سیاست در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه'
جز (جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه') |
|||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوتها و تعارضهایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با [[نظام فکری]] [[حاکم]] بر کتاب عرضه میشود<ref>از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یکجانبهنگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانشپژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.</ref>. | بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوتها و تعارضهایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با [[نظام فکری]] [[حاکم]] بر کتاب عرضه میشود<ref>از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یکجانبهنگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانشپژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.</ref>. | ||
ارائه مفهومی جامع از [[سیاست]] نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش میشود تا با | ارائه مفهومی جامع از [[سیاست]] نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش میشود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۸.</ref> | ||
==تعریف عام سیاست== | ==تعریف عام سیاست== | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحبنظران این رشته ارائه شده است که میتوان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دستهبندی نمود: | علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحبنظران این رشته ارائه شده است که میتوان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دستهبندی نمود: | ||
*دستهای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانستهاند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] میداند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه میگوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست میداند<ref>علیبابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست میداند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها میتوان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار میدهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] مینامند و سعادتپنداری ایجاد میکند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجاتدهنده]] است تعریف میکند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] میداند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده میشود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته میشود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده میشود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار میشود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام میدهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیمگیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاستگذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام میگیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار میگیرد. فرآیند تصمیمگیری، سطح عمل گستردهای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدفگذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامهها شامل میشود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیمگیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیمسازی از حیطه سیاست خارج میشود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] میدهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است. | *دستهای از تعاریف، سیاست را [[رهبری]] و [[مدیریت]] در تمام یا بخشی از [[امور جامعه]] دانستهاند؛ از جمله: “افلاطون”، که آن را [[اداره جامعه]] بزرگ، [[کشور]]، ملت، [[دولت]] و جهت تأمین بیشترین [[خوشبختی]] برای همه [[شهروندان]] میداند<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.</ref>. چنانچه میگوید: “وظیفه [[فرمانروا]]، پرورش مردم با [[فضیلت]] است و کار ویژه مهم [[حکومت]] [[آموزش]] است”<ref>عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.</ref>. ریمون آرون، فرانسوی، اخذ [[تصمیم]] درباره مسائل ناهمگون را سیاست میداند<ref>علیبابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.</ref>. أبونصر [[فارابی]]، رابطه [[فرماندهی]] و [[فرمانبری]] و خدمات حکومت خوب را سیاست میداند. از نظر وی، حکومت خوب [[حکومتی]] است که بتواند [[افعال]] و [[سنن]] و [[ملکات]] ارادی را که در پرتو آنها میتوان به [[سعادت حقیقی]] رسید، در مردم جایگزین کند<ref>فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.</ref>. او این حکومت را در مقابل حکومتی قرار میدهد که آن را [[ریاست]] [[جاهلی]] یا [[حکومت]] [[جاهلیت]] مینامند و سعادتپنداری ایجاد میکند. [[امام]] [[محمد غزالی]]، [[سیاست]] را به [[استصلاح]] [[مردمان]] و [[راه راست]] را بدیشان نمودن، که در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[نجاتدهنده]] است تعریف میکند<ref>غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.</ref>. کواکبی در تعریف سیاست آن را روش اداره عقلائی و حکیمانه [[جامعه]] میداند<ref>کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.</ref>. جوهره سیاست در این تعاریف، [[مدیریت]] و تنظیم امور است. در نگاه [[افلاطون]]، محیط اصلی سیاست جامعه است و برای افراد، [[اجتماع]] اهمیت دارد، [[ارزشمندی]] افراد در رابطه با [[دولت]] سنجیده میشود، [[آزادی]] فردی به نفع [[اقتدار]] و [[امنیت جامعه]]، نادیده گرفته میشود، [[خوشبختی]] و [[فضیلت]] [[هدف]] جامعه [[سیاسی]] و به صورت تعلیمی توسط دولت [[آموزش]] داده میشود و از [[راه]] آموزش، [[عدالت]] در جامعه برقرار میشود. از نظر افلاطون، عدالت، ایجاد [[اجتماعی]] است که در آن، هر کس در منزلتی که به آن تعلق دارد، قرار گیرد و همان کاری را انجام میدهد که بر حسب [[گرایش]] و آموزش، برای آن مناسب است<ref>رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.</ref>. در تعریف ریمون آرون، [[تصمیمگیری]] عنصر اساسی سیاست، ناظر بر حل و فصل [[امور جامعه]] و سیاستگذاری در مسائل کلان است که توسط دولت انجام میگیرد. ناهمگونی مسائل سیاسی حکایت از گستردگی دامنه آن دارد و در حیطه [[اختیار]] و [[قدرت]] [[برتری]]، همانند دولت قرار میگیرد. فرآیند تصمیمگیری، سطح عمل گستردهای را از اخذ [[تصمیم]] و [[اعمال]] [[اراده]] در [[تعیین]] موضوع تا هدفگذاری و تنظیم ساختار و [[خط مشی]] و نیز اجرای برنامهها شامل میشود؛ ولی در مجموع، بر اساس این دیدگاه، سیاست عمدتاً انفعالی و اجرایی خواهد شد و اگر سطوح فعالیت را، تصمیم سازی، تصمیمگیری و [[اجرا]] در نظر بگیریم، تصمیمسازی از حیطه سیاست خارج میشود. در تعریف [[دانشمندان اسلامی]]، نظیر [[فارابی]] و غزالی، عنصر هدف و نقش [[رهبری]] به شکل محسوسی برجسته شده است؛ هرچند دامنه تعریف را محدود ساخته و تنها مواردی را [[پوشش]] میدهد که به [[اعتقاد]] ایشان [[راه]] [[نجات]] و [[رستگاری]] است. | ||
در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر | در تعریف کواکبی از [[سیاست]] به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش میداند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله [[اجرا]] وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر [[عقلانی]] بودن آن تأکید میشود. هر چند که [[عقلانیت]] و [[شریعت]] هیچگونه تضادی با هم ندارند و در [[حقیقت]] باید [[عقل]] و [[خرد]] را در [[پیروی]] از [[انبیاء الهی]] و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی [[حکمت]] [[جامعه]] بوده و تلاش او برای جداسازی [[حکومت]] و سیاست از حیطه اداره [[دین]] و [[احکام الهی]] است. | ||
*برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف میکنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی میداند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف میشود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعهشناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشنتری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت مینویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولتها]] و چه در میان گروهها در یک [[دولت]] میداند<ref>امینی، علیاکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفتهاند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواستههایش، [[سیاست]] قلمداد میکند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسانها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] میکند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولتها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولتها؛ چه ارتباط دولتها با یکدیگر و چه ارتباط گروهها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست میداند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها میتواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق میافتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمدهای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده میگیرد. | *برخی دیگر، سیاست را به [[قدرت]] تعریف میکنند. برتراند راسل، [[فیلسوف]] فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی میداند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف میشود<ref>رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.</ref>. برتران دوژوونل، استاد [[جامعهشناسی]] [[دانشگاه]] پاریس، در تعریف روشنتری [[معتقد]] است که سیاست، بررسی و [[شناخت]] ریشه هرگونه [[اعمال]] قدرت و [[نفوذ]] است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت مینویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.</ref>. ماکس وبر، سیاست را [[کوشش]] برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان [[دولتها]] و چه در میان گروهها در یک [[دولت]] میداند<ref>امینی، علیاکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.</ref>. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفتهاند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از [[قدرت]] است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه [[اعمال]] قدرت از طرف [[انسان]] را برای تحقق خواستههایش، [[سیاست]] قلمداد میکند؛ خواه در [[ارتباط]] با [[انسانها]] با موجودات دیگر و حتی [[طبیعت]] باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به [[روابط انسانی]] میکند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به [[روابط]] درونی و بیرونی [[دولتها]]، تنها قدرتی را که در رابطه با دولتها؛ چه ارتباط دولتها با یکدیگر و چه ارتباط گروهها در داخل یک [[دولت]]، اعمال شود، سیاست میداند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها میتواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق میافتد، توجیه و [[تفسیر]] نماید؛ اما بخش عمدهای را که ناظر به [[هدایت]] و جهت است نادیده میگیرد. |