امرؤالقیس: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت'
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[امرؤ القیس بن عابس]] از [[قبیله کنده]] است و در حضرموت [[زندگی]] میکرد. وی [[شاعری]] روشن اندیش بود و با اشعارش، [[مردم]] را به [[پایداری]] در [[راه]] [[اسلام]] فرا میخواند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۷. </ref>. | [[امرؤ القیس بن عابس]] از [[قبیله کنده]] است و در حضرموت [[زندگی]] میکرد. وی [[شاعری]] روشن اندیش بود و با اشعارش، [[مردم]] را به [[پایداری]] در [[راه]] [[اسلام]] فرا میخواند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۷. </ref>. | ||
[[امرؤ القیس]] در [[جنگی]] که در آن قلعه نجیر در [[یمن]] [[فتح]] شد و نیز در [[جنگ یرموک]] | [[امرؤ القیس]] در [[جنگی]] که در آن قلعه نجیر در [[یمن]] [[فتح]] شد و نیز در [[جنگ یرموک]] شرکت کرد<ref>.تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۲۴۶.</ref>. او آنگاه که افراد قبیلهاش [[مرتد]] شدند، با کمال [[جدیت]] با آنها برخورد کرد و حتی [[نزدیکان]] خود را به شدت [[مجازات]] کرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۶۳.</ref><ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۰.</ref>. | ||
==[[امرؤ القیس]] و [[مرتد]] شدن [[مردم]] [[قبیله]] او== | ==[[امرؤ القیس]] و [[مرتد]] شدن [[مردم]] [[قبیله]] او== | ||
وقتی او شنید [[مردم]] قبیلهاش [[مرتد]] شدهاند، به سرعت خود را به آنها رساند و آنها را در حالی یافت که به قصد [[مبارزه]] و [[خروج]] آماده میشدند. او با عموی خود که مسبب این کار بود، در افتاد و [[تصمیم]] به [[قتل]] او گرفت. عمویش، وقتی دید [[امرؤ القیس]] در کارش جدی است، از [[راه]] [[خویشاوندی]] وارد شد و [[جان]] خویش را [[نجات]] داد. [[امرؤ القیس]] در جواب عمویش که به او گفت: “من عموی تو هستم، چگونه میخواهی مرا بکشی؟” گفت: “آری، تو عموی من هستی، اما [[پروردگار]] من، خداست”<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۰۴.</ref><ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۰.</ref>. | وقتی او شنید [[مردم]] قبیلهاش [[مرتد]] شدهاند، به سرعت خود را به آنها رساند و آنها را در حالی یافت که به قصد [[مبارزه]] و [[خروج]] آماده میشدند. او با عموی خود که مسبب این کار بود، در افتاد و [[تصمیم]] به [[قتل]] او گرفت. عمویش، وقتی دید [[امرؤ القیس]] در کارش جدی است، از [[راه]] [[خویشاوندی]] وارد شد و [[جان]] خویش را [[نجات]] داد. [[امرؤ القیس]] در جواب عمویش که به او گفت: “من عموی تو هستم، چگونه میخواهی مرا بکشی؟” گفت: “آری، تو عموی من هستی، اما [[پروردگار]] من، خداست”<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۰۴.</ref><ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۷۰.</ref>. |