه صالحان، توجیه کننده هدف آفرینش و مایه نزول هر خیر و برکت و ریزش باران فیض و رحمت خدا است؛ اعم از این که در میان مردم آشکارا زندگی کند یا مخفی و ناشناس بماند. درست است که افراد صالح دیگر نیز هر کدام هدفی هستند برای آفرینش، و یا به تعبیر دیگر، بخشی از آن هدف بزرگ، ولی نمونه کامل این هدف همین انسانهای نمونه و مردان آسمانی میباشند، هر چند سهم دگران نیز محفوظ است. | ||
:::::*و از اینجا روشن میشود، آنچه در پاره ای از عبارات به این مضمون وارد شده که: "از برکت وجود او (یعنی حجّت و نماینده الهی) مردم روزی میبرند، و به خاطر هستی او آسمان و زمین برپاست!" یک موضوع "اغراق آمیز" و "دور از منطق" و یا "شرک آلود" نمیباشد؛ همچنین، عبارتی که به عنوان یک حدیث قدسی خطاب به [[پیامبر]] از طرف خداوند در کتب مشهور نقل شده: {{عربی|" لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاك "}}<ref>اگر تو نبودی آسمانها را نمیآفریدیم</ref> بیان یک واقعیّت است نه مبالغه! گوئی، منتها او شاهکار هدف آفرینش است و صالحان دیگر هر کدام بخشی از این هدف بزرگ را تشکیل میدهند»<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[حکومت جهانی مهدی (کتاب)|حکومت جهانی مهدی]]، ص ۲۲۴ -۲۳۸.</ref>. | :::::*و از اینجا روشن میشود، آنچه در پاره ای از عبارات به این مضمون وارد شده که: "از برکت وجود او (یعنی حجّت و نماینده الهی) مردم روزی میبرند، و به خاطر هستی او آسمان و زمین برپاست!" یک موضوع "اغراق آمیز" و "دور از منطق" و یا "شرک آلود" نمیباشد؛ همچنین، عبارتی که به عنوان یک حدیث قدسی خطاب به [[پیامبر]] از طرف خداوند در کتب مشهور نقل شده: {{عربی|" لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاك "}}<ref>اگر تو نبودی آسمانها را نمیآفریدیم</ref> بیان یک واقعیّت است نه مبالغه! گوئی، منتها او شاهکار هدف آفرینش است و صالحان دیگر هر کدام بخشی از این هدف بزرگ را تشکیل میدهند»<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[حکومت جهانی مهدی (کتاب)|حکومت جهانی مهدی]]، ص ۲۲۴ -۲۳۸.</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۳۱۵: | خط ۳۱۵: | ||
::::#طبق احادیث وارده در موضوع [[امامت]] و براهینی که در کتب دانشوران اقامه شده، وجود مقدس [[امام]] هدف اصلی نظام خلقت و غایت نوع و فرد کامل انسانیت و رابطه بین عالم مادی و عالم ربوبی است، اگر [[امام]] روی زمین نباشد، نوع انسان منتقرض خواهد شد، اگر [[امام]] نباشد خدا به حد کامل شناخته و عبادت نمیشود، اگر [[امام]] نباشد، رابطه بین عالم مادی و دستگاه آفرینش منقطع میشود، اشراقات و افاضات عوالم غیبی، اولاً، بر آینه پاک قلب [[امام]]، سپس به وسیله او بر دلهای سایر افراد نازل میشود. [[امام]] قلب عالم وجود و رهبر و مربی نوع انسان است. بدیهی است که حضور و [[غیبت]] او در تربت این آثار تفاوتی ندارد. آیا باز هم میتوان گفت [[امام غایب]] چه نفعی دارد؟ [[امام سجاد]] میفرماید: ما پیشوای مسلمین و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنان و رهبر نیکان و صاحب اختیار مسلمین هستیم، ما امان اهل زمین هستیم، چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند، به واسطه ماست که آسمان به زمین فرود نمیاید، مگر وقتی که خدا بخواهد و به واسطه ما باران رحمت حق نازل و برکات زمین خارج میشود، اگر ما روی زمین نبودیم، زمین اهلش را فرود میبرد، آنگاه فرمود: از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچگاه زمین خالی از حجت نبوده است، ولی آن حجت گاهی ظاهر و مشهور و گاهی غایب و مستور بوده است و تا قیامت نیز از حجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمیشود. روای میگوید، گفتم: مردم چگونه از وجود [[امام غایب]] منتفع میشوند؟ فرمود: همانطور که از خورشید پشت ابر بهره میبرند<ref> نیابیع الموده، ج ۲، ص ۲۱۷.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} نیز در آن کلام نورانیش فرمود: {{عربی|"اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ"}}<ref>آری، هیچگاه صفحه روی زمین، از قیام کننده با حجت و دلیل خالی نمیماند، خواه ظاهر و آشکار باشد یا مخفی و پنهان، تا دلایل و اسناد روشن الهی ضایع نگردد و فراموشی نگراید (و مسخ و تحریف نشود)؛ نهج البلاغه، کلمات قصار. </ref>؛ برای آگاهی بیشتر به فایده وجودی [[امام]] به دعای شریف زیارت جامعه مراجعه کنید، که اساس آفرینش به وجود [[امام]] بستگی دارد و اثر بخشی همه موجودات عالم به طفیل وجود امام است، خواه [[امام]] ظاهر باشد خواه غایب اما فوایدی که شما در سؤال مطرح کردهاید و گفتهاید که مردم از آن محرومند، باید دید علت و سبب محرومیت چیست و کیست؟ آیا از طرف پروردگار منع فیضی شده و یا از جانب امام عصر امساک عنایتی شده است؟ قطعاً این چنین نیست، بلکه تقصیر و کوتاهی از جانب خود افراد بشر است. اگر آنان موانع ظهور را برطرف سازند و اسباب و مقدمات [[حکومت]] [[حضرت مهدی]] را فراهم سازند و افکار جهانیان را آماده و مساعد میکردند، قطعاً [[امام زمان]] ظاهر میشد و جامعه انسانیت از فواید وجودیش بهرهمند میگردید. | ::::#طبق احادیث وارده در موضوع [[امامت]] و براهینی که در کتب دانشوران اقامه شده، وجود مقدس [[امام]] هدف اصلی نظام خلقت و غایت نوع و فرد کامل انسانیت و رابطه بین عالم مادی و عالم ربوبی است، اگر [[امام]] روی زمین نباشد، نوع انسان منتقرض خواهد شد، اگر [[امام]] نباشد خدا به حد کامل شناخته و عبادت نمیشود، اگر [[امام]] نباشد، رابطه بین عالم مادی و دستگاه آفرینش منقطع میشود، اشراقات و افاضات عوالم غیبی، اولاً، بر آینه پاک قلب [[امام]]، سپس به وسیله او بر دلهای سایر افراد نازل میشود. [[امام]] قلب عالم وجود و رهبر و مربی نوع انسان است. بدیهی است که حضور و [[غیبت]] او در تربت این آثار تفاوتی ندارد. آیا باز هم میتوان گفت [[امام غایب]] چه نفعی دارد؟ [[امام سجاد]] میفرماید: ما پیشوای مسلمین و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنان و رهبر نیکان و صاحب اختیار مسلمین هستیم، ما امان اهل زمین هستیم، چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند، به واسطه ماست که آسمان به زمین فرود نمیاید، مگر وقتی که خدا بخواهد و به واسطه ما باران رحمت حق نازل و برکات زمین خارج میشود، اگر ما روی زمین نبودیم، زمین اهلش را فرود میبرد، آنگاه فرمود: از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچگاه زمین خالی از حجت نبوده است، ولی آن حجت گاهی ظاهر و مشهور و گاهی غایب و مستور بوده است و تا قیامت نیز از حجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمیشود. روای میگوید، گفتم: مردم چگونه از وجود [[امام غایب]] منتفع میشوند؟ فرمود: همانطور که از خورشید پشت ابر بهره میبرند<ref> نیابیع الموده، ج ۲، ص ۲۱۷.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} نیز در آن کلام نورانیش فرمود: {{عربی|"اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ"}}<ref>آری، هیچگاه صفحه روی زمین، از قیام کننده با حجت و دلیل خالی نمیماند، خواه ظاهر و آشکار باشد یا مخفی و پنهان، تا دلایل و اسناد روشن الهی ضایع نگردد و فراموشی نگراید (و مسخ و تحریف نشود)؛ نهج البلاغه، کلمات قصار. </ref>؛ برای آگاهی بیشتر به فایده وجودی [[امام]] به دعای شریف زیارت جامعه مراجعه کنید، که اساس آفرینش به وجود [[امام]] بستگی دارد و اثر بخشی همه موجودات عالم به طفیل وجود امام است، خواه [[امام]] ظاهر باشد خواه غایب اما فوایدی که شما در سؤال مطرح کردهاید و گفتهاید که مردم از آن محرومند، باید دید علت و سبب محرومیت چیست و کیست؟ آیا از طرف پروردگار منع فیضی شده و یا از جانب امام عصر امساک عنایتی شده است؟ قطعاً این چنین نیست، بلکه تقصیر و کوتاهی از جانب خود افراد بشر است. اگر آنان موانع ظهور را برطرف سازند و اسباب و مقدمات [[حکومت]] [[حضرت مهدی]] را فراهم سازند و افکار جهانیان را آماده و مساعد میکردند، قطعاً [[امام زمان]] ظاهر میشد و جامعه انسانیت از فواید وجودیش بهرهمند میگردید. | ||
::::#[[ایمان]] به [[مهدی]] غایب و [[انتظار فرج]] و [[ظهور]] [[امام زمان]] {{ع}} مایه امیدواری و آرامشبخش دلهای مسلمین است. این امیدواری یکی از بزرگترین اسباب موفقیت و پیشرفت و هدف است، هر گروهی که روح یأس و ناامیدی خانه دلشان را تاریک کرده باشد و چرا امید و آرزو در آن نتابد، هر روی موفقیت را نخواهد دید. آری، اوضاع آشفته و اسفبار جهان و سیل بنیانکن مادیت و کسادی بازار علوم معارف و محرومیت روز افزون طبقه ضعیف و توسعه فنون استعمار و جنگهای سرد و گرم و مسابقه تسلیحاتی شرق و غرب، روشنفکران و خیرخواهان بشر را مضطرب کرده است، به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید کنند. تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه برق امیدی که در این جهان تاریک سوسو میزند، همان انتظار و فرج فرا رسیدن عصر درخشان [[حکومت]] توحید و نفوذ قوانین الهی است. انتظار فرج است که قلبهای مأیوس و لرزان را آرامش بخشیده، مرهم دلهای زخمدار طبقه محروم میشود. نویدهای مسرت بخش [[حکومت]] توحید است که عقاید مؤمنان را نگهداری کرده و در دین پایدارشان میسازد، ایمان به غلبه حق است که خیرخواهان بشر را به فعالیت و کوشش وادار کرده است، استمداد از آن نیروی غیبی است که انسانیت را از سقوط در وادی هولناک یأس و ناامیدی نجات میدهد و در شاه راه روشن امید و آرزو وارد میکند. پیامبر اسلام {{صل}} به وسیله طرح [[حکومت]] جهانی توحید و تعیین و معرفی رهبر اصلاحات جهانی، دیو یأس و ناامیدی را از جهان اسلام رانده است. خلاصه آنکه [[ایمان]] به [[مهدی]] موعود، آینده روشن و فرح بخشی را برای [[شیعیان]] مجسم کرده به امید آن روز دلخوشند، روح یأس و شکست را از آنان سلب کرده به کار و کوشش در راه هدف و تهذیب اخلاق و علاقه به معارف وادارشان کرده است<ref> دادگستر جهان، ص ۱۵۷.</ref>. | ::::#[[ایمان]] به [[مهدی]] غایب و [[انتظار فرج]] و [[ظهور]] [[امام زمان]] {{ع}} مایه امیدواری و آرامشبخش دلهای مسلمین است. این امیدواری یکی از بزرگترین اسباب موفقیت و پیشرفت و هدف است، هر گروهی که روح یأس و ناامیدی خانه دلشان را تاریک کرده باشد و چرا امید و آرزو در آن نتابد، هر روی موفقیت را نخواهد دید. آری، اوضاع آشفته و اسفبار جهان و سیل بنیانکن مادیت و کسادی بازار علوم معارف و محرومیت روز افزون طبقه ضعیف و توسعه فنون استعمار و جنگهای سرد و گرم و مسابقه تسلیحاتی شرق و غرب، روشنفکران و خیرخواهان بشر را مضطرب کرده است، به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید کنند. تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه برق امیدی که در این جهان تاریک سوسو میزند، همان انتظار و فرج فرا رسیدن عصر درخشان [[حکومت]] توحید و نفوذ قوانین الهی است. انتظار فرج است که قلبهای مأیوس و لرزان را آرامش بخشیده، مرهم دلهای زخمدار طبقه محروم میشود. نویدهای مسرت بخش [[حکومت]] توحید است که عقاید مؤمنان را نگهداری کرده و در دین پایدارشان میسازد، ایمان به غلبه حق است که خیرخواهان بشر را به فعالیت و کوشش وادار کرده است، استمداد از آن نیروی غیبی است که انسانیت را از سقوط در وادی هولناک یأس و ناامیدی نجات میدهد و در شاه راه روشن امید و آرزو وارد میکند. پیامبر اسلام {{صل}} به وسیله طرح [[حکومت]] جهانی توحید و تعیین و معرفی رهبر اصلاحات جهانی، دیو یأس و ناامیدی را از جهان اسلام رانده است. خلاصه آنکه [[ایمان]] به [[مهدی]] موعود، آینده روشن و فرح بخشی را برای [[شیعیان]] مجسم کرده به امید آن روز دلخوشند، روح یأس و شکست را از آنان سلب کرده به کار و کوشش در راه هدف و تهذیب اخلاق و علاقه به معارف وادارشان کرده است<ref> دادگستر جهان، ص ۱۵۷.</ref>. | ||
::::#در احادیث وارده، مکرر [[حضرت مهدی]] {{ع}} در عصر [[غیبت]] به آفتاب در پس ابر تشبیه شده و گفته شده، همچنان که آفتاب پشت ابر برای موجودات عالم مفید است، [[امام]] در پرده [[غیبت]] نیز وجودش نافع و مفید است، چنانکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} پس از سؤال اینکه چه فایدهای بر وجود [[امام غایب]] مترتب است، فرمود:" آری سوگند به خدایی که مرا به نبوت برگزیده، مردم از نور رهبری او در دوران غیبتش بهره میگیرند، همانطور که از خورشید به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهرهمند میشوند"<ref>{{عربی|اندازه=120%|"إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ بِهِ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ وَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ"}}</ref>. برای فهم این تشبیه، نخست باید نقش خورشید را | ::::#در احادیث وارده، مکرر [[حضرت مهدی]] {{ع}} در عصر [[غیبت]] به آفتاب در پس ابر تشبیه شده و گفته شده، همچنان که آفتاب پشت ابر برای موجودات عالم مفید است، [[امام]] در پرده [[غیبت]] نیز وجودش نافع و مفید است، چنانکه [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} پس از سؤال اینکه چه فایدهای بر وجود [[امام غایب]] مترتب است، فرمود:" آری سوگند به خدایی که مرا به نبوت برگزیده، مردم از نور رهبری او در دوران غیبتش بهره میگیرند، همانطور که از خورشید به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهرهمند میشوند"<ref>{{عربی|اندازه=120%|"إِي وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ بِهِ يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِ وَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ إِنْ جَلَّلَهَا السَّحَابُ"}}</ref>. برای فهم این تشبیه، نخست باید نقش خورشید را بهطور کلی و به هنگامی که چهره تابناکش پشت ابرها پنهان میشود دریابیم، سپس به رمز این تشبیه پیببریم: خورشید دارای دو نوع نور افشانی است: نور افشانی آشکار و نور افشانی مخفی. و یا به تعبیر دیگر، نور افشانی مستقیم و نور افشانی غیرمستقیم. در تابش غیرمستقیم، ابرها، همانند یک شیشه مات، نور مستقیم خورشید را گرفته و پخش میکنند و نور آفتاب به خوبی دیده نمیشود، اما در تابش مستقیم و آشکار اشعه آفتاب به خوبی دیده میشود، هر چند قشر ضخیم هوا که اطراف کره زمین را پوشانیده، همانند یک شیشه ضخیمکار میکند، شیشهای که هم از شدت تابش آفتاب میکاهد و آن را قابل تحمل میسازد و هم نور آفتاب را تصفیه میکند و شعاعهای مرگبارش را خنثی و بیاثر میسازد، ولی به هر حال، مانع از تابش مستقیم آفتاب نیست. به هر حال، نور و حرارتی که از خورشید به هر سو پخش میشود، تنها انرژی خلاق موتورهای زندگی در گیاهان و حیوانات و انسان است و سرانجام، اگر نور خورشید نباشد، حیات از کره زمین رخت میبندد، چرا که رشد و نمو موجودات زنده، تغذیه و تولید مثل آنها، حس و حرکت و جنبش، آبیاری زمینهای مرده، غرش امواج دریاها، وزش حیات بخش بادها، ریزش دانهها زندگی آفرین باران و برف، نغمههای مرغان، زیبایی خیرهکننده گلها، گردش خون در عروق انسان و تپش قلبها، عبور برق آسای اندیشه و لابلای پردههای مغز و سرانجام، لبخند شیرینی که بر لب گلبرگ، مانند یک کودک شیرخوار نقش میبندد، همه و همه به طور مستقیم یا غیرمستقیم به نور آفتاب بستگی دارد، بدون آن، همه اینها به خاموشی خواهد گرایید و این موضوع با کمی دقت قابل فهم برای هر اندیشوری است. اینک سؤال این است که آیا این برکات و آثار زندگی بخش مخصوص زمانی است که نور به طور مستقیم میتابد؟ پاسخ این سؤال روشن است که منفی است، زیرا بسیاری از این آثار در نور مات خورشید از پشت ابرها نیز وجود دارد. بنابراین، تابش خورشید از پشت پرده ابرها قسمت مهمی از برکات خود را در بر دارد و تنها برخی آثار است که ثمره تابش مستقیم آفتاب است. نتیجه اینکه هر چند پردههای ابر برخی آثار آفتاب را میگیرد، ولی قسمت مهمی از آن همچنان باقی میماند.این بود شمهای از حال مُشبه به، یعنی آفتاب، اما وضع "مشبه"، یعنی وجود حضرت [[بقیة الله الاعظم]]{{ع}} در حال [[غیبت]] از این قرار است: اشعه معنوی نامرئی وجود [[امام زمان]] {{ع}} به هنگامی ک در پشت ابرهای [[غیبت]] نهان است دارای آثار گوناگون و قابل ملاحظهای است که علیرغم تعطیل مسأله تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم (که در سؤال مطرح شده بود) آثار وجودی او را آشکار میسازد که به بعضیها در اینجا اشاره شده و قسمتی هم درکتب مفصله بیان شدند. بنابراین، کسی نمیتواند فواید وجودی امام را در حال غیبت انکار نماید، بلکه او همانند آفتاب پشت ابر برای موجودات نافع و مفید است<ref> [[مهدی]] انقلابی بزرگ، ص ۲۵۱.</ref>»<ref>[[حبیبالله طاهری|طاهری؛حبیبالله]]، [[سیمای آفتاب (کتاب)|سیمای آفتاب]]، ص: ۳۷۷-۳۸۰.</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||