عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی در تاریخ اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۳ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۵
، ۳ ژانویهٔ ۲۰۲۱←عبدالله و جنگ صفین
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==عبدالله و [[جنگ صفین]]== | ==عبدالله و [[جنگ صفین]]== | ||
عبدالله یکی از [[اصحاب امیر المؤمنین]]{{ع}} و از کسانی است که در جنگ صفین نقش مؤثری داشته است. هنگامی که علی{{ع}} خواست به طرف [[شام]] حرکت کند، [[مهاجران]] و [[انصاری]] را که با او بودند، فرا خواند و پس خدا را [[سپاس]] و [[ستایش]] کرد و فرمود: "اما بعد؛ همانا شما مردمی [[فرخنده]] [[رأی]] و [[صبور]] و حقگو و [[مبارک]] [[کردار]] و [[فرمان]] [[برید]]. ما قصد داریم که به سوی [[دشمن]] خود و شما [[لشکرکشی]] کنیم؛ از اینرو رأی مشورتی خود را به ما بگویید"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۹۱.</ref>. | عبدالله یکی از [[اصحاب امیر المؤمنین]]{{ع}} و از کسانی است که در جنگ صفین نقش مؤثری داشته است. هنگامی که علی{{ع}} خواست به طرف [[شام]] حرکت کند، [[مهاجران]] و [[انصاری]] را که با او بودند، فرا خواند و پس خدا را [[سپاس]] و [[ستایش]] کرد و فرمود: "اما بعد؛ همانا شما مردمی [[فرخنده]] [[رأی]] و [[صبور]] و حقگو و [[مبارک]] [[کردار]] و [[فرمان]] [[برید]]. ما قصد داریم که به سوی [[دشمن]] خود و شما [[لشکرکشی]] کنیم؛ از اینرو رأی مشورتی خود را به ما بگویید"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۹۱.</ref>. | ||
پس [[عبدالله بن بدیل]] از جا برخاست و گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]، اگر آن گروه [[خدا]] را میخواستند و برای خدا کار میکردند، با ما [[مخالفت]] نمیکردند. ولی آنها در واقع برای فرار از [[مساوات]] و تقسیم عادلانه [[اموال]] بین [[مسلمانان]] و به خاطر [[مالدوستی]] و [[تنگنظری]] و | |||
پس [[عبدالله بن بدیل]] از جا برخاست و گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]، اگر آن گروه [[خدا]] را میخواستند و برای خدا کار میکردند، با ما [[مخالفت]] نمیکردند. ولی آنها در واقع برای فرار از [[مساوات]] و تقسیم عادلانه [[اموال]] بین [[مسلمانان]] و به خاطر [[مالدوستی]] و [[تنگنظری]] و انحصار طلبی خویش و [[ناگواری]] جدا شدن از [[دنیایی]] که به دست دارند، و بر پایه کینهای که در وجودشان نهفته و آن [[دشمنی]] که در دلشان [[احساس]] میکنند، و به خاطر صدمههایی که تو ای امیر مؤمنان در گذشته به آنها زدهای و [[پدران]] و برادرانشان را کشتهای، با ما میجنگند". سپس رو به جانب [[مردم]] کرد و گفت: "چگونه [[معاویه]] با [[علی]]، که برادرش [[حنظله]] و دائیش [[ولید]] و جدش [[عتبه]] را کشته است، [[بیعت]] کند؟ به خدا [[سوگند]] [[گمان]] نمیکنم که چنین کنند و به [[سادگی]] برای شما مردمی سر به [[راه]] نخواهند شد، مگر آنکه نیزهها بر سرشان شکسته و شمشیرها بر گردنشان [[خرد]] شود و پیشانیهایشان با تیغ آهنین بشکافد و آنگاه کار در بین دو گروه به [[حکم]] [[شمشیر]] سامان خواهد یافت"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۰۲.</ref>. | |||
پس [[زیاد بن نضر حارثی]] به عبدالله بن بدیل گفت: "امروز برای ما و آنان روزی سخت است که کسی یارای [[شکیبایی]] در برابر آن ندارد مگر آنکه دلیر مردی درست [[نیت]] و [[دلاور]] باشد. و به خدا سوگند که گمان نمیکنم امروز از ما و ایشان جز افراد [[ضعیف]] زنده بمانند". عبدالله بن بدیل گفت: "من نیز چنین میپندارم". علی{{ع}} به آنها فرمود: "باید این سخن را در [[دل]] نگه دارید و آن را بر [[زبان]] نیاورید؛ مبادا شنوندهای آن را از شما دو تن بشنود؛ همانا [[خداوند]] کشته شدن را بر قومی و مردن در بستر را بر قومی دیگر مقرر داشته است. و اگر [[مرگ]] هر کسی چنان رسد که خداوند بر او نوشته است، پس خوشا به حال [[مجاهدان در راه خدا]] و کشته شدگان در طریق [[طاعت]] او"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۱.</ref>. | پس [[زیاد بن نضر حارثی]] به عبدالله بن بدیل گفت: "امروز برای ما و آنان روزی سخت است که کسی یارای [[شکیبایی]] در برابر آن ندارد مگر آنکه دلیر مردی درست [[نیت]] و [[دلاور]] باشد. و به خدا سوگند که گمان نمیکنم امروز از ما و ایشان جز افراد [[ضعیف]] زنده بمانند". عبدالله بن بدیل گفت: "من نیز چنین میپندارم". علی{{ع}} به آنها فرمود: "باید این سخن را در [[دل]] نگه دارید و آن را بر [[زبان]] نیاورید؛ مبادا شنوندهای آن را از شما دو تن بشنود؛ همانا [[خداوند]] کشته شدن را بر قومی و مردن در بستر را بر قومی دیگر مقرر داشته است. و اگر [[مرگ]] هر کسی چنان رسد که خداوند بر او نوشته است، پس خوشا به حال [[مجاهدان در راه خدا]] و کشته شدگان در طریق [[طاعت]] او"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۱.</ref>. | ||
در ادامه، [[علی]]{{ع}} و [[معاویه]] [[پرچمها]] را آماده و [[فرماندهان]] را معین کردند و [[سپاه]] را آرایش [[جنگی]] دادند. علی{{ع}} [[عمار بن یاسر]] را به [[فرمانده]] سواران، [[عبدالله بن بدیل]] را فرمانده پیادگان، [[هاشم بن عتبة بن ابی وقاص | |||
[[قاریان]] [[عراق]] در سه گروه، همراه عمار بن | در ادامه، [[علی]]{{ع}} و [[معاویه]] [[پرچمها]] را آماده و [[فرماندهان]] را معین کردند و [[سپاه]] را آرایش [[جنگی]] دادند. علی{{ع}} [[عمار بن یاسر]] را به [[فرمانده]] سواران، [[عبدالله بن بدیل]] را فرمانده پیادگان، [[هاشم بن عتبة بن ابی وقاص زهری]] را [[پرچمدار]] سپاه قرار داد<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۰۵.</ref>. همچنین علی{{ع}} عبدالله بن بدیل را در جناح راست سپاه خود و [[عبدالله بن عباس]] را در [[جناح چپ]] آن گماشت <ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۰۸.</ref>. | ||
پس امام علی{{ع}} با افراد خود به سوی [[لشکر]] معاویه [[هجوم]] برد. معاویه سراپرده بزرگی افراشته بود که بر آن سایبانی از کرباس قرار داده بودند و خود در زیر آن نشسته بود. عبدالله بن بدیل که در جناح راست بود، به سوی [[حبیب بن مسلمه]] که در جناح چپ [[سپاه شام]] قرار داشت، هجوم آورد و همواره او را عقب میراند، تا آنکه آنان را نزدیک ظهر مجبور کردند که به سراپرده معاویه بروند<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۳۳-۲۳۴.</ref>. | |||
در این هنگام، [[عبد الله بن بدیل]] در میان [[یاران]] خود ایستاد و گفت: "معاویه، خواستار امری شده که از آن او نیست و در کار [[حکومت]] با کسی به [[ستیزه]] برخاسته که [[شایسته]] حکومت است و چون او در روی [[زمین]] نیست. [[معاویه]] به [[باطل]] میجنگد تا [[حق]] را از میان ببرد، و اینک پارهای از [[اعراب]] بی خبر و گروههای [[مخالف]] [[اسلام]] را بر ضد شما برانگیخته و [[گمراهی]] را به دیده ایشان آراسته و بذر [[فتنه]] را در دلهایشان کاشته و امر را بر آنها مشتبه ساخته و [[پلیدی]] بر پلیدی ایشان افزوده، در حالی که شما نوری تابان و پرتوی [[راهنما]] و دلیلی آشکار از جانب [[پروردگار]] خود دارید. با این [[ستمگران]] [[جفا]] پیشه بجنگید و از ایشان نهراسید، و چه جای [[ترس]] که در دست شما کتابی روشن و درخشان و آشکار و روشنگر از پروردگارتان قرار دارد؟ | [[قاریان]] [[عراق]] در سه گروه، همراه [[عمار بن یاسر]]، [[قیس بن سعد]] و عبدالله بن بدیل بودند، و همه افراد در جایگاههای خود قرار داشتند. [[امام علی]]{{ع}} با [[اهل]] [[مدینه]]، [[کوفیان]] و بصریان در [[قلب]] سپاه قرار گرفته بود، و بیشتر اهل مدینه که او را [[همراهی]] میکردند، از [[انصار]] بودند<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۳۲-۲۳۳.</ref>. | ||
{{متن قرآن|أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ}}<ref>"چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید * با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند" سوره توبه، آیه ۱۳-۱۴.</ref>. | |||
پس [[امام علی]]{{ع}} با افراد خود به سوی [[لشکر]] معاویه [[هجوم]] برد. معاویه سراپرده بزرگی افراشته بود که بر آن سایبانی از کرباس قرار داده بودند و خود در زیر آن نشسته بود. عبدالله بن بدیل که در جناح راست بود، به سوی [[حبیب بن مسلمه]] که در جناح چپ [[سپاه شام]] قرار داشت، هجوم آورد و همواره او را عقب میراند، تا آنکه آنان را نزدیک ظهر مجبور کردند که به سراپرده معاویه بروند<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۳۳-۲۳۴.</ref>. | |||
در این هنگام، [[عبد الله بن بدیل]] در میان [[یاران]] خود ایستاد و گفت: "معاویه، خواستار امری شده که از آن او نیست و در کار [[حکومت]] با کسی به [[ستیزه]] برخاسته که [[شایسته]] حکومت است و چون او در روی [[زمین]] نیست. [[معاویه]] به [[باطل]] میجنگد تا [[حق]] را از میان ببرد، و اینک پارهای از [[اعراب]] بی خبر و گروههای [[مخالف]] [[اسلام]] را بر ضد شما برانگیخته و [[گمراهی]] را به دیده ایشان آراسته و بذر [[فتنه]] را در دلهایشان کاشته و امر را بر آنها مشتبه ساخته و [[پلیدی]] بر پلیدی ایشان افزوده، در حالی که شما نوری تابان و پرتوی [[راهنما]] و دلیلی آشکار از جانب [[پروردگار]] خود دارید. با این [[ستمگران]] [[جفا]] پیشه بجنگید و از ایشان نهراسید، و چه جای [[ترس]] که در دست شما کتابی روشن و درخشان و آشکار و روشنگر از پروردگارتان قرار دارد؟ {{متن قرآن|أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ}}<ref>"چرا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار پیکار با شما را آغاز کردند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنها میهراسید؟ با آنکه- اگر مؤمنید- خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید * با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند" سوره توبه، آیه ۱۳-۱۴.</ref>. | |||
من در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} با آنان [[پیکار]] کردهام و به [[خدا]] [[سوگند]] که اینان از آنان پاکتر و پرهیزگارتر و نیکوکارتر نیستند. به [[جنگ]] با [[دشمن خدا]] و [[دشمن]] خویش به پا خیزید"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۳۴.</ref>. | من در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} با آنان [[پیکار]] کردهام و به [[خدا]] [[سوگند]] که اینان از آنان پاکتر و پرهیزگارتر و نیکوکارتر نیستند. به [[جنگ]] با [[دشمن خدا]] و [[دشمن]] خویش به پا خیزید"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۳۴.</ref>. | ||
آن [[روز]] [[عبدالله بن بدیل]] دو [[زره]] پوشیده بود و دو [[شمشیر]] به دست داشت و دلیرانه به افراد دشمن [[هجوم]] میآورد و آنان را با تیغ میزد | |||
آن [[روز]] [[عبدالله بن بدیل]] دو [[زره]] پوشیده بود و دو [[شمشیر]] به دست داشت و دلیرانه به افراد دشمن [[هجوم]] میآورد و آنان را با تیغ میزد. پس همچنان به [[دشمن]] [[حمله]] میکرد تا این که به نزدیک [[معاویه]] و کسانی که تا پای [[جان]] با او [[بیعت]] کرده بودند، رسید. معاویه به افرادش امر کرد که به [[سختی]] در برابر [[عبد الله بن بدیل]] [[پایداری]] کنند، و به [[حبیب بن مسلمة فهری]] که در [[جناح چپ]] لشکرش بود، [[پیام]] فرستاد که با تمام افراد خود به آنجا بیاید. افراد جمع شدند، وقتی دو گروه (جناح راست لشکر [[عراق]] و جناح چپ [[سپاه شام]]) با یک دیگر در افتادند؛ [[عبدالله بن بدیل]] روی به آنها کرده بود و افراد دشمن را دلاورانه با شمشیر خود میزد تا معاویه را از قرارگاه خود راند و صدا زد: ای [[انتقام]] گیرهای [[عثمان]]! چه خوش است گرفتن انتقام [[خون عثمان]] (مرادش از عثمان، عثمان بن بدیل) [[برادر]] خود بود که کشته شده بود ولی معاویه و یارانش پنداشتند که مرادش از عثمان، [[عثمان بن عفان]] است. معاویه از آنجا که بسیار عقب نشسته بود، بازگشت و بر خود نگران شد و دو سه بار به [[حبیب بن مسلمه]] پیام فرستاد و از او کمکطلبید و وی را به کمک خود میخواند<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۴۵-۲۴۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی (مقاله)|مقاله «عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۶۷۳-۶۷۷.</ref> | |||
پس همچنان به [[دشمن]] [[حمله]] میکرد تا این که به نزدیک [[معاویه]] و کسانی که تا پای [[جان]] با او [[بیعت]] کرده بودند، رسید. معاویه به افرادش امر کرد که به [[سختی]] در برابر [[عبد الله بن بدیل]] [[پایداری]] کنند، و به [[حبیب بن مسلمة]] | |||
==[[شهادت]] [[عبدالله]]== | ==[[شهادت]] [[عبدالله]]== |