شگفتیهای آفرینش: تفاوت میان نسخهها
←آفرینش طاووس
خط ۶: | خط ۶: | ||
==آفرینش طاووس== | ==آفرینش طاووس== | ||
*و از همه (پرندگان) شگفتتر، آفرینش طاووس است که [[خداوند]] آن را نیکوترین و استوارترین شرایط بیافرید و در زیباترین شکل رنگآمیزی کرد. پرهای آن را تماشا کن که چگونه کوتاه و بلند آن در کنار هم [[تعظیم]] و چه زیبا طبقهبندی شده است. شگفتا که چگونه به کمک سلسله اعصاب و استخوانها به حرکت درآید و باز و بسته شود؛ و دُمی بلند که چون [[لباس]] عروسان روی [[زمین]] کشیده شود. آنگاه که به سوی طاووس ماده خرامد پرهای خویش به کرشمه گشاید و چون چتری سایه بر سرش اندازد، گویی بادبان کشتیِ دارین است که ناخدا آن را برافراشته. او به رنگهایش مینازد، به نازهایش میخرامد و چون خروس با مادینهاش درمیآمیزد و با هیجانی تند به جفتگیری میپردازد. این نکات شگفت، [[نقل]] قول از دیگران نیست که احیاناً روایاش ضعیف باشد، بلکه آنچه میگویم خود دیدهام. گرچه بعضی پندارند که طاووس از [[اشک]] چشم نرینه خویش باردار شود، بدین شکل که قطرات سرشک در دیدهاش گرد آید و مادینه آن را بخورد و آنگاه تخم گذارد نه از راه آمیزش. باز هم شگفتتر از زاغ نیست که گویند از راه انتقالِ چیزی از منقار به منقار است. به طاووس نگاه کن که "نیپر" های او را چون دانههای شانهای نقرهگون بینی و آن پرهای پر نقش و نگار که بر آن روییده و دایرههای شگفت [[خورشید]] مانند را چون زر [[ناب]] و پارههای زبرجد جلوهگر ساخته است و اگر این آفرینش حیرتزا را بدانچه از [[زمین]] روید [[تشبیه]] کنی، باید بگویی که مجموعه گلهای رنگارنگ بهاری است و اگر آن را به [[لباس]] مانند سازی، چونان جامهای نگارین است یا همانند بُردِ زیبا و چشمنوازِ [[یمانی]]؛ و اگر به زیورها و پیرایهها همشکلسازی، چون نگینها رنگارنگی است که در حلقه سیمین جواهرنشان نشسته است. دوباره طاووس را تماشا کن که به ناز و کرشمه خرامد و هر دم به دُم و بالش خیره شود و از [[زیبایی]] [[لباس]] و جلوه پرهای سحرآمیز و رنگینش چنان به شادی آید و سرمست شود که فریاد خنده برآرد، ولی آنگاه که چشمش به پایش افتد چنان ناله سر دهد که گویی بلندبلند بگرید و به این و آن التماس و استغاثه کند و دردمندیِ خود را بیپرده برملا سازد، زیرا پاهایش زشت و لاغر چون پای خروسان خلاسی<ref>خروسی حاصل از جفتگیری ماکیان ایرانی و هندی که ظاهری زشت دارد.</ref> است که به زشتی زبانزدند؛ و از کنار پایین ساقش خاری [[پنهان]] رُسته و یال او را موهای بلند سبز و پر نقش و نگار فرا گرفته است. بالای گردنش چون ابریق بلند و سیمین است و قسمت زیرین آن تا نزدیکی شکم وسمه یمنی نیلگون، یا به مانند پردهای حریر که بر آینهای صاف و شفّاف فروافتاده باشد، گویی تور سیاهرنگ [[زیبایی]] که از شدّت [[زیبایی]] و برّاقی، سبزی خوشرنگ جلوه میکند، بر سر افکنده است؛ و گوش او را گویی نقّاشی چیرهدست به رنگ گل بابونه سفید درآورده است که از شدّت سفیدی میدرخشد، پس این سپیدی در آن سیاهی خودنمایی میکند. کمتر رنگی است که در طاووس به کار نرفته باشد، تازه از شدّت [[صفا]] و درخشندگی در اوج است و از همه رنگها [[برتر]]. پس بال او چون شکوفههای وحشیِ خودروست که نه [[باران]] بهاری آنها را پرورش داده و نه [[آفتاب]] تابستان. گاه شود که پرهای طاووس چون برگ پاییزان بریزد و یکی پس از دیگری بیفتد، ولی بهزودی جای آن روید و روید تا به شکل نخستین بازگردد، در حالی که با رنگ سابقش تفاوت نکند و هیچ رنگی در غیر جای خود نروید. چون پر طاووس را نیک بنگری، رنگ گل سرخ نماید، گاه سبزی زبرجدی و زمانی زرد طلایی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴ | *و از همه (پرندگان) شگفتتر، آفرینش طاووس است که [[خداوند]] آن را نیکوترین و استوارترین شرایط بیافرید و در زیباترین شکل رنگآمیزی کرد. پرهای آن را تماشا کن که چگونه کوتاه و بلند آن در کنار هم [[تعظیم]] و چه زیبا طبقهبندی شده است. شگفتا که چگونه به کمک سلسله اعصاب و استخوانها به حرکت درآید و باز و بسته شود؛ و دُمی بلند که چون [[لباس]] عروسان روی [[زمین]] کشیده شود. آنگاه که به سوی طاووس ماده خرامد پرهای خویش به کرشمه گشاید و چون چتری سایه بر سرش اندازد، گویی بادبان کشتیِ دارین است که ناخدا آن را برافراشته. او به رنگهایش مینازد، به نازهایش میخرامد و چون خروس با مادینهاش درمیآمیزد و با هیجانی تند به جفتگیری میپردازد. این نکات شگفت، [[نقل]] قول از دیگران نیست که احیاناً روایاش ضعیف باشد، بلکه آنچه میگویم خود دیدهام. گرچه بعضی پندارند که طاووس از [[اشک]] چشم نرینه خویش باردار شود، بدین شکل که قطرات سرشک در دیدهاش گرد آید و مادینه آن را بخورد و آنگاه تخم گذارد نه از راه آمیزش. باز هم شگفتتر از زاغ نیست که گویند از راه انتقالِ چیزی از منقار به منقار است. به طاووس نگاه کن که "نیپر" های او را چون دانههای شانهای نقرهگون بینی و آن پرهای پر نقش و نگار که بر آن روییده و دایرههای شگفت [[خورشید]] مانند را چون زر [[ناب]] و پارههای زبرجد جلوهگر ساخته است و اگر این آفرینش حیرتزا را بدانچه از [[زمین]] روید [[تشبیه]] کنی، باید بگویی که مجموعه گلهای رنگارنگ بهاری است و اگر آن را به [[لباس]] مانند سازی، چونان جامهای نگارین است یا همانند بُردِ زیبا و چشمنوازِ [[یمانی]]؛ و اگر به زیورها و پیرایهها همشکلسازی، چون نگینها رنگارنگی است که در حلقه سیمین جواهرنشان نشسته است. دوباره طاووس را تماشا کن که به ناز و کرشمه خرامد و هر دم به دُم و بالش خیره شود و از [[زیبایی]] [[لباس]] و جلوه پرهای سحرآمیز و رنگینش چنان به شادی آید و سرمست شود که فریاد خنده برآرد، ولی آنگاه که چشمش به پایش افتد چنان ناله سر دهد که گویی بلندبلند بگرید و به این و آن التماس و استغاثه کند و دردمندیِ خود را بیپرده برملا سازد، زیرا پاهایش زشت و لاغر چون پای خروسان خلاسی<ref>خروسی حاصل از جفتگیری ماکیان ایرانی و هندی که ظاهری زشت دارد.</ref> است که به زشتی زبانزدند؛ و از کنار پایین ساقش خاری [[پنهان]] رُسته و یال او را موهای بلند سبز و پر نقش و نگار فرا گرفته است. بالای گردنش چون ابریق بلند و سیمین است و قسمت زیرین آن تا نزدیکی شکم وسمه یمنی نیلگون، یا به مانند پردهای حریر که بر آینهای صاف و شفّاف فروافتاده باشد، گویی تور سیاهرنگ [[زیبایی]] که از شدّت [[زیبایی]] و برّاقی، سبزی خوشرنگ جلوه میکند، بر سر افکنده است؛ و گوش او را گویی نقّاشی چیرهدست به رنگ گل بابونه سفید درآورده است که از شدّت سفیدی میدرخشد، پس این سپیدی در آن سیاهی خودنمایی میکند. کمتر رنگی است که در طاووس به کار نرفته باشد، تازه از شدّت [[صفا]] و درخشندگی در اوج است و از همه رنگها [[برتر]]. پس بال او چون شکوفههای وحشیِ خودروست که نه [[باران]] بهاری آنها را پرورش داده و نه [[آفتاب]] تابستان. گاه شود که پرهای طاووس چون برگ پاییزان بریزد و یکی پس از دیگری بیفتد، ولی بهزودی جای آن روید و روید تا به شکل نخستین بازگردد، در حالی که با رنگ سابقش تفاوت نکند و هیچ رنگی در غیر جای خود نروید. چون پر طاووس را نیک بنگری، رنگ گل سرخ نماید، گاه سبزی زبرجدی و زمانی زرد طلایی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴: {{متن حدیث| «وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُسُ الَّذِي أَقَامَهُ فِي [أَحْسَنِ] أَحْكَمِ تَعْدِيلٍ وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِيدٍ بِجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ إِذَا دَرَجَ إِلَى الْأُنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ وَ سَمَا بِهِ مُطِلًّا عَلَى رَأْسِهِ كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ يَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ وَ يَمِيسُ بِزَيَفَانِهِ يُفْضِي كَإِفْضَاءِ الدِّيَكَةِ وَ يَؤُرُّ بِمَلَاقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ أُحِيلُكَ مِنْ ذَلِكَ عَلَى مُعَايَنَةٍ لَا كَمَنْ يُحِيلُ عَلَى ضَعِيفٍ إِسْنَادُهُ وَ لَوْ كَانَ كَزَعْمِ مَنْ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُلْقِحُ بِدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ فَتَقِفُ فِي ضَفَّتَيْ جُفُونِهِ وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذَلِكَ ثُمَّ تَبِيضُ لَا مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سِوَى الدَّمْعِ الْمُنْبَجِسِ لَمَا كَانَ ذَلِكَ بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَابِ تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِيَ مِنْ فِضَّةٍ وَ مَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِيبِ دَارَاتِهِ وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْيَانِ وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ فَإِنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ قُلْتَ [جَنِيٌ] جَنًى جُنِيَ مِنْ زَهْرَةِ كُلِّ رَبِيعٍ وَ إِنْ ضَاهَيْتَهُ بِالْمَلَابِسِ فَهُوَ كَمَوْشِيِّ الْحُلَلِ أَوْ كَمُونِقِ عَصْبِ الْيَمَنِ وَ إِنْ شَاكَلْتَهُ بِالْحُلِيِّ فَهُوَ كَفُصُوصٍ ذَاتِ أَلْوَانٍ قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَيْنِ الْمُكَلَّلِ يَمْشِي مَشْيَ الْمَرِحِ الْمُخْتَالِ وَ يَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ [جَنَاحَهُ] جَنَاحَيْهِ فَيُقَهْقِهُ ضَاحِكاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ وَ أَصَابِيغِ وِشَاحِهِ فَإِذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلًا بِصَوْتٍ يَكَادُ يُبِينُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ وَ يَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ كَقَوَائِمِ الدِّيَكَةِ الْخِلَاسِيَّةِ وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِيصِيَةٌ خَفِيَّةٌ وَ لَهُ فِي مَوْضِعِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ وَ مَخْرَجُ عَنُقِهِ كَالْإِبْرِيقِ وَ مَغْرِزُهَا إِلَى حَيْثُ بَطْنُهُ كَصِبْغِ الْوَسِمَةِ الْيَمَانِيَّةِ أَوْ كَحَرِيرَةٍ مُلْبَسَةٍ مِرْآةً ذَاتَ صِقَالٍ وَ كَأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَرٍ أَسْحَمَ إِلَّا أَنَّهُ يُخَيَّلُ لِكَثْرَةِ مَائِهِ وَ شِدَّةِ بَرِيقِهِ أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ كَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِي لَوْنِ الْأُقْحُوَانِ أَبْيَضُ يَقَقٌ فَهُوَ بِبَيَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِكَ يَأْتَلِقُ وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلَّا وَ قَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ وَ عَلَاهُ بِكَثْرَةِ صِقَالِهِ وَ بَرِيقِهِ وَ بَصِيصِ دِيبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ فَهُوَ كَالْأَزَاهِيرِ الْمَبْثُوثَةِ لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِيعٍ وَ لَا شُمُوسُ قَيْظٍ وَ قَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ رِيشِهِ وَ يَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ فَيَسْقُطُ تَتْرَى وَ يَنْبُتُ تِبَاعاً فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الْأَغْصَانِ ثُمَّ يَتَلَاحَقُ نَامِياً حَتَّى يَعُودَ كَهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ لَا يُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ وَ لَا يَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَكَانِهِ وَ إِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْكَ حُمْرَةً وَرْدِيَّةً وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً وَ أَحْيَاناً صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً»}}</ref>. | ||
==آفرینش مورچه== | ==آفرینش مورچه== | ||
*چرا به این موجودات کوچک نمینگرند که آنها را بسیار زیبا و استوار آفریده و حسابشده و عالی [[سازماندهی]] کرده و گوش و چشم برایشان ساخته و پوست و استخوان بدیشان بخشیده است. به مورچه نگاه کنید با آن جثّه کوچک و ظرافت اندام که به [[سختی]] به چشم آید و به [[اندیشه]] نیاید، چگونه بر زمین جنبد و روزیاش را یابد. دانه را به لانه برَد و در جایگاهش نهد، در تابستان به [[فکر]] زمستانش و در چینش دانه در لانه در [[فکر]] برداشتش، روزیاش ضمانت شده و بر اساس نیازش بدو رسیده. خدای بخشنده از او [[غفلت]] نکند و [[پروردگار]] مدبّر او را [[ناامید]] نسازد. گرچه او در [[دل]] سنگ صاف و هموار یا صخره بلند و ناهموار باشد. اگر دستگاه تغدیه او را نیک بنگری و در بالا و پایین آن بیندیشی و به کنار استخوانهای شکم او که در اندرونش قرار دارد و چشم و گوشش که در سرش باشد، توجّه کنی، آن وقت با همه وجود از آفرینش او به شگفتی آیی و از آن مبهوت مانی و از توصیف آن به زحمت و [[رنج]] افتی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>. | *چرا به این موجودات کوچک نمینگرند که آنها را بسیار زیبا و استوار آفریده و حسابشده و عالی [[سازماندهی]] کرده و گوش و چشم برایشان ساخته و پوست و استخوان بدیشان بخشیده است. به مورچه نگاه کنید با آن جثّه کوچک و ظرافت اندام که به [[سختی]] به چشم آید و به [[اندیشه]] نیاید، چگونه بر زمین جنبد و روزیاش را یابد. دانه را به لانه برَد و در جایگاهش نهد، در تابستان به [[فکر]] زمستانش و در چینش دانه در لانه در [[فکر]] برداشتش، روزیاش ضمانت شده و بر اساس نیازش بدو رسیده. خدای بخشنده از او [[غفلت]] نکند و [[پروردگار]] مدبّر او را [[ناامید]] نسازد. گرچه او در [[دل]] سنگ صاف و هموار یا صخره بلند و ناهموار باشد. اگر دستگاه تغدیه او را نیک بنگری و در بالا و پایین آن بیندیشی و به کنار استخوانهای شکم او که در اندرونش قرار دارد و چشم و گوشش که در سرش باشد، توجّه کنی، آن وقت با همه وجود از آفرینش او به شگفتی آیی و از آن مبهوت مانی و از توصیف آن به زحمت و [[رنج]] افتی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>. |