پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۶۲: خط ۶۲:


==[[مدینه]]، [[هجرت]] و حوادث==
==[[مدینه]]، [[هجرت]] و حوادث==
پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با [[رسول خدا]]{{صل}}، کسی از [[مسلمانان]] جز [[امیر مؤمنان]]{{ع}}، ابوبکر و [[زندانیان]] در [[مکه]] نبودند. ابوبکر همراه رسول خدا{{صل}} به مدینه هجرت کرد و [[روایات]]، این [[همراهی]] را متفاوت نقل کرده‌اند. بر اساس روایتی ابوبکر در مسیر [[غار ثور]] به رسول خدا{{صل}} پیوست و با نزدیک شدن وی، [[حضرت]] پنداشت [[مشرکان]] وی را تعقیب می‌کنند. از این‌رو سرعت گرفت، پاپوش حضرت پاره و انگشتش زخمی شد. بانگ ابوبکر وی را شناساند و از آنجا هم مسیر شدند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۰۰.</ref>، بر پایه روایتی دیگر، رسول خدا{{صل}} او را تا یافتن هم سفری از رفتن بازداشت و ابوبکر به [[امید]] همسفر شدن دو شتر خریده، آنها را پرورش داد و بدین ترتیب برای هجرت آماده شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳ و ۱۲۸.</ref>. روایتی مرسل از [[عایشه]] بیان می‌دارد که رسول خدا{{صل}} پیوسته هر پگاه (یا شامگاه) به [[منزل]] ابوبکر می‌رفت تا اینکه [[دستور]] هجرت نازل شد. حضرت در اوج [[گرما]] به منزل ابوبکر آمد و او را از هجرت [[آگاه]] کرد و با [[عبدالله]] بن از ارقط (ساربانی قابل [[اعتماد]]) میعادگاهی مشخص کردند. ابوبکر فرزندش عبدالله را [[مأمور]] کرد خبرهای روزانه [[مردم]] مکه را هر شامگاه برای آنان بازگو نماید و به شبان خود، [[عامر بن فهیره]]، دستور داد آمد و شد گوسفندان را از طریق غار ثور قرار دهد و هر شامگاه نیز [[اسماء]] دخترش غذای آنان را تأمین کند. آنگاه رسول خدا{{صل}} با ابوبکر از دریچه پشت خانه‌اش به سوی غار ثور حرکت کردند و شبانه به [[غار]] رسیدند و ابوبکر برای [[آگاه]] شدن از درون [[غار]]، پیش از [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹- ۱۲۹.</ref>. او در غار ترسید و رسول خدا{{صل}} وی را از گمان‌های بد برحذر داشت و فرمود: {{متن حدیث| ما ظنک باثنین، الله ثالثهما}}<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۱.</ref>؛ و براساس روایتی از [[امام باقر]]{{ع}}، رسول خدا{{صل}} برای زدودن [[ترس]] [[ابوبکر]]، کراماتی نشان داد که او آنها را به [[سحر]] [[تفسیر]] کرد<ref>الاختصاص، ص۱۹؛ مؤلف مجهول است، ر.ک: شبیری، ص۱۵۰.</ref>.
پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با [[رسول خدا]]{{صل}}، کسی از [[مسلمانان]] جز [[امیر مؤمنان]]{{ع}}، ابوبکر و [[زندانیان]] در [[مکه]] نبودند. ابوبکر همراه رسول خدا{{صل}} به مدینه هجرت کرد و [[روایات]]، این [[همراهی]] را متفاوت نقل کرده‌اند. بر اساس روایتی ابوبکر در مسیر [[غار ثور]] به رسول خدا{{صل}} پیوست و با نزدیک شدن وی، [[حضرت]] پنداشت [[مشرکان]] وی را تعقیب می‌کنند. از این‌رو سرعت گرفت، پاپوش حضرت پاره و انگشتش زخمی شد. بانگ ابوبکر وی را شناساند و از آنجا هم‌مسیر شدند<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۰۰.</ref>، بر پایه روایتی دیگر، رسول خدا{{صل}} او را تا یافتن هم سفری از رفتن بازداشت و ابوبکر به [[امید]] همسفر شدن دو شتر خریده، آنها را پرورش داد و بدین ترتیب برای هجرت آماده شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۲۳ و ۱۲۸.</ref>. روایتی مرسل از [[عایشه]] بیان می‌دارد که رسول خدا{{صل}} پیوسته هر پگاه (یا شامگاه) به [[منزل]] ابوبکر می‌رفت تا اینکه [[دستور]] هجرت نازل شد. حضرت در اوج [[گرما]] به منزل ابوبکر آمد و او را از هجرت [[آگاه]] کرد و با [[عبدالله بن اَرقَط]] (ساربانی قابل [[اعتماد]]) میعادگاهی مشخص کردند. ابوبکر فرزندش [[عبدالله بن ابوبکر بن ابی قحافه|عبدالله]] را [[مأمور]] کرد خبرهای روزانه [[مردم]] مکه را هر شامگاه برای آنان بازگو نماید و به شبان خود، [[عامر بن فُهَیرَه]]، دستور داد آمد و شد گوسفندان را از طریق غار ثور قرار دهد و هر شامگاه نیز [[اسماء]] دخترش غذای آنان را تأمین کند. آنگاه رسول خدا{{صل}} با ابوبکر از دریچه پشت خانه‌اش به سوی غار ثور حرکت کردند و شبانه به [[غار]] رسیدند و ابوبکر برای [[آگاه]] شدن از درون [[غار]]، پیش از [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹- ۱۲۹.</ref>. او در غار ترسید و رسول خدا{{صل}} وی را از گمان‌های بد برحذر داشت و فرمود: {{متن حدیث|مَا ظَنُّكَ يَا أَبَا بَكرٍ بِاثنَينِ الله ثَالِثُهُمَا}}<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۱.</ref>؛ و براساس روایتی از [[امام باقر]]{{ع}}، رسول خدا{{صل}} برای زدودن [[ترس]] [[ابوبکر]]، کراماتی نشان داد که او آنها را به [[سحر]] [[تفسیر]] کرد<ref>الاختصاص، ص۱۹؛ مؤلف مجهول است، ر.ک: شبیری، ص۱۵۰.</ref>.
گویند: [[عبدالله]] پسر ابوبکر هر شب مخفیانه [[غذا]] و به روایتی [[اخبار]] [[مکه]] را به آنان می‌رساند و [[عامر بن فهیره]]، در بازگشت شبانگاهی از چرای گوسفندان، آنان را از شیر گوسفندان می‌نوشاند و [[اسماء دختر ابوبکر]] غذای آنان را به غار می‌فرستاد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. أما بنابر [[روایت]] [[ابورافع]]، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} غذای رسول خدا{{صل}} را به غار برده، وسایل [[هجرت]] آن [[حضرت]] را فراهم آورده و مرکب برای ایشان اجاره کرده است<ref>ابن عقده، ص۱۸۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۶۸.</ref>. با این حال گویند: بعدها [[حسان بن ثابت]] در [[وصف]] [[همراهی]] ابوبکر شعری سرود که رسول خدا{{صل}} از شنیدن آن [[خرسند]] شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. برخی افزوده‌اند که مقصود از دو تن در [[آیه]] {{متن قرآن|ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با» سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. رسول خدا{{صل}} و ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۶۱؛ طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵.</ref> و بخش پیشین آیه ({{متن قرآن|إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ}}) اشاره دارد که همه [[صحابه]] جز ابوبکر مورد [[عتاب]] [[الهی]] قرار گرفته‌اند. همچنین آیه {{متن قرآن|فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ}}؛ را در‌شان او می‌دانند؛ با این [[استدلال]] که «[[سکینه]]» پیش از این [[زمان]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شده بود و به [[نزول]] دوباره آن نیاز نبود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۸۸ و ۹۳.</ref>. اما به استناد ادامه [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا}}؛ و همخوانی ضمایر در آیه، سکینه بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} نازل شده است؛ به این معنا که انزال سکینه بر کسی نازل شده که [[خدا]] وی را با [[لشکریان]] [[ناپیدا]] [[تأیید]] کرده است<ref>مفید، شرح منام، ص۲۹.</ref> و حتی مفید<ref>الفصول المختاره، ص۴۲-۴۸؛ الافصاح، ص۱۸۶-۱۹۲.</ref> بند اخیر آیه را در [[ذم]] [[ابوبکر]] [[تفسیر]] کرده و [[معتقد]] است نه تنها [[آیات]] بالا شاهدی بر [[فضیلت]] ابوبکر نیست، که بیانگر [[لغزش]] وی است و آنگاه نظرش را با شواهدی ادبی و [[قرآنی]] (کهف: ۳۷ و ۳۸ و تکویر: ۲۲ و ۲۳) تقویت کرده، افزوده است در اصطلاح [[قرآن]]، همراه [[انسان]] (صاحب) شامل [[مشرک]]، [[مؤمن]]، [[فاسق]]، [[نیکوکار]]، باتقوا، حیوان و [[کودک]] می‌شود.
 
در هر صورت، میان [[علمای شیعه]] و [[سنی]] در اصل [[همراهی]] ابوبکر با رسول خدا{{صل}} [[اختلاف]] نیست و نسبت عدم [[نزول آیه]] {{متن قرآن|ثَانِیَ اثْنَیْنِ}}؛ ([[اتهام]] [[تحریف قرآن]]) به مؤمن طاق<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۱۸۳.</ref>، تردیدی در اصل همراهی ابوبکر ایجاد نکرد؛ زیرا پاسخ وی به این اتهام، سبب [[شرمساری]] مخالفانش شد<ref>ابن حجر، لسان المیزان، ج۵، ص۱۸؛ امین، ج۱، ص۴۱.</ref>. از این رو، [[تصور]] ساختگی بودن [[حدیث]] [[غار]] در عصر ابوبکر درست نیست، بلکه [[عمر]] در [[سقیفه]] برای [[شایستگی]] [[خلافت]] وی به آن استناد کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. [[حدیث]] غار، برجسته‌ترین فضیلت ابوبکر شمرده شده و مجادله‌های [[کلامی]] بسیاری در پی داشته است<ref>ر.ک: مفید، الافصاح، ص۱۸۵.</ref>.
گویند: عبدالله پسر ابوبکر هر شب مخفیانه [[غذا]] و به روایتی [[اخبار]] [[مکه]] را به آنان می‌رساند و [[عامر بن فهیره]]، در بازگشت شبانگاهی از چرای گوسفندان، آنان را از شیر گوسفندان می‌نوشاند و [[اسماء دختر ابوبکر]] غذای آنان را به غار می‌فرستاد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. اما بنابر [[روایت]] [[ابورافع]]، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} غذای رسول خدا{{صل}} را به غار برده، وسایل [[هجرت]] آن [[حضرت]] را فراهم آورده و مرکب برای ایشان اجاره کرده است<ref>ابن عقده، ص۱۸۰؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۶۸.</ref>. با این حال گویند: بعدها [[حسان بن ثابت]] در [[وصف]] [[همراهی]] ابوبکر شعری سرود که رسول خدا{{صل}} از شنیدن آن [[خرسند]] شد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. برخی افزوده‌اند که مقصود از دو تن در [[آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>. رسول خدا{{صل}} و ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۶۱؛ طبری، جامع البیان، ج۱۰، ص۱۷۵.</ref> و بخش پیشین آیه {{متن قرآن|إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ}}<ref>«اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref> اشاره دارد که همه [[صحابه]] جز ابوبکر مورد [[عتاب]] [[الهی]] قرار گرفته‌اند. همچنین آیه {{متن قرآن|فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ}}<ref>« خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ را در‌ شأن او می‌دانند؛ با این [[استدلال]] که "[[سکینه]]" پیش از این [[زمان]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شده بود و به [[نزول]] دوباره آن نیاز نبود<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۸۸ و ۹۳.</ref>. اما به استناد ادامه [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا}}<ref>«وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد » سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ و همخوانی ضمایر در آیه، سکینه بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} نازل شده است؛ به این معنا که انزال سکینه بر کسی نازل شده که [[خدا]] وی را با [[لشکریان]] [[ناپیدا]] [[تأیید]] کرده است<ref>مفید، شرح منام، ص۲۹.</ref> و حتی مفید<ref>الفصول المختاره، ص۴۲-۴۸؛ الافصاح، ص۱۸۶-۱۹۲.</ref> بند اخیر آیه را در [[ذم]] [[ابوبکر]] [[تفسیر]] کرده و [[معتقد]] است نه تنها [[آیات]] بالا شاهدی بر [[فضیلت]] ابوبکر نیست، که بیانگر [[لغزش]] وی است و آنگاه نظرش را با شواهدی ادبی و [[قرآنی]] {{متن قرآن|قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلا لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا }}<ref>«همراه وی که با او گفت و گو می‌کرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفه‌ای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر می‌ورزی؟ اما من بر آنم که او خداوند پروردگار من است و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌گردانم» سوره کهف، آیه ۳۷-۳۸.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ}}<ref>«و همنشین شما، دیوانه نیست، و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است» سوره تکویر، آیه ۲۲-۲۳.</ref> تقویت کرده، افزوده است در اصطلاح [[قرآن]]، همراه [[انسان]] (صاحب) شامل [[مشرک]]، [[مؤمن]]، [[فاسق]]، [[نیکوکار]]، باتقوا، حیوان و [[کودک]] می‌شود.
 
در هر صورت، میان [[علمای شیعه]] و [[سنی]] در اصل [[همراهی]] ابوبکر با رسول خدا{{صل}} [[اختلاف]] نیست و نسبت عدم [[نزول آیه]] {{متن قرآن|ثَانِيَ اثْنَيْنِ}}<ref> سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>؛ ([[اتهام]] [[تحریف قرآن]]) به مؤمن طاق<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۱، ص۱۸۳.</ref>، تردیدی در اصل همراهی ابوبکر ایجاد نکرد؛ زیرا پاسخ وی به این اتهام، سبب [[شرمساری]] مخالفانش شد<ref>ابن حجر، لسان المیزان، ج۵، ص۱۸؛ امین، ج۱، ص۴۱.</ref>. از این رو، [[تصور]] ساختگی بودن [[حدیث]] [[غار]] در عصر ابوبکر درست نیست، بلکه [[عمر]] در [[سقیفه]] برای [[شایستگی]] [[خلافت]] وی به آن استناد کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. [[حدیث]] غار، برجسته‌ترین فضیلت ابوبکر شمرده شده و مجادله‌های [[کلامی]] بسیاری در پی داشته است<ref>ر.ک: مفید، الافصاح، ص۱۸۵.</ref>.
 
پس از [[تحمل]] سه [[روز]] [[مشکلات]] در غار و [[ناامیدی]] [[قریش]] از [[دستگیری]] رسول خدا{{صل}}، [[حضرت]] آماده حرکت شد. ابوبکر دو شتر حاضر کرد. شتر بهتر را در [[اختیار]] حضرت قرار داد، ولی [[پیامبر]] آن را جز با پرداخت قیمتش نپذیرفت. رسول خدا{{صل}} سوار بر شتری و ابوبکر و [[عامر بن فهیره]] (به منظور [[خدمتگزاری]] در [[راه]]) نیز بر شتری دیگر سوار شدند و به سوی [[مدینه]] حرکت کردند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹-۱۲۹.</ref>. اما [[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۰.</ref> بدون اشاره به آماده کردن دو شتر از سوی [[ابوبکر]]، [[روایت]] می‌کند که ابوبکر برای خود شتری داشت و [[رسول خدا]]{{صل}} نیز برای خود شتری خرید. رسول خدا{{صل}} و ابوبکر در میان راه گاهی که خسته می‌شدند، شتران خود را عوض می‌کردند. در بین راه، ابوبکر هدایای [[طلحة بن عبیدالله]] را از [[شام]]، شامل پارچه‌های سفید شامی دریافت کرد. رسول خدا{{صل}} و [[أبوبکر]] لباس‌های سفید شامی را پوشیدند و به مدینه وارد شدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹ و ۱۶۱؛ ابن ابی شیبه، ج۸، ص۴۵۹. بخش اخیر این روایت را ابن شهاب زهری با اندک تفاوتی درباره بنیر نقل کرده است ر.ک: بخاری، ج۴، ص۲۵۷، اما روایت در منابع شیعی وجود ندارد.</ref>.
پس از [[تحمل]] سه [[روز]] [[مشکلات]] در غار و [[ناامیدی]] [[قریش]] از [[دستگیری]] رسول خدا{{صل}}، [[حضرت]] آماده حرکت شد. ابوبکر دو شتر حاضر کرد. شتر بهتر را در [[اختیار]] حضرت قرار داد، ولی [[پیامبر]] آن را جز با پرداخت قیمتش نپذیرفت. رسول خدا{{صل}} سوار بر شتری و ابوبکر و [[عامر بن فهیره]] (به منظور [[خدمتگزاری]] در [[راه]]) نیز بر شتری دیگر سوار شدند و به سوی [[مدینه]] حرکت کردند<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹-۱۲۹.</ref>. اما [[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۱۰، ص۶۰.</ref> بدون اشاره به آماده کردن دو شتر از سوی [[ابوبکر]]، [[روایت]] می‌کند که ابوبکر برای خود شتری داشت و [[رسول خدا]]{{صل}} نیز برای خود شتری خرید. رسول خدا{{صل}} و ابوبکر در میان راه گاهی که خسته می‌شدند، شتران خود را عوض می‌کردند. در بین راه، ابوبکر هدایای [[طلحة بن عبیدالله]] را از [[شام]]، شامل پارچه‌های سفید شامی دریافت کرد. رسول خدا{{صل}} و [[أبوبکر]] لباس‌های سفید شامی را پوشیدند و به مدینه وارد شدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۲۹ و ۱۶۱؛ ابن ابی شیبه، ج۸، ص۴۵۹. بخش اخیر این روایت را ابن شهاب زهری با اندک تفاوتی درباره بنیر نقل کرده است ر.ک: بخاری، ج۴، ص۲۵۷، اما روایت در منابع شیعی وجود ندارد.</ref>.
[[مردم]] در مسیر راه، رسول خدا{{صل}} را به دلیل [[جوان بودن]] نمی‌شناختند و ایشان را راهنمای راه ابوبکر می‌پنداشتند که او شیخی شناخته شده بود<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۲.</ref>. اما این خبر با سال ولادت ابوبکر [[تعارض]] دارد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۸.</ref>. برخی برای حل این مشکل، به این گزارش روی آورده‌اند که موهای ابوبکر بسیار سفیدتر از موهای رسول خدا{{صل}} بود<ref>عینی، ج۱۷، ص۵۳.</ref>. [[اسماء]] گوید: پدرم شش هزار [[درهم]] موجودی خود را به مدینه برد و برای گذران [[زندگی]] ما چیزی نگذاشت. در میانه راه، [[سراقة بن مالک]]، مزاحم رسول خدا{{صل}} شد و سپس درخواست نوشته‌ای کرد. ابوبکر به [[فرمان]] رسول خدا{{صل}} نامه‌ای برای وی نوشت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۲۹-۱۳۹.</ref>، ابوبکر در شمار باسوادان و کاتبان پیش از [[اسلام]] نیست و جز در این خصوص، کتابتی از وی گزارش نشده است. بیشتر [[سیره]] نگاران، [[نوشتن]] این [[نامه]] را به عامر بن فهیره نسبت داده‌اند<ref>احمدی میانجی، ج۱، ص۱۴۶.</ref>.
[[مردم]] در مسیر راه، رسول خدا{{صل}} را به دلیل [[جوان بودن]] نمی‌شناختند و ایشان را راهنمای راه ابوبکر می‌پنداشتند که او شیخی شناخته شده بود<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۲.</ref>. اما این خبر با سال ولادت ابوبکر [[تعارض]] دارد<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۸.</ref>. برخی برای حل این مشکل، به این گزارش روی آورده‌اند که موهای ابوبکر بسیار سفیدتر از موهای رسول خدا{{صل}} بود<ref>عینی، ج۱۷، ص۵۳.</ref>. [[اسماء]] گوید: پدرم شش هزار [[درهم]] موجودی خود را به مدینه برد و برای گذران [[زندگی]] ما چیزی نگذاشت. در میانه راه، [[سراقة بن مالک]]، مزاحم رسول خدا{{صل}} شد و سپس درخواست نوشته‌ای کرد. ابوبکر به [[فرمان]] رسول خدا{{صل}} نامه‌ای برای وی نوشت<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۲۹-۱۳۹.</ref>، ابوبکر در شمار باسوادان و کاتبان پیش از [[اسلام]] نیست و جز در این خصوص، کتابتی از وی گزارش نشده است. بیشتر [[سیره]] نگاران، [[نوشتن]] این [[نامه]] را به عامر بن فهیره نسبت داده‌اند<ref>احمدی میانجی، ج۱، ص۱۴۶.</ref>.
رسول خدا{{صل}} در [[قبا]] به [[خانه]] [[کلثوم بن هدم]] وارد شد، ولی ابوبکر از آنجا خارج شده، به [[منزل]] بیب بن إساف حارثی و به [[نقلی]] منزل حارجة بن [[زید]] حارثی (از شهدای [[احد]]) واقع در سنح (از محله‌های [[مدینه]] در فاصله یک میلی [[مسجد النبی]]{{صل}} و منزلگاه [[بنو حارث]] بن [[خزرج]]) رفت<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹-۱۲۹.</ref>. او بعدها با دختر [[خارجه]] [[ازدواج]] کرد و تا [[زمان]] [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} در میان تیره بنو حارث بن خزرج، واقع در سنح زیست<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰. هم‌اینک محل خانه ابوبکر در خیابان عبد العزیز و بخشی از آن در صحنی برابر باب النساء قرار دارد. ر.ک: انصاری، ص۳۷.</ref>. گرچه [[ابن اسحاق]] از بیان سبب خروج [[ابوبکر]] از [[قبا]] خودداری کرده، ولی [[سعید بن مسیب]] سبب آن را از [[امام سجاد]]{{ع}} پرسیده و آن [[حضرت]] فرموده است: ابوبکر از [[رسول خدا]]{{صل}} خواست از قبا به مدینه رود، اما ایشان ورود به مدینه را مشروط به آمدن و [[همراهی]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} کرد. این کار [[خشم]] و [[نفرت]] ابوبکر را برانگیخت و به [[تنهایی]] وارد مدینه شد. این نخستین [[مخالفت]] وی با رسول خدا{{صل}} و آغاز [[حسادت]] و [[دشمنی]] وی با [[امام علی]]{{ع}} بود<ref>کلینی، ج۸، ص۳۴۰.</ref>.
 
به روایتی، رسول خدا{{صل}} برای آوردن [[فاطمه]]{{ع}}. و [[ام کلثوم]] از [[مکه]] به مدینه، پانصد [[درهم]] از ابوبکر گرفت و او نیز در نامه‌ای به فرزندش [[عبدالله]] خواست [[ام‌رومان]]، [[عایشه]] و [[اسماء]] را به مدینه بیاورد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷. البته بحث درباره اموال ابوبکر گذشت.</ref>.
رسول خدا{{صل}} در [[قبا]] به [[خانه]] [[کلثوم بن هدم]] وارد شد، ولی ابوبکر از آنجا خارج شده، به [[منزل]] [[خُبَیب بن إِساف حارثی]] و به [[نقلی]] منزل [[خارجة بن زید حارثی]] (از شهدای [[احد]]) واقع در سُنح (از محله‌های [[مدینه]] در فاصله یک میلی [[مسجد النبی]]{{صل}} و منزلگاه [[بنو حارث بن خزرج]]) رفت<ref>ابن هشام، ج۲، ص۱۳۹-۱۲۹.</ref>. او بعدها با دختر خارجه [[ازدواج]] کرد و تا [[زمان]] [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} در میان تیره بنو حارث بن خزرج، واقع در سُنح زیست<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰. هم‌اینک محل خانه ابوبکر در خیابان عبد العزیز و بخشی از آن در صحنی برابر باب النساء قرار دارد. ر.ک: انصاری، ص۳۷.</ref>. گرچه [[ابن اسحاق]] از بیان سبب خروج [[ابوبکر]] از [[قبا]] خودداری کرده، ولی [[سعید بن مسیب]] سبب آن را از [[امام سجاد]]{{ع}} پرسیده و آن [[حضرت]] فرموده است: ابوبکر از [[رسول خدا]]{{صل}} خواست از قبا به مدینه رود، اما ایشان ورود به مدینه را مشروط به آمدن و [[همراهی]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} کرد. این کار [[خشم]] و [[نفرت]] ابوبکر را برانگیخت و به [[تنهایی]] وارد مدینه شد. این نخستین [[مخالفت]] وی با رسول خدا{{صل}} و آغاز [[حسادت]] و [[دشمنی]] وی با [[امام علی]]{{ع}} بود<ref>کلینی، ج۸، ص۳۴۰.</ref>.
رسول خدا{{صل}} در مکه میان ابوبکر و [[عمر]] [[پیمان برادری]] بست<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۰۶.</ref>، ولی پس از [[هجرت]]، [[مؤاخات]] [[مهاجران]]، جز [[پیمان]] خودش با امیرمؤمنان علی{{ع}} و پیمان [[حمزه]] با [[زید بن حارثه]] را [[باطل]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۹۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} میان وی و سالم مولای [[حذیفة]] بن [[عتبه]]<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۷۳.</ref> و به روایتی [[خارجة بن زید]]<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۷۳.</ref> پیمان برادری بست و بنا بر روایاتی [[ضعیف]]، آن دو را سروران پیرمردهای [[بهشت]] نامید<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰. ضعف آسناد این دسته از روایات را بنگرید در: امینی، ج۵، ص۳۲۳. وی برخی احادیث جعلی از جمله درباره ابوبکر را، از صفحه ۲۹۷ به بعد همین جلد، بررسی کرده است.</ref> [[ابوبکر]] خانه‌ای مقابل [[خانه]] [[عثمان]] در کوچه [[بقیع]] و خانه‌ای میس دیگر در کنار آن [[مسجد]] [[مدینه]] داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۲۴۲.</ref> که [[اسماء]] بنت می‌زیست<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۷.</ref> و بعدها در [[اختیار]] [[آل]] [[معمر]] قرار گرفت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰.</ref>. ابوبکر پس از [[هجرت به مدینه]]، با [[بلال]] و [[عامر بن فهیره]] در یک [[منزل]] [[زندگی]] می‌کردند و هر سه در اثر [[ابتلا]] به [[بیماری]] و با [[هذیان]] می‌گفتند و خود را در آستانه [[مرگ]] می‌دیدند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد مدینه برای [[مسلمانان]] [[مبارک]] شود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۸.</ref>.
 
ابوبکر در مدینه به [[بیت]] المدارس [[یهود]] رفت و با فنحاص، عالم [[یهودی]] مدینه [[گفتگو]] کرد. او [[خدا]] را [[فقیر]] و [[مردم]] را بی نیاز از وی معرفی کرد و ابوبکر او را به شدت زد و گفت: اگر میان ما پیمانی نبود، گردنت را می‌زدم. [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ}}<ref>«خداوند سخن آن کسان را که گفتند: خداوند تهیدست است و ما توانگریم شنیده است؛ به زودی آنچه را گفته‌اند و اینکه پیامبران را ناروا می‌کشتند می‌نویسیم و می‌گوییم:» سوره آل عمران، آیه ۱۸۱.</ref>. به این ماجرا اشاره دارد. به [[روایت]] [[کلینی]]<ref>ج۵، ص۵۶۵.</ref>، از [[امام صادق]]{{ع}}! ابوبکر و [[عمر]] به منظور [[عیب]] جویی از [[رسول خدا]]{{صل}}، نزد [[ام سلمه]] رفتند و از او درباره چگونگی [[مسائل زناشویی]] آن [[حضرت]] پرسیدند. این کار حضرت را به اندازه‌ای [[خشمگین]] کرد که برافروخته، عرق ریزان و دامن‌کشان به [[منبر]] رفت و آنان را [[سرزنش]] نمود.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
به روایتی، رسول خدا{{صل}} برای آوردن [[فاطمه]]{{ع}}. و [[ام کلثوم]] از [[مکه]] به مدینه، پانصد [[درهم]] از ابوبکر گرفت و او نیز در نامه‌ای به فرزندش [[عبدالله]] خواست [[ام‌رومان]]، [[عایشه]] و [[اسماء]] را به مدینه بیاورد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷. </ref>.
 
رسول خدا{{صل}} در مکه میان ابوبکر و [[عمر]] [[پیمان برادری]] بست<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۰۶.</ref>، ولی پس از [[هجرت]]، [[مؤاخات]] [[مهاجران]]، جز [[پیمان]] خودش با امیرمؤمنان علی{{ع}} و پیمان [[حمزه]] با [[زید بن حارثه]] را [[باطل]] کرد<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۹۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} میان وی و سالم مولای [[حذیفة بن عتبه]]<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۷۳.</ref> و به روایتی [[خارجة بن زید]]<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۷۳.</ref> پیمان برادری بست و بنا بر روایاتی [[ضعیف]]، آن دو را سروران پیرمردهای [[بهشت]] نامید<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰. ضعف آسناد این دسته از روایات را بنگرید در: امینی، ج۵، ص۳۲۳. وی برخی احادیث جعلی از جمله درباره ابوبکر را، از صفحه ۲۹۷ به بعد همین جلد، بررسی کرده است.</ref> [[ابوبکر]] خانه‌ای مقابل [[خانه]] [[عثمان]] در کوچه [[بقیع]] و خانه‌ای دیگر در کنار [[مسجد]] [[مدینه]] داشت<ref>ابن شبه، ج۱، ص۲۴۲.</ref> که [[اسماء بنت عُمیس]] در آن می‌زیست<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۷.</ref> و بعدها در [[اختیار]] [[آل‌مَعمَر]] قرار گرفت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۰.</ref>. ابوبکر پس از [[هجرت به مدینه]]، با [[بلال]] و [[عامر بن فهیره]] در یک [[منزل]] [[زندگی]] می‌کردند و هر سه در اثر [[ابتلا]] به [[بیماری]] وبا [[هذیان]] می‌گفتند و خود را در آستانه [[مرگ]] می‌دیدند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد مدینه برای [[مسلمانان]] [[مبارک]] شود<ref>ابن هشام، ج۲، ص۲۳۸.</ref>.
 
ابوبکر در مدینه به [[بیت]] المدارس [[یهود]] رفت و با فِنحاص، عالم [[یهودی]] مدینه [[گفتگو]] کرد. او [[خدا]] را [[فقیر]] و [[مردم]] را بی‌نیاز از وی معرفی کرد و ابوبکر او را به شدت زد و گفت: اگر میان ما پیمانی نبود، گردنت را می‌زدم. [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ}}<ref>«خداوند تهیدست است و ما توانگریم » سوره آل عمران، آیه ۱۸۱.</ref>. به این ماجرا اشاره دارد. به [[روایت]] [[کلینی]]<ref>ج۵، ص۵۶۵.</ref>، از [[امام صادق]]{{ع}}! ابوبکر و [[عمر]] به منظور عیب‌جویی از [[رسول خدا]]{{صل}}، نزد [[ام سلمه]] رفتند و از او درباره چگونگی [[مسائل زناشویی]] آن [[حضرت]] پرسیدند. این کار حضرت را به اندازه‌ای [[خشمگین]] کرد که برافروخته، عرق ریزان و دامن‌کشان به [[منبر]] رفت و آنان را [[سرزنش]] نمود.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۰-۱۶۲.</ref>


==[[غزوات]] و [[سرایا]]==
==[[غزوات]] و [[سرایا]]==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش