رفاعة بن شداد بجلی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'قوت' به 'قوت'
جز (جایگزینی متن - 'شرکت' به 'شرکت') |
جز (جایگزینی متن - 'قوت' به 'قوت') |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
==[[رفاعه]] و حوادث مهم سال ۶۵ [[هجری]]== | ==[[رفاعه]] و حوادث مهم سال ۶۵ [[هجری]]== | ||
*وقتی [[عبدالله بن یزید]] و [[ابراهیم بن محمد]] از رفتن [[سلیمان بن صرد]] و یارانش خبر یافتند، و در کار خویش نگریستند و چنان دیدند که بروند و به آنها بگویند که نمانید و همدست ما شوید و اگر جز رفتن نخواستند، از آنها بخواهند که [[منتظر]] بمانند تا سپاهی فراهم آورند و با [[جماعت]] و | *وقتی [[عبدالله بن یزید]] و [[ابراهیم بن محمد]] از رفتن [[سلیمان بن صرد]] و یارانش خبر یافتند، و در کار خویش نگریستند و چنان دیدند که بروند و به آنها بگویند که نمانید و همدست ما شوید و اگر جز رفتن نخواستند، از آنها بخواهند که [[منتظر]] بمانند تا سپاهی فراهم آورند و با [[جماعت]] و قوت به [[جنگ]] [[دشمن]] روند؛ پس [[عبدالله بن یزید]] و [[ابراهیم بن محمد]]، سوید بن عبدالرحمان را با این [[پیام]] پیش [[سلیمان بن صرد]] فرستادند: "عبدالله و [[ابراهیم]] میگویند: ما میخواهیم برای کاری که [[امید]] هست [[خدا]] برای ما و تو صلاحی در آن نهاده باشد، پیش تو بیاییم"؛ | ||
*[[سلیمان]] گفت: "بگو بیایند". آنگاه به [[رفاعه بن شداد بجلی]] گفت: "برخیز و افراد را بیارای که این دو مرد چنان و چنان پیغام دادهاند". آنگاه سران [[اصحاب]] خویش را خواست که اطراف وی نشستند و چیزی نگذشت که [[عبدالله بن یزید]] با بزرگان [[کوفه]] و نگهبانان و بسیاری از جنگاوران آمد. [[ابراهیم بن محمد]] نیز با جمعی از [[یاران]] خویش آمد. پس [[عبدالله بن یزید]] به هر کسی که معلوم بود در ریختن [[خون حسین]]{{ع}} شرکت داشته، گفت: "همراه من نیا!" زیرا که [[بیم]] داشت او را ببیند و بر او بتازند. پس از رد و بدل شدن سخنانی بین ایشان و [[سلیمان]]؛ [[ابراهیم بن محمد]] و [[عبدالله بن یزید]] سوی [[کوفه]] بازگشتند و آن [[قوم]] مصمم شدند که حرکت کنند و به مقابله [[ابن زیاد]] روند و چون نگاه کردند یارانشان از [[مردم بصره]] و نیز [[مردم]] [[مداین]] به وعدهگاه نیامده بودند؛ پس کسانی از [[یاران]] [[سلیمان]] آنها را ملامت کردند، اما [[سلیمان]] گفت: "آنها را ملامت نکنید که به نظر من وقتی از کار شما و وقت حرکتتان خبر یابند، با شتاب خواهند آمد و میپندارم به آن [[دلیل]] جا ماندهاند که خرجی و لوازم کافی نداشتهاند و ماندهاند تا فراهم کنند و لوازم بردارند و تا وقتی به شما میرسند، نیرومند باشند؛ پس از دنبال شما به شتاب میرسند". پس حرکت کردند و حرکتشان در شامگاه [[جمعه]] پنج روز رفته از ماه [[ربیع]] الاخر سال ۶۵ [[هجرت]] بود. وقتی [[سلیمان]] و یارانش از [[نخیله]] در آمدند، [[سلیمان]]، به [[حکیم]] بن منقذ گفت که میان [[مردم]] بانگ زند و بگوید: "هیچکس شبانگاه، این سوی دیر [[اعور]] نماند" و [[مردم]] [[شب]] را در دیر [[اعور]] به سر بردند و بسیاری به جا مانده بودند. پس از آن، [[سلیمان]] رفت تا در [[اقساس]] مالک بر ساحل [[فرات]] [[منزل]] کرد و در آنجا از افرادش سان دید؛ آنگاه شبانه از منزلگاه بیرون آمد و صبحگاه نزد [[قبر حسین]]{{ع}} بودند و یک [[شب]] و یک روز آنجا ماندند و به وی [[درود]] میفرستادند و برای وی غفران میخواستند. وقتی آنها به [[قبر حسین]]{{ع}} رسیدند، یکباره بانگ بر آوردند و بگریستند. و در هیچ روز دیگری [[مردم]]، بیشتر از آن گریان دیده نشده بودند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۵۹۴ - ۵۹۶ و موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۳۱۶ - ۳۱۹ (با تلخیص).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[رفاعه بن شداد بجلی (مقاله)|مقاله «رفاعه بن شداد بجلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۳۴۶-۳۴۸.</ref> | *[[سلیمان]] گفت: "بگو بیایند". آنگاه به [[رفاعه بن شداد بجلی]] گفت: "برخیز و افراد را بیارای که این دو مرد چنان و چنان پیغام دادهاند". آنگاه سران [[اصحاب]] خویش را خواست که اطراف وی نشستند و چیزی نگذشت که [[عبدالله بن یزید]] با بزرگان [[کوفه]] و نگهبانان و بسیاری از جنگاوران آمد. [[ابراهیم بن محمد]] نیز با جمعی از [[یاران]] خویش آمد. پس [[عبدالله بن یزید]] به هر کسی که معلوم بود در ریختن [[خون حسین]]{{ع}} شرکت داشته، گفت: "همراه من نیا!" زیرا که [[بیم]] داشت او را ببیند و بر او بتازند. پس از رد و بدل شدن سخنانی بین ایشان و [[سلیمان]]؛ [[ابراهیم بن محمد]] و [[عبدالله بن یزید]] سوی [[کوفه]] بازگشتند و آن [[قوم]] مصمم شدند که حرکت کنند و به مقابله [[ابن زیاد]] روند و چون نگاه کردند یارانشان از [[مردم بصره]] و نیز [[مردم]] [[مداین]] به وعدهگاه نیامده بودند؛ پس کسانی از [[یاران]] [[سلیمان]] آنها را ملامت کردند، اما [[سلیمان]] گفت: "آنها را ملامت نکنید که به نظر من وقتی از کار شما و وقت حرکتتان خبر یابند، با شتاب خواهند آمد و میپندارم به آن [[دلیل]] جا ماندهاند که خرجی و لوازم کافی نداشتهاند و ماندهاند تا فراهم کنند و لوازم بردارند و تا وقتی به شما میرسند، نیرومند باشند؛ پس از دنبال شما به شتاب میرسند". پس حرکت کردند و حرکتشان در شامگاه [[جمعه]] پنج روز رفته از ماه [[ربیع]] الاخر سال ۶۵ [[هجرت]] بود. وقتی [[سلیمان]] و یارانش از [[نخیله]] در آمدند، [[سلیمان]]، به [[حکیم]] بن منقذ گفت که میان [[مردم]] بانگ زند و بگوید: "هیچکس شبانگاه، این سوی دیر [[اعور]] نماند" و [[مردم]] [[شب]] را در دیر [[اعور]] به سر بردند و بسیاری به جا مانده بودند. پس از آن، [[سلیمان]] رفت تا در [[اقساس]] مالک بر ساحل [[فرات]] [[منزل]] کرد و در آنجا از افرادش سان دید؛ آنگاه شبانه از منزلگاه بیرون آمد و صبحگاه نزد [[قبر حسین]]{{ع}} بودند و یک [[شب]] و یک روز آنجا ماندند و به وی [[درود]] میفرستادند و برای وی غفران میخواستند. وقتی آنها به [[قبر حسین]]{{ع}} رسیدند، یکباره بانگ بر آوردند و بگریستند. و در هیچ روز دیگری [[مردم]]، بیشتر از آن گریان دیده نشده بودند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۵۹۴ - ۵۹۶ و موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۳۱۶ - ۳۱۹ (با تلخیص).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[رفاعه بن شداد بجلی (مقاله)|مقاله «رفاعه بن شداد بجلی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۳۴۶-۳۴۸.</ref> | ||