پرش به محتوا

ولید بن عقبه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۳: خط ۴۳:


==ولید در زمان [[عثمان]]==
==ولید در زمان [[عثمان]]==
[[خلیفه]] بن خیاط می‌نویسد: در [[سال ۲۵ هجری]] [[عثمان بن عفان]]، [[سعد بن مالک]] را از [[حکومت]] [[کوفه]] برکنار و ولید بن [[عقبه بن ابی معیط]] را [[جانشین]] وی کرد<ref>تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۱۱۴.</ref>. اما [[ابو الفرج اصفهانی]] در این باره می‌نویسد: سبب گماشته شدن [[ولید بن عقبه]] به [[حکومت]] [[کوفه]] را چنین نقل کرده‌اند که هیچ کس با [[عثمان]] روی تخت او نمی‌نشست جز [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[ابوسفیان بن حرب]]، [[حکم بن ابی العاص]] و [[ولید]] بن عقبها و تخت عثمان فقط گنجایش خودش و یکی از ایشان را داشت. روزی ولید پیش عثمان آمد و کنار او بر تخت نشست؛ در این هنگام، حکم بن ابی العاص نزد آنها آمد و عثمان به ولید اشاره کرد و او به [[احترام]] [[حکم]] برخاست و کنار رفت. چون [[حکم]] برخاست و رفت، ولید به عثمان گفت: "ای [[امیر المؤمنین]] همین که دیدم عمویت را بر پسر مادرت ترجیح دادی (حکم، عمو و ولید، [[برادر]] [[مادری]] عثمان بودند) دو [[بیت]] سرودم که همچنان در سینه‌ام خلجان می‌کند". عثمان گفت: "حکم، شیخ [[قریش]] است؛ آن دو [[شعر]] چیست؟" او گفت:
[[خلیفة بن خیاط]] می‌نویسد: در [[سال ۲۵ هجری]] [[عثمان بن عفان]]، [[سعد بن مالک]] را از [[حکومت]] [[کوفه]] برکنار و ولید بن عقبه بن ابی معیط را [[جانشین]] وی کرد<ref>تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط، ص۱۱۴.</ref>. اما [[ابو الفرج اصفهانی]] در این باره می‌نویسد: سبب گماشته شدن [[ولید بن عقبه]] به [[حکومت]] [[کوفه]] را چنین نقل کرده‌اند که هیچ کس با [[عثمان]] روی تخت او نمی‌نشست جز [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[ابوسفیان بن حرب]]، [[حکم بن ابی العاص]] و ولید بن عقبه! و تخت عثمان فقط گنجایش خودش و یکی از ایشان را داشت. روزی ولید پیش عثمان آمد و کنار او بر تخت نشست؛ در این هنگام، حکم بن ابی العاص نزد آنها آمد و عثمان به ولید اشاره کرد و او به [[احترام]] [[حکم]] برخاست و کنار رفت. چون [[حکم]] برخاست و رفت، ولید به عثمان گفت: "ای [[امیر المؤمنین]] همین که دیدم عمویت را بر پسر مادرت ترجیح دادی (حکم، عمو و ولید، [[برادر]] [[مادری]] عثمان بودند) دو [[بیت]] سرودم که همچنان در سینه‌ام خلجان می‌کند". عثمان گفت: "حکم، شیخ [[قریش]] است؛ آن دو [[شعر]] چیست؟" او گفت: چیز تازه‌ای دیدم که عموی [[آدمی]] از برادرش به او نزدیک‌تر باشد؟ [[آرزو]] کردم که [[عمرو]] و [[خالد]] هر چه زودتر [[جوان]] و برومند شوند و به [[روز]] [[سختی]] مرا عمو بخوانند.<ref>{{عربی|رَأَيْتُ لِعَمِّ اَلْمَرْءِ زُلْفَى قَرَابَةً
{{عربی|رَأَيْتُ لِعَمِّ اَلْمَرْءِ زُلْفَى قَرَابَةً
دُوَيْنَ أَخِيهِ حَادِثاً لَمْ يَكُنْ قِدْماً
دُوَيْنَ أَخِيهِ حَادِثاً لَمْ يَكُنْ قِدْماً
فَأَمَّلْتُ عَمْراً أَنْ يَشِبَّ وَ خَالِداً
فَأَمَّلْتُ عَمْراً أَنْ يَشِبَّ وَ خَالِداً
لِكَيْ يَدْعُوَانِي يَوْمَ نَائِبَةٍ عَمّاً}}؛
 
۱- چیز تازه‌ای دیدم که عموی [[آدمی]] از برادرش به او نزدیک‌تر باشد؟
لِكَيْ يَدْعُوَانِي يَوْمَ نَائِبَةٍ عَمّاً}}؛</ref>
۲-[[آرزو]] کردم که [[عمرو]] و [[خالد]] هر چه زودتر [[جوان]] و برومند شوند و به [[روز]] [[سختی]] مرا عمو بخوانند.
[[دل]] عثمان بر او سوخت و گفت این: "تو را به حکومت کوفه گماشتم" و او را به کوفه فرستاد.
[[دل]] عثمان بر او سوخت و گفت این: استاد "تو اور را [[راوی]] حکومت [[سیر]] کرا کوفه گماشتم" و او را به کوفه فرستاد.
 
[[ابوالفرج]] در ادامه می‌نویسد: چون عثمان، [[ولید بن عقبه]] را [[حاکم کوفه]] قرار داد، او به کوفه آمد در حالی که [[سعد بن ابی وقاص]] حاکم کوفه بود. سعد از آمدن او به کوفه باخبر شد و نمی‌دانست که او [[امیر]] کوفه شده است. سعد از اطرافیان خود پرسید: ولید چه می‌کرد؟" گفتند: "در بازار، ایستاده بود و با [[مردم]] سخن می‌گفت و ما کار او را [[ناپسند]] ندیدیم". چیزی نگذشت که هنگام نیمروز آمد و از سعد اجازه ورود خواست و او اجازه داد. ولید همین که به نزد او وارد شد به امیری بر سعد [[سلام]] داد و همراه او نشست. سعد از او پرسید: "ای ابووهب، چه چیز موجب موجب آمدن تو به [[کوفه]] شده است؟"
[[ابوالفرج]] در ادامه می‌نویسد: چون عثمان، [[ولید بن عقبه]] را [[حاکم کوفه]] قرار داد، او به کوفه آمد در حالی که [[سعد بن ابی وقاص]] حاکم کوفه بود. سعد از آمدن او به کوفه باخبر شد و نمی‌دانست که او [[امیر]] کوفه شده است. سعد از اطرافیان خود پرسید: ولید چه می‌کرد؟" گفتند: "در بازار، ایستاده بود و با [[مردم]] سخن می‌گفت و ما کار او را [[ناپسند]] ندیدیم". چیزی نگذشت که هنگام نیمروز آمد و از سعد اجازه ورود خواست و او اجازه داد. ولید همین که به نزد او وارد شد به امیری بر سعد [[سلام]] داد و همراه او نشست.
 
سعد از او پرسید: "ای ابووهب، چه چیز موجب موجب آمدن تو به [[کوفه]] شده است؟"
 
گفت: [[دیدار]] تو را [[دوست]] داشتم".
گفت: [[دیدار]] تو را [[دوست]] داشتم".
سعد پرسید: "آیا پیامی هم آورده‌ای؟"
سعد پرسید: "آیا پیامی هم آورده‌ای؟"
گفت: "من محترم‌تر از انجام دادن چنین کاری هستم. ولی آن [[قوم]] به [[حفظ]] منطقه [[حکومت]] خود [[نیازمند]] بودند و مرا برای آن کار فرستاده‌اند و [[امیرالمؤمنین]] مرا به حکومت کوفه گماشته است".
گفت: "من محترم‌تر از انجام دادن چنین کاری هستم. ولی آن [[قوم]] به [[حفظ]] منطقه [[حکومت]] خود [[نیازمند]] بودند و مرا برای آن کار فرستاده‌اند و [[امیرالمؤمنین]] مرا به حکومت کوفه گماشته است".
سعد مدتی [[سکوت]] کرد و سپس گفت: "نه؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، نمی‌دانم آیا تو پس از ما [[اصلاح]] شده‌ای با ما پس از تو تباه شده‌ایم"، و سپس این [[بیت]] را خواند:
 
{{عربی|كُلِينِي وَ جَرِّينِي ضِبَاعُ وَ أَبْشِرِيبِلَحْمِ اِمْرِئٍ لَمْ يَشْهَدِ اَلْيَوْمَ نَاصِرُه}}؛
سعد مدتی [[سکوت]] کرد و سپس گفت: "نه؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، نمی‌دانم آیا تو پس از ما [[اصلاح]] شده‌ای با ما پس از تو تباه شده‌ایم"، و سپس این [[بیت]] را خواند: هان ای کفتارها، لاشه مرا به هر سو بکشید و بخورید و تو را مژده باد به گوشت مردی که امروز یارانش حضور ندارند<ref>{{عربی|كُلِينِي وَ جَرِّينِي ضِبَاعُ وَ أَبْشِرِيبِلَحْمِ اِمْرِئٍ لَمْ يَشْهَدِ اَلْيَوْمَ نَاصِرُه}}؛</ref>.
هان ای کفتارها، لاشه مرا به هر سو بکشید و بخورید و تو را مژده باد به گوشت مردی که امروز یارانش حضور ندارند.
 
[[ولید]] گفت: "به خدا سوگند که در [[شعر]]، من از تو سخن آور ترم و بیشتر حفظ دارم و اگر بخواهم پاسخت را می‌دهم ولی به سببی که خود می‌دانی از آن خودداری می‌کنم. آری، به خدا سوگند، من [[مأمور]] [[محاسبه]] تو و بازرسی [[کارگزاران]] تو هستم". سپس، ولید کارگزاران [[سعد بن ابی وقاص]] را احضار و آنان را [[زندانی]] کرد و بر ایشان سخت گرفت. آنان به سعد بن ابی وقاص [[نامه]] نوشتند و از او [[یاری]] خواستند. سعد با ولید درباره آنان سخن گفت؛ ولید به او گفت: "آیا از کار [[پسندیده]] قدرشناسی می‌کنی؟"
[[ولید]] گفت: "به خدا سوگند که در [[شعر]]، من از تو سخن آورترم و بیشتر حفظ دارم و اگر بخواهم پاسخت را می‌دهم ولی به سببی که خود می‌دانی از آن خودداری می‌کنم. آری، به خدا سوگند، من [[مأمور]] [[محاسبه]] تو و بازرسی [[کارگزاران]] تو هستم". سپس، ولید کارگزاران [[سعد بن ابی وقاص]] را احضار و آنان را [[زندانی]] کرد و بر ایشان سخت گرفت. آنان به سعد بن ابی وقاص [[نامه]] نوشتند و از او [[یاری]] خواستند. سعد با ولید درباره آنان سخن گفت؛ ولید به او گفت: "آیا از کار [[پسندیده]] قدرشناسی می‌کنی؟"
گفت: "آری". ولید آنان را [[آزاد]] ساخت<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۸۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۲۲۷-۲۲۸ (به نقل از الاغانی).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۶۱.</ref>
 
گفت: "آری". ولید آنان را [[آزاد]] ساخت<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۸۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۲۲۷-۲۲۸ (به نقل از الاغانی).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۸۵-۴۸۷.</ref>


==ولید، از [[دلایل]] [[شورش]] [[مردم]] علیه [[عثمان]]==
==ولید، از [[دلایل]] [[شورش]] [[مردم]] علیه [[عثمان]]==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش