پرش به محتوا

ولید بن عقبه: تفاوت میان نسخه‌ها

۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ مارس ۲۰۲۱
خط ۶۸: خط ۶۸:
==ولید، از [[دلایل]] [[شورش]] [[مردم]] علیه [[عثمان]]==
==ولید، از [[دلایل]] [[شورش]] [[مردم]] علیه [[عثمان]]==
نقل شده، مردم که در میان آنان عده‌ای از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نیز حضور داشتند، نامه‌ای تهیه و در آن به مواردی اشاره کردند که عثمان، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} و [[دو خلیفه]] پیشین را نقض کرده بود. بعضی از آن موارد عبارت بود از: بخشیدن [[خمس]] [[آفریقا]] به [[مروان حکم]] در حالی که در آن [[خمس]] [[حق خدا]] و [[رسول]] او وجود داشت؛ ساختن هفت ساختمان در [[مدینه]]؛ ساختن خانه‌ای برای همسرش [[نائله]]؛ ساختن خانه‌ای برای [[عایشه]]؛ ساختن خانه‌ای از چوب برای [[مروان]] که به صورت قصر ساخته شده بود، قرار دادن [[اموال]] [[خدا]] در دست مروان و دیگران؛ دادن [[سرپرستی]] [[شهرها]] و [[سرزمین‌ها]] به دست اطرافیانش و [[بخشش]] به [[غلامان]] و [[کودکان]] [[بنی امیه]] که هیچ گونه [[وابستگی]] و [[همراهی]] با [[رسول خدا]]{{صل}} نداشتند؛ و گماشتن [[ولید بن عقبه]] به [[فرمانداری]] [[کوفه]] که وی [[نماز صبح]] را از روی مستی چهار رکعت به جای آورد و به کسانی که در [[مسجد]] حضور داشتند، گفت: اگر می‌خواهید بیشتر بخوانم. از طرف دیگر [[عثمان]] حد [[نوشیدن]] شراب را بر وی جاری نکرد<ref>نقل شده، ولید با ندیمان و نغمه گران خود از اول شب تا به صبح شراب نوشیده بود و چون مؤذنان، اذان گفتند، با لباس منزل بیرون آمد و برای نماز صبح به محراب ایستاد و چهار رکعت نماز خواند و گفت می‌خواهید بیشتر بخوانم؟ گویند وی ضمن سجده که بسیار طول داده بود گفت: بنوش و به من بنوشان و یکی از کسانی که در صف اول پشت سر او بود گفت: چه چیز را بیفزائی خدا خیرت ندهد به خدا فقط از آن کسی که تو را حاکم و امیر ما کرده است تعجب می‌کنم. چون و لید برای مردم خطبه خواند از ریگ‌های مسجد به طرف او پرتاب کردند و او تلو تلو خوران به قصر خود بازگشت. کار وی را در کوفه شایع کردند و فسق و شراب خواری وی علنی شد و گروهی که ابو زینب بن عوف ازدی و جندب بن زهیر از دی و دیگران از آن جمله بودند از مسجد بر او هجوم بردند و دیدند که مست بر تخت خویش خفته و از خود بی خود است. خواستند از خواب بیدارش کنند، بیدار نشد و شرابی را که نوشیده بود روی آنها قی کرد. آنها نیز انگشتر وی را از دستش در آورده بلا فاصله راه مدینه را پیش گرفتند و پیش عثمان بن عفان رفتند و شهادت دادند که ولید شراب نوشیده است. عثمان گفت: شما از کجا می‌دانید که او شراب نوشیده است؟ گفتند: این شرابیست که ما در جاهلیت می‌نوشیده‌ایم و انگشتر او را بیرون آورده به او دادند. عثمان به سینه آنها زد و گفت: از من دور شوید. آنها از پیش عثمان بیرون آمده به نزد علی{{ع}} رفتند و قصه را به ایشان گفتند. آن حضرت عثمان را دید و فرمود: چرا شهود را بیرون کردی و حد را به جا نیاوردی؟ عثمان گفت: چه باید کرد؟ علی{{ع}} فرمود: باید ولید را احضار کنی، اگر روبروی او شهادت دادند و او با دلیلی خودش را تبرئه نکرد او را حد بزن. و چون ولید آمد، عثمان آنها را خواست و آنها علیه او شهادت دادند و او دلیلی نداشت. عثمان تازیانه را به علی{{ع}} داد و علی{{ع}} بر او حد زد. (مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۶؛ الجمل، شیخ مفید، ص۹۵).</ref>.
نقل شده، مردم که در میان آنان عده‌ای از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نیز حضور داشتند، نامه‌ای تهیه و در آن به مواردی اشاره کردند که عثمان، [[سنت رسول خدا]]{{صل}} و [[دو خلیفه]] پیشین را نقض کرده بود. بعضی از آن موارد عبارت بود از: بخشیدن [[خمس]] [[آفریقا]] به [[مروان حکم]] در حالی که در آن [[خمس]] [[حق خدا]] و [[رسول]] او وجود داشت؛ ساختن هفت ساختمان در [[مدینه]]؛ ساختن خانه‌ای برای همسرش [[نائله]]؛ ساختن خانه‌ای برای [[عایشه]]؛ ساختن خانه‌ای از چوب برای [[مروان]] که به صورت قصر ساخته شده بود، قرار دادن [[اموال]] [[خدا]] در دست مروان و دیگران؛ دادن [[سرپرستی]] [[شهرها]] و [[سرزمین‌ها]] به دست اطرافیانش و [[بخشش]] به [[غلامان]] و [[کودکان]] [[بنی امیه]] که هیچ گونه [[وابستگی]] و [[همراهی]] با [[رسول خدا]]{{صل}} نداشتند؛ و گماشتن [[ولید بن عقبه]] به [[فرمانداری]] [[کوفه]] که وی [[نماز صبح]] را از روی مستی چهار رکعت به جای آورد و به کسانی که در [[مسجد]] حضور داشتند، گفت: اگر می‌خواهید بیشتر بخوانم. از طرف دیگر [[عثمان]] حد [[نوشیدن]] شراب را بر وی جاری نکرد<ref>نقل شده، ولید با ندیمان و نغمه گران خود از اول شب تا به صبح شراب نوشیده بود و چون مؤذنان، اذان گفتند، با لباس منزل بیرون آمد و برای نماز صبح به محراب ایستاد و چهار رکعت نماز خواند و گفت می‌خواهید بیشتر بخوانم؟ گویند وی ضمن سجده که بسیار طول داده بود گفت: بنوش و به من بنوشان و یکی از کسانی که در صف اول پشت سر او بود گفت: چه چیز را بیفزائی خدا خیرت ندهد به خدا فقط از آن کسی که تو را حاکم و امیر ما کرده است تعجب می‌کنم. چون و لید برای مردم خطبه خواند از ریگ‌های مسجد به طرف او پرتاب کردند و او تلو تلو خوران به قصر خود بازگشت. کار وی را در کوفه شایع کردند و فسق و شراب خواری وی علنی شد و گروهی که ابو زینب بن عوف ازدی و جندب بن زهیر از دی و دیگران از آن جمله بودند از مسجد بر او هجوم بردند و دیدند که مست بر تخت خویش خفته و از خود بی خود است. خواستند از خواب بیدارش کنند، بیدار نشد و شرابی را که نوشیده بود روی آنها قی کرد. آنها نیز انگشتر وی را از دستش در آورده بلا فاصله راه مدینه را پیش گرفتند و پیش عثمان بن عفان رفتند و شهادت دادند که ولید شراب نوشیده است. عثمان گفت: شما از کجا می‌دانید که او شراب نوشیده است؟ گفتند: این شرابیست که ما در جاهلیت می‌نوشیده‌ایم و انگشتر او را بیرون آورده به او دادند. عثمان به سینه آنها زد و گفت: از من دور شوید. آنها از پیش عثمان بیرون آمده به نزد علی{{ع}} رفتند و قصه را به ایشان گفتند. آن حضرت عثمان را دید و فرمود: چرا شهود را بیرون کردی و حد را به جا نیاوردی؟ عثمان گفت: چه باید کرد؟ علی{{ع}} فرمود: باید ولید را احضار کنی، اگر روبروی او شهادت دادند و او با دلیلی خودش را تبرئه نکرد او را حد بزن. و چون ولید آمد، عثمان آنها را خواست و آنها علیه او شهادت دادند و او دلیلی نداشت. عثمان تازیانه را به علی{{ع}} داد و علی{{ع}} بر او حد زد. (مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۶؛ الجمل، شیخ مفید، ص۹۵).</ref>.
دوری کردن از [[مهاجران]] و [[انصار]] به طوری که آنان را بر هیچ کاری نمی‌گمارد و با آنان [[مشورت]] نمی‌کرد؛ وی با وجود [[مروان حکم]]، با مهاجران مشورت نمی‌کرد؛ قرق کردن زمین‌های اطراف [[مدینه]]، دادن [[زمین‌ها]] و آذوقه‌ها و بخشش‌های بسیار به کسانی که هیچ گونه [[همراهی]] و هم صحبتی با [[رسول خدا]]{{صل}} نداشتند؛ عوض کردن [[خیزران]] (چوبی نرم که درد آور نبود) و استفاده از تازیانه (که بسیار دردآور بود) در [[زمان]] تازیانه زدن [[مجرمان]]؛ [[عثمان]]، اولین کسی است که با تازیانه بر پشت [[مردم]] زد در صورتی که [[دو خلیفه]] پیشین با خیزران می‌زدند<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۵۱- ۵۰.</ref>.
دوری کردن از [[مهاجران]] و [[انصار]] به طوری که آنان را بر هیچ کاری نمی‌گمارد و با آنان [[مشورت]] نمی‌کرد؛ وی با وجود [[مروان حکم]]، با مهاجران مشورت نمی‌کرد؛ قرق کردن زمین‌های اطراف [[مدینه]]، دادن [[زمین‌ها]] و آذوقه‌ها و بخشش‌های بسیار به کسانی که هیچ گونه [[همراهی]] و هم صحبتی با [[رسول خدا]]{{صل}} نداشتند؛ عوض کردن [[خیزران]] (چوبی نرم که درد آور نبود) و استفاده از تازیانه (که بسیار دردآور بود) در [[زمان]] تازیانه زدن [[مجرمان]]؛ [[عثمان]]، اولین کسی است که با تازیانه بر پشت [[مردم]] زد در صورتی که [[دو خلیفه]] پیشین با خیزران می‌زدند<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۵۱- ۵۰.</ref>.
[[مسعودی]] نیز می‌نویسد: به [[سال ۳۵ هجری]] [[شکایت]] از عثمان زیاد شد و مردم به سبب بعضی اعمالش به او [[اعتراض]] می‌کردند؛ از جمله آنها [[رفتاری]] بود که [[ولید بن عقبه]] در [[مسجد کوفه]] کرده بود<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۳۸. ولید شنید، یک یهودی به نام زراره که در یکی از دهات کوفه و کنار پل بابل به سر می‌برد، جادوهای گوناگونی انجام می‌دهد. به او بطرونی می‌گفتند، پس او را حاضر کرد. آن یهودی در مسجد چند نمونه جادوگری را به اون نشان داد، از جمله این که شتر بزرگی را نشان داد که بر اسبی سوار بوده و اسب در صحن مسجد می‌دوید. آن‌گاه یهویی شتر شد که روی ریسمانی راه می‌رفت و آن گاه صورت الاغی را نمودار کرد که یهویی از دهان آن داخل شد و از مخرج آن درآمد. آن‌گاه گردن یکی را زد و سر و تن او را از هم جدا کرد، سپس شمشیر را بر او کشید و مرد برخاست. از اهل کوفه (و از جمله جندب بن کعب ازدی در آنجا حضور داشتند. شمشیر خود را کشید و چنان ضربه‌ای به یهودی زد که سرش از تنش جدا شد و به سوی دیگری افتاد و گفت: {{عربی|جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا}}؛ اگر راست می‌گویی خودت را زنده کن. ولید به این کار اعتراض کرد و می‌خواست او را به قصاص بکشد ولی ازدیان مانع شدند پس او را زندانی کرد. (مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۹).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۶۱.</ref>
 
[[مسعودی]] نیز می‌نویسد: به [[سال ۳۵ هجری]] [[شکایت]] از عثمان زیاد شد و مردم به سبب بعضی اعمالش به او [[اعتراض]] می‌کردند؛ از جمله آنها [[رفتاری]] بود که [[ولید بن عقبه]] در [[مسجد کوفه]] کرده بود<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۳۸. ولید شنید، یک یهودی به نام زراره که در یکی از دهات کوفه و کنار پل بابل به سر می‌برد، جادوهای گوناگونی انجام می‌دهد. به او بطرونی می‌گفتند، پس او را حاضر کرد. آن یهودی در مسجد چند نمونه جادوگری را به اون نشان داد، از جمله این که شتر بزرگی را نشان داد که بر اسبی سوار بوده و اسب در صحن مسجد می‌دوید. آن‌گاه یهویی شتر شد که روی ریسمانی راه می‌رفت و آن گاه صورت الاغی را نمودار کرد که یهویی از دهان آن داخل شد و از مخرج آن درآمد. آن‌گاه گردن یکی را زد و سر و تن او را از هم جدا کرد، سپس شمشیر را بر او کشید و مرد برخاست. از اهل کوفه (و از جمله جندب بن کعب ازدی در آنجا حضور داشتند. شمشیر خود را کشید و چنان ضربه‌ای به یهودی زد که سرش از تنش جدا شد و به سوی دیگری افتاد و گفت: {{عربی|جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا}}؛ اگر راست می‌گویی خودت را زنده کن. ولید به این کار اعتراض کرد و می‌خواست او را به قصاص بکشد ولی ازدیان مانع شدند پس او را زندانی کرد. (مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۹).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۸۷-۴۸۹.</ref>


==[[ولید]] در [[زمان]] [[امام علی]]{{ع}}==
==[[ولید]] در [[زمان]] [[امام علی]]{{ع}}==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش