۳۳٬۷۴۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '﴾' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - '{{عربی| {{متن قرآن' به '{{متن قرآن') |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید عبدالحکیم مدقق]]''' در مقاله ''«[[علم غیب از منظر قرآن و سنت (مقاله)|علم غیب از منظر قرآن و سنت]]»'' در اینباره گفته است: | حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید عبدالحکیم مدقق]]''' در مقاله ''«[[علم غیب از منظر قرآن و سنت (مقاله)|علم غیب از منظر قرآن و سنت]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«مفهوم علم روشن است. غیب به معنای پنهان در برابر شهادت به معنای پیداست. این واژه در مورد چیزی به کار میرود که نهان از ادراک ظاهری و یا ادراک باطنی بشر عادی باشد. از این رو آگاهی از غیب را که ادراک باطنی غیر عادی است، آگاهی سوم نیز گفتهاند. [[غیب]] یک معنای نسبی دارد و دارای مراتب مختلف است: | ::::::«مفهوم علم روشن است. غیب به معنای پنهان در برابر شهادت به معنای پیداست. این واژه در مورد چیزی به کار میرود که نهان از ادراک ظاهری و یا ادراک باطنی بشر عادی باشد. از این رو آگاهی از غیب را که ادراک باطنی غیر عادی است، آگاهی سوم نیز گفتهاند. [[غیب]] یک معنای نسبی دارد و دارای مراتب مختلف است: | ||
:::::*مرتبه اولش این است که چیزی به حس و تجربه نگنجد بلکه از راه عقل و ادراک باطنی شناخته شود از قبیل خدا قیامت [[وحی]] آسمانی و... چنانکه همین معنا در آیه کریمه | :::::*مرتبه اولش این است که چیزی به حس و تجربه نگنجد بلکه از راه عقل و ادراک باطنی شناخته شود از قبیل خدا قیامت [[وحی]] آسمانی و... چنانکه همین معنا در آیه کریمه {{متن قرآن|الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ}} }}<ref>همان کسانی که [[غیب]] را باور میدارند؛ سوره بقره، آیه: ۳.</ref> مقصود است این مرتبه از معنای غیب موضوع بحث نیست. | ||
:::::*مرتبه دوم از معنای [[غیب]] که موضوع بحث را تشکیل میدهد این است که حتی دور از دسترس عقل و ادراک باطنی بشر عادی باشد و ازراه اسباب عادی و مجاری علمی به دست نیاید»<ref>[http://imamatpedia.com/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%BA%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%D9%88_%D8%B3%D9%86%D8%AA_(%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87) علم غیب از منظر قرآن و سنت]</ref> | :::::*مرتبه دوم از معنای [[غیب]] که موضوع بحث را تشکیل میدهد این است که حتی دور از دسترس عقل و ادراک باطنی بشر عادی باشد و ازراه اسباب عادی و مجاری علمی به دست نیاید»<ref>[http://imamatpedia.com/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%BA%DB%8C%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%D9%88_%D8%B3%D9%86%D8%AA_(%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87) علم غیب از منظر قرآن و سنت]</ref> | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
[[پرونده:11204.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[عباس الهی|الهی]]]] | [[پرونده:11204.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[عباس الهی|الهی]]]] | ||
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[عباس الهی]]'''، در مقاله ''«[[تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود (مقاله)|تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[عباس الهی]]'''، در مقاله ''«[[تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود (مقاله)|تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[غیب]] بر دو قسم است: مطلق و نسبی. غیب مطلق آن است که در همه مقاطع وجودی و برای همگان پوشیده و مستور است؛ مانند ذات خداوند که در همه مقاطع وجودی و برای همگان پوشیده و مستور است، گرچه برای خودش مشهود است؛ به همین جهت، غیب مطلق، که حتی برای خود همان شیء نیز [[غیب]] باشد، هرگز وجود ندارد، بلکه معدوم محض است غیب نسبی آن است که در برخی مقاطع وجودی و یا برای برخی افراد [[غیب]] است؛ مانند اخبار گذشتگان: | ::::::«[[غیب]] بر دو قسم است: مطلق و نسبی. غیب مطلق آن است که در همه مقاطع وجودی و برای همگان پوشیده و مستور است؛ مانند ذات خداوند که در همه مقاطع وجودی و برای همگان پوشیده و مستور است، گرچه برای خودش مشهود است؛ به همین جهت، غیب مطلق، که حتی برای خود همان شیء نیز [[غیب]] باشد، هرگز وجود ندارد، بلکه معدوم محض است غیب نسبی آن است که در برخی مقاطع وجودی و یا برای برخی افراد [[غیب]] است؛ مانند اخبار گذشتگان: {{متن قرآن|[[ آیا آیه ۴۴ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات میکند؟ (پرسش)|ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ]]}} }}<ref> این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۴.</ref>؛ و یا قیامت و فرشتگان؛ زیرا قیامت مشهود برخی انسانهاست. فرشته نیز تمثلش برای برخی انسانها ممکن است: {{متن قرآن|فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا }} }}<ref> چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت؛ سوره مریم، آیه: ۱۷.</ref>؛ و مشاهدهاش میسور انبیا و اولیای الهی است. البته همگان، حتی کافران در حال احتضار و در برزخ و قیامت، بعضی از فرشتگان را مشاهده میکنند: {{متن قرآن|يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ }} }}<ref> روزی که فرشتگان را ببینند آن روز، هیچ مژدهای برای گناهکاران نخواهد بود؛ سوره فرقان، آیه: ۲۲.</ref>. | ||
::::::در برابر غیب مطلق و نسبی، شهادت نیز بر دو گونه است: شهادت مطلق که در برابر غیب مطلق است؛ نظیر اصل واقعیت که نسبت به هیچ موجودی، غایب و محجوب نیست، و شهادت نسبی؛ مانند موجودهای محسوس و مادی که وجود و حالات برخی آنها نسبت به برخی دیگر پنهان است<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۲، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۲.</ref>. | ::::::در برابر غیب مطلق و نسبی، شهادت نیز بر دو گونه است: شهادت مطلق که در برابر غیب مطلق است؛ نظیر اصل واقعیت که نسبت به هیچ موجودی، غایب و محجوب نیست، و شهادت نسبی؛ مانند موجودهای محسوس و مادی که وجود و حالات برخی آنها نسبت به برخی دیگر پنهان است<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۲، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۲.</ref>. | ||
::::::غـب و شهادت متعلقات و مصادیق بسیاری دارد، به طوری که هر امری اعم از یک شیء و خبر و حادثه و علم مافوق طبیعت، میتواند موضوع غیب یا شهادت قرار گیرد»<ref>[[تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود (مقاله)|تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود]]، [[معرفت (نشریه)|ماهنامه معرفت]]، شماره ۲۱۶، ص٢۶.</ref>. | ::::::غـب و شهادت متعلقات و مصادیق بسیاری دارد، به طوری که هر امری اعم از یک شیء و خبر و حادثه و علم مافوق طبیعت، میتواند موضوع غیب یا شهادت قرار گیرد»<ref>[[تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود (مقاله)|تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود]]، [[معرفت (نشریه)|ماهنامه معرفت]]، شماره ۲۱۶، ص٢۶.</ref>. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | [[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | ||
'''نویسنده مقاله [[مراتب حضور (مقاله)|مراتب حضور]]'''، در این باره گفته است: | '''نویسنده مقاله [[مراتب حضور (مقاله)|مراتب حضور]]'''، در این باره گفته است: | ||
::::::«واژه حضور بارها در آیات قرآنی به اشکال گوناگون به کار رفته است. | ::::::«واژه حضور بارها در آیات قرآنی به اشکال گوناگون به کار رفته است. {{متن قرآن|وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ}} }}<ref>«و از روزی پروا کنید که هیچ کاری از کسی برای دیگری بر نمیآید و از او جایگزینی پذیرفته نمیگردد و میانجیگری، سودی برای او ندارد و آنان یاری نخواهند شد». سوره بقره، آیه ١۳۳.</ref>. و {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}} }}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران». سوره بقره، آیه ١۸۰.</ref>. و {{متن قرآن|وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا}} }}<ref>«و چون وابستگان و یتیمان و مستمندان در تقسیم (میراث) حاضر باشند به آنها از آن روزی دهید و با آنان شایسته سخن گویید». سوره نساء، آیه ۸.</ref>. و {{متن قرآن|وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا}} }}<ref>«و توبه آن کسان که کارهای زشت میکنند تا هنگامی که مرگ هر یک از ایشان فرا رسد، میگوید: اکنون توبه کردم و نیز توبه آنان که در کفر میمیرند پذیرفته نیست؛ برای آنها عذابی دردناک فراهم ساختهایم». سوره نساء، آیه ۱۸.</ref>. از مهمترین کاربردهای آن، حضور اعمال انسانی در روز قیامت است. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}} }}<ref>«ای مؤمنان! ربا را که (سودی) بسیار در بسیار است مخورید و از خداوند پروا کنید باشد که رستگار گردید». سوره آل عمران، آیه ۱۳۰.</ref>.{{متن قرآن|عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا أَحْضَرَتْ}} }}<ref>«هر کس بداند که چه آماده کرده است». سوره تکویر، آیه ۱۴.</ref>. واژه حضور در برابر غایب به کار میرود. انسان میبایست خود را در محضر خداوند بداند. این مفهوم از حضور را میتوان از واژگان دیگری چون شهید به دست آورد. پس مفهوم شهود با مفهوم حضور نزدیک است. علم حضوری را بر همین اساس علم شهودی گفتهاند؛ زیرا حاضر و مشهود آدمی است. از آیات قرآنی به دست میآید که انسان باید بداند خداوند شاهد اوست و او در برابر خداوند حاضر است.{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}} }}<ref>«خداوند میان کسانی که ایمان دارند و کسانی که یهودیاند و صابئان و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک میورزند در روز رستخیز داوری میکند، بیگمان خداوند بر هر چیزی گواه است». سوره حج، آیه ۱۷.</ref>.البته حضور واقعی آن است که انسان از آن چیز غافل نباشد؛ زیرا برخی از چیزها در برابر انسان حاضر است ولی انسان از آن غافل است. از این رو، گاهی هر دو حاضرند و از هم غفلت ندارند؛ گاهی یکی حاضر و دیگری غایب است. | ||
:::::* '''حضور عندی و حضور لدنی:''' از مهمترین مراتب حضور میتوان به حضور عندی و حضور لدنی اشاره کرد. در ادبیات عربی، عندی به معنی نزد من و لدنی پیش من است. گاه انسان کتابی دارد، ولی در کتابخانهاش است. در این صورت میگوید: عندی کتاب فلان، فلان کتاب در نزدم است؛ اما این بدان معنا نیست که آن را الان در اختیار دارد، بلکه در کتابخانه اش است. اما گاهی میگوید: کتاب فلان لدی؛ فلان کتاب در پیش من است و الان در اختیارم است. البته از آنجایی افزایش مبانی کلمه موجب افزایش معنا و تشدید مفهومی آن میشود، وقتی لدنی گفته میشود، این حضور چیز در نزد شخص، تشدید و تقویت میشود. پس وقتی گفته میشود: لدنی، یعنی این حضور و نزد او بودن بسیار قوی و شدید است. حضور عندی، حضور لدنی دو مرتبه از مراتب حضور است که حضور لدنی قویتر و شدیدتر است. | :::::* '''حضور عندی و حضور لدنی:''' از مهمترین مراتب حضور میتوان به حضور عندی و حضور لدنی اشاره کرد. در ادبیات عربی، عندی به معنی نزد من و لدنی پیش من است. گاه انسان کتابی دارد، ولی در کتابخانهاش است. در این صورت میگوید: عندی کتاب فلان، فلان کتاب در نزدم است؛ اما این بدان معنا نیست که آن را الان در اختیار دارد، بلکه در کتابخانه اش است. اما گاهی میگوید: کتاب فلان لدی؛ فلان کتاب در پیش من است و الان در اختیارم است. البته از آنجایی افزایش مبانی کلمه موجب افزایش معنا و تشدید مفهومی آن میشود، وقتی لدنی گفته میشود، این حضور چیز در نزد شخص، تشدید و تقویت میشود. پس وقتی گفته میشود: لدنی، یعنی این حضور و نزد او بودن بسیار قوی و شدید است. حضور عندی، حضور لدنی دو مرتبه از مراتب حضور است که حضور لدنی قویتر و شدیدتر است. | ||
:::::* '''حضور عندی موسی و لدنی خضر:''' حضور [[حضرت موسی]]{{ع}} در پیشگاه خداوند یک حضور عندی است؛ یعنی او در محضر خداست، اما حضور [[خضر]]{{ع}} یک حضور لدنی و محضر خدابودن است بدون هیچ واسطه و اضافی. از اینروست که خداوند از خضر به عنوان کسی یاد میکند که بیواسطه از علم لدنی خداوند بهرهمند است. بر همین اساس، کارهایی که انجام میدهد از مقام لدنی الهی است، در حالی کارهای حضرت موسی از مقام عندی الهی است. حضرت خضر به سبب همین جایگاه است که قتلی انجام میدهد و نوجوانی را میکشد و جانش را میگیرد | :::::* '''حضور عندی موسی و لدنی خضر:''' حضور [[حضرت موسی]]{{ع}} در پیشگاه خداوند یک حضور عندی است؛ یعنی او در محضر خداست، اما حضور [[خضر]]{{ع}} یک حضور لدنی و محضر خدابودن است بدون هیچ واسطه و اضافی. از اینروست که خداوند از خضر به عنوان کسی یاد میکند که بیواسطه از علم لدنی خداوند بهرهمند است. بر همین اساس، کارهایی که انجام میدهد از مقام لدنی الهی است، در حالی کارهای حضرت موسی از مقام عندی الهی است. حضرت خضر به سبب همین جایگاه است که قتلی انجام میدهد و نوجوانی را میکشد و جانش را میگیرد {{متن قرآن|فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا}} }}<ref>«پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچهای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بیگناه را بیآنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی». سوره کهف، آیه ۷۴.</ref>. او در این مقام همانند فرشتگانی عمل میکند که مأمور جانگیری و همانند ملک الموت و [[عزرائیل]] است؛ زیرا ولی الله است و وقتی در این مقام جان میگیرد گویی ملک الموت یا خدا جان شخص را گرفته است؛ زیرا ولیالله در مقام لدنی، عین الله و یدالله است و وقتی تیری میاندازد، خداوند به دست او تیری میافکند و او تنها واسطه است چنانکه ملک الموت یا فرشتگان گیرنده جانها، واسطه هستند. {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}} }}<ref>«پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست». سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>.»<ref>[http://m5736z.blog.ir/post/ghyb وبگاه تاریخی فرهنگی قرآنی]</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
پژوهشگران ''«[http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3558 وبگاه اسلام کوئست]» در اینباره گفتهاند: | پژوهشگران ''«[http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3558 وبگاه اسلام کوئست]» در اینباره گفتهاند: | ||
::::::«در یک جمعبندی میتوان گفت که عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: ۱- حضور مکانى؛ ۲- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ ۳- حضور در فکر و علم؛ ۴- حضور در مقام معرفت و بصیرت، است در قبال هر یک از این مراتب، نیز مرتبهای از غیب قرار دارد. مراتب غیب: | ::::::«در یک جمعبندی میتوان گفت که عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: ۱- حضور مکانى؛ ۲- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ ۳- حضور در فکر و علم؛ ۴- حضور در مقام معرفت و بصیرت، است در قبال هر یک از این مراتب، نیز مرتبهای از غیب قرار دارد. مراتب غیب: | ||
::::# '''غیب مکانى:''' مانند آنچه قرآن در داستان حضرت یوسف بیان فرموده است: | ::::# '''غیب مکانى:''' مانند آنچه قرآن در داستان حضرت یوسف بیان فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ}} }}<ref>سوره یوسف، آیه ۱۰.</ref>. یعنی : گویندهای از آنان گفت: اگر میخواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد. | ||
::::# '''غیب از حواسّ ظاهری:''' قرآن در داستان حضرت سلیمان می فرماید: | ::::# '''غیب از حواسّ ظاهری:''' قرآن در داستان حضرت سلیمان می فرماید: {{متن قرآن|وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ}} }}<ref>سوره نمل، آیه ۲۰.</ref>. یعنی: و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ منظور غیبت هدهد در این آیه، غیبت از چشم و حواس دیگر است. | ||
::::# '''غیب از فکر و علم:''' قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: | ::::# '''غیب از فکر و علم:''' قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَاء ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا * قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا}} }}<ref>سوره کهف، آیه ۲۲ و ۲۶.</ref>. یعنی: گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود! و گروهى مىگویند: پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود. همه اینها سخنانى بى دلیل است و گروهى مى گویند: آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود. بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاه تر است! جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن! | ||
::::# '''غیب از مقام معرفت و بصیرت:''' قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: | ::::# '''غیب از مقام معرفت و بصیرت:''' قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|ععَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}} }}<ref>سوره جن، آیه ۲۶.</ref>. | ||
::::# '''غیب از غیر علم الهی:''' خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمیدانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید: | ::::# '''غیب از غیر علم الهی:''' خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمیدانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت میشود؟ (پرسش)|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ]]}} }}<ref>سوره انعام، آیه ۵۹.</ref>. یعنی کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشکى و دریاست مىداند هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر این که از آن آگاه است. | ||
:::::* '''نتیجه:''' بنابراین میتوان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور. علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمیکنیم و حال عموم افراد را در نظر میگیریم. به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین میکنند»<ref>[http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3558 وبگاه اسلام کوئست]</ref>. | :::::* '''نتیجه:''' بنابراین میتوان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور. علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمیکنیم و حال عموم افراد را در نظر میگیریم. به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین میکنند»<ref>[http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa3558 وبگاه اسلام کوئست]</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} |