پرش به محتوا

جامعه بشری در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه'
جز (جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه')
خط ۱۶: خط ۱۶:
“این رابطه حقیقی که بین فرد و [[اجتماع]] برقرار است، ناچار موجب می‌شود که [[خواص]] و آثار فرد در اجتماع نیز پدید آمده و همان نسبت که افراد، از نیروها و خواص و [[آثار وجودی]] خویش جامعه را بهره‌مند می‌سازند، این حالات یک موجودیت [[اجتماعی]] پیدا می‌کند و لذا می‌بینیم که [[قرآن]] برای “ملت” وجود، اصل، کتاب، [[شعور]]، [[فهم]]، عمل، [[طاعت]] و [[معصیت]] اعتبار فرموده و می‌گوید: “برای هر [[امت]] [[اجل]] و دوره‌ای است که نه لحظه‌ای به عقب افتد و نه لحظه‌ای پیشی می‌گیرد”<ref>طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج۷، ص۱۶۲-۱۶۳.</ref> ([[اعراف]]، ۳۴).
“این رابطه حقیقی که بین فرد و [[اجتماع]] برقرار است، ناچار موجب می‌شود که [[خواص]] و آثار فرد در اجتماع نیز پدید آمده و همان نسبت که افراد، از نیروها و خواص و [[آثار وجودی]] خویش جامعه را بهره‌مند می‌سازند، این حالات یک موجودیت [[اجتماعی]] پیدا می‌کند و لذا می‌بینیم که [[قرآن]] برای “ملت” وجود، اصل، کتاب، [[شعور]]، [[فهم]]، عمل، [[طاعت]] و [[معصیت]] اعتبار فرموده و می‌گوید: “برای هر [[امت]] [[اجل]] و دوره‌ای است که نه لحظه‌ای به عقب افتد و نه لحظه‌ای پیشی می‌گیرد”<ref>طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج۷، ص۱۶۲-۱۶۳.</ref> ([[اعراف]]، ۳۴).
اما با اینکه جامعه دارای خصوصیات یک عنصر واقعی و حقیقی است، فرد [[توانایی]] حرکت علیه جریان اجتماعی را دارد؛ [[شهید مرتضی مطهری]] می‌نویسد:
اما با اینکه جامعه دارای خصوصیات یک عنصر واقعی و حقیقی است، فرد [[توانایی]] حرکت علیه جریان اجتماعی را دارد؛ [[شهید مرتضی مطهری]] می‌نویسد:
“قرآن [[کریم]] در عین اینکه برای جامعه، [[طبیعت]]، [[شخصیت]]، عینیت، نیرو، [[حیات]]، [[مرگ]]، اجل، [[وجدان]] طاعت و [[عصیان]] قائل است؛ صریحأ فرد را از نظر امکان [[سرپیچی]] از [[فرمان]] جامعه توانا می‌داند. [[تکیه]] قرآن بر آن چیزی است که آن را “فطرة‌الله” می‌نامد و می‌خواند. در [[سوره نساء]] آیه ۹۷ درباره گروهی که خود را “مستضعفین” و [[ناتوان]] در جامعه ی [[مکه]] می‌نامیدند و [[استضعاف]] خود را، عذری برای ترک مسؤولیت‌های [[فطری]] خود می‌شمردند و در واقع، خود را در برابر جامعه خود مجبور قلمداد می‌کردند، می‌فرماید: به هیچ‌وجه عذر آنها پذیرفته نیست؛ زیرا حداقل امکان [[مهاجرت]] از آن جو [[اجتماعی]] و رساندن خود به جو اجتماعی دیگر بود”<ref>مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی جامعه و تاریخ، ص۲۳۰.</ref>.
“قرآن [[کریم]] در عین اینکه برای جامعه، [[طبیعت]]، [[شخصیت]]، عینیت، نیرو، [[حیات]]، [[مرگ]]، اجل، [[وجدان]] طاعت و [[عصیان]] قائل است؛ صریحأ فرد را از نظر امکان [[سرپیچی]] از [[فرمان]] جامعه توانا می‌داند. تکیه قرآن بر آن چیزی است که آن را “فطرة‌الله” می‌نامد و می‌خواند. در [[سوره نساء]] آیه ۹۷ درباره گروهی که خود را “مستضعفین” و [[ناتوان]] در جامعه ی [[مکه]] می‌نامیدند و [[استضعاف]] خود را، عذری برای ترک مسؤولیت‌های [[فطری]] خود می‌شمردند و در واقع، خود را در برابر جامعه خود مجبور قلمداد می‌کردند، می‌فرماید: به هیچ‌وجه عذر آنها پذیرفته نیست؛ زیرا حداقل امکان [[مهاجرت]] از آن جو [[اجتماعی]] و رساندن خود به جو اجتماعی دیگر بود”<ref>مطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی جامعه و تاریخ، ص۲۳۰.</ref>.
بنابراین از آن جهت که افراد، [[جامعه]] را تشکیل می‌دهند، [[مسؤولیت]] [[درجه]] اول متوجه خود آنها است؛ زیرا [[روح]] فردی در مقابل جامعه؛ یعنی [[روح جمعی]]، مجبور و بی‌اختیار نیست.
بنابراین از آن جهت که افراد، [[جامعه]] را تشکیل می‌دهند، [[مسؤولیت]] [[درجه]] اول متوجه خود آنها است؛ زیرا [[روح]] فردی در مقابل جامعه؛ یعنی [[روح جمعی]]، مجبور و بی‌اختیار نیست.


۲۱۸٬۱۶۸

ویرایش