آیا مهدی سودانی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۶ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۴
، ۱۶ مارس ۲۰۲۱جایگزینی متن - 'خروج' به 'خروج'
جز (جایگزینی متن - 'حجت الاسلام و المسلمین' به 'حجت الاسلام و المسلمین') |
جز (جایگزینی متن - 'خروج' به 'خروج') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
::::::«'''[[مهدی سودانی]]''': تبلیغات وی از سال ۱۸۸۱ م. از طریق [[پیروان]] و شاگردانش در گوشه و کنار سودان آغاز گردید و همانطور که خود در برخی نامههایش میگوید از طرف [[پدر]]، [[حسنی]] (منسوب به [[امام حسن]] {{ع}}) و از طرف مادر، [[عباسی]] است. سودان در آن زمان تحت [[حکومت]] استعمارگران و [[ستمگران]] بود و همین امر، به احساس نیاز به [[مصلح]] و [[اصلاح]] جهانی در [[دل]] [[مردم]] سودان شدت بخشیده بود؛ زیرا درد و [[رنج]] و [[ستم]] و [[فساد]] در همه جای این [[کشور]] گسترش یافته بود. این شخص از شرایط موجود [[کشور]] و احساس نیاز به [[ظهور]] واقعی [[مصلح جهانی]] استفاده و شروع به داستانپردازی کرد. بهعنوان مثال او میگفت: یکی از منجمان که به او مراجعه کرده بود، به محض دیدن [[انوار]] [[مهدوی]] در چهره او در مقابلش به [[سجده]] افتاد و بعد از مدت زمانی که به خود آمد از او سؤال کردند که چه شد و او گفت: [[انوار]] [[مهدوی]] بر حواس من تأثیر گذاشته بود<ref>السودان بین یدی غردون و کتشر، ج ۱، ص ۷۵.</ref>. | ::::::«'''[[مهدی سودانی]]''': تبلیغات وی از سال ۱۸۸۱ م. از طریق [[پیروان]] و شاگردانش در گوشه و کنار سودان آغاز گردید و همانطور که خود در برخی نامههایش میگوید از طرف [[پدر]]، [[حسنی]] (منسوب به [[امام حسن]] {{ع}}) و از طرف مادر، [[عباسی]] است. سودان در آن زمان تحت [[حکومت]] استعمارگران و [[ستمگران]] بود و همین امر، به احساس نیاز به [[مصلح]] و [[اصلاح]] جهانی در [[دل]] [[مردم]] سودان شدت بخشیده بود؛ زیرا درد و [[رنج]] و [[ستم]] و [[فساد]] در همه جای این [[کشور]] گسترش یافته بود. این شخص از شرایط موجود [[کشور]] و احساس نیاز به [[ظهور]] واقعی [[مصلح جهانی]] استفاده و شروع به داستانپردازی کرد. بهعنوان مثال او میگفت: یکی از منجمان که به او مراجعه کرده بود، به محض دیدن [[انوار]] [[مهدوی]] در چهره او در مقابلش به [[سجده]] افتاد و بعد از مدت زمانی که به خود آمد از او سؤال کردند که چه شد و او گفت: [[انوار]] [[مهدوی]] بر حواس من تأثیر گذاشته بود<ref>السودان بین یدی غردون و کتشر، ج ۱، ص ۷۵.</ref>. | ||
::::::اینگونه افسانهها بود که ذهن [[مردم]] را برای پذیرش [[دعوت]] و [[تبلیغ]] او آماده کرد. او به گوشه و کنار سودان [[نامه]] فرستاد و [[مردم]] را به [[رسالت]] خود فراخواند و ادعا کرد که او مشرف به [[دیدار]] ساحت [[مقدس]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} شده و از طرف [[حضرت]] به این [[مقام]] [[منصوب]] شده است. او میگفت من مشرف به رؤیت [[خلفا]] و جنگیدن در رکاب آنها به همراه ملائک شدهام. او [[ادعای مهدویت]] و [[صاحب منصب]] [[خلافت]] بزرگ بودن را کرد و میگفت [[پیروان]] او به [[بهشت]] و [[مخالفان]] او به [[آتش]] افکنده خواهند شد. او در نامهای چنین گفت: [[ستایش]] [[خداوند]] را و [[درود]] و [[سلام]] بر سرورمان [[محمد]] و خاندانش و اما بعد، از طرف [[بنده]] حقیر و نیازمند به [[خداوند]]، [[محمد المهدی بن عبد الله]]خطاب به دوستداران [[مؤمن]] او که به [[خدا]] و کتاب او [[ایمان]] دارند، اما بعد: دگرگونی روزگار و رها شدن سنتها بر کسی پوشیده نیست و [[مؤمنان]] و [[اندیشمندان]] از این وضعیت ناراضی بوده و لازم است [[مردم]] برای [[پاسداری از دین]] و سنتها، ترک دیار کنند و روزگار به [[غفلت]] نگذرانند زیرا [[تعصب]] نسبت به [[اسلام]]، [[مؤمن]] را برمیانگیزاند، سپس عزیزانم، بدانید که [[خداوند]] در تقدیر و ازل [[اراده]] کرد تا [[خلافت]] بزرگ از جانب [[خدا]] و رسولش به [[بنده]] حقیرش برسد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مرا مطلع ساخت که من همان [[مهدی]] موعودم و مرا بارها در حضور خلفای چهارگانه و قطبها و [[حضرت خضر]] {{ع}} روی تخت خود بر جای خود نشاند و [[خداوند]] مرا با ملائک [[مقرب]] و اولیای حال و گذشته از زمان [[آدم]] تاکنون و جنیان با [[ایمان]] [[یاری]] نموده است، در هنگام [[نبرد]]، وجود با [[برکت]] [[رسول گرامی]] {{صل}} و خلفای چهارگانه و اقطاب و [[حضرت خضر]] {{ع}} در میدان [[جنگ]] و در جلوی [[لشکریان]] حاضر شده و [[شمشیر]] [[پیروزی]] را به من عطا فرمود. | ::::::اینگونه افسانهها بود که ذهن [[مردم]] را برای پذیرش [[دعوت]] و [[تبلیغ]] او آماده کرد. او به گوشه و کنار سودان [[نامه]] فرستاد و [[مردم]] را به [[رسالت]] خود فراخواند و ادعا کرد که او مشرف به [[دیدار]] ساحت [[مقدس]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} شده و از طرف [[حضرت]] به این [[مقام]] [[منصوب]] شده است. او میگفت من مشرف به رؤیت [[خلفا]] و جنگیدن در رکاب آنها به همراه ملائک شدهام. او [[ادعای مهدویت]] و [[صاحب منصب]] [[خلافت]] بزرگ بودن را کرد و میگفت [[پیروان]] او به [[بهشت]] و [[مخالفان]] او به [[آتش]] افکنده خواهند شد. او در نامهای چنین گفت: [[ستایش]] [[خداوند]] را و [[درود]] و [[سلام]] بر سرورمان [[محمد]] و خاندانش و اما بعد، از طرف [[بنده]] حقیر و نیازمند به [[خداوند]]، [[محمد المهدی بن عبد الله]]خطاب به دوستداران [[مؤمن]] او که به [[خدا]] و کتاب او [[ایمان]] دارند، اما بعد: دگرگونی روزگار و رها شدن سنتها بر کسی پوشیده نیست و [[مؤمنان]] و [[اندیشمندان]] از این وضعیت ناراضی بوده و لازم است [[مردم]] برای [[پاسداری از دین]] و سنتها، ترک دیار کنند و روزگار به [[غفلت]] نگذرانند زیرا [[تعصب]] نسبت به [[اسلام]]، [[مؤمن]] را برمیانگیزاند، سپس عزیزانم، بدانید که [[خداوند]] در تقدیر و ازل [[اراده]] کرد تا [[خلافت]] بزرگ از جانب [[خدا]] و رسولش به [[بنده]] حقیرش برسد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مرا مطلع ساخت که من همان [[مهدی]] موعودم و مرا بارها در حضور خلفای چهارگانه و قطبها و [[حضرت خضر]] {{ع}} روی تخت خود بر جای خود نشاند و [[خداوند]] مرا با ملائک [[مقرب]] و اولیای حال و گذشته از زمان [[آدم]] تاکنون و جنیان با [[ایمان]] [[یاری]] نموده است، در هنگام [[نبرد]]، وجود با [[برکت]] [[رسول گرامی]] {{صل}} و خلفای چهارگانه و اقطاب و [[حضرت خضر]] {{ع}} در میدان [[جنگ]] و در جلوی [[لشکریان]] حاضر شده و [[شمشیر]] [[پیروزی]] را به من عطا فرمود. | ||
::::::[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به من خبر داده است که [[خداوند]] نشانهای برای [[مهدویت]] من قرار داده است و آن خال روی گونه راستم است و نیز علامت دیگری قرار داده است که پرچمی نورانی | ::::::[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به من خبر داده است که [[خداوند]] نشانهای برای [[مهدویت]] من قرار داده است و آن خال روی گونه راستم است و نیز علامت دیگری قرار داده است که پرچمی نورانی خروج میکند و هنگام [[جنگ]] آن [[پرچم]] با من است و عزرائیل آنرا با خود به دوش میکشد و [[خداوند]] به وسیله آن یارانم را ثابتقدمتر میسازد و [[ترس]] در [[دل]] دشمنانم میافکند و هرکس که با من [[دشمنی]] ورزد بیگمان [[خداوند]] او را خوار میسازد. | ||
::::::[[پیامبر اسلام]] {{صل}} سپس به من فرمود: تو از [[نور]] [[دل]] من آفریده شدی و هرکه بخت با او یار باشد، مرا [[تصدیق]] میکند. البته حکومتهای وقت با انواع [[شکنجه]] و [[آزار]] [[دعوت]] او را [[پاسخ]] گفتند. آنها دعوتش را لبیک گفته لشکریانی برای [[جنگ]] با او گسیل داشتند. او با [[حکومت]] وقت سودان که در دست رؤوف پاشای [[مصری]] بود، وارد [[جنگ]] شد و او را [[شکست]] داد و بر سودان سیطره یافت و برای [[جنگ]] با [[مصر]] آماده گشت، اما به خاطر [[مرضی]] که به آن مبتلا شده بود در [[ماه رمضان]] سال ۱۳۰۲ ه.ق درگذشت»<ref>[[سید نذیر حسنی|حسنی، سید نذیر]]، [[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]، ص۱۵۶-۱۶۰.</ref>. | ::::::[[پیامبر اسلام]] {{صل}} سپس به من فرمود: تو از [[نور]] [[دل]] من آفریده شدی و هرکه بخت با او یار باشد، مرا [[تصدیق]] میکند. البته حکومتهای وقت با انواع [[شکنجه]] و [[آزار]] [[دعوت]] او را [[پاسخ]] گفتند. آنها دعوتش را لبیک گفته لشکریانی برای [[جنگ]] با او گسیل داشتند. او با [[حکومت]] وقت سودان که در دست رؤوف پاشای [[مصری]] بود، وارد [[جنگ]] شد و او را [[شکست]] داد و بر سودان سیطره یافت و برای [[جنگ]] با [[مصر]] آماده گشت، اما به خاطر [[مرضی]] که به آن مبتلا شده بود در [[ماه رمضان]] سال ۱۳۰۲ ه.ق درگذشت»<ref>[[سید نذیر حسنی|حسنی، سید نذیر]]، [[مصلح کل ۱ (کتاب)|مصلح کل]]، ص۱۵۶-۱۶۰.</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} |