یقین در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←يقين در اصطلاح منقول و تصوف
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
#'''اطلاق عام:''' [[اعتقاد قطعی]] و [[تصدیق جزمی]] با [[صرف]] نظر از منشأ پیدایش آن. طبق این اصطلاح است که باورهای عموم [[مردم]] که غالبا از راه [[تقلید]] به دست آمده، [[یقین]] نامیده میشوند. همان اعتقاداتی که تا مورد تشکیک و تردید قرار نگرفته، پابرجاست و صاحبش خلاف آن را احتمال نمیدهد، ولی در صورتی که مورد مناقشه قرار گیرد، چه بسا احتمال خلاف در نفس ایشان مجال بروز پیدا کند<ref>ر.ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۱۰۱-۲.</ref>. | #'''اطلاق عام:''' [[اعتقاد قطعی]] و [[تصدیق جزمی]] با [[صرف]] نظر از منشأ پیدایش آن. طبق این اصطلاح است که باورهای عموم [[مردم]] که غالبا از راه [[تقلید]] به دست آمده، [[یقین]] نامیده میشوند. همان اعتقاداتی که تا مورد تشکیک و تردید قرار نگرفته، پابرجاست و صاحبش خلاف آن را احتمال نمیدهد، ولی در صورتی که مورد مناقشه قرار گیرد، چه بسا احتمال خلاف در نفس ایشان مجال بروز پیدا کند<ref>ر.ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۱۰۱-۲.</ref>. | ||
#'''اطلاق خاص:''' [[اعتماد]] و [[تصدیق قطعی]] که از [[تحقیق]] و [[برهان]] به دست آمده باشد و به هیچ وجه [[شک و تردید]] در آن راه نیابد<ref>ر.ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۱۰۲.</ref>. مولا [[صالح مازندرانی]] در [[تحریف]] [[یقین]] نوشته است: [[یقین]]، [[علم]] قطعی ثابتی است که با واقع مطابق باشد؛ به عبارت دیگر [[یقین]] مرکب از دو [[علم]] است: [[علم]] به [[حق]] به اضافه [[علم]] به اینکه خلافش تحقق ندارد. او این تعریف را به [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در اوصاف الاشراف نسبت داده است<ref>مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۲، ص۳۶۶.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱،ص۳۰۶-۳۰۷.</ref>. | #'''اطلاق خاص:''' [[اعتماد]] و [[تصدیق قطعی]] که از [[تحقیق]] و [[برهان]] به دست آمده باشد و به هیچ وجه [[شک و تردید]] در آن راه نیابد<ref>ر.ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۱۰۲.</ref>. مولا [[صالح مازندرانی]] در [[تحریف]] [[یقین]] نوشته است: [[یقین]]، [[علم]] قطعی ثابتی است که با واقع مطابق باشد؛ به عبارت دیگر [[یقین]] مرکب از دو [[علم]] است: [[علم]] به [[حق]] به اضافه [[علم]] به اینکه خلافش تحقق ندارد. او این تعریف را به [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در اوصاف الاشراف نسبت داده است<ref>مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۲، ص۳۶۶.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱،ص۳۰۶-۳۰۷.</ref>. | ||
==== | ====[[یقین]] در اصطلاح منقول و تصوف==== | ||
در این اصطلاح هر [[اعتقادی]] که [[قلب]] [[انسان]] را [[تسخیر]] کرده، بر [[عقل]] مستولی شود، | *در این اصطلاح هر [[اعتقادی]] که [[قلب]] [[انسان]] را [[تسخیر]] کرده، بر [[عقل]] مستولی شود، [[یقین]] نام دارد؛ بنابراین [[یقین]] در اصطلاح منقول از [[یقین]] [[فلسفی]] اخص است، زیرا علاوه بر [[باور]] قطعی بدون [[شک]]، استیلای بر [[قلب]] را نیز در [[صدق]] [[یقین]] شرط میدانند. [[یقین]] به این معنی به [[ضعف]] و [[قوت]] توصیف میشود؛ مثلا میگویند [[یقین]] فلانی به [[مرگ]]، ضعیف است، در حالی که میدانیم [[مرگ]] [[شک]] بردار نیست، و همه [[مردم]] به آن [[اعتقاد قطعی]] که گویی دارند، [[مرگ]] ولی را برخی [[باور]] به ندارند این [[اعتقاد]] و برخی خود دیگر توجه [[فکر]] نمیمرگ کنند چنان و برای [[قلب]] [[مرگ]] شان را، سازوبرگی نمیسازند، چنان [[مرگ]] میکنند. این دو گروه [[مرگ]] را به [[تسخیر]] کرده که تمام [[همت]] خود را [[صرف]] [[کسب آمادگی]] برای [[مرگ]] میکنند. این دو گروه [[مرگ]] را به یک اندازه [[باور]] دارند؛ ولی در مورد گروه اول میگوییم [[یقین]]نشان به [[مرگ]] ضعیف است و در مورد گروه دوم میگوییم [[یقینی]] [[قوی]] دارند. این توصیف فقط به این تجویز شده که [[یقین]] در این دو جمله به معنی [[اعتقادی]] است که [[قلب]] را [[تسخیر]] کرده است<ref>غزالی، احیاء العلوم، ج۱، ص۱۰۲.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱،ص۳۰۷-۳۰۸.</ref>. | ||
====[[یقین]] در اصطلاح [[اخلاق]]==== | |||
و همه [[مردم]] به آن [[اعتقاد قطعی]] که گویی دارند، [[مرگ]] ولی را برخی [[باور]] به ندارند این [[اعتقاد]] و برخی خود دیگر توجه [[فکر]] نمیمرگ کنند چنان و برای [[قلب]] [[مرگ]] شان را، سازوبرگی نمیسازند، چنان [[مرگ]] | * [[یقین]] در اصطلاح [[اخلاق]]، از اصطلاح منقول نیز خاصتر است؛ چرا که مقصود از [[یقین]] در این اصطلاح، [[یقینی]] است که به [[باورها]] و آموزههای [[عقیدتی]] [[دین]] تعلق گیرد. علمای [[اخلاق]] در تعریف [[یقین]] آوردهاند: [[یقین]] عبارت است از [[معرفتی]] خاص که به آموزههای [[شریعت]] تعلق گیرد<ref>محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. | ||
*بنابراین [[ارزش]] [[اخلاقی]] [[یقین]] تنها از حیث مقابله با [[شک]] نیست، بلکه بیشتر مرهون متعلق و مجرای [[یقین]] است. توضیح اینکه [[یقین]] به خودی خود – به هر حقیقتی تعلق گیرد – [[ارزشمند]] است؛ چون [[علم]] است و [[روشنایی]] که بر [[تاریکی]] [[شک]] و [[جهل]] [[برتری]] دارد؛ ولی این [[ارزش]] وقتی مضاعف میشود که به [[آموزههای دینی]] مثل مبدا و [[معاد]] تعلق گیرد. [[هدف]] از طرح این بحث در [[علم اخلاق]]، بارور شدن [[جان آدمی]] به چنین [[یقینی]] است. عالم [[اخلاقی]] [[وظیفه]] خود را در این حیطه میبیند که نخست [[شک]] را از مخاطب خود بزداید و سپس زمینه استیلای [[باورهای دینی]] بر نفس ایشان را فراهم کند<ref>غزالی، احیاء العلوم، ج۱، ص۱۰۲.</ref>. این روشی است که از [[رسول خدا]]{{صل}} و [[پیشوایان معصوم]] [[دین]]{{ع}} به یادگار مانده است. | |||
[[یقین]] در اصطلاح [[اخلاق]]، از اصطلاح منقول نیز خاصتر است؛ | *[[یقین]] در زبان [[روایات]] نیز به [[اعتقاد]] [[دینی]] انصراف دارد، چنانکه میتوان گفت یک اصطلاح تلقی میشود<ref>ر.ک: محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی.</ref> و هم از این روست که در [[روایات یقین]] را با [[ایمان]] و [[تقوا]] مقایسه میکنند<ref>این روایات به زودی نقل خواهد شد.</ref>، که دو اصطلاح کاملا [[دینی]] و نام دو مرتبه [[معنوی]] هستند. [[رسول خدا]]{{صل}} میفرماید: "[[یقین]] همه [[ایمان]] است"<ref>{{متن حدیث|اَلْيَقِينُ اَلْإِيمَانُ كُلُّهُ}}؛ حاکم نیشابوری، مستدرک ج۲، ص۴۴۶؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۲، ص۸۸</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱،ص۳۰۸-۳۰۹.</ref>. | ||
بنابراین [[ارزش]] [[اخلاقی]] [[یقین]] تنها از حیث مقابله با [[شک]] نیست، بلکه بیشتر مرهون متعلق و مجرای [[یقین]] است. توضیح اینکه [[یقین]] به خودی خود – به هر حقیقتی تعلق گیرد – [[ارزشمند]] است؛ چون [[علم]] است و [[روشنایی]] که بر [[تاریکی]] [[شک]] و [[جهل]] [[برتری]] دارد؛ ولی این [[ارزش]] وقتی مضاعف میشود که به [[آموزههای دینی]] مثل مبدا و [[معاد]] تعلق گیرد. [[هدف]] از طرح این بحث در [[علم اخلاق]]، | |||
{{متن حدیث|اَلْيَقِينُ اَلْإِيمَانُ كُلُّهُ}} | |||
[[ | |||
==راه بهدست آوردن [[یقین]]== | ==راه بهدست آوردن [[یقین]]== |