پرش به محتوا

اسلام در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مستحق' به 'مستحق'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مستحق' به 'مستحق')
خط ۵۰: خط ۵۰:
#'''[[انطباق با فطرت]]: '''[[تشریع]] و قانونگذاری [[اسلام]] با [[تکوین]] و [[آفرینش انسان]] هماهنگ است: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه: ۳۰.</ref> [[انسان]] مانند سایر انواع مخلوقات فطرتی دارد که او را به سوی رفع نواقص و نیازهایش [[هدایت]] می‌کند. این [[فطرت]] ویژه، [[انسان]] را در [[زندگی]] به سوی سنّتی خاص و راهی معین، با غایتی مشخص [[هدایت]] می‌کند و [[انسان]] نمی‌تواند راهی جز آن را بپیماید: {{متن قرآن|فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}} و افراد مختلف [[انسان]]، در نوع یکسان‌اند و [[منافع]] و مضارّ مشترکی دارند، بنابراین، [[انسان]] از آن جهت که [[انسان]] است دارای [[سعادت]] و [[شقاوت]] واحدی است و بر همین اساس، لازم است در [[زندگی]] روش واحدی داشته باشد که [[هدایت]] کننده‌ای او را به آن روش [[هدایت]] کند و آن [[هدایت کننده]] همان [[فطرت]] و نوع [[خلقت]] اوست، از این‌رو در [[آیه]] فوق پس از اشاره به [[فطرت]] فرموده‌است: {{متن قرآن|لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸‌ـ‌۱۷۹.</ref> و چون [[فطرت]] تغییرناپذیر است، خطوط و اصول کلی [[دین]] نیز ثابت است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۵؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. در [[حدیثی]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمده‌است: هرکس در ابتدا بر [[فطرت]] [[اسلام]] متولد می‌شود. سپس [[پدر]] و [[مادر]] وی او را به سوی [[یهودیت]]، [[نصرانیت]] و‌... می‌کشانند<ref>الکافی، ج‌۶، ص‌۱۳؛ سنن ابی‌داود، ج‌۳، ص‌۲۳۴؛ الخلاف، ج‌۳، ص‌۵۹۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[انطباق با فطرت]]: '''[[تشریع]] و قانونگذاری [[اسلام]] با [[تکوین]] و [[آفرینش انسان]] هماهنگ است: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ}}<ref> بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند؛ سوره روم، آیه: ۳۰.</ref> [[انسان]] مانند سایر انواع مخلوقات فطرتی دارد که او را به سوی رفع نواقص و نیازهایش [[هدایت]] می‌کند. این [[فطرت]] ویژه، [[انسان]] را در [[زندگی]] به سوی سنّتی خاص و راهی معین، با غایتی مشخص [[هدایت]] می‌کند و [[انسان]] نمی‌تواند راهی جز آن را بپیماید: {{متن قرآن|فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}} و افراد مختلف [[انسان]]، در نوع یکسان‌اند و [[منافع]] و مضارّ مشترکی دارند، بنابراین، [[انسان]] از آن جهت که [[انسان]] است دارای [[سعادت]] و [[شقاوت]] واحدی است و بر همین اساس، لازم است در [[زندگی]] روش واحدی داشته باشد که [[هدایت]] کننده‌ای او را به آن روش [[هدایت]] کند و آن [[هدایت کننده]] همان [[فطرت]] و نوع [[خلقت]] اوست، از این‌رو در [[آیه]] فوق پس از اشاره به [[فطرت]] فرموده‌است: {{متن قرآن|لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۸‌ـ‌۱۷۹.</ref> و چون [[فطرت]] تغییرناپذیر است، خطوط و اصول کلی [[دین]] نیز ثابت است<ref>تفسیر موضوعی، ج‌۱۲، ص‌۱۴۵؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۱۲۰‌ـ‌۱۲۱.</ref>. در [[حدیثی]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمده‌است: هرکس در ابتدا بر [[فطرت]] [[اسلام]] متولد می‌شود. سپس [[پدر]] و [[مادر]] وی او را به سوی [[یهودیت]]، [[نصرانیت]] و‌... می‌کشانند<ref>الکافی، ج‌۶، ص‌۱۳؛ سنن ابی‌داود، ج‌۳، ص‌۲۳۴؛ الخلاف، ج‌۳، ص‌۵۹۱.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[اعتدال]] و [[میانه روی]]: '''یکی از ویژگیهای [[اسلام]] [[متعادل]] بودن [[تعالیم]] آن است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ}}<ref> و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌ای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی واپس می‌گراید، و بی‌گمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.</ref> [[میانه‌روی]] [[امت اسلامی]] برخاسته از [[متعادل]] بودن [[دین]] است و [[اسلام]] برنامه‌ای [[متعادل]] برای امتی [[متعادل]] و میانه‌رو است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۳.</ref>. برخی [[مفسران]] این [[اعتدال]] را تنها در توازن میان ماده و [[روح]] طرح کرده و بر این باورند که در این [[آیه]] [[امت اسلامی]] حد وسط بین [[اهل کتاب]] و [[مشرکان]] قرار گرفته‌اند. [[مشرکان]] و [[بت‌پرستان]] تنها جانب [[جسم]] را تقویت می‌کنند و به [[فضایل]] [[معنوی]] و [[روحی]] توجهی ندارند و [[مسیحیان]] با [[رهبانیت]] و ترک [[کمالات]] جسمانی فقط به تقویت [[روح]] می‌پردازند<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹.</ref>؛ اما بعضی دیگر از متفکران [[اسلامی]] این [[اعتدال]] و توازن را در همه [[شئون]] [[اسلامی]] طرح کرده‌اند و به [[عقیده]] ایشان مظاهر این [[میانه‌روی]] در [[اعتقادات]]، [[عبادات]]، [[شعائر]]، [[اخلاق]]، قانونگذاری و نیز هماهنگی میان فردگرایی و [[جامعه]]‌گرایی نیز قابل طرح است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۹‌ـ‌۲۴۴.</ref>. در [[تفسیر]] "[[امت]] وسط" اقوال دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آنها [[آیه]] فوق چندان ارتباطی با [[اعتدال]] [[اسلام]] ندارد<ref>جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۱۰‌ـ ۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۵۳.</ref> بنا به برخی از [[تفاسیر]] نیز، مراد از [[امت]] وسط [[امت اسلامی]] نیست<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹، ۳۲۳.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[اعتدال]] و [[میانه روی]]: '''یکی از ویژگیهای [[اسلام]] [[متعادل]] بودن [[تعالیم]] آن است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ}}<ref> و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌ای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی واپس می‌گراید، و بی‌گمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه: ۱۴۳.</ref> [[میانه‌روی]] [[امت اسلامی]] برخاسته از [[متعادل]] بودن [[دین]] است و [[اسلام]] برنامه‌ای [[متعادل]] برای امتی [[متعادل]] و میانه‌رو است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۳.</ref>. برخی [[مفسران]] این [[اعتدال]] را تنها در توازن میان ماده و [[روح]] طرح کرده و بر این باورند که در این [[آیه]] [[امت اسلامی]] حد وسط بین [[اهل کتاب]] و [[مشرکان]] قرار گرفته‌اند. [[مشرکان]] و [[بت‌پرستان]] تنها جانب [[جسم]] را تقویت می‌کنند و به [[فضایل]] [[معنوی]] و [[روحی]] توجهی ندارند و [[مسیحیان]] با [[رهبانیت]] و ترک [[کمالات]] جسمانی فقط به تقویت [[روح]] می‌پردازند<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹.</ref>؛ اما بعضی دیگر از متفکران [[اسلامی]] این [[اعتدال]] و توازن را در همه [[شئون]] [[اسلامی]] طرح کرده‌اند و به [[عقیده]] ایشان مظاهر این [[میانه‌روی]] در [[اعتقادات]]، [[عبادات]]، [[شعائر]]، [[اخلاق]]، قانونگذاری و نیز هماهنگی میان فردگرایی و [[جامعه]]‌گرایی نیز قابل طرح است<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۲۰۹‌ـ‌۲۴۴.</ref>. در [[تفسیر]] "[[امت]] وسط" اقوال دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آنها [[آیه]] فوق چندان ارتباطی با [[اعتدال]] [[اسلام]] ندارد<ref>جامع البیان، مج‌۲، ج‌۲، ص‌۱۰‌ـ ۱۱؛ تفسیر قرطبی، ج‌۲، ص‌۱۵۳.</ref> بنا به برخی از [[تفاسیر]] نیز، مراد از [[امت]] وسط [[امت اسلامی]] نیست<ref>المیزان، ج‌۱، ص‌۳۱۹، ۳۲۳.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[حق|حق بودن]]: '''تعبیر {{متن قرآن|دِينَ الْحَقِّ}} در آیات‌ ۲۹، ۳۳ [[سوره]] [[توبه]]، ۲۸ [[سوره]] [[فتح]] و ۹ [[سوره]] صف ذکر شده و در بعضی [[آیات]] نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند [[آیه]] ۱۰۸ [[سوره]] [[یونس]]{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref> بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.</ref> برخی [[مفسران]] [[وصف]] کردن [[اسلام]] را به "[[حق]]" از آن رو می‌دانند که [[معارف]] آن دارای [[حقانیت]] و [[اخلاق]] و [[عقاید]] و [[احکام]] آن بر واقعیت و [[حقیقت]] منطبق بوده، از [[خرافات]] و امور خلاف واقع به دور است<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.</ref>. گاهی نیز گفته شده که [[قوانین]] و [[اصول اسلام]] بر خلاف [[هواهای نفسانی]] و [[امیال حیوانی]] [[انسان]] همواره تابع [[حق]] است؛ نه تابع هوای [[انسان‌ها]] و ازاین‌رو [[اسلام]]، [[دین حق]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.</ref>. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که [[اسلام]] از آن رو [[دین حق]] است که به [[وسیله]] آن [[استحقاق]] [[ثواب]] پیدا می‌شود و سایر [[ادیان]] [[باطل]] است، زیرا به موجب آنها [[انسان]] [[مستحق]] [[کیفر]] می‌شود<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[حق|حق بودن]]: '''تعبیر {{متن قرآن|دِينَ الْحَقِّ}} در آیات‌ ۲۹، ۳۳ [[سوره]] [[توبه]]، ۲۸ [[سوره]] [[فتح]] و ۹ [[سوره]] صف ذکر شده و در بعضی [[آیات]] نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند [[آیه]] ۱۰۸ [[سوره]] [[یونس]]{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref> بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.</ref> برخی [[مفسران]] [[وصف]] کردن [[اسلام]] را به "[[حق]]" از آن رو می‌دانند که [[معارف]] آن دارای [[حقانیت]] و [[اخلاق]] و [[عقاید]] و [[احکام]] آن بر واقعیت و [[حقیقت]] منطبق بوده، از [[خرافات]] و امور خلاف واقع به دور است<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.</ref>. گاهی نیز گفته شده که [[قوانین]] و [[اصول اسلام]] بر خلاف [[هواهای نفسانی]] و [[امیال حیوانی]] [[انسان]] همواره تابع [[حق]] است؛ نه تابع هوای [[انسان‌ها]] و ازاین‌رو [[اسلام]]، [[دین حق]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.</ref>. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که [[اسلام]] از آن رو [[دین حق]] است که به [[وسیله]] آن [[استحقاق]] [[ثواب]] پیدا می‌شود و سایر [[ادیان]] [[باطل]] است، زیرا به موجب آنها [[انسان]] مستحق [[کیفر]] می‌شود<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[قیم|قیم بودن]]: '''{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ}}<ref> پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده می‌شوند؛ سوره روم، آیه: ۴۳.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref> بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود؛ سوره انعام، آیه: ۱۶۱.</ref> [[قیام]] در لغت به معنای [[ایستاده]] و بر پا بودن [[بدن]] است که در این حالت با [[تسلط]] و قوتی بیشتر می‌توان به‌کار پرداخت. [[اسلام]] نیز از آن رو که با [[قوت]] به [[اصلاح]] [[امور دینی]] و [[اخروی]] [[انسان‌ها]] [[قیام]] کرده و با احاطه کامل و با [[قوت]] به همه [[شئون]] فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] پرداخته و هیچ جهتی را مبهم رها نکرده [[دین]] [[قیم]] است<ref>المیزان، ج‌۱۳، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷.</ref>{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا }}<ref> بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند؛ سوره اسراء، آیه: ۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[قیم|قیم بودن]]: '''{{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ}}<ref> پس، روی (دل) برای این دین استوار راست بدار پیش از آنکه روزی فرا رسد که از سوی خداوند بازگشتی ندارد؛ در آن روز (مردم) پراکنده می‌شوند؛ سوره روم، آیه: ۴۳.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref> بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود؛ سوره انعام، آیه: ۱۶۱.</ref> [[قیام]] در لغت به معنای [[ایستاده]] و بر پا بودن [[بدن]] است که در این حالت با [[تسلط]] و قوتی بیشتر می‌توان به‌کار پرداخت. [[اسلام]] نیز از آن رو که با [[قوت]] به [[اصلاح]] [[امور دینی]] و [[اخروی]] [[انسان‌ها]] [[قیام]] کرده و با احاطه کامل و با [[قوت]] به همه [[شئون]] فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] پرداخته و هیچ جهتی را مبهم رها نکرده [[دین]] [[قیم]] است<ref>المیزان، ج‌۱۳، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷.</ref>{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا }}<ref> بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند؛ سوره اسراء، آیه: ۹.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[جامعیت اسلام|جامعیت]] و [[کمال اسلام|کمال]]: '''[[اسلام]] [[جامع‌ترین]] و [[کامل‌ترین]] [[شریعت آسمانی]] است؛ [[معارف]] و [[احکام]] [[شریعت اسلام]] در همه حوزه‌های هدایتی که قلمرو نقش آفرینی و کارکرد [[دین]] است، عالی‌ترین [[معارف]] و [[احکام]] ممکن است، به‌گونه‌ای که کامل‌تر از آن قابل فرض نیست<ref>جامعیت و کمال دین، ص‌۵۵.</ref>، بر این اساس [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref>، در نتیجه [[اسلام]] جامع همه [[معارف]] و احکامی است که [[انسان]] در پیمودن مسیر [[زندگی]] و [[راه کمال]] به آنها [[نیاز]] دارد و هیچ شأنی از [[شئون]] گوناگون [[زندگی]] [[بشر]] بدون برنامه رها نشده است: {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان  گواه آوریم و بر تو این کتاب  را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه: ۸۹.</ref> [[روایات]] فراوانی نیز به همین معنا اشاره دارد، از جمله [[حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} که فرمود: هیچ چیزی نیست که شما را به [[بهشت]] نزدیک و از [[دوزخ]] دور می‌کند، مگر اینکه شما را به آن [[فرمان]] دادم و هیچ چیزی نیست که شما را از [[بهشت]] دور و به [[دوزخ]] نزدیک می‌کند، مگر اینکه شما را از آن نهی‌ کردم<ref>وسائل الشیعه، ج‌۱۷، ص‌۴۵.</ref>. این در حالی است که در برخی [[شرایع]]، مانند [[مسیحیت]] دو محدوده جداگانه در [[شئون]] [[زندگی]] [[انسان]] ترسیم می‌شود که در یک بخش [[دین]] و [[کلیسا]] حضور دارد و در بخش دیگر [[دولت]] و [[قوانین]] بشری [[حکومت]] می‌کند<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۴.</ref>. با مروری اجمالی بر [[تعالیم قرآن]] و تنوع مباحث مطرح شده برای دوره‌های گوناگون [[زندگی]] [[انسان]] و امور مختلف آن فراگیر بودن این [[تعالیم]] واضح می‌گردد. این [[تعالیم]] و [[قوانین]] از نخستین روزهای [[زندگی]]، یعنی دوران شیرخوارگی شروع و تا آخرین لحظات [[حیات]] [[دنیوی]] ادامه دارد<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۱.</ref>. [[قرآن]] همه اصولی را که [[بشر]] در زمینه [[عقاید]]، [[اخلاق]] و [[احکام عملی]] به آنها [[نیاز]] دارد فراروی او قرار داده است<ref>مجمع البیان، ج‌۶، ص‌۵۸۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۶۰۳.</ref>، زیرا [[دین حق]] و آخرین [[دینی]] است که [[بشریت]] با داشتن آن نیازی به هدایتی دیگر ندارد<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۹۰.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
#'''[[جامعیت اسلام|جامعیت]] و [[کمال اسلام|کمال]]: '''[[اسلام]] [[جامع‌ترین]] و [[کامل‌ترین]] [[شریعت آسمانی]] است؛ [[معارف]] و [[احکام]] [[شریعت اسلام]] در همه حوزه‌های هدایتی که قلمرو نقش آفرینی و کارکرد [[دین]] است، عالی‌ترین [[معارف]] و [[احکام]] ممکن است، به‌گونه‌ای که کامل‌تر از آن قابل فرض نیست<ref>جامعیت و کمال دین، ص‌۵۵.</ref>، بر این اساس [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}<ref>امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref>، در نتیجه [[اسلام]] جامع همه [[معارف]] و احکامی است که [[انسان]] در پیمودن مسیر [[زندگی]] و [[راه کمال]] به آنها [[نیاز]] دارد و هیچ شأنی از [[شئون]] گوناگون [[زندگی]] [[بشر]] بدون برنامه رها نشده است: {{متن قرآن|وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ}}<ref> و (یاد کن) روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان بر آنان برانگیزیم و تو را بر اینان  گواه آوریم و بر تو این کتاب  را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز و رهنمود و بخشایش و نویدبخشی برای مسلمانان است؛ سوره نحل، آیه: ۸۹.</ref> [[روایات]] فراوانی نیز به همین معنا اشاره دارد، از جمله [[حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} که فرمود: هیچ چیزی نیست که شما را به [[بهشت]] نزدیک و از [[دوزخ]] دور می‌کند، مگر اینکه شما را به آن [[فرمان]] دادم و هیچ چیزی نیست که شما را از [[بهشت]] دور و به [[دوزخ]] نزدیک می‌کند، مگر اینکه شما را از آن نهی‌ کردم<ref>وسائل الشیعه، ج‌۱۷، ص‌۴۵.</ref>. این در حالی است که در برخی [[شرایع]]، مانند [[مسیحیت]] دو محدوده جداگانه در [[شئون]] [[زندگی]] [[انسان]] ترسیم می‌شود که در یک بخش [[دین]] و [[کلیسا]] حضور دارد و در بخش دیگر [[دولت]] و [[قوانین]] بشری [[حکومت]] می‌کند<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۴.</ref>. با مروری اجمالی بر [[تعالیم قرآن]] و تنوع مباحث مطرح شده برای دوره‌های گوناگون [[زندگی]] [[انسان]] و امور مختلف آن فراگیر بودن این [[تعالیم]] واضح می‌گردد. این [[تعالیم]] و [[قوانین]] از نخستین روزهای [[زندگی]]، یعنی دوران شیرخوارگی شروع و تا آخرین لحظات [[حیات]] [[دنیوی]] ادامه دارد<ref>ویژگیهای کلی اسلام، ص‌۱۷۱.</ref>. [[قرآن]] همه اصولی را که [[بشر]] در زمینه [[عقاید]]، [[اخلاق]] و [[احکام عملی]] به آنها [[نیاز]] دارد فراروی او قرار داده است<ref>مجمع البیان، ج‌۶، ص‌۵۸۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۶۰۳.</ref>، زیرا [[دین حق]] و آخرین [[دینی]] است که [[بشریت]] با داشتن آن نیازی به هدایتی دیگر ندارد<ref>تفسیر المنار، ج‌۱۰، ص‌۳۹۰.</ref><ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[اسلام (مقاله)|اسلام]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش