پادشاهی در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
←پادشاهی در فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی
(←منابع) |
|||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[سلطان]] به کسی گویند که عهدهدار [[حاکمیت]] و اعمالکننده [[قدرت سیاسی]] باشد. در [[نصوص]] [[اسلامی]] نیز، به هر دو معنا آمده است<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ}} «و بیگمان ما موسی را با نشانههای خویش و با حجّتی روشن فرستادیم» سوره هود، آیه ۹۶؛ {{متن قرآن|مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}} «شما به جای او جز نامهایی را نمیپرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیدهاید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۴۰؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱ و کلمات قصار ۳۳۲.</ref>. واژه [[سلطان]] در ابتدا، [[لقب]] وزرای [[دولت]] [[عباسی]] بود و اغلب بر [[والی]] [[بغداد]] و [[شام]] اطلاق میگردید. [[مقام]] سلطانی تا زمان محمود غزنوی، رتبه رسمی کشوری به شمار نمیآمد و وی به عنوان اولین [[سلطان]] رسمی در [[جامعه اسلامی]] مطرح شد<ref>از میان خلفای اسلامی، معاویه خود را به طورغیر رسمی سلطان نامید. ر.ک: خلفای راشدین؛ مصنف، ج۱۱، ص۱۴۷.</ref>. در اواخر [[قرن چهارم]] (ه.ق.) واژه [[سلطان]]، جایگزین واژه "[[امیرالامراء]]" شد و در گذر زمان، [[لقب]] [[پادشاهان]] ترک، کرد و مانند آن از سلاجقه گردید<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۷.</ref>. [[سلاطین]] در دوره [[اسلامی]]، به خاطر کسب و [[حفظ]] وجهه [[دینی]] حکومتشان، به ظاهر از سوی [[خلفا]] [[منصوب]] میشدند<ref>تاریخ التمدن الاسلامی، ج۱، ص۱۵۶.</ref><ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژهنامه فقه سیاسی (کتاب)|واژهنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۲۲.</ref>. | [[سلطان]] به کسی گویند که عهدهدار [[حاکمیت]] و اعمالکننده [[قدرت سیاسی]] باشد. در [[نصوص]] [[اسلامی]] نیز، به هر دو معنا آمده است<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ}} «و بیگمان ما موسی را با نشانههای خویش و با حجّتی روشن فرستادیم» سوره هود، آیه ۹۶؛ {{متن قرآن|مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}} «شما به جای او جز نامهایی را نمیپرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیدهاید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۴۰؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱ و کلمات قصار ۳۳۲.</ref>. واژه [[سلطان]] در ابتدا، [[لقب]] وزرای [[دولت]] [[عباسی]] بود و اغلب بر [[والی]] [[بغداد]] و [[شام]] اطلاق میگردید. [[مقام]] سلطانی تا زمان محمود غزنوی، رتبه رسمی کشوری به شمار نمیآمد و وی به عنوان اولین [[سلطان]] رسمی در [[جامعه اسلامی]] مطرح شد<ref>از میان خلفای اسلامی، معاویه خود را به طورغیر رسمی سلطان نامید. ر.ک: خلفای راشدین؛ مصنف، ج۱۱، ص۱۴۷.</ref>. در اواخر [[قرن چهارم]] (ه.ق.) واژه [[سلطان]]، جایگزین واژه "[[امیرالامراء]]" شد و در گذر زمان، [[لقب]] [[پادشاهان]] ترک، کرد و مانند آن از سلاجقه گردید<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۷.</ref>. [[سلاطین]] در دوره [[اسلامی]]، به خاطر کسب و [[حفظ]] وجهه [[دینی]] حکومتشان، به ظاهر از سوی [[خلفا]] [[منصوب]] میشدند<ref>تاریخ التمدن الاسلامی، ج۱، ص۱۵۶.</ref><ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژهنامه فقه سیاسی (کتاب)|واژهنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۲۲.</ref>. | ||
== | ==سلطان در فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی== | ||
صاحب [[سلطه]]<ref>حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۲۰.</ref>، [[والی]] و [[قدرت]] [[پادشاهی]]<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ج۷، ص۳۲۱.</ref>. اصل آن "سلط" به معنای [[قوت]] و [[زور]]<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۹۵.</ref>، تمکن با [[برتری]] و تفوق (قهری یا غیر قهری)<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۵، ص۱۷۸.</ref>. | صاحب [[سلطه]]<ref>حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۴۲۰.</ref>، [[والی]] و [[قدرت]] [[پادشاهی]]<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ج۷، ص۳۲۱.</ref>. اصل آن "سلط" به معنای [[قوت]] و [[زور]]<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۳، ص۹۵.</ref>، تمکن با [[برتری]] و تفوق (قهری یا غیر قهری)<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۵، ص۱۷۸.</ref>. | ||