اشعث بن قیس کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان'
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار') |
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان') |
||
خط ۱۷۴: | خط ۱۷۴: | ||
===[[اشعث]] و [[مشارکت]] در [[قتل]] [[امام علی]]{{ع}}=== | ===[[اشعث]] و [[مشارکت]] در [[قتل]] [[امام علی]]{{ع}}=== | ||
[[عبدالرحمان بن ملجم]] در [[شب]] هفدهم [[ماه رمضان]] وارد [[کوفه]] شد، از [[یاران]] همکیش خود [[دیدار]] نمود ولی مقصود خود را از آمدن به [[کوفه]] از ایشان | [[عبدالرحمان بن ملجم]] در [[شب]] هفدهم [[ماه رمضان]] وارد [[کوفه]] شد، از [[یاران]] همکیش خود [[دیدار]] نمود ولی مقصود خود را از آمدن به [[کوفه]] از ایشان پنهان میداشت. او با [[خوارج]] [[دیدار]] میکرد و آنها نیز به [[دیدار]] وی میآمدند تا وقتی که به [[دیدار]] جمعی از [[قبیله]] [[تیم]] الرباب رفت. در این [[ملاقات]]، دختری از این [[قبیله]] به نام قطام را دید که [[علی]]{{ع}} [[پدر]] و برادرش را در [[نهروان]] کشته بود. [[ابن ملجم]] به او علاقهمند شد و از او تقاضای [[ازدواج]] کرد. قطام گفت: “به [[ازدواج]] تن در نمیدهم تا مهرم معین شود”. عبدالرحمان گفت: “آنچه بخواهی میپردازم”. قطام گفت: “سه هزار [[درهم]] یا [[دینار]] و [[قتل]] [[علی]] بن ابیطالب”. [[عبدالرحمان بن ملجم]] گفت: “به [[خدا]] قسم، جز [[قتل]] [[علی بن ابیطالب]] چیزی مرا به این دیار نکشانیده است و خواسته تو را برآورده میسازم”. | ||
[[ابن ملجم]] بعد از این [[دیدار]]، به [[ملاقات]] [[شبیب بن بجره اشجعی]] رفته و مقصود خویش را از آمدن به [[کوفه]] با وی در میان نهاد و از وی تقاضا کرد در [[قتل]] [[علی]]{{ع}} به او کمک کند. شبیب پذیرفته و قول [[مشارکت]] داد. در شبی که عبدالرحمان [[تصمیم]] داشت [[امام]] را به [[قتل]] برساند، [[اشعث بن قیس]] تا نزدیک [[طلوع فجر]] در [[مسجد]] با وی مشغول [[گفتگو]] بود. نزدیک صبح، [[اشعث]] به عبدالرحمان رو کرد و گفت: “تا سپیده صبح تو را رسوا نکرده است برخیز”؛ عبدالرحمان و شبیب در مقابل کوچهای که [[علی بن ابیطالب]] از آن خارج میشد، کمین کردند. | [[ابن ملجم]] بعد از این [[دیدار]]، به [[ملاقات]] [[شبیب بن بجره اشجعی]] رفته و مقصود خویش را از آمدن به [[کوفه]] با وی در میان نهاد و از وی تقاضا کرد در [[قتل]] [[علی]]{{ع}} به او کمک کند. شبیب پذیرفته و قول [[مشارکت]] داد. در شبی که عبدالرحمان [[تصمیم]] داشت [[امام]] را به [[قتل]] برساند، [[اشعث بن قیس]] تا نزدیک [[طلوع فجر]] در [[مسجد]] با وی مشغول [[گفتگو]] بود. نزدیک صبح، [[اشعث]] به عبدالرحمان رو کرد و گفت: “تا سپیده صبح تو را رسوا نکرده است برخیز”؛ عبدالرحمان و شبیب در مقابل کوچهای که [[علی بن ابیطالب]] از آن خارج میشد، کمین کردند. | ||