پرش به محتوا

غیب‌الغیوب بودن خداوند به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سئوال' به 'سؤال'
جز (جایگزینی متن - ')| ' به ')|')
جز (جایگزینی متن - 'سئوال' به 'سؤال')
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
::::::«عین ذات خدای متعال و کنه او به اوهام و افهام و علوم و عقول و سایر مدارک و قوای مخلوق درک نگردد و شناخته نشود و ذات مقدس محیط او، اجلّ و اعظم از آن است که عقول محدود مخلوق به او احاطه یابد. از این روست که مخلوق نباید در ذات مقدس او تفکر نماید و از پیش خود او را به اوصافی توصیف کند و درباره ذات اقدسش با افکار خویش تکلم نماید. خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد»؛ سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> و نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.»؛ سوره شوری، آیه۱۱.</ref> اگر خداوند متعال جسمانی و مشهود باشد قهراً مرکب از اجزاء است و محتاج اجزای خویش خواهد بود، پس هرگز ذات واجب تعالی نمی‌تواند جسمانی باشد. از جمله دلایل غیب مطلق بودن خداوند است آن است که:
::::::«عین ذات خدای متعال و کنه او به اوهام و افهام و علوم و عقول و سایر مدارک و قوای مخلوق درک نگردد و شناخته نشود و ذات مقدس محیط او، اجلّ و اعظم از آن است که عقول محدود مخلوق به او احاطه یابد. از این روست که مخلوق نباید در ذات مقدس او تفکر نماید و از پیش خود او را به اوصافی توصیف کند و درباره ذات اقدسش با افکار خویش تکلم نماید. خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد»؛ سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> و نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.»؛ سوره شوری، آیه۱۱.</ref> اگر خداوند متعال جسمانی و مشهود باشد قهراً مرکب از اجزاء است و محتاج اجزای خویش خواهد بود، پس هرگز ذات واجب تعالی نمی‌تواند جسمانی باشد. از جمله دلایل غیب مطلق بودن خداوند است آن است که:
:::::#فلاسفه می‌گویند: خداوند، وجود محض است. یعنی ماهیّتی ندارد که از وی انتزاع شود و گفته شود چیزی است که وجود دارد آن‌گونه که در سایر ماهیات ممکنه تعبیر می‌شود. فاعل اول و خالق همه عالم باید وجود محض باشد زیرا اگر ماهیت داشته باشد، دیگر واجب‌الوجود نخواهد بود بنابراین چون ماهیت ندارد صفات جسمانی را نیز ندارد یعنی طول و عرض و ارتفاع ندارد و به عبارت دیگر این جسمیّتی که در ماست در او نیست. به این دلیل می‌گوئیم صفات جسمانی را ندارد چون هر شی‌ای که دارای جسم و صفات جسمانی باشد مرکب و ناقص است در حالی که خداوند مرکب نیست. در نتیجه جسمانی بودن خدا امری محال و ممتنع است. پس خدایی که ماهیت ندارد و وجود مطلق است و جسمانی نیست از دید و نگاه همه انسان ها و مخلوقات حتی پیامبران و ملائکه نیز خارج است.<ref>[[محمد سعیدی‌مهر]]، و [[امیر ایوانی]]، [[معارف اسلامی (کتاب)|معارف اسلامی]]، ص۶۰ و ۹۰.</ref>
:::::#فلاسفه می‌گویند: خداوند، وجود محض است. یعنی ماهیّتی ندارد که از وی انتزاع شود و گفته شود چیزی است که وجود دارد آن‌گونه که در سایر ماهیات ممکنه تعبیر می‌شود. فاعل اول و خالق همه عالم باید وجود محض باشد زیرا اگر ماهیت داشته باشد، دیگر واجب‌الوجود نخواهد بود بنابراین چون ماهیت ندارد صفات جسمانی را نیز ندارد یعنی طول و عرض و ارتفاع ندارد و به عبارت دیگر این جسمیّتی که در ماست در او نیست. به این دلیل می‌گوئیم صفات جسمانی را ندارد چون هر شی‌ای که دارای جسم و صفات جسمانی باشد مرکب و ناقص است در حالی که خداوند مرکب نیست. در نتیجه جسمانی بودن خدا امری محال و ممتنع است. پس خدایی که ماهیت ندارد و وجود مطلق است و جسمانی نیست از دید و نگاه همه انسان ها و مخلوقات حتی پیامبران و ملائکه نیز خارج است.<ref>[[محمد سعیدی‌مهر]]، و [[امیر ایوانی]]، [[معارف اسلامی (کتاب)|معارف اسلامی]]، ص۶۰ و ۹۰.</ref>
:::::#چون فهمیدیم که خداوند ماهیت ندارد و فقط وجود است می‌گوئیم که وجود خداوند، وجود صرف و صرف وجود است وجودی است که شائبه هیچ گونه عدم و نقصی در او نیست این مرتبه از شهود بنا به تصریح فلاسفه و عرفا مشهود احدی واقع نمی‌شود از این رو هنگامی که از امیرمؤمنان سئوال شد: «آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمود: آیا چیزی را که نمی‌بینم بپرستم؟ شخص پرسید: چگونه او را می‌بینی؟ امام پاسخ داد: چشم‌ها او را به آشکارا نمی‌بینند، اما قلب‌ها او را با حقیقت ایمان دریابند».<ref>همان، ص۴۲.</ref> از این عبارت فهمیده می‌شود که با چشم ظاهری نمی‌توان خداوند را دید. مرحوم آقای آشتیانی می‌فرماید: مرتبه اول از وجود، وجود محض و صرف است که همان مرتبه ذات حقیقت وجود می‌باشد (که مخصوص حق تعالی است) این مرتبه، مقام لاتعیّن و غیب ذات و کنزمخفی و غیب الغیوب است و مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد، چنین حقیقتی به حسب ذات تعین ندارد.<ref>سید جلال‌الدین آشتیانی، ، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص۲۲۸.</ref>
:::::#چون فهمیدیم که خداوند ماهیت ندارد و فقط وجود است می‌گوئیم که وجود خداوند، وجود صرف و صرف وجود است وجودی است که شائبه هیچ گونه عدم و نقصی در او نیست این مرتبه از شهود بنا به تصریح فلاسفه و عرفا مشهود احدی واقع نمی‌شود از این رو هنگامی که از امیرمؤمنان سؤال شد: «آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمود: آیا چیزی را که نمی‌بینم بپرستم؟ شخص پرسید: چگونه او را می‌بینی؟ امام پاسخ داد: چشم‌ها او را به آشکارا نمی‌بینند، اما قلب‌ها او را با حقیقت ایمان دریابند».<ref>همان، ص۴۲.</ref> از این عبارت فهمیده می‌شود که با چشم ظاهری نمی‌توان خداوند را دید. مرحوم آقای آشتیانی می‌فرماید: مرتبه اول از وجود، وجود محض و صرف است که همان مرتبه ذات حقیقت وجود می‌باشد (که مخصوص حق تعالی است) این مرتبه، مقام لاتعیّن و غیب ذات و کنزمخفی و غیب الغیوب است و مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد، چنین حقیقتی به حسب ذات تعین ندارد.<ref>سید جلال‌الدین آشتیانی، ، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص۲۲۸.</ref>
:::::#شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی ممکن نیست آن است که ذات خداوند نامحدود و غیر متناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهی‌اند و ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت ذات نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطه عالم بر معلوم است و از آنجا که احاطه موجود محدود بر ذات نامحدود به هیچ وجه ممکن نیست، آگاهی موجود محدود بر ذات نامحدود امکان ندارد. از آن جمله حضرت حق می‌فرماید: {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}}<ref>«(خداوند) آنچه را پیش رو و آنچه را پس پشت آنان است «4» می‌داند و آنان بر او در دانش احاطه ندارند»؛ سوره طه، آیه۱۱۰.</ref> او هرآنچه در پیش دارید و پشت سر گذاشته اید را می‌داند و هیچ یک از علوم (و هیچ علمی) به او احاطه پیدا نمی کند.  
:::::#شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی ممکن نیست آن است که ذات خداوند نامحدود و غیر متناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهی‌اند و ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت ذات نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطه عالم بر معلوم است و از آنجا که احاطه موجود محدود بر ذات نامحدود به هیچ وجه ممکن نیست، آگاهی موجود محدود بر ذات نامحدود امکان ندارد. از آن جمله حضرت حق می‌فرماید: {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}}<ref>«(خداوند) آنچه را پیش رو و آنچه را پس پشت آنان است «4» می‌داند و آنان بر او در دانش احاطه ندارند»؛ سوره طه، آیه۱۱۰.</ref> او هرآنچه در پیش دارید و پشت سر گذاشته اید را می‌داند و هیچ یک از علوم (و هیچ علمی) به او احاطه پیدا نمی کند.  
::::::از این دلایل معلوم می‌شود خداوند غیب مطلق است.<ref>نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.</ref>
::::::از این دلایل معلوم می‌شود خداوند غیب مطلق است.<ref>نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.</ref>
۲۱۸٬۰۹۰

ویرایش