پرش به محتوا

مثل: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۰
جز
جایگزینی متن - 'بری' به 'بری'
جز (جایگزینی متن - 'میفرماید' به 'می‌فرماید')
جز (جایگزینی متن - 'بری' به 'بری')
خط ۱۴: خط ۱۴:
#{{متن قرآن|مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«داستان (بخشش) آنان که دارایی‌های خود را در راه خداوند می‌بخشند چون دانه‌ای است که هفت خوشه بر آورده باشد، در هر خوشه صد دانه و خداوند برای هر که بخواهد (آن را) چند برابر می‌گرداند و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۱.</ref>.
#{{متن قرآن|مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«داستان (بخشش) آنان که دارایی‌های خود را در راه خداوند می‌بخشند چون دانه‌ای است که هفت خوشه بر آورده باشد، در هر خوشه صد دانه و خداوند برای هر که بخواهد (آن را) چند برابر می‌گرداند و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۱.</ref>.
#{{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}}<ref>«و داستان (بخشش) کسانی که دارایی‌های خود را در جست و جوی خشنودی خداوند و برای استواری (نیّت خالصانه) خودشان می‌بخشند، همچون باغساری بر پشته‌واره‌ای است که بارانی تند - و اگر نه بارانی تند، بارانی نرمریز- بدان برسد و میوه‌هایش را دوچندان کند و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۶۵.</ref>. '''نکته''': مثال کسانی که اموالشان را برای طلب [[خشنودی خدا]]، و [[استواری]] روحشان، [[مصرف]] می‌کنند {{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} هم‌چون مثال [[باغی]] است که بر مکان بلندی قرار دارد و رگباری بر آن زند، و میوه‌هایش را دو چندان دهد. و اگر رگباری بر آن نزند، پس بارانی ریز به آن می‌رسد {{متن قرآن|كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ}} و [[خدا]] به آن‌چه انجام می‌دهید، بیناست {{متن قرآن|وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} [[آیت‌الله]] طالقانی مینویسد: همین که {{متن قرآن|ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}} خود حاصل یا تحصیل شد، تثبیت نفس، تحصیل یا حاصل می‌شود و هر چه [[گذشت]] و [[انفاق در راه خدا]] و برای مرضاتش ادامه یابد، نفس اثرپذیر، از تأثیر و [[نفوذ]] [[حب]] [[مال]] بیشتر رها می‌شود و با اتکاء به قوای [[معنوی]] خود، بیشتر [[ثبات]] می‌یابد و هر چه [[محبت مال]] و خودداری از [[انفاق]] سخت‌تر شود، [[تزلزل]] [[نفسانی]] بیشتر می‌گردد؛ زیرا [[مال]] خود اعتباری ناشی از ماده اشیاء و نموداری از آن است و چون هر پدیده مادی پیوسته متغیر و ناپایدار می‌باشد، شخص پیوسته به آن، و نفس ترکیب شده، با آن نمی‌تواند [[ثبات]] و اطمینانی داشته باشد. چنان که تغییرات اعتباری و زیر و رو و بالا و پائین شدن [[مال]] متکی به آن را - مانند سرنشین قایق سبک و در میان دریای طوفانی - پیوسته دستخوش امواج می‌دارد. افراد و [[اجتماعی]] که به جای اتکاء به سرمایه‌های [[معنوی]] و ذاتی، متکی به [[مال]] و [[سرمایه]] مادی شدند، به مقیاس نوسان و بالا و پائین شدن [[ارزش‌ها]] و [[تغییر]] بورس‌ها، خود در حال نوسان و بالا و پائین شدن است. [[خانه]] مجلل بر جلالش می‌افزاید و در ماشین نو و گران، خود را سرفراز و گران قیمت می‌پندارد، چون لباسش نو شود سرش بالا می‌رود و چون کهنه باشد سرفکنده است چون ساعتش بشکند و ساختمانش ویران شود و ملکش را سیل برد، دلش می‌شکند و هستی‌اش ویران می‌شود و خودش را در معرض سیل می‌نگرد. راه تثبیت نفس و احراز [[شخصیت]] مستقل - برای [[انسانی]] که این‌گونه با [[مال]] پیوند و ترکیب یافته - همین [[انفاق]] با [[اخلاص]] و بدون نظر به [[پاداش دنیوی]] است. لازمه اینگونه [[انفاق]]، ایجاد رابطه تولید و [[حاکمیت]] بر [[مال]] و [[قطع]] رشته‌های علاقه [[حاکم]] و نافذ [[مال]] می‌باشد. مانند جنین رسیده که هر چه رگ‌ها و پیوندهایش با رحم [[مادر]] [[قطع]] شود، اتکایش به قوا و جهازات بدنی خود بیشتر می‌شود تا مولودی [[قائم]] بخود و جهاز تنفس و [[تغذیه]] خود می‌گردد. شخص انفاق‌کننده، پیوسته در رحم [[طبیعت]] پرورش می‌یابد و از آن می‌گیرد و می‌دهد و به‌تدریج پیوند و ترکیب خود را [[قطع]] می‌کند تا مولود مستقل و تثبیت شده‌ای گردد و به پای قوای ذاتی خود بایستد و [[حاکم]] بر [[طبیعت]] و [[مال]] شود و استعدادهای درونی و انسانی‌اش رویش یابد<ref>پرتوی از قرآن، ج۲، ص۲۳۴.</ref>.
#{{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}}<ref>«و داستان (بخشش) کسانی که دارایی‌های خود را در جست و جوی خشنودی خداوند و برای استواری (نیّت خالصانه) خودشان می‌بخشند، همچون باغساری بر پشته‌واره‌ای است که بارانی تند - و اگر نه بارانی تند، بارانی نرمریز- بدان برسد و میوه‌هایش را دوچندان کند و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۶۵.</ref>. '''نکته''': مثال کسانی که اموالشان را برای طلب [[خشنودی خدا]]، و [[استواری]] روحشان، [[مصرف]] می‌کنند {{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} هم‌چون مثال [[باغی]] است که بر مکان بلندی قرار دارد و رگباری بر آن زند، و میوه‌هایش را دو چندان دهد. و اگر رگباری بر آن نزند، پس بارانی ریز به آن می‌رسد {{متن قرآن|كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ}} و [[خدا]] به آن‌چه انجام می‌دهید، بیناست {{متن قرآن|وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}} [[آیت‌الله]] طالقانی مینویسد: همین که {{متن قرآن|ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}} خود حاصل یا تحصیل شد، تثبیت نفس، تحصیل یا حاصل می‌شود و هر چه [[گذشت]] و [[انفاق در راه خدا]] و برای مرضاتش ادامه یابد، نفس اثرپذیر، از تأثیر و [[نفوذ]] [[حب]] [[مال]] بیشتر رها می‌شود و با اتکاء به قوای [[معنوی]] خود، بیشتر [[ثبات]] می‌یابد و هر چه [[محبت مال]] و خودداری از [[انفاق]] سخت‌تر شود، [[تزلزل]] [[نفسانی]] بیشتر می‌گردد؛ زیرا [[مال]] خود اعتباری ناشی از ماده اشیاء و نموداری از آن است و چون هر پدیده مادی پیوسته متغیر و ناپایدار می‌باشد، شخص پیوسته به آن، و نفس ترکیب شده، با آن نمی‌تواند [[ثبات]] و اطمینانی داشته باشد. چنان که تغییرات اعتباری و زیر و رو و بالا و پائین شدن [[مال]] متکی به آن را - مانند سرنشین قایق سبک و در میان دریای طوفانی - پیوسته دستخوش امواج می‌دارد. افراد و [[اجتماعی]] که به جای اتکاء به سرمایه‌های [[معنوی]] و ذاتی، متکی به [[مال]] و [[سرمایه]] مادی شدند، به مقیاس نوسان و بالا و پائین شدن [[ارزش‌ها]] و [[تغییر]] بورس‌ها، خود در حال نوسان و بالا و پائین شدن است. [[خانه]] مجلل بر جلالش می‌افزاید و در ماشین نو و گران، خود را سرفراز و گران قیمت می‌پندارد، چون لباسش نو شود سرش بالا می‌رود و چون کهنه باشد سرفکنده است چون ساعتش بشکند و ساختمانش ویران شود و ملکش را سیل برد، دلش می‌شکند و هستی‌اش ویران می‌شود و خودش را در معرض سیل می‌نگرد. راه تثبیت نفس و احراز [[شخصیت]] مستقل - برای [[انسانی]] که این‌گونه با [[مال]] پیوند و ترکیب یافته - همین [[انفاق]] با [[اخلاص]] و بدون نظر به [[پاداش دنیوی]] است. لازمه اینگونه [[انفاق]]، ایجاد رابطه تولید و [[حاکمیت]] بر [[مال]] و [[قطع]] رشته‌های علاقه [[حاکم]] و نافذ [[مال]] می‌باشد. مانند جنین رسیده که هر چه رگ‌ها و پیوندهایش با رحم [[مادر]] [[قطع]] شود، اتکایش به قوا و جهازات بدنی خود بیشتر می‌شود تا مولودی [[قائم]] بخود و جهاز تنفس و [[تغذیه]] خود می‌گردد. شخص انفاق‌کننده، پیوسته در رحم [[طبیعت]] پرورش می‌یابد و از آن می‌گیرد و می‌دهد و به‌تدریج پیوند و ترکیب خود را [[قطع]] می‌کند تا مولود مستقل و تثبیت شده‌ای گردد و به پای قوای ذاتی خود بایستد و [[حاکم]] بر [[طبیعت]] و [[مال]] شود و استعدادهای درونی و انسانی‌اش رویش یابد<ref>پرتوی از قرآن، ج۲، ص۲۳۴.</ref>.
#{{متن قرآن|الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«آنان که ربا می‌خورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمی‌خیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان می‌گویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.</ref>. '''نکته''': [[خداوند]] در یک [[تشبیه]] گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم می‌سازد، می‌فرماید: کسانی که [[ربا]] می‌خورند {{متن قرآن|الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا}} بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس [[شیطان]] با او دیوانه شده و نمی‌تواند [[تعادل]] خود را [[حفظ]] کند، {{متن قرآن|لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ}} گاه به [[زمین]] می‌خورد و گاه بر می‌خیزد [[ربا]] در مقابل [[انفاق]] و رباخوار در مقابل منفق است. از این‌رو این [[آیات]] با [[آیات]] [[انفاق]] تناسب [[تقابل]] و تضاد دارد: منفق، از خود و علاقه [[مالی]] خود می‌گذرد و باز و گسترده می‌شود و به دیگران مایه حیاتی می‌دهد و آن را چون [[خون]] در [[بدن]] [[اجتماع]] به گردش در می‌آورد و استعدادها را شکوفان و چهره‌ها را باز می‌گرداند و [[روابط]] را در پایه [[محبت]] و [[پیوستگی]] [[دل‌ها]] و [[همکاری]] [[استوار]] می‌سازد و با دادن [[مال]] و [[فکر]] و [[همت]] خود و بی‌نظر به [[پاداش]] و [[منت]]، محیط خرم و مثمر فراهم می‌کند: {{متن قرآن|كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ}} در مقابل، رباخوار که بی‌هیچ [[خدمت]] و عملی مایه حیاتی دیگران را می‌مکد و در خود انباشته می‌کند و به درون خود می‌پیچد و راکد و مخبط می‌شود و استعدادها را خشک و [[دل‌ها]] را پر از [[کینه]] و [[خشم]] و [[روابط]] [[فطری]] و طبیعی را آن چنان گسیخته می‌سازد تا در یک سو طبقه سودپرست و [[ستمگر]] و [[خشن]] و در سوی دیگر طبقه ستمزده و رنجور و در بند پدید می‌آید. و همین آغاز شکاف و صف‌بندی [[اجتماعی]] است که در پی آن نیروهای [[معنوی]] و مادی یکسر مصروف ستیزه و نگهداری طبقه می‌شود و سپس [[انقلاب]] و جنگ‌های محدود و نامحدود. {{متن قرآن|لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ}} [[تمثیل]] و تصویری از [[اندیشه]] و [[روحیه]] و راه و روش [[ربا]] [[خوار]] است. چون این [[تمثیل]]، مطلق آمده، نشاید که فقط درباره [[آخرت]] و [[زندگی]] واپسین رباخوار باشد. [[حصر]] این [[تمثیل]]، إشعار به این واقعیت دارد که هر کسی را قیامی است و [[قیام]] رباخوار بدین‌گونه است؛ زیرا محرکات درونی و استعدادهای در حال [[رشد]] و انگیزه‌های [[نیازمندی]]، پیوسته [[انسان]] را به [[قیام]] [[قوای فکری]] و عملی می‌دارد و همین که روی به سوی هدف‌های [[برتر]] و در مسیر و [[سنن]] طبیعی و [[اجتماعی]] واقع و هماهنگ شد، با [[قیام]] مستقیم و در راه [[رشد]] قوا و تولید و [[مصرف]] و خیر و با قدم‌های ثابت پیش می‌رود. و چون رباخواری، [[انحراف]] از این مسیر [[انسانی]] و طبیعی است، رباخوار دچار خبط‌زدگی در [[اندیشه]] و [[آشفتگی]] می‌شود. او [[مال]] را که [[وسیله]] تحرک و [[رشد]] همه‌جانبه [[فرد]] و [[اجتماع]] است، چون هدفی می‌پندارد که همی برای جمع و تمرکز آن به هر راه که باشد باید بکوشد. و نزدیکترین راه برای او همین [[ربا]] است که بدون زحمت و [[خدمت]]، [[خون]] طبقه مولد و کوشا را بمکد و به پیکر ناموزون خود افزاید و استعدادهای روحی‌اش راکد بماند. و آن‌چنان [[خوی]] [[سودجویی]] [[فکر]] و مشاعر او را می‌گیرد که [[اندیشه]] و پروانه خیالش جز در محور آن نمی‌چرخد و در نظرگاه او مقیاس همه [[ارزش‌ها]] همین سود می‌شود و می‌کوشد که همه مواهب [[عقلی]] و [[انسانی]] و [[قوانین]] و [[نظامات]] و معلومات و کار و تولید را برای سود [[بری]] خود استخدام کند. و چون روش و [[منش]] او با [[سنن]] طبیعی و [[مصالح]] [[مردم]] تضاد دارد و [[دشمنی]] قربانی‌شدگان و ستمزدگان را نسبت به خود [[احساس]] می‌کند، [[خوی]] کینه‌جویی و بداندیشی نسبت به [[مردم]] نیز در او [[راسخ]] می‌شود. از ترکیب [[خوی]] [[سودجویی]] و [[کینه‌توزی]] نامحدود، [[خوی]] درّندگی و [[حسد]] و [[تملق]] و [[عقده]] [[حقارت]] و بزرگ‌بینی در درونش ریشه می‌گیرد. از این پس دیگر نه [[بینش]] روشنی دارد که راه تعالی و کمال را دریابد و نه [[وجدان]] [[بیداری]] که [[احساس]] به [[رحمت]] و عطف به دیگران داشته باشد. پیوسته چهره‌اش دگرگون می‌گردد. گاه [[خوی]] درندگی و قدرت‌نمایی، گاه [[زبونی]] و [[تملق]]، تا محیط زندگی‌اش چگونه باشد و با چه کسانی روبه‌رو شود؟ در هر حال، پیوسته در [[نگرانی]] و [[آشفتگی]] به سر می‌برد و به خود می‌پیچد. این حالات در گفتار و [[کردار]] و حرکات چشم و دست و پایش نمایان است<ref>پرتوی از قرآن، ج۲، ص۲۵۳.</ref>:
#{{متن قرآن|الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«آنان که ربا می‌خورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمی‌خیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان می‌گویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.</ref>. '''نکته''': [[خداوند]] در یک [[تشبیه]] گویا و رسا، حال رباخواران را مجسم می‌سازد، می‌فرماید: کسانی که [[ربا]] می‌خورند {{متن قرآن|الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا}} بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماس [[شیطان]] با او دیوانه شده و نمی‌تواند [[تعادل]] خود را [[حفظ]] کند، {{متن قرآن|لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ}} گاه به [[زمین]] می‌خورد و گاه بر می‌خیزد [[ربا]] در مقابل [[انفاق]] و رباخوار در مقابل منفق است. از این‌رو این [[آیات]] با [[آیات]] [[انفاق]] تناسب [[تقابل]] و تضاد دارد: منفق، از خود و علاقه [[مالی]] خود می‌گذرد و باز و گسترده می‌شود و به دیگران مایه حیاتی می‌دهد و آن را چون [[خون]] در [[بدن]] [[اجتماع]] به گردش در می‌آورد و استعدادها را شکوفان و چهره‌ها را باز می‌گرداند و [[روابط]] را در پایه [[محبت]] و [[پیوستگی]] [[دل‌ها]] و [[همکاری]] [[استوار]] می‌سازد و با دادن [[مال]] و [[فکر]] و [[همت]] خود و بی‌نظر به [[پاداش]] و [[منت]]، محیط خرم و مثمر فراهم می‌کند: {{متن قرآن|كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ}} در مقابل، رباخوار که بی‌هیچ [[خدمت]] و عملی مایه حیاتی دیگران را می‌مکد و در خود انباشته می‌کند و به درون خود می‌پیچد و راکد و مخبط می‌شود و استعدادها را خشک و [[دل‌ها]] را پر از [[کینه]] و [[خشم]] و [[روابط]] [[فطری]] و طبیعی را آن چنان گسیخته می‌سازد تا در یک سو طبقه سودپرست و [[ستمگر]] و [[خشن]] و در سوی دیگر طبقه ستمزده و رنجور و در بند پدید می‌آید. و همین آغاز شکاف و صف‌بندی [[اجتماعی]] است که در پی آن نیروهای [[معنوی]] و مادی یکسر مصروف ستیزه و نگهداری طبقه می‌شود و سپس [[انقلاب]] و جنگ‌های محدود و نامحدود. {{متن قرآن|لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ}} [[تمثیل]] و تصویری از [[اندیشه]] و [[روحیه]] و راه و روش [[ربا]] [[خوار]] است. چون این [[تمثیل]]، مطلق آمده، نشاید که فقط درباره [[آخرت]] و [[زندگی]] واپسین رباخوار باشد. [[حصر]] این [[تمثیل]]، إشعار به این واقعیت دارد که هر کسی را قیامی است و [[قیام]] رباخوار بدین‌گونه است؛ زیرا محرکات درونی و استعدادهای در حال [[رشد]] و انگیزه‌های [[نیازمندی]]، پیوسته [[انسان]] را به [[قیام]] [[قوای فکری]] و عملی می‌دارد و همین که روی به سوی هدف‌های [[برتر]] و در مسیر و [[سنن]] طبیعی و [[اجتماعی]] واقع و هماهنگ شد، با [[قیام]] مستقیم و در راه [[رشد]] قوا و تولید و [[مصرف]] و خیر و با قدم‌های ثابت پیش می‌رود. و چون رباخواری، [[انحراف]] از این مسیر [[انسانی]] و طبیعی است، رباخوار دچار خبط‌زدگی در [[اندیشه]] و [[آشفتگی]] می‌شود. او [[مال]] را که [[وسیله]] تحرک و [[رشد]] همه‌جانبه [[فرد]] و [[اجتماع]] است، چون هدفی می‌پندارد که همی برای جمع و تمرکز آن به هر راه که باشد باید بکوشد. و نزدیکترین راه برای او همین [[ربا]] است که بدون زحمت و [[خدمت]]، [[خون]] طبقه مولد و کوشا را بمکد و به پیکر ناموزون خود افزاید و استعدادهای روحی‌اش راکد بماند. و آن‌چنان [[خوی]] [[سودجویی]] [[فکر]] و مشاعر او را می‌گیرد که [[اندیشه]] و پروانه خیالش جز در محور آن نمی‌چرخد و در نظرگاه او مقیاس همه [[ارزش‌ها]] همین سود می‌شود و می‌کوشد که همه مواهب [[عقلی]] و [[انسانی]] و [[قوانین]] و [[نظامات]] و معلومات و کار و تولید را برای سود بری خود استخدام کند. و چون روش و [[منش]] او با [[سنن]] طبیعی و [[مصالح]] [[مردم]] تضاد دارد و [[دشمنی]] قربانی‌شدگان و ستمزدگان را نسبت به خود [[احساس]] می‌کند، [[خوی]] کینه‌جویی و بداندیشی نسبت به [[مردم]] نیز در او [[راسخ]] می‌شود. از ترکیب [[خوی]] [[سودجویی]] و [[کینه‌توزی]] نامحدود، [[خوی]] درّندگی و [[حسد]] و [[تملق]] و [[عقده]] [[حقارت]] و بزرگ‌بینی در درونش ریشه می‌گیرد. از این پس دیگر نه [[بینش]] روشنی دارد که راه تعالی و کمال را دریابد و نه [[وجدان]] [[بیداری]] که [[احساس]] به [[رحمت]] و عطف به دیگران داشته باشد. پیوسته چهره‌اش دگرگون می‌گردد. گاه [[خوی]] درندگی و قدرت‌نمایی، گاه [[زبونی]] و [[تملق]]، تا محیط زندگی‌اش چگونه باشد و با چه کسانی روبه‌رو شود؟ در هر حال، پیوسته در [[نگرانی]] و [[آشفتگی]] به سر می‌برد و به خود می‌پیچد. این حالات در گفتار و [[کردار]] و حرکات چشم و دست و پایش نمایان است<ref>پرتوی از قرآن، ج۲، ص۲۵۳.</ref>:
#{{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>. '''نکته''': مثل [[عیسی]] نزد [[خدا]] همچون مثل [[آدم]] است که او را از [[خاک]] آفرید، سپس به او فرمود: موجود باش، او نیز بلافاصله موجود شد {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}} بنابراین، اگر [[مسیح]] بدون [[پدر]] به [[دنیا]] آمد، جای تعجب نیست، زیرا موضوع [[آدم]]{{ع}} از این هم شگفت‌انگیزتر بود، او بدون [[پدر]] و [[مادر]] به [[دنیا]] آمد، سپس به غافلان می‌فهماند که هر کاری در برابر [[اراده]] [[حق]]، سهل و آسان است تنها کافی است بفرماید: موجود باش آن هم موجود می‌شود در [[آفرینش آدم]]، مانند دیگر پدیده‌های [[جهان]] [[طبیعت]]، دو بعد وجود دارد: بعد مادی که از [[خاک]] و دیگر مواد [[طبیعت]] است و بعد امری که از [[قدرت]] فاعلی است و همی صورت و کمال می‌بخشد و پیش می‌برد. هر پدیده [[مادّی]] این دو بعد را داراست: {{متن قرآن|وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«پدیدآور آسمان‌ها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.</ref>، {{متن قرآن|خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«و اوست آن کس که آسمان‌ها و زمین را به درستی آفرید و روزی که فرماید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره انعام، آیه ۷۳.</ref>، [[آدم]] و [[عیسی]] و همه گزیدگان، مانند دیگر پدیده‌های [[جهان]]، از این دو بعد برآمده‌اند و [[تکامل]] یافته‌اند: {{متن قرآن|خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}} [[آیات قرآن]]، پی در پی آفاق و ابعاد [[آفرینش]] را می‌نمایاند تا ذهن‌های بسته شده و واپس رفته باز شوند و هر چیزی را به جای خود بشناسند و جز [[کمال مطلق]] و مبدأ امر و [[خلق]] را نپرستند و از گزیدگان [[پیروی]] کنند، نه چون [[مسیحیان]] [[عیسی]] را به [[مقام]] خدایی رسانند و نه چون [[یهودیان]] او را [[مفسد]] و سزاوار [[صلیب]]. آن [[مسیحی]] که از [[وحشت]] [[دستگیری]] فرار کرد و یا به نوشته [[اناجیل]] دستگیر شد و آن همه مورد [[اهانت]] و ضرب و شتم سخریّه قرار گرفت و دم فرو بست و با زبان هم از خود [[دفاع]] نکرد و در ردیف دزدان و راهزنان به [[صلیب]] آویخته شد، چندی نپایید که به گونه [[الوهیت]] درآمد. پس از سال‌ها که [[مسیحیت]] متوجه این تضاد [[الوهیت]] و [[اهانت]] شد، [[ناتوانی]] و شکنجه‌های [[عیسی]] و [[مصلوب]] شدنش را توجیه کرد که برای جبران [[گناهان]] [[بشر]] بود و [[تاریخ]] این [[گناه]] بخشی را تا [[بخشش]] [[گناه]] [[آدم]] به عقب بردند! چرا؟ چون [[مسیحیان]] هم مانند [[رومیان]] و [[یونانیان]] و اسرائیلیان و [[ایرانیان]]، از توده‌های [[مستضعف]] و بهره‌ده و [[جمود]] یافته [[بت‌پرست]] یا آتش‌پرست و شخص‌پرست بودند که همه اینها قهرمانان و [[سلاطین]] را [[فرزند خدا]] و فوق [[بشر]] می‌پنداشتند. اسرائیلیان، [[پیمبران]] را [[خدا]] زاده و خود را “شعب اللَّه” و [[خویشاوند]] “یهوّه”، [[ایرانیان]]، [[سلاطین]] را: “دارنده فرّه ایزدی، مهر یزدانی، زاده‌های اهورامزدا”، تا یونان و [[روم]] تا [[هند]] و چین تا همه [[دنیا]]... پس [[مسیحیان]] که گروه نوخاسته‌ای از همین [[مردم]] بودند نباید عقب بمانند و خدای محسوس و ملموس نداشته باشند: مانند رعیت‌های ده‌نشین و چشم و گوش بسته که ارباب و کدخدای ده خود را ارباب [[جهان]] و کدخدای بزرگ [[دنیا]] می‌پندارند و [[فرمان]] او را [[فرمان خدا]]. پس از مردن [[پیمبر]] و یا [[ولیّ]] و یا قدرتمند، این [[عظمت]] [[الوهیت]] بیشتر اوج می‌گیرد. چون [[جسم]] و لوازم آن و [[ضعف‌ها]] از چشم‌ها [[پنهان]] می‌شود، متولیانی دست به کار می‌شوند و برای تثبیت [[ولایت]] خود و بهره‌کشی از [[عواطف]] [[مردم]]، [[مقام]] [[الوهیت]] او را بالاتر می‌برند و برای هر قبری صدها [[کرامت]] و [[خواب]] می‌سازند که صاحب [[قبر]] در [[خواب]] هم ندیده بود تا هم [[عوام]] را در اوهام [[غرق]] کنند و ته‌مانده کار [[بیچارگان]] و ته کیسه درماندگان و پیر [[زنان]] را بربایند و هم عقده‌ها را بگشایند که مبادا متراکم شود، و عقل‌های [[فطری]] و استعدادهای [[انسانی]] را ببندند که مبادا باز شود. خداسازی‌ها و شرک‌ها با گونه‌های گوناگون را همین متولیان و نگهبانان و افسون‌گران می‌آرایند و پرداخت می‌کنند تا حواس و اوهام [[مردم]] را بر [[عقل]] و [[اندیشه]] چیره دارند و استعدادهای محرّک به کمال را بند آرند. در مقابل آن [[توحید]] در [[شناخت]] و [[عبادت]] و در جهت حرکت [[قوای روحی]] و [[اجتماعی]] است که دیده‌ها را باز و استعدادها را برمی‌انگیزد و امتیازات را برمی‌دارد و درهای [[برکات]] را به روی همه می‌گشاید: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}}<ref>«و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.</ref>. و همین بود منظور از [[حکمت]] [[بعثت پیامبران]]: {{متن حدیث|لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref>؛ و همین پیوسته [[حق]] است و از جانب خدای مربی - نه اوهام [[مردم]] و خداسازان. {{متن قرآن|الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}}<ref>«حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش!» سوره آل عمران، آیه ۶۰.</ref><ref>پرتوی از قرآن، ج۵، ص۱۶۶.</ref>.
#{{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بی‌درنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.</ref>. '''نکته''': مثل [[عیسی]] نزد [[خدا]] همچون مثل [[آدم]] است که او را از [[خاک]] آفرید، سپس به او فرمود: موجود باش، او نیز بلافاصله موجود شد {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}} بنابراین، اگر [[مسیح]] بدون [[پدر]] به [[دنیا]] آمد، جای تعجب نیست، زیرا موضوع [[آدم]]{{ع}} از این هم شگفت‌انگیزتر بود، او بدون [[پدر]] و [[مادر]] به [[دنیا]] آمد، سپس به غافلان می‌فهماند که هر کاری در برابر [[اراده]] [[حق]]، سهل و آسان است تنها کافی است بفرماید: موجود باش آن هم موجود می‌شود در [[آفرینش آدم]]، مانند دیگر پدیده‌های [[جهان]] [[طبیعت]]، دو بعد وجود دارد: بعد مادی که از [[خاک]] و دیگر مواد [[طبیعت]] است و بعد امری که از [[قدرت]] فاعلی است و همی صورت و کمال می‌بخشد و پیش می‌برد. هر پدیده [[مادّی]] این دو بعد را داراست: {{متن قرآن|وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«پدیدآور آسمان‌ها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.</ref>، {{متن قرآن|خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«و اوست آن کس که آسمان‌ها و زمین را به درستی آفرید و روزی که فرماید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره انعام، آیه ۷۳.</ref>، [[آدم]] و [[عیسی]] و همه گزیدگان، مانند دیگر پدیده‌های [[جهان]]، از این دو بعد برآمده‌اند و [[تکامل]] یافته‌اند: {{متن قرآن|خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}} [[آیات قرآن]]، پی در پی آفاق و ابعاد [[آفرینش]] را می‌نمایاند تا ذهن‌های بسته شده و واپس رفته باز شوند و هر چیزی را به جای خود بشناسند و جز [[کمال مطلق]] و مبدأ امر و [[خلق]] را نپرستند و از گزیدگان [[پیروی]] کنند، نه چون [[مسیحیان]] [[عیسی]] را به [[مقام]] خدایی رسانند و نه چون [[یهودیان]] او را [[مفسد]] و سزاوار [[صلیب]]. آن [[مسیحی]] که از [[وحشت]] [[دستگیری]] فرار کرد و یا به نوشته [[اناجیل]] دستگیر شد و آن همه مورد [[اهانت]] و ضرب و شتم سخریّه قرار گرفت و دم فرو بست و با زبان هم از خود [[دفاع]] نکرد و در ردیف دزدان و راهزنان به [[صلیب]] آویخته شد، چندی نپایید که به گونه [[الوهیت]] درآمد. پس از سال‌ها که [[مسیحیت]] متوجه این تضاد [[الوهیت]] و [[اهانت]] شد، [[ناتوانی]] و شکنجه‌های [[عیسی]] و [[مصلوب]] شدنش را توجیه کرد که برای جبران [[گناهان]] [[بشر]] بود و [[تاریخ]] این [[گناه]] بخشی را تا [[بخشش]] [[گناه]] [[آدم]] به عقب بردند! چرا؟ چون [[مسیحیان]] هم مانند [[رومیان]] و [[یونانیان]] و اسرائیلیان و [[ایرانیان]]، از توده‌های [[مستضعف]] و بهره‌ده و [[جمود]] یافته [[بت‌پرست]] یا آتش‌پرست و شخص‌پرست بودند که همه اینها قهرمانان و [[سلاطین]] را [[فرزند خدا]] و فوق [[بشر]] می‌پنداشتند. اسرائیلیان، [[پیمبران]] را [[خدا]] زاده و خود را “شعب اللَّه” و [[خویشاوند]] “یهوّه”، [[ایرانیان]]، [[سلاطین]] را: “دارنده فرّه ایزدی، مهر یزدانی، زاده‌های اهورامزدا”، تا یونان و [[روم]] تا [[هند]] و چین تا همه [[دنیا]]... پس [[مسیحیان]] که گروه نوخاسته‌ای از همین [[مردم]] بودند نباید عقب بمانند و خدای محسوس و ملموس نداشته باشند: مانند رعیت‌های ده‌نشین و چشم و گوش بسته که ارباب و کدخدای ده خود را ارباب [[جهان]] و کدخدای بزرگ [[دنیا]] می‌پندارند و [[فرمان]] او را [[فرمان خدا]]. پس از مردن [[پیمبر]] و یا [[ولیّ]] و یا قدرتمند، این [[عظمت]] [[الوهیت]] بیشتر اوج می‌گیرد. چون [[جسم]] و لوازم آن و [[ضعف‌ها]] از چشم‌ها [[پنهان]] می‌شود، متولیانی دست به کار می‌شوند و برای تثبیت [[ولایت]] خود و بهره‌کشی از [[عواطف]] [[مردم]]، [[مقام]] [[الوهیت]] او را بالاتر می‌برند و برای هر قبری صدها [[کرامت]] و [[خواب]] می‌سازند که صاحب [[قبر]] در [[خواب]] هم ندیده بود تا هم [[عوام]] را در اوهام [[غرق]] کنند و ته‌مانده کار [[بیچارگان]] و ته کیسه درماندگان و پیر [[زنان]] را بربایند و هم عقده‌ها را بگشایند که مبادا متراکم شود، و عقل‌های [[فطری]] و استعدادهای [[انسانی]] را ببندند که مبادا باز شود. خداسازی‌ها و شرک‌ها با گونه‌های گوناگون را همین متولیان و نگهبانان و افسون‌گران می‌آرایند و پرداخت می‌کنند تا حواس و اوهام [[مردم]] را بر [[عقل]] و [[اندیشه]] چیره دارند و استعدادهای محرّک به کمال را بند آرند. در مقابل آن [[توحید]] در [[شناخت]] و [[عبادت]] و در جهت حرکت [[قوای روحی]] و [[اجتماعی]] است که دیده‌ها را باز و استعدادها را برمی‌انگیزد و امتیازات را برمی‌دارد و درهای [[برکات]] را به روی همه می‌گشاید: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ}}<ref>«و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.</ref>. و همین بود منظور از [[حکمت]] [[بعثت پیامبران]]: {{متن حدیث|لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref>؛ و همین پیوسته [[حق]] است و از جانب خدای مربی - نه اوهام [[مردم]] و خداسازان. {{متن قرآن|الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}}<ref>«حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش!» سوره آل عمران، آیه ۶۰.</ref><ref>پرتوی از قرآن، ج۵، ص۱۶۶.</ref>.
#{{متن قرآن|مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ}}<ref>«داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.</ref>.
#{{متن قرآن|مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ}}<ref>«داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش