پرش به محتوا

خباب بن الارت در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰: خط ۱۰:
تعداد احادیثی که [[خباب]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده است، دقیقاً معلوم نیست. در اینجا به تعدادی از [[احادیث]] [[روایت]] شده توسط [[خباب بن ارت]] اشاره می‌کنیم:
تعداد احادیثی که [[خباب]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده است، دقیقاً معلوم نیست. در اینجا به تعدادی از [[احادیث]] [[روایت]] شده توسط [[خباب بن ارت]] اشاره می‌کنیم:


'''سخنان قبل از [[وفات پیامبر]]{{صل}}:''' [[سید بن طاووس]] در خبری آورده است که [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "رسول خدا{{صل}} به من [[دستور]] دادند که به میان جمعیت بروم و اعلام کنم: [[آگاه]] باشید! هرکس کارگری را به کار بگیرد و مزدش را کامل ندهد، به [[لعنت خدا]] گرفتار شود. آگاه باشید! هر کس با [[بیگانگان]] مراوده کند و دوستانش را واگذارد، [[ملعون]] است. هر کس [[پدر]] و مادرش را [[نفرین]] کند، [[ملعون]] درگاه [[خدا]] خواهد بود".
'''۱. سخنان قبل از [[وفات پیامبر]]{{صل}}:''' [[سید بن طاووس]] در خبری آورده است که [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "رسول خدا{{صل}} به من [[دستور]] دادند که به میان جمعیت بروم و اعلام کنم: [[آگاه]] باشید! هرکس کارگری را به کار بگیرد و مزدش را کامل ندهد، به [[لعنت خدا]] گرفتار شود. آگاه باشید! هر کس با [[بیگانگان]] مراوده کند و دوستانش را واگذارد، [[ملعون]] است. هر کس [[پدر]] و مادرش را [[نفرین]] کند، [[ملعون]] درگاه [[خدا]] خواهد بود".


[[امام علی]]{{ع}} فرمود: "من از [[خانه]] خارج شدم و همان طور که [[پیامبر]]{{صل}} به من فرموده بود در میان [[مردم]] [[پیام]] را گفتم. [[عمر]] به من گفت: "اعلام این پیام‌ها چه معنایی دارد؟" من گفتم: خدا و رسولش بهتر میدانند. پس عمر به همراه عده‌ای دیگر به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتند که از ماجرا [[آگاه]] شوند.
[[امام علی]]{{ع}} فرمود: "من از [[خانه]] خارج شدم و همان طور که [[پیامبر]]{{صل}} به من فرموده بود در میان [[مردم]] [[پیام]] را گفتم. [[عمر]] به من گفت: "اعلام این پیام‌ها چه معنایی دارد؟" من گفتم: خدا و رسولش بهتر میدانند. پس عمر به همراه عده‌ای دیگر به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتند که از ماجرا [[آگاه]] شوند.
خط ۱۸: خط ۱۸:
وقتی از نزد پیامبر{{صل}} بیرون رفتند، عمر گفت: "ای [[یاران رسول خدا]]! هرگز پیامبر{{صل}} این گونه تأکید بر [[ولایت علی]] در [[غدیر]] و نیز موارد دیگر تا به امروز نکرده بود". [[خباب بن ارت]] می‌گوید: این واقعه نوزده [[روز]] قبل از [[وفات پیامبر]]{{صل}} بود<ref>{{متن حدیث|قال السید بن طاووس: أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} قَالَ: أَمَرَنِي رَسُولُ اَللَّهِ{{صل}} أَنْ أَخْرُجَ فَأُنَادِيَ فِي اَلنَّاسِ أَلاَ مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ أَلاَ مَنْ تَوَالَى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ أَلاَ وَ مَنْ سَبَّ أَبَوَيْهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} فَخَرَجْتُ فَنَادَيْتُ فِي اَلنَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي اَلنَّبِيُّ{{صل}} فَقَالَ لِي عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ هَلْ لِمَا نَادَيْتَ بِهِ مِنْ تَفْسِيرٍ فَقُلْتُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَقَامَ عُمَرُ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ اَلنَّبِيِّ{{صل}} فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالَ عُمَرُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَلْ لِمَا نَادَى عَلِيٌّ مِنْ تَفْسِيرٍ قَالَ نَعَمْ أَمَرْتُهُ أَنْ يُنَادِيَ أَلاَ مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ اَللَّهُ يَقُولُ قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ فَمَنْ ظَلَمَنَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ أَمَرْتُهُ أَنْ يُنَادِيَ مَنْ تَوَالَى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ اَللَّهُ يَقُولُ اَلنَّبِيُّ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ فَمَنْ تَوَالَى غَيْرَ عَلِيٍّ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ أَمَرْتُهُ أَنْ يُنَادِيَ مَنْ سَبَّ أَبَوَيْهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ أَنَا أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّي وَ عَلِيّاً أَبَوَا اَلْمُؤْمِنِينَ فَمَنْ سَبَّ أَحَدَنَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ فَلَمَّا خَرَجُوا قَالَ عُمَرُ يَا أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ مَا أَكَّدَ اَلنَّبِيُّ لِعَلِيٍّ فِي اَلْوَلاَيَةِ فِي غَدِيرِ خُمٍّ وَ لاَ فِي غَيْرِهِ أَشَدَّ مِنْ تَأْكِيدِهِ فِي يَوْمِنَا هَذَا قَالَ خَبَّابُ بْنُ اَلْأَرَتِّ كَانَ هَذَا اَلْحَدِيثُ قَبْلَ وَفَاةِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِتِسْعَةَ عَشَرَ يَوْماً}}؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۹۰. </ref>
وقتی از نزد پیامبر{{صل}} بیرون رفتند، عمر گفت: "ای [[یاران رسول خدا]]! هرگز پیامبر{{صل}} این گونه تأکید بر [[ولایت علی]] در [[غدیر]] و نیز موارد دیگر تا به امروز نکرده بود". [[خباب بن ارت]] می‌گوید: این واقعه نوزده [[روز]] قبل از [[وفات پیامبر]]{{صل}} بود<ref>{{متن حدیث|قال السید بن طاووس: أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} قَالَ: أَمَرَنِي رَسُولُ اَللَّهِ{{صل}} أَنْ أَخْرُجَ فَأُنَادِيَ فِي اَلنَّاسِ أَلاَ مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ أَلاَ مَنْ تَوَالَى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ أَلاَ وَ مَنْ سَبَّ أَبَوَيْهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} فَخَرَجْتُ فَنَادَيْتُ فِي اَلنَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي اَلنَّبِيُّ{{صل}} فَقَالَ لِي عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ هَلْ لِمَا نَادَيْتَ بِهِ مِنْ تَفْسِيرٍ فَقُلْتُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَقَامَ عُمَرُ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ اَلنَّبِيِّ{{صل}} فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالَ عُمَرُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَلْ لِمَا نَادَى عَلِيٌّ مِنْ تَفْسِيرٍ قَالَ نَعَمْ أَمَرْتُهُ أَنْ يُنَادِيَ أَلاَ مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ اَللَّهُ يَقُولُ قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ فَمَنْ ظَلَمَنَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ أَمَرْتُهُ أَنْ يُنَادِيَ مَنْ تَوَالَى غَيْرَ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ اَللَّهُ يَقُولُ اَلنَّبِيُّ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ فَمَنْ تَوَالَى غَيْرَ عَلِيٍّ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ أَمَرْتُهُ أَنْ يُنَادِيَ مَنْ سَبَّ أَبَوَيْهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ أَنَا أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ أُشْهِدُكُمْ أَنِّي وَ عَلِيّاً أَبَوَا اَلْمُؤْمِنِينَ فَمَنْ سَبَّ أَحَدَنَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ فَلَمَّا خَرَجُوا قَالَ عُمَرُ يَا أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ مَا أَكَّدَ اَلنَّبِيُّ لِعَلِيٍّ فِي اَلْوَلاَيَةِ فِي غَدِيرِ خُمٍّ وَ لاَ فِي غَيْرِهِ أَشَدَّ مِنْ تَأْكِيدِهِ فِي يَوْمِنَا هَذَا قَالَ خَبَّابُ بْنُ اَلْأَرَتِّ كَانَ هَذَا اَلْحَدِيثُ قَبْلَ وَفَاةِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِتِسْعَةَ عَشَرَ يَوْماً}}؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۴۹۰. </ref>


'''ذکر در هنگام [[خواب]]:''' [[خباب بن ارت]] از [[خباب]] [[نقل]] کرده است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: هر گاه به رختخواب برای خوابیدن رفتی، [[سوره کافرون]] را بخوان. پیامبر{{صل}} هیچگاه برای خواب به بستر نمی‌رفت مگر این که این [[سوره]] را به طور کامل میخواند<ref>{{متن حدیث|عَنْ خَبَّابٍ أَنَّ اَلنَّبِيَّ: إِذَا أَخَذْتَ مَضْجَعَكَ فَاقْرَأْ قُلْ يَا أَيُّهَا اَلْكَافِرُونَ وَ إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمْ يَأْتِ فِرَاشَهُ قَطُّ إِلاَّ قَرَأَ قُلْ يَا أَيُّهَا اَلْكَافِرُونَ حَتَّى يَخْتِمَ}}؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی ج۱۰، ص۵۵۱.</ref>
'''۲. ذکر در هنگام [[خواب]]:''' [[خباب بن ارت]] از [[خباب]] [[نقل]] کرده است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: هر گاه به رختخواب برای خوابیدن رفتی، [[سوره کافرون]] را بخوان. پیامبر{{صل}} هیچگاه برای خواب به بستر نمی‌رفت مگر این که این [[سوره]] را به طور کامل میخواند<ref>{{متن حدیث|عَنْ خَبَّابٍ أَنَّ اَلنَّبِيَّ: إِذَا أَخَذْتَ مَضْجَعَكَ فَاقْرَأْ قُلْ يَا أَيُّهَا اَلْكَافِرُونَ وَ إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمْ يَأْتِ فِرَاشَهُ قَطُّ إِلاَّ قَرَأَ قُلْ يَا أَيُّهَا اَلْكَافِرُونَ حَتَّى يَخْتِمَ}}؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی ج۱۰، ص۵۵۱.</ref>


'''رفتن به [[حج]]:''' خباب بن ارت از قول پیامبر{{صل}} نقل می‌کند که [[خداوند]] فرموده است: "اگر به بنده‌ای جسمی سالم بدهم و [[رزق]] او را وسعت ببخشم و پنج سال بگذرد و به [[حج]] نرود، چنین [[انسانی]] از [[رحمت]] من [[محروم]] است"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَبْداً أَصَحَّحْتُ لَهُ جِسْمَهُ، وَأَوْسَعْتُ عَلَيْهِ فِي الرِّزْقِ، يَأْتِيَ عَلَيْهِ خَمْسَ حِجَجٍ لَمْ يَأْتِ إِلَيَّ فِيهِنَّ لَمَحْرُومُ}}؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۵۱۱.</ref>
'''۳. رفتن به [[حج]]:''' خباب بن ارت از قول پیامبر{{صل}} نقل می‌کند که [[خداوند]] فرموده است: "اگر به بنده‌ای جسمی سالم بدهم و [[رزق]] او را وسعت ببخشم و پنج سال بگذرد و به [[حج]] نرود، چنین [[انسانی]] از [[رحمت]] من [[محروم]] است"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَبْداً أَصَحَّحْتُ لَهُ جِسْمَهُ، وَأَوْسَعْتُ عَلَيْهِ فِي الرِّزْقِ، يَأْتِيَ عَلَيْهِ خَمْسَ حِجَجٍ لَمْ يَأْتِ إِلَيَّ فِيهِنَّ لَمَحْرُومُ}}؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۵۱۱.</ref>


'''سه خواسته [[پیامبر]]{{صل}}:''' شبی [[خباب بن ارت]]، [[شاهد]] [[نماز]] پیامبر{{صل}} در [[دل]] [[شب]] بود. وقتی که صبح شد، به پیامبر{{صل}} گفت: "ای [[رسول خدا]]! دیشب شاهد نماز شما بودم و اولین باری بود که میدیدم این گونه نماز می‌خوانید". پیامبر{{صل}} فرمود: "راست می‌گویی! آن نماز، نماز رغبت و [[ترس]] بود. از [[خداوند]] در آن سه [[خصلت]] خواستم که دو تا از آنها را به من داد و یکی را نداد. از خداوند خواستم که ما را به روش‌هایی که امت‌های دیگر را هلاک کرد، نابود نکند، این خواسته را [[اجابت]] کرد و دومین خواسته‌ام این بود که از [[بیگانگان]]، [[دشمنی]] بر ما مسلط نکند، آن را هم اجابت فرمود و از او خواستم که ما را گروه گروه (دچار [[تفرقه]]) نکند که این خواسته را قبول نکرد<ref>{{متن حدیث| أَجَلٍ إِنَّهَا صَلَاةِ رَغِبَ وَ رَهِبَ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلٍ فِيهَا ثَلَاثَ خِصَالٍ فَأَعْطَانِي اثْنَتَيْنِ وَ مَنَعَنِي وَاحِدَةً سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلٍ أَنْ لَا يُهْلِكُنا بِمَا أَهْلَكَ بِهِ الْأُمَمِ قَبْلَنَا فَأَعْطَانِيهَا وَ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلٍ أَنْ لَا يَظْهَرَ عَلَيْنَا عَدُوّاً مِنْ غَيْرِنَا فَأَعْطَانِيهَا وَ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لَا يلبسنا شِيَعاً فمنعنيها }}؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۳، ص۲۸۸.</ref>.
'''۴. سه خواسته [[پیامبر]]{{صل}}:''' شبی [[خباب بن ارت]]، [[شاهد]] [[نماز]] پیامبر{{صل}} در [[دل]] [[شب]] بود. وقتی که صبح شد، به پیامبر{{صل}} گفت: "ای [[رسول خدا]]! دیشب شاهد نماز شما بودم و اولین باری بود که میدیدم این گونه نماز می‌خوانید". پیامبر{{صل}} فرمود: "راست می‌گویی! آن نماز، نماز رغبت و [[ترس]] بود. از [[خداوند]] در آن سه [[خصلت]] خواستم که دو تا از آنها را به من داد و یکی را نداد. از خداوند خواستم که ما را به روش‌هایی که امت‌های دیگر را هلاک کرد، نابود نکند، این خواسته را [[اجابت]] کرد و دومین خواسته‌ام این بود که از [[بیگانگان]]، [[دشمنی]] بر ما مسلط نکند، آن را هم اجابت فرمود و از او خواستم که ما را گروه گروه (دچار [[تفرقه]]) نکند که این خواسته را قبول نکرد<ref>{{متن حدیث| أَجَلٍ إِنَّهَا صَلَاةِ رَغِبَ وَ رَهِبَ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلٍ فِيهَا ثَلَاثَ خِصَالٍ فَأَعْطَانِي اثْنَتَيْنِ وَ مَنَعَنِي وَاحِدَةً سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلٍ أَنْ لَا يُهْلِكُنا بِمَا أَهْلَكَ بِهِ الْأُمَمِ قَبْلَنَا فَأَعْطَانِيهَا وَ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلٍ أَنْ لَا يَظْهَرَ عَلَيْنَا عَدُوّاً مِنْ غَيْرِنَا فَأَعْطَانِيهَا وَ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لَا يلبسنا شِيَعاً فمنعنيها }}؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۳، ص۲۸۸.</ref>.


'''تقسیم‌بندی اسب‌ها:''' [[خباب]] [[روایت]] کرده است که پیامبر{{صل}} اسب‌ها را به سه نوع تقسیم‌بندی می‌کردند: اسب‌ها سه نوع‌اند: اسبی برای [[خدا]]، و آن اسبی است که برای [[جهاد در راه خدا]] از آن استفاده می‌شود و اسبی برای [[انسان]] که در جهت [[آسایش]] [[انسان]] اسبی به کار گرفته می‌شود مانند سواری و بارکشی و اسبی هم برای [[شیطان]] است و آن اسبی است که با آن قمار می‌کنند و در مسابقات شرکت می‌دهند<ref>{{متن حدیث| قَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْخَيْلِ ثَلَاثَةٍ : ففرس لِلرَّحْمنِ وَ فَرَسٍ لِلْإِنْسَانِ ، وَ فَرَسٍ لِلشَّيْطَانِ ، فَأَمَّا فَرَسِ الرَّحْمَنِ فَمَا أَعِدْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قُوتِلَ عَلَيْهِ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَمَّا فَرَسِ الْإِنْسَانُ فَمَا استبطن وَ يَحْمِلُ عَلَيْهِ وَ أَمَّا فَرَسِ الشَّيْطَانِ فَمَا قُومِرَ عَلَيْهِ‏ }}؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۹۲.</ref>.
'''۵. تقسیم‌بندی اسب‌ها:''' [[خباب]] [[روایت]] کرده است که پیامبر{{صل}} اسب‌ها را به سه نوع تقسیم‌بندی می‌کردند: اسب‌ها سه نوع‌اند: اسبی برای [[خدا]]، و آن اسبی است که برای [[جهاد در راه خدا]] از آن استفاده می‌شود و اسبی برای [[انسان]] که در جهت [[آسایش]] [[انسان]] اسبی به کار گرفته می‌شود مانند سواری و بارکشی و اسبی هم برای [[شیطان]] است و آن اسبی است که با آن قمار می‌کنند و در مسابقات شرکت می‌دهند<ref>{{متن حدیث| قَالَ رَسُولُ اللَّهِ الْخَيْلِ ثَلَاثَةٍ : ففرس لِلرَّحْمنِ وَ فَرَسٍ لِلْإِنْسَانِ ، وَ فَرَسٍ لِلشَّيْطَانِ ، فَأَمَّا فَرَسِ الرَّحْمَنِ فَمَا أَعِدْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قُوتِلَ عَلَيْهِ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَمَّا فَرَسِ الْإِنْسَانُ فَمَا استبطن وَ يَحْمِلُ عَلَيْهِ وَ أَمَّا فَرَسِ الشَّيْطَانِ فَمَا قُومِرَ عَلَيْهِ‏ }}؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۹۲.</ref>.


'''[[گمان]] خوب داشتن به [[خدا]]:''' روزی [[پیامبر]]{{صل}} از قول [[خداوند]] فرمود: من نزد گمان بنده‌ام میباشم، پس هر گمانی که بر من میبرد، همان خواهد شد<ref>{{متن حدیث|أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي فَلْيَظُنَّ بِي مَا شَاءَ}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.</ref>.
'''۶. [[گمان]] خوب داشتن به [[خدا]]:''' روزی [[پیامبر]]{{صل}} از قول [[خداوند]] فرمود: من نزد گمان بنده‌ام میباشم، پس هر گمانی که بر من میبرد، همان خواهد شد<ref>{{متن حدیث|أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي فَلْيَظُنَّ بِي مَا شَاءَ}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.</ref>.


'''[[زمامداران]]:''' [[خباب بن ارت]] [[نقل]] می‌کند: روزی در جلوی [[منزل]] پیامبر{{صل}} با [[اصحاب]] نشسته بودیم و از هر دری سخنی به میان میآمد. در این هنگام، پیامبر{{صل}} از [[خانه]] خارج شد و نگاهی به ما کرد و فرمود: می‌شنوید چه می‌گویم؟ بزودی حاکمانی بر شما مسلط خواهند شد که به شما [[دروغ]] می‌گویند، [[سخن]] آنها را [[باور]] نکنید و بر [[ظلم]] آنها را [[یاری]] نکنید. پس هر کس سخن دروغ آنها را [[تصدیق]] کند و در ظلمشان یاری‌شان نماید، نزد [[حوض کوثر]] بر من وارد نخواهد شد<ref>{{متن حدیث| اتسمعون انْهَ سَيَكُونُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءِ فَلَا تصدقوهم بكذبهم وَ لَا تُعِينُوهُمْ عَلى ظُلْمِهِمْ فانه مَنْ صَدَّقَهُمْ بكذبهم وَ أَعَانَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَلَيْسَ يُرَدُّ عَلَى الْحَوْضِ }}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۵، ص۲۴۸.</ref>.
'''۷. [[زمامداران]]:''' [[خباب بن ارت]] [[نقل]] می‌کند: روزی در جلوی [[منزل]] پیامبر{{صل}} با [[اصحاب]] نشسته بودیم و از هر دری سخنی به میان میآمد. در این هنگام، پیامبر{{صل}} از [[خانه]] خارج شد و نگاهی به ما کرد و فرمود: می‌شنوید چه می‌گویم؟ بزودی حاکمانی بر شما مسلط خواهند شد که به شما [[دروغ]] می‌گویند، [[سخن]] آنها را [[باور]] نکنید و بر [[ظلم]] آنها را [[یاری]] نکنید. پس هر کس سخن دروغ آنها را [[تصدیق]] کند و در ظلمشان یاری‌شان نماید، نزد [[حوض کوثر]] بر من وارد نخواهد شد<ref>{{متن حدیث| اتسمعون انْهَ سَيَكُونُ عَلَيْكُمْ أُمَرَاءِ فَلَا تصدقوهم بكذبهم وَ لَا تُعِينُوهُمْ عَلى ظُلْمِهِمْ فانه مَنْ صَدَّقَهُمْ بكذبهم وَ أَعَانَهُمْ عَلَى ظُلْمِهِمْ فَلَيْسَ يُرَدُّ عَلَى الْحَوْضِ }}؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۵، ص۲۴۸.</ref>.


'''[[ناقه]] چموش:''' روزی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خباب بن ارت را به مأموریتی فرستاد. [[خباب]] ناقه‌اش را آماده می‌کرد که حرکت کند، اما ناقه چموشی می‌کرد و خباب نمی‌توانست او را رام کند. در این موقع پیامبر{{صل}} از آن [[محل]] می‌گذشت و خباب در حال زدن ناقه بود. پیامبر{{صل}} فرمود: ناقه را نزن! آرام باش! (خطاب به ناقه) در این هنگام ناقه آرام شد و به همراه سایر روندگان به [[راه]] خود ادامه داد<ref>{{متن حدیث|لا تضربها! حل فقامت فسارت مع الناس}}؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۲، ص۱۷۲.</ref>
'''۸. [[ناقه]] چموش:''' روزی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خباب بن ارت را به مأموریتی فرستاد. [[خباب]] ناقه‌اش را آماده می‌کرد که حرکت کند، اما ناقه چموشی می‌کرد و خباب نمی‌توانست او را رام کند. در این موقع پیامبر{{صل}} از آن [[محل]] می‌گذشت و خباب در حال زدن ناقه بود. پیامبر{{صل}} فرمود: ناقه را نزن! آرام باش! (خطاب به ناقه) در این هنگام ناقه آرام شد و به همراه سایر روندگان به [[راه]] خود ادامه داد<ref>{{متن حدیث|لا تضربها! حل فقامت فسارت مع الناس}}؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۲، ص۱۷۲.</ref>


'''کشتن سگ‌های ولگرد:''' زمانی در [[مدینه]]، سگ‌های ولگرد زیاد شده بودند. پیامبر{{صل}} به خباب [[دستور]] داد که سگ‌های ولگرد را بکشد. خباب می‌گوید: "بنا به [[دستور پیامبر]]{{صل}} می‌خواستم هر سگ ولگردی را که دیدم، بکشم. به محله‌ای رسیدم که سگی ولگرد در آن پرسه می‌زد. برای کشتنش دست به کار شدم که زنی صدا زد: چه می‌کنی؟ چرا سگ را می‌کشی؟ گفتم: [[پیامبر]]{{صل}} به من [[مأموریت]] داده که سگ‌های ولگرد را بکشم. آن [[زن]] گفت: به نزد پیامبر{{صل}} برو و به او بگو که من زنی [[نابینا]] هستم و این سگ با پارسی که می‌کند، مرا از برخی [[حوادث آینده]] با خبر می‌سازد و علاوه بر آن، مرا از [[حمله]] درندگان محافظت می‌کند. [[سخن]] این زن، مرا از کارم باز داشت و به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم که ماجرا را بگویم. پیامبر{{صل}} فرمود: " برگرد و آن سگ ولگرد را بکش. " من نیز رفتم و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} عمل کردم<ref>کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۵، ص۴۱.</ref>
'''۹. کشتن سگ‌های ولگرد:''' زمانی در [[مدینه]]، سگ‌های ولگرد زیاد شده بودند. پیامبر{{صل}} به خباب [[دستور]] داد که سگ‌های ولگرد را بکشد. خباب می‌گوید: "بنا به [[دستور پیامبر]]{{صل}} می‌خواستم هر سگ ولگردی را که دیدم، بکشم. به محله‌ای رسیدم که سگی ولگرد در آن پرسه می‌زد. برای کشتنش دست به کار شدم که زنی صدا زد: چه می‌کنی؟ چرا سگ را می‌کشی؟ گفتم: [[پیامبر]]{{صل}} به من [[مأموریت]] داده که سگ‌های ولگرد را بکشم. آن [[زن]] گفت: به نزد پیامبر{{صل}} برو و به او بگو که من زنی [[نابینا]] هستم و این سگ با پارسی که می‌کند، مرا از برخی [[حوادث آینده]] با خبر می‌سازد و علاوه بر آن، مرا از [[حمله]] درندگان محافظت می‌کند. [[سخن]] این زن، مرا از کارم باز داشت و به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم که ماجرا را بگویم. پیامبر{{صل}} فرمود: " برگرد و آن سگ ولگرد را بکش. " من نیز رفتم و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} عمل کردم<ref>کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۵، ص۴۱.</ref>


'''همراه پیامبر{{صل}} بودن:''' پیامبر{{صل}} مأموریتی را به [[خباب بن ارت]] سپرد که مدتی می‌بایست از [[مدینه]] دور باشد. [[خباب]] گفت: "یا [[رسول الله]]! مرا به جای دور فرستادی و من بر شما میترسم! پیامبر{{صل}} فرمود: "از چه می‌ترسی؟" خباب گفت: "از این که دیگر شما را نبینم. صبح که بشود، [[فکر]] می‌کنم که شاید شما را عصر نبینم و [[شب]] که می‌شود فکر می‌کنم که صبح شما را نخواهم دید". پیامبر{{صل}} فرمود: ای خباب! پنج چیز هستند که اگر آنها را به جا بیاوری، مرا خواهی دید و اگر به آنها عمل نکنی، مرا نخواهی دید.
'''۱۰. همراه پیامبر{{صل}} بودن:''' پیامبر{{صل}} مأموریتی را به [[خباب بن ارت]] سپرد که مدتی می‌بایست از [[مدینه]] دور باشد. [[خباب]] گفت: "یا [[رسول الله]]! مرا به جای دور فرستادی و من بر شما میترسم! پیامبر{{صل}} فرمود: "از چه می‌ترسی؟" خباب گفت: "از این که دیگر شما را نبینم. صبح که بشود، [[فکر]] می‌کنم که شاید شما را عصر نبینم و [[شب]] که می‌شود فکر می‌کنم که صبح شما را نخواهم دید". پیامبر{{صل}} فرمود: ای خباب! پنج چیز هستند که اگر آنها را به جا بیاوری، مرا خواهی دید و اگر به آنها عمل نکنی، مرا نخواهی دید.


خباب گوید: گفتم یا رسول خدا! آن پنج چیز کدام‌اند؟
خباب گوید: گفتم یا رسول خدا! آن پنج چیز کدام‌اند؟
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش