پرش به محتوا

بحث:عمار بن یاسر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت'
جز (جایگزینی متن - 'یاران امیرمؤمنان' به 'یاران امیرمؤمنان')
جز (جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت')
خط ۱۹: خط ۱۹:


==شرکت پرتلاش [[عمار]] در جبهه‌های [[جنگ]]==
==شرکت پرتلاش [[عمار]] در جبهه‌های [[جنگ]]==
*[[سیره‌نویسان]] درباره شرکت پرتلاش [[عمار]] در [[جنگ‌ها]] می‌نویسند: وی در جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]]، جنگ‌های دیگر و [[بیعت رضوان]] همراه [[پیامبر]]{{صل}}[[شرکت]] داشت و به خوبی در [[آزمایش الهی]] [[پیروز]] شد. او در همه [[نبردها]] و حوادث از [[پیشگامان]] [[لشکر]] [[اسلام]] بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۰۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۱۳۶-۱۹۳۸.</ref>.
*[[سیره‌نویسان]] درباره شرکت پرتلاش [[عمار]] در [[جنگ‌ها]] می‌نویسند: وی در جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]]، جنگ‌های دیگر و [[بیعت رضوان]] همراه [[پیامبر]]{{صل}}شرکت داشت و به خوبی در [[آزمایش الهی]] [[پیروز]] شد. او در همه [[نبردها]] و حوادث از [[پیشگامان]] [[لشکر]] [[اسلام]] بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۰۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۱۳۶-۱۹۳۸.</ref>.
*[[عمار]] در زمان ساخت [[مسجد]] [[مدینه]]، بسیار فعّال بود و عده‌ای به [[دلیل]] این موضوع سوء استفاده می‌کردند و سنگ‌های زیادی به دوش او می‌گذاشتند که حمل کند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref>. [[عمار]] به [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کرد: "اینها مرا می‌خواهند بکشند". [[حضرت]] فرمود: ای [[عمار]]! اینها تو را نمی‌کشند: تو اهل بهشتی و قومی [[ستمگر]] تو را می‌کشند<ref>{{متن حدیث|إِنَّكَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۱۳۹.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|عمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۰۵.</ref>.
*[[عمار]] در زمان ساخت [[مسجد]] [[مدینه]]، بسیار فعّال بود و عده‌ای به [[دلیل]] این موضوع سوء استفاده می‌کردند و سنگ‌های زیادی به دوش او می‌گذاشتند که حمل کند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref>. [[عمار]] به [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کرد: "اینها مرا می‌خواهند بکشند". [[حضرت]] فرمود: ای [[عمار]]! اینها تو را نمی‌کشند: تو اهل بهشتی و قومی [[ستمگر]] تو را می‌کشند<ref>{{متن حدیث|إِنَّكَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۱۳۹.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|عمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۰۵.</ref>.


خط ۹۰: خط ۹۰:


==عمار و حضور در [[جنگ‌ها]]==
==عمار و حضور در [[جنگ‌ها]]==
او در بسیاری از جنگ‌ها به ویژه جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]] و اکثر جنگ‌ها [[شرکت]] داشت. در [[جنگ]] یمامه نیز شرکت کرد و در این جنگ کوشش [[قطع]] شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶.</ref>.
او در بسیاری از جنگ‌ها به ویژه جنگ‌های [[بدر]]، [[احد]] و اکثر جنگ‌ها شرکت داشت. در [[جنگ]] یمامه نیز شرکت کرد و در این جنگ کوشش [[قطع]] شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶.</ref>.


عمار هنگام بازگشت رسول خدا{{صل}} از [[جنگ تبوک]] افسار شتر آن [[حضرت]] را در دست داشت. وی به [[همراهی]] [[حذیفه]] با [[رشادت]] خاصی [[جان]] رسول خدا{{صل}} را از [[سوء قصد]] [[منافقان]] [[حفظ]] کردند و آن گروه از این دو [[یار]] [[مخلص]] [[پیامبر]] در [[هراس]] بودند و ایشان را به عنوان [[منافق]] شناس می‌شناختند <ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۴۲.</ref>.
عمار هنگام بازگشت رسول خدا{{صل}} از [[جنگ تبوک]] افسار شتر آن [[حضرت]] را در دست داشت. وی به [[همراهی]] [[حذیفه]] با [[رشادت]] خاصی [[جان]] رسول خدا{{صل}} را از [[سوء قصد]] [[منافقان]] [[حفظ]] کردند و آن گروه از این دو [[یار]] [[مخلص]] [[پیامبر]] در [[هراس]] بودند و ایشان را به عنوان [[منافق]] شناس می‌شناختند <ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۴۲.</ref>.
خط ۹۷: خط ۹۷:


==عمار و حوادث پس از [[پیامبر]]{{صل}}==
==عمار و حوادث پس از [[پیامبر]]{{صل}}==
درباره حوادثی که عده‌ای بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} به وجود آوردند<ref>می‌توان گفت، این گروه در زمان حیات رسول خدا{{صل}} برای رسیدن به مقاصد خود برنامه‌ریزی می‌کردند و هنگام ارتحال آن بزرگوار خواسته‌های خود را ظاهر ساختند.</ref>، برخی از [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} واکنش‌هایی از خود نشان دادند که در کتب [[تاریخ]] [[ثبت]] است؛ از جمله آنها اعتراضی بود که [[دوازده نفر]] از [[اصحاب]] بدری<ref>به کسانی گفته می‌شود که در جنگ بدر که اولین نبرد رسمی و مسلحانه مسلمانان بود، حضور داشتند و رشادت‌های فراوانی از خود نشان می‌دادند.</ref> از [[مهاجرین]] و [[انصار]] هنگامی که [[خلیفه اول]] در [[مسجد]] بر [[منبر]] نشسته بود، از خود نشان دادند و [[مخالفت]] خود را با [[گزینش]] [[ابوبکر]] به طور علنی اعلام داشتند. از مهاجرین [[خالد بن سعید بن عاص]]، که از [[بنی‌امیه]] بود، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]، [[مقداد بن اسود]]، [[عمار بن یاسر]]، و [[بریده اسلمی]] و از انصار [[ابوهیثم بن تیهان]]، [[سهل بن حنیف]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[خزیمة بن ثابت]] [[ذوالشهادتین]]، [[ابی بن کعب]] و [[ابوایوب انصاری]] در این [[اعتراض]] [[شرکت]] داشتند و آنها باهم قرار گذاشتند وقتی ابوبکر بالای منبر رفت او را استیضاح کرده، اعتراضشان را به او اعلام کنند<ref>لازم به ذکر است که تصمیم ایشان بسیار خطرناک بود ولی هنگامی که برای گرفتن تصمیم نهایی و مشورت نزد امیرالمؤمنین علی{{ع}} رفتند، آن حضرت ایشان را از حرکت‌های تند و خشن بر حذر داشت و به آنها فرمود که آنچه را از رسول خدا{{صل}} درباره جانشینی و معرفی من به عنوان جانشین و سفارش‌های آن حضرت نسبت به من شنیده‌اید بیان کنید تا حجت بر آنان روشن‌تر شود و جای عذری باقی نماند. (الاحتجاج، طبرسی، ص۷۷).</ref>.
درباره حوادثی که عده‌ای بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} به وجود آوردند<ref>می‌توان گفت، این گروه در زمان حیات رسول خدا{{صل}} برای رسیدن به مقاصد خود برنامه‌ریزی می‌کردند و هنگام ارتحال آن بزرگوار خواسته‌های خود را ظاهر ساختند.</ref>، برخی از [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} واکنش‌هایی از خود نشان دادند که در کتب [[تاریخ]] [[ثبت]] است؛ از جمله آنها اعتراضی بود که [[دوازده نفر]] از [[اصحاب]] بدری<ref>به کسانی گفته می‌شود که در جنگ بدر که اولین نبرد رسمی و مسلحانه مسلمانان بود، حضور داشتند و رشادت‌های فراوانی از خود نشان می‌دادند.</ref> از [[مهاجرین]] و [[انصار]] هنگامی که [[خلیفه اول]] در [[مسجد]] بر [[منبر]] نشسته بود، از خود نشان دادند و [[مخالفت]] خود را با [[گزینش]] [[ابوبکر]] به طور علنی اعلام داشتند. از مهاجرین [[خالد بن سعید بن عاص]]، که از [[بنی‌امیه]] بود، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]، [[مقداد بن اسود]]، [[عمار بن یاسر]]، و [[بریده اسلمی]] و از انصار [[ابوهیثم بن تیهان]]، [[سهل بن حنیف]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[خزیمة بن ثابت]] [[ذوالشهادتین]]، [[ابی بن کعب]] و [[ابوایوب انصاری]] در این [[اعتراض]] شرکت داشتند و آنها باهم قرار گذاشتند وقتی ابوبکر بالای منبر رفت او را استیضاح کرده، اعتراضشان را به او اعلام کنند<ref>لازم به ذکر است که تصمیم ایشان بسیار خطرناک بود ولی هنگامی که برای گرفتن تصمیم نهایی و مشورت نزد امیرالمؤمنین علی{{ع}} رفتند، آن حضرت ایشان را از حرکت‌های تند و خشن بر حذر داشت و به آنها فرمود که آنچه را از رسول خدا{{صل}} درباره جانشینی و معرفی من به عنوان جانشین و سفارش‌های آن حضرت نسبت به من شنیده‌اید بیان کنید تا حجت بر آنان روشن‌تر شود و جای عذری باقی نماند. (الاحتجاج، طبرسی، ص۷۷).</ref>.


پس این گروه [[دوازده]] نفری به سمت مسجد حرکت کردند و نزدیک منبر [[رسول خدا]]{{صل}} دور منبر حلقه زدند. [[روز جمعه]] بود، ابوبکر بالای منبر قرار گرفت؛ دو گروه [[مهاجر]] و انصار از همدیگر خواستند که پیشی گرفته، [[سخن]] خود را بیان کنند و پس از مدتی [[خالد بن سعید بن عاص]] سخن گفت و پس از وی هر یک از ایشان مطالب خود را درباره [[جایگاه امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} و [[شایستگی]] ایشان به [[جانشینی]] و [[خلافت رسول خدا]]{{صل}} و نیز توصیه‌های [[رسول خدا]]{{صل}} درباره علی{{ع}} و تصریح ایشان به [[خلافت]] و جانشینی آن [[حضرت]] بیان کردند و چون نوبت به [[عمار]] رسید، او به پا خواست و به تمام [[اهل]] [[مسجد]] خطاب کرده، گفت: ای جمعیت [[قریش]] و ای همه [[مسلمانان]]! اگر می‌دانید که چه بهتر و اگر نمی‌دانید، پس بدانید که به [[راستی]] [[اهل بیت پیامبر]] شما بر [[میراث نبوت]] سزاوارتر و به [[اداره امور]] [[دین]] پایدارتر و نسبت به [[مؤمنین]] مطمئن‌تر و بر [[ملت]] و [[امت]] نگهبان‌تر و خیرخواه‌تر خواهند بود؛ بنابراین صاحب [[اختیار]] خویش ([[ابوبکر]]) را وادار کنید که [[حق]] خلافت را به حق‌دار آن واگذارد، قبل از اینکه شیرازه [[اتحاد]] و [[اخوت]] شما از هم پاشیده شود و [[ضعیف]] و به خاطر [[اختلافات]] و پراکندگی‌ها طعمه چنگال [[دشمنان]] شوید. به راستی شما می‌دانید [[بنی هاشم]] به این امر (خلافت) شایسته‌تر و سزاوارتر از شما هستند و علی{{ع}} نزدیک‌ترین [[فرد]] شما به پیامبرتان است. او بعد از [[خداوند]] و رسولش ولی شما می‌باشد، شما [[جایگاه]] و [[موقعیت]] او را نزد [[پیامبر]] می‌دانستید، در هنگام بستن کلیه درب‌هایی که از [[خانه]] [[اصحاب]] به مسجد باز می‌شد، تنها درب [[خانه علی]]{{ع}} بود که رسول خدا به [[دستور]] [[خداوند متعال]] آن را به درون مسجد باز گذاشت و دخترش [[فاطمه]]{{س}} را از میان خواستگاران دیگر به همسری او درآورد، و [[حدیث]] معروف من [[شهر علم]] هستم و علی در آن است، پس هر که [[حکمت]] می‌خواهد باید از در آن وارد شود، در [[شأن]] اوست. همه شما به او احتیاج دارید و حال آن‌که او هیچ نیازی به هیچ یک از شما ندارد. با سابقه‌ای که او دارد، با فضیلت‌ترین شما به [[گمان]] خود، از آن افتخارات بی‌بهره است. با این حال چرا بر او [[حیله]] کرده و حقش را به او نمی‌دهید و [[زندگی]] زودگذر [[دنیایی]] را به زندگی [[ابدی]] [[آخرت]] ترجیح دادید؟ چه [[ناپسند]] است برای [[ستمکاران]] این [[جانشینی]]. آنچه [[خدا]] برای او قرار داده، به او بدهید و از او روی نگردانید و به حال گذشته خویش باز نگردید که زیانکار می‌شوید. این کار را نکنید که قطعاً زیان کار خواهید بود<ref>الاحتجاج، طبرسی، ص۷۸ - ۷۷. {{عربی|"أَنَّ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَوْلَى بِهِ وَ أَحَقُّ بِإِرْثِهِ وَ أَقْوَمُ بِأُمُورِ اَلدِّينِ وَ آمَنُ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَحْفَظُ لِمِلَّتِهِ وَ أَنْصَحُ لِأُمَّتِهِ فَمُرُوا صَاحِبَكُمْ فَلْيَرُدَّ اَلْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ قَبْلَ أَنْ يَضْطَرِبَ حَبْلُكُمْ وَ يَضْعُفَ أَمْرُكُمْ وَ يَظْفَرَ عَدُوُّكُمْ وَ يَظْهَرَ شَتَاتُكُمْ وَ تُعْظُمَ اَلْفِتْنَةُ بِكُمْ وَ تَخْتَلِفُونَ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ يَطْمَعَ فِيكُمْ عَدُوُّكُمْ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ بَنِي هَاشِمٍ أَوْلَى بِهَذَا اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ عَلِيٌّ مِنْ بَيْنِهِمْ وَلِيُّكُمْ بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ فَرْقٌ ظَاهِرٌ قَدْ عَرَفْتُمُوهُ فِي حَالٍ بَعْدَ حَالٍ عِنْدَ سَدِّ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَبْوَابَكُمُ اَلَّتِي كَانَتْ إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَسَدَّهَا كُلَّهَا غَيْرَ بَابِهِ وَ إِيثَارِهِ إِيَّاهُ بِكَرِيمَتِهِ فَاطِمَةَ دُونَ سَائِرِ مَنْ خَطَبَهَا إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا وَ أَنْتُمْ جَمِيعاً مُصْطَرِخُونَ فِيمَا أَشْكَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ أُمُورِ دِينِكُمْ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَغْنٍ عَنْ كُلِّ أَحَدٍ مِنْكُمْ إِلَى مَا لَهُ مِنَ اَلسَّوَابِقِ اَلَّتِي لَيْسَتْ لِأَفْضَلِكُمْ عِنْدَ نَفْسِهِ فَمَا بَالُكُمْ تَحِيدُونَ عَنْهُ وَ تُغِيرُونَ عَلَى حَقِّهِ وَ تُؤْثِرُونَ اَلْحَيَاةَ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْآخِرَةِ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً  أَعْطُوهُ مَا جَعَلَهُ اَللَّهُ لَهُ وَ لاَ تَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ وَ لاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِينَ"}}.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]،  ج۲، ص:۴۱۱-۴۱۳.</ref>
پس این گروه [[دوازده]] نفری به سمت مسجد حرکت کردند و نزدیک منبر [[رسول خدا]]{{صل}} دور منبر حلقه زدند. [[روز جمعه]] بود، ابوبکر بالای منبر قرار گرفت؛ دو گروه [[مهاجر]] و انصار از همدیگر خواستند که پیشی گرفته، [[سخن]] خود را بیان کنند و پس از مدتی [[خالد بن سعید بن عاص]] سخن گفت و پس از وی هر یک از ایشان مطالب خود را درباره [[جایگاه امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} و [[شایستگی]] ایشان به [[جانشینی]] و [[خلافت رسول خدا]]{{صل}} و نیز توصیه‌های [[رسول خدا]]{{صل}} درباره علی{{ع}} و تصریح ایشان به [[خلافت]] و جانشینی آن [[حضرت]] بیان کردند و چون نوبت به [[عمار]] رسید، او به پا خواست و به تمام [[اهل]] [[مسجد]] خطاب کرده، گفت: ای جمعیت [[قریش]] و ای همه [[مسلمانان]]! اگر می‌دانید که چه بهتر و اگر نمی‌دانید، پس بدانید که به [[راستی]] [[اهل بیت پیامبر]] شما بر [[میراث نبوت]] سزاوارتر و به [[اداره امور]] [[دین]] پایدارتر و نسبت به [[مؤمنین]] مطمئن‌تر و بر [[ملت]] و [[امت]] نگهبان‌تر و خیرخواه‌تر خواهند بود؛ بنابراین صاحب [[اختیار]] خویش ([[ابوبکر]]) را وادار کنید که [[حق]] خلافت را به حق‌دار آن واگذارد، قبل از اینکه شیرازه [[اتحاد]] و [[اخوت]] شما از هم پاشیده شود و [[ضعیف]] و به خاطر [[اختلافات]] و پراکندگی‌ها طعمه چنگال [[دشمنان]] شوید. به راستی شما می‌دانید [[بنی هاشم]] به این امر (خلافت) شایسته‌تر و سزاوارتر از شما هستند و علی{{ع}} نزدیک‌ترین [[فرد]] شما به پیامبرتان است. او بعد از [[خداوند]] و رسولش ولی شما می‌باشد، شما [[جایگاه]] و [[موقعیت]] او را نزد [[پیامبر]] می‌دانستید، در هنگام بستن کلیه درب‌هایی که از [[خانه]] [[اصحاب]] به مسجد باز می‌شد، تنها درب [[خانه علی]]{{ع}} بود که رسول خدا به [[دستور]] [[خداوند متعال]] آن را به درون مسجد باز گذاشت و دخترش [[فاطمه]]{{س}} را از میان خواستگاران دیگر به همسری او درآورد، و [[حدیث]] معروف من [[شهر علم]] هستم و علی در آن است، پس هر که [[حکمت]] می‌خواهد باید از در آن وارد شود، در [[شأن]] اوست. همه شما به او احتیاج دارید و حال آن‌که او هیچ نیازی به هیچ یک از شما ندارد. با سابقه‌ای که او دارد، با فضیلت‌ترین شما به [[گمان]] خود، از آن افتخارات بی‌بهره است. با این حال چرا بر او [[حیله]] کرده و حقش را به او نمی‌دهید و [[زندگی]] زودگذر [[دنیایی]] را به زندگی [[ابدی]] [[آخرت]] ترجیح دادید؟ چه [[ناپسند]] است برای [[ستمکاران]] این [[جانشینی]]. آنچه [[خدا]] برای او قرار داده، به او بدهید و از او روی نگردانید و به حال گذشته خویش باز نگردید که زیانکار می‌شوید. این کار را نکنید که قطعاً زیان کار خواهید بود<ref>الاحتجاج، طبرسی، ص۷۸ - ۷۷. {{عربی|"أَنَّ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَوْلَى بِهِ وَ أَحَقُّ بِإِرْثِهِ وَ أَقْوَمُ بِأُمُورِ اَلدِّينِ وَ آمَنُ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَحْفَظُ لِمِلَّتِهِ وَ أَنْصَحُ لِأُمَّتِهِ فَمُرُوا صَاحِبَكُمْ فَلْيَرُدَّ اَلْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ قَبْلَ أَنْ يَضْطَرِبَ حَبْلُكُمْ وَ يَضْعُفَ أَمْرُكُمْ وَ يَظْفَرَ عَدُوُّكُمْ وَ يَظْهَرَ شَتَاتُكُمْ وَ تُعْظُمَ اَلْفِتْنَةُ بِكُمْ وَ تَخْتَلِفُونَ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ يَطْمَعَ فِيكُمْ عَدُوُّكُمْ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ بَنِي هَاشِمٍ أَوْلَى بِهَذَا اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ عَلِيٌّ مِنْ بَيْنِهِمْ وَلِيُّكُمْ بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ فَرْقٌ ظَاهِرٌ قَدْ عَرَفْتُمُوهُ فِي حَالٍ بَعْدَ حَالٍ عِنْدَ سَدِّ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَبْوَابَكُمُ اَلَّتِي كَانَتْ إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَسَدَّهَا كُلَّهَا غَيْرَ بَابِهِ وَ إِيثَارِهِ إِيَّاهُ بِكَرِيمَتِهِ فَاطِمَةَ دُونَ سَائِرِ مَنْ خَطَبَهَا إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَا مَدِينَةُ اَلْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا وَ أَنْتُمْ جَمِيعاً مُصْطَرِخُونَ فِيمَا أَشْكَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ أُمُورِ دِينِكُمْ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَغْنٍ عَنْ كُلِّ أَحَدٍ مِنْكُمْ إِلَى مَا لَهُ مِنَ اَلسَّوَابِقِ اَلَّتِي لَيْسَتْ لِأَفْضَلِكُمْ عِنْدَ نَفْسِهِ فَمَا بَالُكُمْ تَحِيدُونَ عَنْهُ وَ تُغِيرُونَ عَلَى حَقِّهِ وَ تُؤْثِرُونَ اَلْحَيَاةَ اَلدُّنْيَا عَلَى اَلْآخِرَةِ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً  أَعْطُوهُ مَا جَعَلَهُ اَللَّهُ لَهُ وَ لاَ تَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ وَ لاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِينَ"}}.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]،  ج۲، ص:۴۱۱-۴۱۳.</ref>
خط ۲۳۷: خط ۲۳۷:
ابومحنف گوید: بعد از اینکه امام حسن{{ع}} [[سخن]] گفت، [[عمار بن یاسر]] برخاست و بالای [[منبر]] رفت و اظهار داشت: "ای مردم! [[برادر پیامبر]] شما و پسر عموی او اینک از شما می‌خواهد برای [[دین خدا]] حرکت کنید. اکنون خداوند شما را به مسائل [[دین]] [[مبتلا]] کرده و [[حرمت]] [[مادر]] شما در میان است، بدانید که [[حق]] دین و حرمت آن از همه چیز واجب‌تر است و باید اکنون از دین و حق آن [[دفاع]] کرد.
ابومحنف گوید: بعد از اینکه امام حسن{{ع}} [[سخن]] گفت، [[عمار بن یاسر]] برخاست و بالای [[منبر]] رفت و اظهار داشت: "ای مردم! [[برادر پیامبر]] شما و پسر عموی او اینک از شما می‌خواهد برای [[دین خدا]] حرکت کنید. اکنون خداوند شما را به مسائل [[دین]] [[مبتلا]] کرده و [[حرمت]] [[مادر]] شما در میان است، بدانید که [[حق]] دین و حرمت آن از همه چیز واجب‌تر است و باید اکنون از دین و حق آن [[دفاع]] کرد.


ای مردم! از امامی [[اطاعت]] کنید که نیازی به گفته دیگران ندارد. او همه را [[ادب]] می‌کند و کسی نمی‌تواند به وی ادب بیاموزد؛ او فقیهی است که کسی نمی‌تواند به وی [[فقه]] [[تعلیم]] دهد؛ او شجاعی است که از [[دشمن]] روی برنمی‌گرداند؛ او در [[اسلام]] سابقه‌ای دارد که هیچ کس به او نمی‌رسد؛ اکنون شما در کنار او قرار گیرید تا وی همه چیز را برای شما روشن سازد". پس از سخنان [[عمار]]، [[ابوموسی اشعری]] برخاست و سخنانی گفت و [[مردم]] را به [[کناره‌گیری]] [[دعوت]] کرد و گفت: "شما در خانه‌های خود قرار گیرید و از هیچ طرفی [[حمایت]] نکنید". بار دیگر [[عمار بن یاسر]] برخاست و گفت: "ای [[ابوموسی]]! آیا تو از [[رسول خدا]] شنیدی که مردم را دعوت به [[خانه‌نشینی]] کرده باشد؟ اینک خود در [[خانه]] بنشین و در این [[جنگ]] که آن را [[فتنه]] می‌دانی، [[شرکت]] نکن. اما من [[گواهی]] می‌دهم که رسول خدا{{صل}} [[علی]] را امر کردند تا با [[ناکثین]] و [[پیمان‌شکنان]] جنگ کند و نام آنها را هم به وی گفته است و نیز او را امر کرده تا با [[قاسطین]] و [[عدول]] کنندگان از [[حق]] [[مبارزه]] کند. من اینک شاهدانی دارم که گواهی می‌دهند مقصود [[پیامبر]]{{صل}} خودت بوده‌ای و تو را برحذر داشته که فتنه‌جوئی نکنی"<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۰۲ - ۵۰۱.</ref>.
ای مردم! از امامی [[اطاعت]] کنید که نیازی به گفته دیگران ندارد. او همه را [[ادب]] می‌کند و کسی نمی‌تواند به وی ادب بیاموزد؛ او فقیهی است که کسی نمی‌تواند به وی [[فقه]] [[تعلیم]] دهد؛ او شجاعی است که از [[دشمن]] روی برنمی‌گرداند؛ او در [[اسلام]] سابقه‌ای دارد که هیچ کس به او نمی‌رسد؛ اکنون شما در کنار او قرار گیرید تا وی همه چیز را برای شما روشن سازد". پس از سخنان [[عمار]]، [[ابوموسی اشعری]] برخاست و سخنانی گفت و [[مردم]] را به [[کناره‌گیری]] [[دعوت]] کرد و گفت: "شما در خانه‌های خود قرار گیرید و از هیچ طرفی [[حمایت]] نکنید". بار دیگر [[عمار بن یاسر]] برخاست و گفت: "ای [[ابوموسی]]! آیا تو از [[رسول خدا]] شنیدی که مردم را دعوت به [[خانه‌نشینی]] کرده باشد؟ اینک خود در [[خانه]] بنشین و در این [[جنگ]] که آن را [[فتنه]] می‌دانی، شرکت نکن. اما من [[گواهی]] می‌دهم که رسول خدا{{صل}} [[علی]] را امر کردند تا با [[ناکثین]] و [[پیمان‌شکنان]] جنگ کند و نام آنها را هم به وی گفته است و نیز او را امر کرده تا با [[قاسطین]] و [[عدول]] کنندگان از [[حق]] [[مبارزه]] کند. من اینک شاهدانی دارم که گواهی می‌دهند مقصود [[پیامبر]]{{صل}} خودت بوده‌ای و تو را برحذر داشته که فتنه‌جوئی نکنی"<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۰۲ - ۵۰۱.</ref>.


[[شیخ طوسی]] گوید: علی{{ع}} [[حسن]]، فرزند خود را با [[عمار بن یاسر]] به طرف [[کوفه]] فرستاد تا آنها را برای رفتن به [[بصره]] آماده کنند. نخستین کسی که نزد آنها آمد، [[مسروق بن اجدع]] بود. وی بر آنها [[سلام]] کرد و میان ایشان سخنانی و سؤال و جوابی مطرح شد. بعد از این ابوموسی با وی سخن گفت و عمار پاسخ او را داد. پس از آن مردی از [[بنی تمیم]] به عمار گفت: "ساکت باش! که تو یک برده هستی؛ دیروز با مردم کوچه و بازار بودی و اکنون با [[امیر]] ما سخن می‌گوئی". در این هنگام [[زید بن صوحان]] و دوستانش برخاستند و از عمار حمایت کردند.
[[شیخ طوسی]] گوید: علی{{ع}} [[حسن]]، فرزند خود را با [[عمار بن یاسر]] به طرف [[کوفه]] فرستاد تا آنها را برای رفتن به [[بصره]] آماده کنند. نخستین کسی که نزد آنها آمد، [[مسروق بن اجدع]] بود. وی بر آنها [[سلام]] کرد و میان ایشان سخنانی و سؤال و جوابی مطرح شد. بعد از این ابوموسی با وی سخن گفت و عمار پاسخ او را داد. پس از آن مردی از [[بنی تمیم]] به عمار گفت: "ساکت باش! که تو یک برده هستی؛ دیروز با مردم کوچه و بازار بودی و اکنون با [[امیر]] ما سخن می‌گوئی". در این هنگام [[زید بن صوحان]] و دوستانش برخاستند و از عمار حمایت کردند.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش