پرش به محتوا

آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'حجت الاسلام و المسلمین' به 'حجت الاسلام و المسلمین'
جز (جایگزینی متن - 'حجت الاسلام و المسلمین' به 'حجت الاسلام و المسلمین')
خط ۲۳: خط ۲۳:
{{جمع شدن|۱. حجت الاسلام و المسلمین حسنی؛}}
{{جمع شدن|۱. حجت الاسلام و المسلمین حسنی؛}}
[[پرونده:151974.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[سید نذیر حسنی]]]]
[[پرونده:151974.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[سید نذیر حسنی]]]]
::::::[[حجت الاسلام و المسلمین]] دکتر '''[[سید نذیر حسنی]]'''، در کتاب ''«[[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید نذیر حسنی]]'''، در کتاب ''«[[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«'''[[مهدی سودانی]]''': تبلیغات وی از سال ۱۸۸۱ م. از طریق [[پیروان]] و شاگردانش در گوشه و کنار سودان آغاز گردید و همان‌طور که خود در برخی نامه‌هایش می‌گوید از طرف [[پدر]]، [[حسنی]] (منسوب به [[امام حسن]] {{ع}}) و از طرف مادر، [[عباسی]] است. سودان در آن زمان تحت [[حکومت]] استعمارگران و [[ستمگران]] بود و همین امر، به احساس نیاز به [[مصلح]] و [[اصلاح]] جهانی در [[دل]] [[مردم]] سودان شدت بخشیده بود؛ زیرا درد و [[رنج]] و [[ستم]] و [[فساد]] در همه جای این [[کشور]] گسترش یافته بود. این شخص از شرایط موجود [[کشور]] و احساس نیاز به [[ظهور]] واقعی [[مصلح جهانی]] استفاده و شروع به داستان‌پردازی کرد. به‌عنوان مثال او می‌گفت: یکی از منجمان که به او مراجعه کرده بود، به محض دیدن [[انوار]] [[مهدوی]] در چهره او در مقابلش به [[سجده]] افتاد و بعد از مدت زمانی که به خود آمد از او سؤال کردند که چه شد و او گفت: [[انوار]] [[مهدوی]] بر حواس من تأثیر گذاشته بود<ref>السودان بین یدی غردون و کتشر، ج ۱، ص ۷۵.</ref>.
::::::«'''[[مهدی سودانی]]''': تبلیغات وی از سال ۱۸۸۱ م. از طریق [[پیروان]] و شاگردانش در گوشه و کنار سودان آغاز گردید و همان‌طور که خود در برخی نامه‌هایش می‌گوید از طرف [[پدر]]، [[حسنی]] (منسوب به [[امام حسن]] {{ع}}) و از طرف مادر، [[عباسی]] است. سودان در آن زمان تحت [[حکومت]] استعمارگران و [[ستمگران]] بود و همین امر، به احساس نیاز به [[مصلح]] و [[اصلاح]] جهانی در [[دل]] [[مردم]] سودان شدت بخشیده بود؛ زیرا درد و [[رنج]] و [[ستم]] و [[فساد]] در همه جای این [[کشور]] گسترش یافته بود. این شخص از شرایط موجود [[کشور]] و احساس نیاز به [[ظهور]] واقعی [[مصلح جهانی]] استفاده و شروع به داستان‌پردازی کرد. به‌عنوان مثال او می‌گفت: یکی از منجمان که به او مراجعه کرده بود، به محض دیدن [[انوار]] [[مهدوی]] در چهره او در مقابلش به [[سجده]] افتاد و بعد از مدت زمانی که به خود آمد از او سؤال کردند که چه شد و او گفت: [[انوار]] [[مهدوی]] بر حواس من تأثیر گذاشته بود<ref>السودان بین یدی غردون و کتشر، ج ۱، ص ۷۵.</ref>.
::::::این‌گونه افسانه‌ها بود که ذهن [[مردم]] را برای پذیرش [[دعوت]] و [[تبلیغ]] او آماده کرد. او به گوشه و کنار سودان [[نامه]] فرستاد و [[مردم]] را به [[رسالت]] خود فراخواند و ادعا کرد که او مشرف به [[دیدار]] ساحت [[مقدس]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} شده و از طرف [[حضرت]] به این [[مقام]] [[منصوب]] شده است. او می‌گفت من مشرف به رؤیت [[خلفا]] و جنگیدن در رکاب آنها به همراه ملائک شده‌ام. او [[ادعای مهدویت]] و [[صاحب منصب]] [[خلافت]] بزرگ بودن را کرد و می‌گفت [[پیروان]] او به [[بهشت]] و [[مخالفان]] او به [[آتش]] افکنده خواهند شد. او در نامه‌ای چنین گفت: [[ستایش]] [[خداوند]] را و [[درود]] و [[سلام]] بر سرورمان [[محمد]] و خاندانش و اما بعد، از طرف [[بنده]] حقیر و نیازمند به [[خداوند]]، [[محمد المهدی بن عبد الله]]خطاب به دوستداران [[مؤمن]] او که به [[خدا]] و کتاب او [[ایمان]] دارند، اما بعد: دگرگونی روزگار و رها شدن سنت‌ها بر کسی پوشیده نیست و [[مؤمنان]] و [[اندیشمندان]] از این وضعیت ناراضی بوده و لازم است [[مردم]] برای [[پاسداری از دین]] و سنت‌ها، ترک دیار کنند و روزگار به [[غفلت]] نگذرانند زیرا [[تعصب]] نسبت به [[اسلام]]، [[مؤمن]] را برمی‌انگیزاند، سپس عزیزانم، بدانید که [[خداوند]] در تقدیر و ازل [[اراده]] کرد تا [[خلافت]] بزرگ از جانب [[خدا]] و رسولش به [[بنده]] حقیرش برسد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مرا مطلع ساخت که من همان [[مهدی]] موعودم و مرا بارها در حضور خلفای چهارگانه و قطب‌ها و [[حضرت خضر]] {{ع}} روی تخت خود بر جای خود نشاند و [[خداوند]] مرا با ملائک [[مقرب]] و اولیای حال و گذشته از زمان [[آدم]] تاکنون و جنیان با [[ایمان]] [[یاری]] نموده است، در هنگام [[نبرد]]، وجود با [[برکت]] [[رسول گرامی]] {{صل}} و خلفای چهارگانه و اقطاب و [[حضرت خضر]] {{ع}} در میدان [[جنگ]] و در جلوی [[لشکریان]] حاضر شده و [[شمشیر]] [[پیروزی]] را به من عطا فرمود.
::::::این‌گونه افسانه‌ها بود که ذهن [[مردم]] را برای پذیرش [[دعوت]] و [[تبلیغ]] او آماده کرد. او به گوشه و کنار سودان [[نامه]] فرستاد و [[مردم]] را به [[رسالت]] خود فراخواند و ادعا کرد که او مشرف به [[دیدار]] ساحت [[مقدس]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} شده و از طرف [[حضرت]] به این [[مقام]] [[منصوب]] شده است. او می‌گفت من مشرف به رؤیت [[خلفا]] و جنگیدن در رکاب آنها به همراه ملائک شده‌ام. او [[ادعای مهدویت]] و [[صاحب منصب]] [[خلافت]] بزرگ بودن را کرد و می‌گفت [[پیروان]] او به [[بهشت]] و [[مخالفان]] او به [[آتش]] افکنده خواهند شد. او در نامه‌ای چنین گفت: [[ستایش]] [[خداوند]] را و [[درود]] و [[سلام]] بر سرورمان [[محمد]] و خاندانش و اما بعد، از طرف [[بنده]] حقیر و نیازمند به [[خداوند]]، [[محمد المهدی بن عبد الله]]خطاب به دوستداران [[مؤمن]] او که به [[خدا]] و کتاب او [[ایمان]] دارند، اما بعد: دگرگونی روزگار و رها شدن سنت‌ها بر کسی پوشیده نیست و [[مؤمنان]] و [[اندیشمندان]] از این وضعیت ناراضی بوده و لازم است [[مردم]] برای [[پاسداری از دین]] و سنت‌ها، ترک دیار کنند و روزگار به [[غفلت]] نگذرانند زیرا [[تعصب]] نسبت به [[اسلام]]، [[مؤمن]] را برمی‌انگیزاند، سپس عزیزانم، بدانید که [[خداوند]] در تقدیر و ازل [[اراده]] کرد تا [[خلافت]] بزرگ از جانب [[خدا]] و رسولش به [[بنده]] حقیرش برسد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مرا مطلع ساخت که من همان [[مهدی]] موعودم و مرا بارها در حضور خلفای چهارگانه و قطب‌ها و [[حضرت خضر]] {{ع}} روی تخت خود بر جای خود نشاند و [[خداوند]] مرا با ملائک [[مقرب]] و اولیای حال و گذشته از زمان [[آدم]] تاکنون و جنیان با [[ایمان]] [[یاری]] نموده است، در هنگام [[نبرد]]، وجود با [[برکت]] [[رسول گرامی]] {{صل}} و خلفای چهارگانه و اقطاب و [[حضرت خضر]] {{ع}} در میدان [[جنگ]] و در جلوی [[لشکریان]] حاضر شده و [[شمشیر]] [[پیروزی]] را به من عطا فرمود.
۲۱۸٬۷۷۹

ویرایش