اشعث بن قیس کندی: تفاوت میان نسخهها
←اشعث در مقام والی آذربایجان در حکومت امام علی {{ع}}
(←مقدمه) |
|||
خط ۶: | خط ۶: | ||
*اشعث از مردان بانفوذ، ثروتمند و تأثیرگذار [[کوفه]] است. از جمله خصوصیاتی که برای او [[نقل]] کردهاند میتوان به ریاستطلبی، [[نفاق]]، فضولی، [[تکبر]] و خیانتپیشگی اشاره کرد. وی در زمان [[عثمان]]، [[والی]] [[آذربایجان]] شد. [[عثمان]] هر سال صد هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. از اینرو در [[مصرف]] [[اموال]] [[مسلمین]] محدودیتی قائل نبود و در اثر سهل انگاریهای [[خلیفه]] سوم در امر [[بیت المال]]، [[ثروت]] هنگفتی بهچنگ آورده بود. | *اشعث از مردان بانفوذ، ثروتمند و تأثیرگذار [[کوفه]] است. از جمله خصوصیاتی که برای او [[نقل]] کردهاند میتوان به ریاستطلبی، [[نفاق]]، فضولی، [[تکبر]] و خیانتپیشگی اشاره کرد. وی در زمان [[عثمان]]، [[والی]] [[آذربایجان]] شد. [[عثمان]] هر سال صد هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. از اینرو در [[مصرف]] [[اموال]] [[مسلمین]] محدودیتی قائل نبود و در اثر سهل انگاریهای [[خلیفه]] سوم در امر [[بیت المال]]، [[ثروت]] هنگفتی بهچنگ آورده بود. | ||
== | ==اشعث در [[مقام]] [[والی]] [[آذربایجان]] در [[حکومت امام]] [[علی]] {{ع}}== | ||
*[[امام علی]] {{ع}} پس از تکیه زدن بر کرسی [[خلافت]] نسبت به همه [[کارگزاران]] حکومتی عصر [[عثمان]] تجدید نظر کرد، برخی را برکنار ساخت و برخی را بنا به [[مصالح]] [[جامعه]] [[مسلمین]] بر [[منصب]] خویش باقی گذاشت. تصمیم [[امام]] بر این استوار شد که | *[[امام علی]] {{ع}} پس از تکیه زدن بر کرسی [[خلافت]] نسبت به همه [[کارگزاران]] حکومتی عصر [[عثمان]] تجدید نظر کرد، برخی را برکنار ساخت و برخی را بنا به [[مصالح]] [[جامعه]] [[مسلمین]] بر [[منصب]] خویش باقی گذاشت. تصمیم [[امام]] بر این استوار شد که اشعث را بر کارگزاری [[آذربایجان]] باقی بگذارد. از اینرو در نامهای، که بخشی از آن در [[نهج البلاغه]] آمده است، گذشته وی را به یادش میآورد و وی را در جبران گذشته [[تشویق]] میکند:"... اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد، پیش از دیگران در این امر [[اقدام]] میکرد؛ شاید آخر کارت باعث [[ستایش]] و جبران اول آن شود..." اشعث در [[جنگ جمل]] حضور نداشت. پس از [[جنگ جمل]]، [[امام علی]] {{ع}} در نامهای که بخشی از آن از نظر گذشت، به او [[فرمان]] داد تا [[اموال]] [[آذربایجان]] را تحویل دهد: حوزه فرمانرواییات طعمه تو نیست، بلکه امانتی است بر گردن تو، و از تو خواستهاند که [[فرمانبردار]] کسی باشی که فراتر از توست. تو را نرسد که خود هرچه خواهی، رعیت را [[فرماندهی]] یا خود را درگیر کاری بزرگ کنی، مگر آنکه دستوری به تو رسیده باشد. در دستان تو مالی است از [[اموال]] [[خداوند]] عزّوجلّ و تو خزانهداری تا آن را به من [[تسلیم]] کنی. [[امید]] است که من برای تو بدترین [[والیان]] نباشم؛ و السلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۵</ref>. وقتی [[نامه]] [[امام]] {{ع}} به او رسید، با برخی از دوستانش به [[مشورت]] نشست و [[وحشت]] خود از [[امام]] را (بهجهت سوءاستفاده از [[بیت المال]]) با آنها در میان گذاشت و ابراز داشت که نزد [[معاویه]] میرود و به او میپیوندد. [[مشاوران]] این عمل را نکوهیدند و گفتند: "در این صورت [[مرگ]] برای تو از این کار بهتر است، زیرا شهر و دیار و [[خویشان]] خود را رها کرده و دنبالهروی [[اهل شام]] گشتهای." خبر این ماجرا به [[کوفه]] و [[امام]] {{ع}} رسید. [[امام]] {{ع}} نامهای به او نوشت و او را مورد توبیخ و سرزنش قرار داد و وی را بهسوی خویش فراخواند. [[نامه]] [[امام]] را حجر بن عدیّ پیش او برد و او را با خود به نُخَیله، منطقهای نزدیک [[کوفه]]، آورد. اشعث [[اموال]] خود را خدمت [[امام]] {{ع}} عرضه کرد. [[روایت]] است که [[ارزش]] [[اموال]] او (که به ناحق از [[بیت المال]] [[مسلمین]] کسب کرده بود) به صد هزار یا چهارصدهزار درهم میرسید. [[امام]] {{ع}} نخست همه [[اموال]] وی را ضبط کرد، اما سیهزار درهم را به او بازگرداند. اشعث گفت این مبلغ برای من کم است. [[امام]] {{ع}} فرمود حتی یک درهم زیادتر از این به تو نمیدهم. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تمامش را واگذاری از همه چیز برایت بهتر است. هیچ گمان ندارم که بر تو [[حلال]] باشد و اگر به این مطلب [[یقین]] میداشتم همین را هم به تو نمیدادم. | ||
==[[نیرنگبازی]] [[اشعث]] برای [[جاه و مقام]]== | ==[[نیرنگبازی]] [[اشعث]] برای [[جاه و مقام]]== | ||
*از اقوال تاریخی چنین [[استنباط]] میشود که [[اشعث]] بارها در طمع [[جاه و مقام]] نزد [[امام]] رفته و از ترفندهایی استفاده کرده است. [[امام]] {{ع}} در [[خطبه]] ۲۱۵ [[نهج البلاغه]] در این مورد میفرماید: و شگفتتر از این، آن مردی (اشعث بن قیس کندی) است که شب هنگام با ظرفی سربسته نزد من آمد و در آن معجونی بود که همواره از آن بیزار بودهام، گویی به زهر مارش عجین کرده بودند. گفتم: این هدیه است یا [[زکات]] یا [[صدقه]]. اگر [[زکات]] یا [[صدقه]] است بر ما [[خاندان پیامبر]] [[حرام]] است. گفت: نه این است و نه آن، هدیهای است. گفتم: مادرت به عزایت بگرید، آیا از راه [[دین خدا]] به [[فریب]] من آمدهای، آیا در خردت نقصانی پدید آمده یا دیوانه شدهای یا سفیه گشتهای یا هذیان میگویی. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر همه هفت اقلیم عالم و هر چه را که زیر [[آسمان]] است به من دهند تا [[نافرمانی]] [[خدا]] کنم، آن [[قدر]] که پوست جوی را از مورچهای بربایم، نپذیرم. این [[دنیا]] شما برای من از برگی، که ملخی میخاید، حقیرتر است. [[علی]] را با نعمتی که روبه زوال دارد و لذتی که پایدار نمیماند، چه کار! از اینکه خردم به [[خواب]] بیخبری رود یا به زشتی لغزشی مبتلا شوم، به [[خدا]] [[پناه]] میبرم و از او [[یاری]] میجویم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵</ref>. | *از اقوال تاریخی چنین [[استنباط]] میشود که [[اشعث]] بارها در طمع [[جاه و مقام]] نزد [[امام]] رفته و از ترفندهایی استفاده کرده است. [[امام]] {{ع}} در [[خطبه]] ۲۱۵ [[نهج البلاغه]] در این مورد میفرماید: و شگفتتر از این، آن مردی (اشعث بن قیس کندی) است که شب هنگام با ظرفی سربسته نزد من آمد و در آن معجونی بود که همواره از آن بیزار بودهام، گویی به زهر مارش عجین کرده بودند. گفتم: این هدیه است یا [[زکات]] یا [[صدقه]]. اگر [[زکات]] یا [[صدقه]] است بر ما [[خاندان پیامبر]] [[حرام]] است. گفت: نه این است و نه آن، هدیهای است. گفتم: مادرت به عزایت بگرید، آیا از راه [[دین خدا]] به [[فریب]] من آمدهای، آیا در خردت نقصانی پدید آمده یا دیوانه شدهای یا سفیه گشتهای یا هذیان میگویی. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر همه هفت اقلیم عالم و هر چه را که زیر [[آسمان]] است به من دهند تا [[نافرمانی]] [[خدا]] کنم، آن [[قدر]] که پوست جوی را از مورچهای بربایم، نپذیرم. این [[دنیا]] شما برای من از برگی، که ملخی میخاید، حقیرتر است. [[علی]] را با نعمتی که روبه زوال دارد و لذتی که پایدار نمیماند، چه کار! از اینکه خردم به [[خواب]] بیخبری رود یا به زشتی لغزشی مبتلا شوم، به [[خدا]] [[پناه]] میبرم و از او [[یاری]] میجویم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵</ref>. |