سقیفه بنی ساعده در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'فضلیت' به 'فضیلت'
جز (جایگزینی متن - 'تاکید' به 'تأکید') |
|||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
*در این حال، [[حباب بن منذر]] خزرجی برخاست و به [[انصار]] گفت: "ای [[مردم]]! [[اتحاد]] شما از هم نپاشد. هیچکس نمیتواند با شما [[مخالفت]] کند. شما دارای [[قدرت]] و شوکت هستید و [[مهاجران]] میهمان شمایند. اگر اینها [[رهبری]] ما را نپذیرند، ما امیری برای خود [[انتخاب]] میکنیم و آنها هم امیری برای خودشان برگزینند و اگر این را هم نپذیرند، آنها را از شهر خود اخراج میکنیم." [[عمر بن خطاب]] در پاسخ گفت: "به [[خدا]] دو شمشیر در یک غلاف نمیگنجد و دو امر بر یک [[ملت]] نمیتوانند [[حکومت]] کنند. [[حکومت]] باید در دست [[مهاجران]] [[قریشی]] باشد که از قدیم [[شایسته]] این [[مقام]] بودهاند." یکی از [[انصار]] پیشنهاد کرد [[خلافت]] را به نوبت بگذارند. ابتدا یکی از [[انصار]] [[خلیفه]] شود و پس از [[مرگ]] وی یکی از [[مهاجران]] [[انتخاب]] شود تا بدین ترتیب هم [[خلافت]] دست به دست و [[نزاع]] برطرف شود و هم اگر [[امیر]] و [[خلیفه]] [[انصاری]] خلاف کند، [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه [[خلیفه]] [[مهاجر]] خواست برخلاف رود، [[انصار]] مانع او شوند. | *در این حال، [[حباب بن منذر]] خزرجی برخاست و به [[انصار]] گفت: "ای [[مردم]]! [[اتحاد]] شما از هم نپاشد. هیچکس نمیتواند با شما [[مخالفت]] کند. شما دارای [[قدرت]] و شوکت هستید و [[مهاجران]] میهمان شمایند. اگر اینها [[رهبری]] ما را نپذیرند، ما امیری برای خود [[انتخاب]] میکنیم و آنها هم امیری برای خودشان برگزینند و اگر این را هم نپذیرند، آنها را از شهر خود اخراج میکنیم." [[عمر بن خطاب]] در پاسخ گفت: "به [[خدا]] دو شمشیر در یک غلاف نمیگنجد و دو امر بر یک [[ملت]] نمیتوانند [[حکومت]] کنند. [[حکومت]] باید در دست [[مهاجران]] [[قریشی]] باشد که از قدیم [[شایسته]] این [[مقام]] بودهاند." یکی از [[انصار]] پیشنهاد کرد [[خلافت]] را به نوبت بگذارند. ابتدا یکی از [[انصار]] [[خلیفه]] شود و پس از [[مرگ]] وی یکی از [[مهاجران]] [[انتخاب]] شود تا بدین ترتیب هم [[خلافت]] دست به دست و [[نزاع]] برطرف شود و هم اگر [[امیر]] و [[خلیفه]] [[انصاری]] خلاف کند، [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه [[خلیفه]] [[مهاجر]] خواست برخلاف رود، [[انصار]] مانع او شوند. | ||
*[[ابوبکر]] در برابر این سخن، با بیان این که [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرموده است "[[امامان]] از [[قریش]] هستند" ضمن ایجاد [[نومیدی]] میان [[انصار]]، با زیرکی موفق شد [[اختلافات]] سابق میان [[انصار]] را که به یُمْن [[اسلام]] و [[هجرت پیامبر]] اکرم {{صل}} به [[مدینه]] از یادها رفته بود، مجدداً زنده کند و آنها را دچار [[تفرقه]] سازد. وی خطاب به [[انصار]] گفت: "ای گروه [[انصار]]، اگر [[خلیفه]] از میان شما و اوسی باشد، قطعاً خزرجیها و [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه خزرجی باشد، اوسیها و [[مهاجران]] زیر بار نخواهند رفت." آنگاه گفت: "ما از [[خویشان]] [[پیغمبر]] {{صل}} هستیم و از شجره [[نبوت]]، لذا [[خلافت]] از آن ماست." | *[[ابوبکر]] در برابر این سخن، با بیان این که [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرموده است "[[امامان]] از [[قریش]] هستند" ضمن ایجاد [[نومیدی]] میان [[انصار]]، با زیرکی موفق شد [[اختلافات]] سابق میان [[انصار]] را که به یُمْن [[اسلام]] و [[هجرت پیامبر]] اکرم {{صل}} به [[مدینه]] از یادها رفته بود، مجدداً زنده کند و آنها را دچار [[تفرقه]] سازد. وی خطاب به [[انصار]] گفت: "ای گروه [[انصار]]، اگر [[خلیفه]] از میان شما و اوسی باشد، قطعاً خزرجیها و [[مهاجران]] در برابرش خواهند ایستاد و چنانچه خزرجی باشد، اوسیها و [[مهاجران]] زیر بار نخواهند رفت." آنگاه گفت: "ما از [[خویشان]] [[پیغمبر]] {{صل}} هستیم و از شجره [[نبوت]]، لذا [[خلافت]] از آن ماست." | ||
*در این هنگام [[بشیر بن سعد]]، پسر عموی [[سعد بن عباده]] که به وی [[حسادت]] میورزید، گفت: "ای گروه [[انصار]]! بهخدا [[سوگند]] ما در [[جهاد]] با [[مشرکان]] و ترویج [[دین]] [[ | *در این هنگام [[بشیر بن سعد]]، پسر عموی [[سعد بن عباده]] که به وی [[حسادت]] میورزید، گفت: "ای گروه [[انصار]]! بهخدا [[سوگند]] ما در [[جهاد]] با [[مشرکان]] و ترویج [[دین]] [[فضیلت]] داریم، ولی این کار را جز برای [[خشنودی]] [[خدا]] و [[اطاعت]] پیامبرش نکردهایم، لذا [[شایسته]] نیست به دیگران فخر بفروشیم... [[محمد]] {{صل}} از [[قریش]] است و [[خویشان]] او به [[جانشینی]] وی سزاوارترند." [[ابوبکر]] که دید [[سیاست]] او مؤثر واقع شد، در پی سخنان [[بشیر بن سعد]] گفت: "اینک [[عمر]] و [[ابوعبیده]] اینجا حاضرند، با هر یک از آنها که خواستید [[بیعت]] کنید." [[عمر]] و [[ابوعبیده]] گفتند: "بهخدا قسم که با بودن تو که سابقه بیشتری در [[اسلام]] داری و یکی از دو تن در غار هستی، هرگز ما به چنین کاری تن نخواهیم داد. | ||
*[[اُسید بن حضیر]]، [[رئیس]] [[قبیله]] [[اوس]]، با مشاهده این وضع و شنیدن سخنان [[ابوبکر]] و [[بشیر بن سعد]]، در جمع اوسیان گفت: "بهخدا اگر خزرجیان یک بار بر شما [[حاکم]] شوند، هرگز اجازه نخواهند داد اوسیان سهمی در آن داشته باشند. بنابراین برخیزید و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کنید." | *[[اُسید بن حضیر]]، [[رئیس]] [[قبیله]] [[اوس]]، با مشاهده این وضع و شنیدن سخنان [[ابوبکر]] و [[بشیر بن سعد]]، در جمع اوسیان گفت: "بهخدا اگر خزرجیان یک بار بر شما [[حاکم]] شوند، هرگز اجازه نخواهند داد اوسیان سهمی در آن داشته باشند. بنابراین برخیزید و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کنید." | ||
*بنا به قولی، [[بشیر بن سعد]]، پس از آن سخنان به سوی [[ابوبکر]] رفت و نخستین کسی بود که با او برای [[خلافت]] [[بیعت]] کرد. اوسیها که چنین دیدند، روی رقابت سابق (که اینک با سخنان [[ابوبکر]] [[احیا]] شده بود) در پی او [[هجوم]] آوردند و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند. گروهی از خزرجیان نیز که تحت نفوذ [[بشیر بن سعد]] بودند یا تحت تأثیر سخنان او قرار گرفتند نیز با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند. [[هجوم]] [[انصار]] فریبخورده برای [[بیعت با ابوبکر]] چنان بود که نزدیک بود [[سعد بن عباده]] [[بیمار]] بر اثر ازدحام [[مردم]] لگدمال شود. پس از آن که کار [[بیعت ابوبکر]] قطعی شد، گروهی از [[انصار]] گفتند: "ما به جز [[علی]] {{ع}} با کس دیگری [[بیعت]] نخواهیم کرد"، اما صدای آنها در هیاهوی جمعیت گم شد و دیگران به آن توجه نکردند. آنگاه [[ابوبکر]] را به سوی [[مسجد]] [[پیغمبر]] {{صل}} آوردند تا دیگران نیز با او [[بیعت]] کنند. [[عمر بن خطاب]] کمر خود را بسته بود و پیشاپیش جمعیت میدوید و شعار میداد: "[[آگاه]] باشید! [[مردم]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند." سپس با فریاد [[تکبیر]] برای گرفتن [[بیعت]] عمومی وارد [[مسجد]] شدند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 459- 463.</ref>. | *بنا به قولی، [[بشیر بن سعد]]، پس از آن سخنان به سوی [[ابوبکر]] رفت و نخستین کسی بود که با او برای [[خلافت]] [[بیعت]] کرد. اوسیها که چنین دیدند، روی رقابت سابق (که اینک با سخنان [[ابوبکر]] [[احیا]] شده بود) در پی او [[هجوم]] آوردند و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند. گروهی از خزرجیان نیز که تحت نفوذ [[بشیر بن سعد]] بودند یا تحت تأثیر سخنان او قرار گرفتند نیز با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند. [[هجوم]] [[انصار]] فریبخورده برای [[بیعت با ابوبکر]] چنان بود که نزدیک بود [[سعد بن عباده]] [[بیمار]] بر اثر ازدحام [[مردم]] لگدمال شود. پس از آن که کار [[بیعت ابوبکر]] قطعی شد، گروهی از [[انصار]] گفتند: "ما به جز [[علی]] {{ع}} با کس دیگری [[بیعت]] نخواهیم کرد"، اما صدای آنها در هیاهوی جمعیت گم شد و دیگران به آن توجه نکردند. آنگاه [[ابوبکر]] را به سوی [[مسجد]] [[پیغمبر]] {{صل}} آوردند تا دیگران نیز با او [[بیعت]] کنند. [[عمر بن خطاب]] کمر خود را بسته بود و پیشاپیش جمعیت میدوید و شعار میداد: "[[آگاه]] باشید! [[مردم]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند." سپس با فریاد [[تکبیر]] برای گرفتن [[بیعت]] عمومی وارد [[مسجد]] شدند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 459- 463.</ref>. |