پرش به محتوا

حق: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۲٬۴۶۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۰
خط ۲۲: خط ۲۲:
===معانی اصطلاحی حق===
===معانی اصطلاحی حق===
*حق از واژه‌هایی است که مراجعه به موارد استفاده آن در [[قرآن]] و [[روایات]]، متون [[فلسفی]]، [[کلامی]]، [[اخلاقی]] و [[فقهی]] از یک سو و از سوی دیگر در [[علم]] [[حقوق]]، [[فلسفه]] [[حقوق]] و... نشان می‌دهد که معانی و اصطلاحات مختلفی دارد که جدا کردن این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای [[رهایی]] از غلطِ معنا واشتراک لفظی ضروری است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۶.</ref>.
*حق از واژه‌هایی است که مراجعه به موارد استفاده آن در [[قرآن]] و [[روایات]]، متون [[فلسفی]]، [[کلامی]]، [[اخلاقی]] و [[فقهی]] از یک سو و از سوی دیگر در [[علم]] [[حقوق]]، [[فلسفه]] [[حقوق]] و... نشان می‌دهد که معانی و اصطلاحات مختلفی دارد که جدا کردن این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای [[رهایی]] از غلطِ معنا واشتراک لفظی ضروری است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۶.</ref>.
===معنای حق در [[فلسفه]]===
*در آثار [[فیلسوفان]] [[مسلمان]]، معانی متعددی برای "حق" بیان شده است:
#مطلق وجود که در خارج تحقق و فعلیت دارد؛ بنابراین حق بودن هر چیزی عبارت است از نحوه وجود [[عینی]] آن <ref>ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.</ref>.
#وجود دائمی<ref>ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸.</ref> مانند وجود [[عقل]]<ref>الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹، پاورقی، ملاهادی سبزواری.</ref>.
#وجود [[واجب]] بالذات<ref>ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.</ref> که گاهی از آن به حق بالذات تعبیر می‌کنند در مقابل ممکن که [[باطل]] بالذات است و از آن به حق بالغیر نیز تعبیر می‌نمایند <ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۸، ص۲۴۸.</ref>.
#[[اعتقاد]] و [[کلام]] مطابق با واقع، هنگامی که گفته می‌شود این [[کلام]] یا این [[اعتقاد]] حق است یعنی مطابق با واقع است و [[بهترین]] اقوال از نظر [[صدق]]، قولی است که [[صدق]] آن دائمی باشد<ref>ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ص۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۸۹.</ref>.
#اختصاص: اختصاصی که به طور [[اجمال]]، قبل از [[تشکیل جامعه]] هم وجود داشته است و پس از تشکیل آن، به شکل‌های گوناگون و متنوعی ظاهر می‌شود که یکی از آنها حق است. بدین معنی که از اختصاص اجمالی مذکور، آنچه که به عین [[مال]] مربوط می‌شود، [[ملک]] و آنچه که مربوط به فایده [[مال]] است، "حق" نامیده می‌شود. در این دیدگاه، مسئلۀ اختصاص و [[مالکیت]]، امری اعتباری دانسته شده است و این اعتبار ریشه در امری غریزی و [[فطری]] دارد<ref>علامه طباطبایی، اصول فلسفه رئالیسم، ص۱۴۴-۱۴۶؛ المیزان، محمد باقر موسوی، ج۲، ص۷۶-۷۷.</ref>.
*همچنین در [[فلسفه]] [[غرب]]، حق در معانی زیر به کار می‌رود:
#مطابقت قول با واقع.
#موجود [[حقیقی]] نه موجود توهمی.
#[[تصور]] دور از تناقض یا [[تصور]] چیزی که عقلا ممکن باشد<ref>منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، ص۳۱۶ تا ۳۱۷.</ref>.
*حاصل آنکه، از تعاریف بیان شده در آثار [[فلسفی]]، معنای پنجم که معنای مورد نظر [[علامه طباطبائی]] است، می‌تواند در حوزه‌های [[فقهی]]، [[حقوقی]]، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] مورد استفاده قرار گیرد. معانی دیگر، گرچه در [[فلسفه]] کاربرد دارد و در استعمالات [[فیلسوفان]]، امری رایج است، اما در اینجا، محل بحث نیست<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۶- ۲۸.</ref>.
===معنای حق در [[فقه]]===
*فقهای پیشین [[شیعه]]، به رغم طرح مسائلی درباره حق، به تعریف دقیق آن نپرداخته‌اند؛ اما در میان متأخران از [[شیخ انصاری]] که اشاراتی به تعریف حق دارند تا دوره معاصر، به این مهم پرداخته‌اند.
*شاید علت آن، گستردگی و پیچیدگی بیشتر در قلمرو [[فقه]] و پی بردن به اهمیت بیشتر کارکرد حق و تفاوت آن با [[حکم]]، برای [[نظم]] بخشیدن هر چه بهتر مسائل [[فقهی]]، [[دست]] کم در حوزه معاملات، [[زمینه‌ساز]] پرداختن به تعریف دقیق حق بوده است<ref>سیف الله صرامی، مقاله تحلیل مقایسه‌ای ماهیت حق از دیدگاه سید محمد کاظم یزدی و سایر فقها، ص۳۰-۴۵، فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی)، شماره ۷۳، پاییز ۱۳۹۱.</ref>.
*معمولاً در [[فقه]]، از حق، در مقابل [[حکم]] و [[ملک]]، بحث می‌شود؛ اما با توجه به اعتباری بودن "حق" در میان [[فقها]]، ارائه تعریف [[حقیقی]] از آن میسر نیست<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۷۵.</ref>. از این رو، با وجود اینکه "حق" و مقابل‌های آن از امور اعتباری هستند، در [[تعیین]] فرق دقیق میان آنها، [[اختلافات]] فراوانی میان [[فقها]] وجود دارد که در اینجا، به چهار دیدگاه اشاره می‌کنیم:
*'''دیدگاه اول:''' دیدگاه شیخ [[انصاری]] و دسته‌ای دیگر از [[فقها]] است که حق را از جنس [[ملک]] و سلطنت می‌دانند.
*'''دیدگاه دوم:''' [[رأی]] آخوند [[خراسانی]] است. وی حق را اعتباری خاص غیر از [[ملک]] و سلطنت می‌داند که برای آن آثار مخصوصی است. از جمله آثار این اعتبار خاص، [[سلطنت]] است، همچنان که [[سلطنت]] از آثار [[ملک]] هم هست.
*'''دیدگاه سوم:''' نظر شیخ [[محمد حسین اصفهانی]] است. وی نظریه [[ملک]] بودن حق را نقد کرده و می‌گوید: ممکن است گفته شود حق در هر موردی، به لحاظ مصداق، اعتبار خاص همان مورد را دارد و آثار خاص همان اعتبار هم بر آن بار می‌شود. مثلاً [[حق ولایت]] چیزی جز اعتبار [[ولایت]] برای [[حاکم]]، [[پدر]] و جد نیست. لکن از آثار این اعتبار، جواز [[تصرف]] در [[مال]] [[مولی]] علیه است چه از نظر تکلیفی و چه از نظر وضعی و اعتبار دیگری نیاز نیست.
*'''دیدگاه چهارم:''' [[رأی]] فقیهانی است که جدای از اصل مجعول بودن حق نزد [[شارع مقدس]] یا عقلا، اساساً منکر ماهیتی متفاوت برای آن هستند و به عبارت دیگر، تفاوت حق و [[حکم]] را [[باور]] ندارند.
*آنها قائلند [[احکام شرعی]] بر دو قسم هستند:
#آنکه غرض از [[تشریع]] آن، تحقق یا عدم تحقق متعلق [[حکم]] است و کاری به غیر از [[مکلف]] و مخاطب [[حکم]] ندارد مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[حرمت]] شرب خمر.
#آنکه غرض از [[تشریع]] آن، تحقق یا عدم تحقق متعلق [[حکم]] نسبت به غیر از [[مکلف]] و مخاطب است. قسم اول را [[حقوق]] [[الله]] و قسم دوم را [[حقوق]] [[الناس]] می‌نامند<ref>سیف الله صرامی، تحلیل مقایسه‌ای ماهیت حق، با تلخیص و اندکی تصرف.</ref>.
*'''نتیجه:''' در این میان طبق دیدگاهی که میان حق و [[حکم]] فرق گذاشته است، تفاوت‌های را بین حق و [[حکم]] بیان کرده‌اند از جمله اینکه حق در اصطلاح متشرعه چیزی است که قابلیت [[نقل]] و انتقال دارد؛ مثل حق اختصاص، حق قابل [[مصالحه]] است مثل حق مضاجعت، قابل [[ارث]] است مثل حق شفعه، قابل اسقاط است مثل خیار شرط و مجلس و حیوان و غبن بر خلاف [[حکم]] که این آثار بر آن مترتب نمی‌باشد<ref>سید عبد الحسن لاری، التعلیقة علی المکاسب، ج۲، ص۲۷۳.</ref>. همچنین طبق این دیدگاه بین حق و [[ملک]] نیز فرق خواهد بود<ref>ر.ک: مصباح الفقاهة (المکاسب)، ج۲، ص۴۴ تذکر: تمام آنچه ذکر شد مورد اتفاق فقهاء نمی‌باشد بلکه محل اختلاف است.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۸- ۳۰.</ref>.
===معنای حق در [[حقوق]]===
*حق در [[علم]] [[حقوق]]، به معانی متفاوتی استعمال می‌شود که برخی از آن معانی عبارتند از:
#امتیاز و [[توانایی]] که هر [[جامعه]] برای اعضای خود به وجود می‌آورد مانند حق [[مالکیت]]، حق ابوت و حق [[بنوت]]<ref>ر.ک: ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، تعریف و ماهیت حقوق، ج۱، ص۳۴۳۱.</ref>.
#نفعی که از نظر [[حقوقی]] [[حمایت]] شده است. طبق این نظر، صاحب واقعی حق کسی است که از آن سود می‌برد <ref> ر.ک: ناصر کاتوزیان، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، ص۱۶۱.</ref>.
#امری است اعتباری که برای کسی (له) بر دیگری (علیه) وضع می‌شود. در این تعریف به سه عنصر برمی‌خوریم:
##کسی که حق برای اوست {{عربی|مَنْ لَهُ الْحَقُّ}}؛
##کسی که حق بر اوست {{عربی|مَنْ عَلَيْهِ الْحَقّ}}؛
##آنچه متعلق حق است<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص۲۷.۲۵.</ref>.
#حق عبارت از [[قدرت]]، [[امتیاز]]، [[سلطه]] یا خواسته‌های پیوسته و جدا ناشدنی که [[قانون]] برای شخص می‌شناسد یا حق، سودی (منفعتی) است که دارای [[ارزش]] [[مالی]] است و [[قانون]] از آن [[پشتیبانی]] می‌کند<ref>جواد ورعی، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان، ص۲۸.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۰- ۳۱.</ref>.
===معنای حق در [[اخلاق]]===
*در اصطلاح رایج، مفهوم "حق" و "[[حقوق]]" در زمینه [[روابط اجتماعی]] [[انسان‌ها]] به کار می‌رود. یکی از مشخصه‌های مهم آن است که اگر کسی از این [[حقوق]] تخطی نماید [[دولت]] آن را پیگیری می‌کند. شخص متخلف را به مجازات میرساند و اگر حقی از کسی تضییع شده باشد آن را به صاحبش باز میگرداند در این جا حق دو طرف دارد:{{عربی|مَنْ لَهُ الْحَقُّ}} و {{عربی|مَنْ عَلَيْهِ الْحَقّ}} و هر دو طرف آن [[انسان‌ها]] هستند.
*در مورد برخی چیزها در [[اخلاق]]، مفهوم حق به کار می‌رود که اگر شخص آنها را رعایت نکند قابل پیگیری و مجازات به [[وسیله]] [[دولت]] نیست. این گونه [[حقوق]] را "[[حقوق]] [[اخلاقی]]" می‌نامیم. مانند حق [[والدین]]، [[حق همسایه]]، [[حق صله رحم]]، حق استاد، حق [[شاگرد]]، حق [[مسجد]]، حق حیوانات و نظایر آنها.
*بسیاری از این [[حقوق]] از نظر [[فقهی]] [[حکم]] وجوبی دارند و رعایت آنها لازم است اما در هر حال، عدم رعایت آنها حداکثر موجب [[گناه]] وعذاب [[اخروی]] است و قابل پیگرد و جریمه [[دنیایی]] و [[حکومتی]] نیستند. حق "[[حقوقی]]" فقط در [[روابط]] بین [[انسان‌ها]] مطرح می‌شود در حالی که حق "[[اخلاقی]]" در رابطه [[انسان]] با حیوانات و حتی موجودات بی‌شعور و جمادات نیز وجود دارد<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ص۱۰۰.</ref>.
*حقوق‌دانان برای حق و [[اخلاق]] تفاوت‌هایی قائل شده‌اند از آن جمله:
#[[حقوق]] فقط بر [[رفتار اجتماعی]] ناظر است؛ اما [[اخلاق]] شامل جنبه‌های فردی هم می‌شود.
#[[حقوق]] ضامن اجرایی بیرونی دارد ولی [[اخلاق]] فقط دارای ضمانت اجرایی درونی است.
#بایدها و نبایدهای [[حقوقی]]، کم و بیش دستخوش [[تغییر]] و دگرگونی می‌شوند، اما قضایای [[اخلاقی]]، [[ثابت]] و بدون نسبیت هستند.
#قواعد [[حقوقی]] لازم و [[تکلیف]] آورند. به عبارت دیگر، حق مستلزم تکلیفی [[الزام]] آور است اما هیچ گاه استیفای آن لازم نیست ولی در [[اخلاق]]، هم [[الزام]]، هم [[استحباب]]، هم ترجیح وجود دارد.
#بایدها و نبایدهای [[حقوقی]]، تأمین [[مصالح]] [[دنیایی]] افراد [[جامعه]] را به دنبال دارد اما [[اخلاق]]، [[رسیدن به کمال]] [[انسانی]] را متکفل است.
#[[حقوق]] به [[نیت]] اهمیت نمی‌دهد و ظاهر عمل را در نظر دارد، [[امانت]] [[نیت]] نقش تعیین‌ کننده‌ای در [[اخلاق]] دارد.
*گویا در برخی از تفاوت‌های پیشین، [[حقوق]] به معنای [[نظام حقوقی]] مقصود است مانند تفاوت اول، اما در بیشتر آنها مقصود همان جمع حق است<ref>موسی احمدی، حقوق اهل کتاب، ص۷۶.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۱- ۳۳.</ref>.
===مفهوم [[حق در قرآن]]===
*کلمۀ [[حق در قرآن]] معانی متعددی دارد و ۲۴۷ بار در [[قرآن کریم]] به صورت "حق"، "الحق" و مشتقات آن حقاً و حقه و... در [[آیات]] مختلف آمده است.
*مصادیق حق<ref>سید کاظم ارفع، أسماء الحسنی، ص۹۳.</ref> در [[قرآن]] عبارتند از:
*ذات و [[صفات الهی]]{{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ}}<ref> «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref>.
*فعل [[الهی]] بر اساس [[حکمت]] است{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref> «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد تا شمار سال‌ها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان می‌کند» سوره یونس، آیه ۵.</ref>.
*قول [[الهی]] و گفتار و کلمات [[پروردگار]]{{متن قرآن|كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref> «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.</ref>.
*[[قرآن]]{{متن قرآن|وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ * أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref> «و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست به تباهی می‌افتادند، بلکه ما قرآن  را برای آنها آورده‌ایم اما آنان از قرآن خویش رو گردانند * یا مگر از آنان مزدی  می‌خواهی؟ مزد  پروردگارت بهتر و او بهترین روزی‌دهندگان است» سوره مؤمنون، آیه ۷۱-۷۲.</ref>.
*قصص [[قرآنی]]{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref> «بی‌گمان این همان، داستانسرایی راستین است و جز خداوند خدایی نیست و به راستی خداوند پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۶۲.</ref>.
*[[دین اسلام]]{{متن قرآن|إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ}}<ref> «ما تو را به درستی مژده‌آور و بیم‌دهنده فرستادیم و از تو درباره دوزخیان باز نپرسند» سوره بقره، آیه ۱۱۹.</ref>.
*[[اعتقاد]] [[توحیدی]] به عنوان حق{{متن قرآن|وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref> «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به حق گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.</ref> و...<ref>تغییر قبله و توجه به کعبه: {{متن قرآن|...وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ}} «و اهل کتاب بی‌گمان می‌دانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۴. * احکام و شرایع: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}} «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰؛ {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}} «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش  و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶؛ {{متن قرآن|وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ}} «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، حقّ شایسته‌ای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایه‌ای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸. * مولویت و ملک خداوند: {{متن قرآن|ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ}} «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریع‌ترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲؛ {{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴. * وساوس شیطان: {{متن قرآن|لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}} «تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای  ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۳-۵۴. * معجزات: {{متن قرآن|قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ}} «موسی گفت: آیا درباره حقّ هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند» سوره یونس، آیه ۷۷؛ {{متن قرآن|فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}} «حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.</ref>.
*در بیشتر موارد، "حق" در [[قرآن]] صراحتاً در معنای [[حقوقی]] نیامده است. در حدود [[چهل]] بار در [[قرآن کریم]] کلمۀ "حق" به گونه‌ای به کار رفته که مفهوم [[حقوقی]] دارد. در بیشتر این موارد کلمۀ مذکور به یکی از این دو صورت استعمال شده است:
*۱. به عنوان صفتی برای فعل [[انسان]] [[مکلف]] به کار رفته است مثل: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ}}<ref>«زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref> در این [[آیه]] [[عمل]] [[یهودیان]] - [[کشتن پیامبران ]]- به صفت "ناحق" [[وصف]] شده است. در بیشتر موارد، زمانی کار کسی با صفت "به ناحق، ناشایست و [[نامشروع]]" [[وصف]] می‌کنند که فاعل آن، صاحب حق - به مفهوم [[حقوقی]] - نباشد مثلاً اگر کسی حق کشتن دیگری را داشته باشد و این حق خود را [[اعمال]] کند و او را بکشد، می‌توان گفت عمل او "به حق" بوده است، بر خلاف کسی که شخصی را بکشد که حق کشتن او را ندارد در چنین صورتی عمل او "ناحق" قلمداد می‌گردد.
*پس اگرچه "حق داشتن" و "به حق بودن" دو مفهوم متغایرند، اولی به [[انسان‌ها]] نسبت داده می‌شود و دومی به [[افعال]] و [[اعمال]] آنان، لکن در بیشتر موارد هر دو مفهوم بر هم منطبق می‌شوند و دربارۀ شخصی که کاری می‌کند و حق انجام دادن آن را دارد به کار می‌رود.
*تفاوت دیگر این دو مفهوم، "در [[مقام ثبوت]] و [[اثبات]]<ref>مقام ثبوت و مقام اثبات اصطلاحی است رایج در بین علما که اولی ناظر به مقام واقع و هستی یک شیئ است و اصطلاح دوم ناظر به نحوه انکشاف واقع برای انسان است به همین دلیل ممکن است ثبوت غیر از اثبات باشد یعنی چیزی در عالم ثبوت باشد ولی انسان خلاف آن برایش اثبات گردد و گاهی نیز این دو مطابق هم هستند.</ref> است؛ یعنی در مباحث [[علمی]] میان [[اندیشمندان]] گاهی سخن از ثبوت حق است که از آن مفهوم "حق بودن" [[اراده]] می‌شود و گاهی [[اثبات حق]] که نزد آنان به معنای "حق داشتن" است"<ref>عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۸.</ref>.
*۲. گاهی هم کلمۀ "حق" در [[قرآن]] به همان معنای حقوقی‌اش استعمال شده است مانند: {{متن قرآن|فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ}}<ref>«پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد» سوره بقره، آیه ۲۸۲.</ref> می‌بینیم که در این [[آیه]] وامدار به عنوان کسی که حق بر عهدۀ اوست {{متن قرآن|الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ}} نام برده شده است و...
*در دو [[آیه]] دیگر نیز حق در مورد [[تکلیف]] استعمال شده است: {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref> و {{متن قرآن|لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریده‌اید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهره‌مند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶.</ref>، در این [[آیات]] اگرچه تکالیفی برای [[متقین]] و [[محسنین]] معین و [[حقوق]] ثابت شده است اما تعبیر {{متن قرآن|حَقًّا}} به کار رفته است، البته حقی بر آنان و این خود مؤید آن است که هر جا حقی برای کسی هست حقی (تکلیفی) بر کسی دیگر نیز وجود دارد<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، حقوق و سیاست در قرآن، ج۱، ص۳۶.</ref>.
*بنابراین حق در امور [[تکوینی]] و به معنای [[فلسفی]] آن مورد نظر ما نیست، بلکه منظور ما، حق در امور [[تشریعی]] (اعتباری) است مثل [[حق حیات]] یا [[حقوق بشر]] که در [[امور اجتماعی]] و [[روابط]] بین [[انسان‌ها]] کاربرد دارد و در مورد [[حقوق اهل بیت]] یعنی همان [[قدرت]] و امتیازی که [[قانون الهی]] برای ایشان قرار داده است که بر خلاف سایر [[حقوق]] مصطلح، قابل اسقاط یا [[نقل]] و انتقال نیست و همیشه این نوع حق ملازم با [[تکلیف]] است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۳- ۳۶.</ref>.


==حق در [[قرآن]]==
==حق در [[قرآن]]==
۱۱۵٬۱۸۰

ویرایش