اصحاب کهف در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'محل' به 'محل'
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{مهدویت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 23...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'محل' به 'محل') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
==اصحاب کهف در منابع [[مسیحی]]== | ==اصحاب کهف در منابع [[مسیحی]]== | ||
داستان اصحاب کهف از معدود داستانهایی است که بر خلاف بسیاری از داستانهای دیگرِ [[قرآن]]، در منابع [[یهودی]] به دلایلی از آن یاد نشده است؛<ref>اهل الکهف، ص ۵۷. </ref> امّا در منابع مسیحی ذکر شده است. ساختار داستان در منابع مسیحی همگونی خاصی با نقلهای [[اسلامی]] دارد و به "هفت خفتگان" و "هفت خفتگان [[شهر]] اِفِسوس" معروف است. <ref> The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, P.۲۷۰-۸ Gibon The Decline And Fall Of The Roman Empire, Vol. I, P, ۵۴۴-۵. </ref> گیبون، [[مورخ]] معروف [[انگلیسی]]، داستان اصحاب کهف را چنین [[نقل]] میکند: هنگامی که [[مسیحیان]] گرفتار ستمگریهای امپراتور دیکیوس (Decius) بودند، ۷ تن از [[جوانان]] [[اشراف]] زاده شهر "[[افسوس]]" (Ephesus) در غار وسیع و عمیقی در کوهی، در کنار شهر پنهان شدند. امپراتور [[ستمگر]] برای نابودی جوانان، [[فرمان]] داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمی از سنگهای بزرگ و ضخیم ببندند. در این حال، جوانان به خوابی عمیق فرو رفتند. این [[خواب]] بهگونهای [[معجزه]] آسا ۱۸۷ سال به طول انجامید، بدون آنکه در این مدت به قوای حیاتی ایشان آسیبی برسد. پس از این مدت، بردگان "ادولیوس" (Adolius)، که [[وارث]] [[کوه]] مزبور بود، برای [[احداث]] ساختمان مجلل روستایی در آن | داستان اصحاب کهف از معدود داستانهایی است که بر خلاف بسیاری از داستانهای دیگرِ [[قرآن]]، در منابع [[یهودی]] به دلایلی از آن یاد نشده است؛<ref>اهل الکهف، ص ۵۷. </ref> امّا در منابع مسیحی ذکر شده است. ساختار داستان در منابع مسیحی همگونی خاصی با نقلهای [[اسلامی]] دارد و به "هفت خفتگان" و "هفت خفتگان [[شهر]] اِفِسوس" معروف است. <ref> The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, P.۲۷۰-۸ Gibon The Decline And Fall Of The Roman Empire, Vol. I, P, ۵۴۴-۵. </ref> گیبون، [[مورخ]] معروف [[انگلیسی]]، داستان اصحاب کهف را چنین [[نقل]] میکند: هنگامی که [[مسیحیان]] گرفتار ستمگریهای امپراتور دیکیوس (Decius) بودند، ۷ تن از [[جوانان]] [[اشراف]] زاده شهر "[[افسوس]]" (Ephesus) در غار وسیع و عمیقی در کوهی، در کنار شهر پنهان شدند. امپراتور [[ستمگر]] برای نابودی جوانان، [[فرمان]] داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمی از سنگهای بزرگ و ضخیم ببندند. در این حال، جوانان به خوابی عمیق فرو رفتند. این [[خواب]] بهگونهای [[معجزه]] آسا ۱۸۷ سال به طول انجامید، بدون آنکه در این مدت به قوای حیاتی ایشان آسیبی برسد. پس از این مدت، بردگان "ادولیوس" (Adolius)، که [[وارث]] [[کوه]] مزبور بود، برای [[احداث]] ساختمان مجلل روستایی در آن محل، آن سنگهای ضخیم را برداشتند. با برداشتن سنگها، اشعه [[آفتاب]] به درون [[غار]] [[نفوذ]] کرد و عامل بیدار شدن [[جوانان]] خفته در غار گردید. آنان که میپنداشتند ساعاتی اندک در [[خواب]] بودهاند [[احساس]] [[گرسنگی]] کردند، ازاینرو بر آن شدند که یکی از آنان بهطور مخفیانه و ناشناس به [[شهر]] بازگردد و غذایی فراهم آورد. آنان "جامبلیکوس" (Jamblichus) را برای این کار برگزیدند؛ امّا این [[جوان]] ـ اگر روا باشد که پس از این خوابِ دراز مدت، نام "جوان" بر وی اطلاق کنیم ـ نتوانست منظره شهر بومی خود را که پیشتر با آن آشنا بود، باز شناسد. [[هراس]] او هنگامی فزونی یافت که [[صلیب]] بزرگی را بر دروازه بزرگ شهر اِفِسوس [[مشاهده]] کرد. [[لباس]] شگفتآور و منفرد و لهجه قدیمی و متروک او نانوا را متحیر و سراسیمه کرد. هنگامی که جامبلیکوس [[پول]] * قدیمی رایج در دوران امپراتور دیکیوس را، به نانوا داد نانوا پنداشت که این جوان به گنجی دست یافته است، ازاینرو وی را نزد [[قاضی]] برد و در آنجا با تبادل [[پرسش]] و پاسخهایی، داستان حیرتانگیز و درنگ دراز مدت نزدیک به دو قرن آنان در غار روشن شد. در پی این رخداد، [[اسقف]] [[شهر]] اِفِسوس، [[کاهنان]]، [[حاکمان]] و [[مردم]] شهر و حتی خود امپراتور "شیودوسیوس" برای مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آنکه ۷ جوان، خود را به حاضران رسانیدند و ماجرای خود را برای ایشان بازگو کردند [[مرگ]] آنان فرا رسید و با کمال [[آرامش]] از [[دنیا]] رفتند. <ref> The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol. I.pp. ۵۴۴-۵۴۵. </ref> | ||
==[[پادشاه]] و عصر [[اصحاب کهف]]== | ==[[پادشاه]] و عصر [[اصحاب کهف]]== | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
==درنگ در غار== | ==درنگ در غار== | ||
از [[قرآن کریم]] و [[روایات]] چنین برمیآید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار، به خوابی عمیق فرو برد: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref>.<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۲۵؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص ۳۷۵. </ref> [[زمخشری]] مینویسد: در این آیه مفعول {{متن قرآن|ضَرَبْنَا}} حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان [[حجاب]] و مانعی قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنی آنان را به خوابی سنگین فرو بردیم. <ref> الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۵. </ref> [[طبرسی]] این آیه را کنایه از مسلط کردن [[خواب]] برایشان و تعبیر آیه را بسیار [[فصیح]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۹۸. </ref> به احتمالی دیگر که [[علامه طباطبایی]] آن را بیان کرده مراد این است که [[خداوند]] همچون [[مادری]] که با ضربههایی نرم و آهسته به [[گوش]]فرزند مینوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده، به [[خواب]] سنگین فرو رود، به گوش [[اصحاب کهف]] نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند. <ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۸. </ref> مدت درنگ اصحاب کهف در [[غار]] از نظر [[قرآن]] ۳۰۹ سال بوده است: {{متن قرآن|وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا}}<ref>«و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.</ref>؛ امّا براساس روایتی از [[ابن اسحاق]]، آنان پیش از خواب، مدتی در غار به [[زندگی]] طبیعی میزیستند و یکی از آنان با [[لباس]] مبدل وارد [[شهر]] میشد و به تهیه آذوقه و توشه و جمعآوری خبرها از شهر درباره خودشان میپرداخت و پس از بازگشت دیدهها و شنیدههای خود را باز میگفت؛<ref> جامع البیان، مج ۹، ج ۱، ص۲۵۳. </ref> امّا با توجه به حرف "فاء" که مفید ترتیب اتصالی است: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ}} میتوان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را بهگونهای قرار داده بود که هرکس بدیشان مینگریست آنان را بیدار میپنداشت، حال آنکه در خواب بودند: {{متن قرآن|وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶. </ref> برخی [[مفسران]] از این جمله چنین [[استنباط]] کردهاند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۶. </ref> خداوند، در غار، شرایطی را [[حاکم]] ساخته بود که کسی را یارای نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنمای آنان در غار بهگونهای بود که هر کس آنان را میدید ناگزیر از [[ترس]] میگریخت: {{متن قرآن|لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}} و برای آنکه [[بدن]] اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با [[زمین]] دچار فرسودگی و آسیبی نشود خداوند آنان را به [[چپ و راست]] میگرداند: {{متن قرآن|وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ}} و برای آنکه شرایط [[حیات]] برای آنان کاملاً فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمی به دور باشند [[خورشید]] نیز [[نور]] خود را ارزانیشان میداشت:{{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref> در این میان سگ آنها نیز در دهانه [[غار]] دستها را گشوده و به حالت [[نگهبانی]] خوابیده بود: {{متن قرآن|ِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ}}<ref>« سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref> غار در نیمکره شمالی [[زمین]] و بهگونهای بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن میتابیده است: {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ}}<ref> نمونه، ج ۱۲، ص ۳۶۸. </ref> از سوی دیگر، آنان در | از [[قرآن کریم]] و [[روایات]] چنین برمیآید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار، به خوابی عمیق فرو برد: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref>.<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۲۵؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص ۳۷۵. </ref> [[زمخشری]] مینویسد: در این آیه مفعول {{متن قرآن|ضَرَبْنَا}} حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان [[حجاب]] و مانعی قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنی آنان را به خوابی سنگین فرو بردیم. <ref> الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۵. </ref> [[طبرسی]] این آیه را کنایه از مسلط کردن [[خواب]] برایشان و تعبیر آیه را بسیار [[فصیح]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۹۸. </ref> به احتمالی دیگر که [[علامه طباطبایی]] آن را بیان کرده مراد این است که [[خداوند]] همچون [[مادری]] که با ضربههایی نرم و آهسته به [[گوش]]فرزند مینوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده، به [[خواب]] سنگین فرو رود، به گوش [[اصحاب کهف]] نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند. <ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۸. </ref> مدت درنگ اصحاب کهف در [[غار]] از نظر [[قرآن]] ۳۰۹ سال بوده است: {{متن قرآن|وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا}}<ref>«و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.</ref>؛ امّا براساس روایتی از [[ابن اسحاق]]، آنان پیش از خواب، مدتی در غار به [[زندگی]] طبیعی میزیستند و یکی از آنان با [[لباس]] مبدل وارد [[شهر]] میشد و به تهیه آذوقه و توشه و جمعآوری خبرها از شهر درباره خودشان میپرداخت و پس از بازگشت دیدهها و شنیدههای خود را باز میگفت؛<ref> جامع البیان، مج ۹، ج ۱، ص۲۵۳. </ref> امّا با توجه به حرف "فاء" که مفید ترتیب اتصالی است: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ}} میتوان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را بهگونهای قرار داده بود که هرکس بدیشان مینگریست آنان را بیدار میپنداشت، حال آنکه در خواب بودند: {{متن قرآن|وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶. </ref> برخی [[مفسران]] از این جمله چنین [[استنباط]] کردهاند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۶. </ref> خداوند، در غار، شرایطی را [[حاکم]] ساخته بود که کسی را یارای نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنمای آنان در غار بهگونهای بود که هر کس آنان را میدید ناگزیر از [[ترس]] میگریخت: {{متن قرآن|لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}} و برای آنکه [[بدن]] اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با [[زمین]] دچار فرسودگی و آسیبی نشود خداوند آنان را به [[چپ و راست]] میگرداند: {{متن قرآن|وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ}} و برای آنکه شرایط [[حیات]] برای آنان کاملاً فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمی به دور باشند [[خورشید]] نیز [[نور]] خود را ارزانیشان میداشت:{{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref> در این میان سگ آنها نیز در دهانه [[غار]] دستها را گشوده و به حالت [[نگهبانی]] خوابیده بود: {{متن قرآن|ِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ}}<ref>« سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref> غار در نیمکره شمالی [[زمین]] و بهگونهای بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن میتابیده است: {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ}}<ref> نمونه، ج ۱۲، ص ۳۶۸. </ref> از سوی دیگر، آنان در محل وسیعی از غار قرار گرفته بودند: {{متن قرآن|وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ}} برخی گفتهاند: منظور این است که آنها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند، بهگونهای که خنکای [[نسیم]] باد و هوا به ایشان میرسید.<ref> الصافی، ج۳، ص۲۳۵؛ جوامعالجامع، ج۲، ص۳۵۶. </ref> | ||
==پس از [[بیداری]]== | ==پس از [[بیداری]]== |