پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:


===[[خیبر]]===
===[[خیبر]]===
رسول خدا{{صل}} [[پرچم]] سفیدش را برای فتح (قلعة [[ناعم]] از قلعه‌های [[خیبر]]) به ترتیب به [[ابوبکر]] و [[عمر]] داد و آنان به رغم تلاشی که کردند، بدون [[پیروزی]] بازگشتند و یکدیگر را به [[ترس]] متهم می‌کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[غضب]] کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۲۱؛ همو، الأمالی، ص۵۶.</ref> و اعلام فرمود: «فردا [[پرچم]] را به دست کسی ([[امیر مؤمنان]]) می‌دهم که [[دوستدار]] [[خدا]] و رسولش است و هیچگاه از [[نبرد]] با [[دشمن]] نگریخته است»<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۴۹.</ref>. مفید [[وصف]] اخیر را [[شاهد]] [[گریز]] ابوبکر و عمر از صحنه نبرد دانسته<ref>الافصاح، ص۶۸، ۱۳۳و۱۵۷.</ref> و افزوده است در واقع رسول خدا{{صل}} آن دو را فراریان [[جنگی]] اعلام کرد<ref>الافصاح، ص۱۹۶.</ref>. ابوبکر با بریدن درختان خرما در خیبر [[مخالفت]] بود و به [[وعده خداوند]] بر پیروزی [[مسلمانان]] استناد کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۴.</ref>. رسول خدا{{صل}} یکصد خروار از غله خیبر را به ابوبکر بخشید<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۶۵؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۴.</ref> و زمین‌های خیبر را به [[یهودیان]] داد تا در مقابل کار آنان، در نیمی از محصول [[شریک]] باشند و ابوبکر در دروان خلافتش به همان ترتیب با آنان عمل کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۱.</ref>. بنابر روایتی از [[امام باقر]]{{ع}}، ابوبکر زمین‌های خود را به یک سوم مزارعه می‌داده است<ref>قاضی ابویوسف، ص۹۰؛ و مقایسه کنید با عبدالرزاق صنعانی، ج۸، ص۱۰۱.</ref>. [[مردم]] در دوره رسول خدا{{صل}}، ابوبکر و عمر، از [[اموال]] خود در خیبر [[سرکشی]] می‌کردند و ابوبکر نیز گاهی خودش برای سرکشی می‌رفت یا کسی را می‌فرستاد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۵و۷۱۶.</ref>.
رسول خدا{{صل}} [[پرچم]] سفیدش را برای فتح (قلعة [[ناعم]] از قلعه‌های [[خیبر]]) به ترتیب به [[ابوبکر]] و [[عمر]] داد و آنان به رغم تلاشی که کردند، بدون [[پیروزی]] بازگشتند و یکدیگر را به [[ترس]] متهم می‌کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[غضب]] کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۲۱؛ همو، الأمالی، ص۵۶.</ref> و اعلام فرمود: "فردا [[پرچم]] را به دست کسی ([[امیر مؤمنان]]) می‌دهم که [[دوستدار]] [[خدا]] و رسولش است و هیچگاه از [[نبرد]] با [[دشمن]] نگریخته است"<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۴۹.</ref>. مفید [[وصف]] اخیر را [[شاهد]] [[گریز]] ابوبکر و عمر از صحنه نبرد دانسته<ref>الافصاح، ص۶۸، ۱۳۳و۱۵۷.</ref> و افزوده است در واقع رسول خدا{{صل}} آن دو را فراریان [[جنگی]] اعلام کرد<ref>الافصاح، ص۱۹۶.</ref>. ابوبکر با بریدن درختان خرما در خیبر [[مخالفت]] بود و به [[وعده خداوند]] بر پیروزی [[مسلمانان]] استناد کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۴.</ref>.
بر پایه [[روایت]] تردید آمیزی، هنگامی که مسلمانان در بازگشت از خیبر برای استراحت فرود آمدند، [[بلال]] داوطلب بیدار کردن مسلمانان برای [[نماز]] گردید، ولی چنان خوابش برد که فردای آن [[روز]] با حرارت [[آفتاب]] و شنیدن [[استرجاع]] مردم بیدار شد. مردم و ابوبکر بیش از دیگران وی را [[سرزنش]] کردند. رسول خدا{{صل}} فرمود: «جان‌های ما به دست خداست، اگر می‌خواست آن را می‌گرفت»<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۱ و ۷۱۲. مشابه این داستان با اندک تفاوتی در غزوه تبوک نیز روایت شده است. ر.ک: واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۱۵.</ref>.
 
در [[شعبان]] [[سال]] هفتم، [[ابوبکر]] سریه‌ای را در ناحیه ضریه، واقع در [[منطقه نجد]] بر [[ضد]] [[بنو کلاب]] تیره‌ای از [[قبیله]] [[هوازن]] [[فرماندهی]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۲؛ ابن سعد، ج۲، ص۹۰.</ref>. در همین سال، [[غطفان]] در منطقه جناب برای [[حمله]] به [[مدینه]] آماده می‌شد، [[رسول خدا]]{{صل}} با پیشنهاد ابوبکر و [[عمر]]، [[بشیر بن سعد]] را همراه سیصد تن به [[نبرد]] آنان فرستاد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۸.</ref>. پس از [[عمرة]] القضا در صفر سال هشتم، [[خالد بن ولید]] خواست [[مسلمان]] شود و خوابی هم دید که پس از آمدن به مدینه برای ابوبکر تعریف کرد. او [[سرزمین]] خشک و تنگ را در آن [[خواب]]، به [[شرک]] و وسعت و سرسبزی را به [[اراده]] مسلمان شدن [[خالد]] تعبیر نمود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۴۷.</ref>.
رسول خدا{{صل}} یکصد خروار از غله خیبر را به ابوبکر بخشید<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۶۵؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۴.</ref> و زمین‌های خیبر را به [[یهودیان]] داد تا در مقابل کار آنان، در نیمی از محصول [[شریک]] باشند و ابوبکر در دروان خلافتش به همان ترتیب با آنان عمل کرد<ref>ابن هشام، ج۳، ص۳۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۱.</ref>. بنابر روایتی از [[امام باقر]]{{ع}}، ابوبکر زمین‌های خود را به یک سوم مزارعه می‌داده است<ref>قاضی ابویوسف، ص۹۰؛ و مقایسه کنید با عبدالرزاق صنعانی، ج۸، ص۱۰۱.</ref>. [[مردم]] در دوره رسول خدا{{صل}}، ابوبکر و عمر، از [[اموال]] خود در خیبر [[سرکشی]] می‌کردند و ابوبکر نیز گاهی خودش برای سرکشی می‌رفت یا کسی را می‌فرستاد <ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۵و۷۱۶.</ref>.
در سال هشتم، ابوبکر و عمر در نبرد [[ذات السلاسل]] شرکت کردند. آنان در [[لشکر]] [[ابوعبیده جراح]] به کمک [[عمرو بن عاص]] فرستاده شدند و او به دلیل [[امیر]] سریه بودن، با [[لشکریان]] از جمله ابوبکر و عمر [[نماز]] خواند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۷۲؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۰.</ref>. [[رافع بن ابی رافع طایی]] هم [[سفر]] ابوبکر در این سریه گوید: او عبایی فدکی (منسوب به منطقه [[فدک]]) داشت که در مسیر حرکت، سایبان و به گاه فرود، فرش وی بود. ابوبکر ضمن سفارشاتی، وی را از امیر شدن حتی بر دو تن از [[مسلمانان]] برحذر داشت، اما [[رافع]] آن را تنها [[راه]] رسیدن به [[شرف]]، [[ثروت]] و [[منزلت]] نزد رسول خدا{{صل}} و [[مردم]] دانست. ابوبکر گفتار خود را تنها نصیحتی خالصانه [[وصف]] کرد و [[ستم]] بر مردم را ستم بر [[خدا]] دانست و [[خداوند]] را [[پناه]] بندگانش شمرد. رافع پس از آنکه ابوبکر به [[خلافت]] رسید، بر اساس این سفارش با وی [[احتجاج]] کرد و ابوبکر در پاسخ گفت: ترسیدم مردم در اثر [[اختلاف]] تباه شوند. آنان از من خواستند و من چاره‌ای جز پذیرش نداشتم<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۲.</ref>. [[عبا]] پوشی در [[صدر اسلام]]، بیانگر نوعی [[ساده‌زیستی]]، [[تواضع]] منشی یا [[فقر مالی]] بود<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۳، ص۳۶۰ و ج۴، ص۶۵ و ص۱۷۸.</ref>. [[ابوبکر]] طوری به [[پوشیدن]] عبای فدکی معروف بود که [[مردم]] نجد در حادثه [[ارتداد]] می‌گفتند: ما با صاحب عباء (ابوبکر) [[بیعت]] نمی‌کنیم<ref>. ابن هشام، ج۴، ص۲۷۳</ref> و [[هوازن]] وی را به سبب پوشیدن عبا، [[سرزنش]] و [[تحقیر]] می‌کردند<ref>جوهری، ص۶۸؛ ابن ابی شیبه، ج۸، ص۱۴۵.</ref>. [[عوف بن مالک]] اشجعی که نحوه کشتن شتر را بلد بود، با گرفتن یک دهم گوشت، آنها را کشته، گوشت‌شان را میان برخی [[لشکریان]] تقسیم کرد و سهم خود را پخت و با ابوبکر، [[عمر]] و برخی دیگر خوردند. پس از صرف [[غذا]] و توضیح [[عوف]] درباره چگونه به دست آوردن گوشت، ابوبکر و دیگران غذای خورده را برگرداندند و وی را در گرفتن اجرت [[عجول]] خواندند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۳.</ref>.
 
مفید از سریه‌ای پس از غزوة [[تبوک]] به نام سلسه نام برده که ابوبکر لشکریان [[مسلمان]] را بر [[ضد]] [[بنو سلیم]] [[فرماندهی]] کرد، ولی [[شکست]] خورد و بسیاری از [[مسلمانان]] کشته شدند. پس از وی، فرماندهی به ترتیب به عمر و [[عمرو بن عاص]] واگذار شد که آنان نیز شکست خوردند، تا آنکه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[سپاه اسلام]] را مشتمل بر ابوبکر، عمر و عمرو بن عاص فرماندهی کرد و با وجود [[کارشکنی]] آن سه تن، پیروزمندانه به [[مدینه]] بازگشت و [[سوره عادیات]] در این باره نازل شد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۶۳_۱۶۵.</ref>. بنو سلیم پیش از [[فتح مکه]] مسلمان شدند و در فتح مکه شرکت داشتند و [[سیره]] نویسان نیز از چنین سریه‌ای نام نبرده‌اند. از این رو، منظور مفید باید همان [[سریه]] [[ذات السلاسل]] در سال هشتم باشد<ref>ر.ک: امین، ج۱، ص۱۲۸.</ref> که [[روایات شیعه]] و [[سنی]] در نقل آن متفاوت است.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
بر پایه [[روایت]] تردید آمیزی، هنگامی که مسلمانان در بازگشت از خیبر برای استراحت فرود آمدند، [[بلال]] داوطلب بیدار کردن مسلمانان برای [[نماز]] گردید، ولی چنان خوابش برد که فردای آن [[روز]] با حرارت [[آفتاب]] و شنیدن [[استرجاع]] مردم بیدار شد. مردم و ابوبکر بیش از دیگران وی را [[سرزنش]] کردند. رسول خدا{{صل}} فرمود: "جان‌های ما به دست خداست، اگر می‌خواست آن را می‌گرفت"<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۱۱ و ۷۱۲. مشابه این داستان با اندک تفاوتی در غزوه تبوک نیز روایت شده است. ر.ک: واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۱۵.</ref>.
 
در [[شعبان]] [[سال]] هفتم، [[ابوبکر]] سریه‌ای را در ناحیه ضریه، واقع در [[منطقه نجد]] بر [[ضد]] [[بنو کلاب]] تیره‌ای از [[قبیله]] [[هوازن]] [[فرماندهی]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۲؛ ابن سعد، ج۲، ص۹۰.</ref>. در همین سال، [[غَطَفان]] در منطقه جناب برای [[حمله]] به [[مدینه]] آماده می‌شد، [[رسول خدا]]{{صل}} با پیشنهاد ابوبکر و [[عمر]]، [[بشیر بن سعد]] را همراه سیصد تن به [[نبرد]] آنان فرستاد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۸.</ref>. پس از عمرة‌القضا در صفر سال هشتم، [[خالد بن ولید]] خواست [[مسلمان]] شود و خوابی هم دید که پس از آمدن به مدینه برای ابوبکر تعریف کرد. او [[سرزمین]] خشک و تنگ را در آن [[خواب]]، به [[شرک]] و وسعت و سرسبزی را به [[اراده]] مسلمان شدن [[خالد]] تعبیر نمود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۴۷.</ref>.
 
در سال هشتم، ابوبکر و عمر در نبرد [[ذات السلاسل]] شرکت کردند. آنان در [[لشکر]] [[ابوعبیده جراح]] به کمک [[عمرو بن عاص]] فرستاده شدند و او به دلیل [[امیر]] سریه بودن، با [[لشکریان]] از جمله ابوبکر و عمر [[نماز]] خواند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۷۲؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۰.</ref>. [[رافع بن ابی رافع طایی]] هم‌سفر ابوبکر در این سریه گوید: او عبایی فَدَکی (منسوب به منطقه [[فدک]]) داشت که در مسیر حرکت، سایبان و به گاه فرود، فرش وی بود. ابوبکر ضمن سفارشاتی، وی را از امیر شدن حتی بر دو تن از [[مسلمانان]] برحذر داشت، اما [[رافع]] آن را تنها [[راه]] رسیدن به [[شرف]]، [[ثروت]] و [[منزلت]] نزد رسول خدا{{صل}} و [[مردم]] دانست. ابوبکر گفتار خود را تنها نصیحتی خالصانه [[وصف]] کرد و [[ستم]] بر مردم را ستم بر [[خدا]] دانست و [[خداوند]] را [[پناه]] بندگانش شمرد. رافع پس از آنکه ابوبکر به [[خلافت]] رسید، بر اساس این سفارش با وی [[احتجاج]] کرد و ابوبکر در پاسخ گفت: ترسیدم مردم در اثر [[اختلاف]] تباه شوند. آنان از من خواستند و من چاره‌ای جز پذیرش نداشتم<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۲.</ref>. عبا‌پوشی در [[صدر اسلام]]، بیانگر نوعی [[ساده‌زیستی]]، [[تواضع]] منشی یا [[فقر مالی]] بود<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۳، ص۳۶۰ و ج۴، ص۶۵ و ص۱۷۸.</ref>. [[ابوبکر]] طوری به [[پوشیدن]] عبای فدکی معروف بود که [[مردم]] نجد در حادثه [[ارتداد]] می‌گفتند: ما با صاحب عباء (ابوبکر) [[بیعت]] نمی‌کنیم<ref>. ابن هشام، ج۴، ص۲۷۳</ref> و [[هوازن]] وی را به سبب پوشیدن عبا، [[سرزنش]] و [[تحقیر]] می‌کردند<ref>جوهری، ص۶۸؛ ابن ابی شیبه، ج۸، ص۱۴۵.</ref>. [[عوف بن مالک اشجعی]] که نحوه کشتن شتر را بلد بود، با گرفتن یک دهم گوشت، آنها را کشته، گوشت‌شان را میان برخی [[لشکریان]] تقسیم کرد و سهم خود را پخت و با ابوبکر، [[عمر]] و برخی دیگر خوردند. پس از صرف [[غذا]] و توضیح [[عوف]] درباره چگونه به دست آوردن گوشت، ابوبکر و دیگران غذای خورده را برگرداندند و وی را در گرفتن اجرت [[عجول]] خواندند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۳.</ref>.
 
مفید از سریه‌ای پس از غزوة [[تبوک]] به نام سلسه نام برده که ابوبکر لشکریان [[مسلمان]] را بر [[ضد]] [[بنو سلیم]] [[فرماندهی]] کرد، ولی [[شکست]] خورد و بسیاری از [[مسلمانان]] کشته شدند. پس از وی، فرماندهی به ترتیب به عمر و [[عمرو بن عاص]] واگذار شد که آنان نیز شکست خوردند، تا آنکه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[سپاه اسلام]] را مشتمل بر ابوبکر، عمر و عمرو بن عاص فرماندهی کرد و با وجود [[کارشکنی]] آن سه تن، پیروزمندانه به [[مدینه]] بازگشت و [[سوره عادیات]] در این باره نازل شد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۶۳_۱۶۵.</ref>. بنو سلیم پیش از [[فتح مکه]] مسلمان شدند و در فتح مکه شرکت داشتند و [[سیره]] نویسان نیز از چنین سریه‌ای نام نبرده‌اند. از این رو، منظور مفید باید همان [[سریه]] [[ذات السلاسل]] در سال هشتم باشد<ref>ر.ک: امین، ج۱، ص۱۲۸.</ref> که [[روایات شیعه]] و [[سنی]] در نقل آن متفاوت است.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۷-۱۶۸.</ref>
 
===فتح مکه===
===فتح مکه===
[[ابوسفیان]] برای تمدید [[پیمان]] [[حدیبیه]] از ابوبکر کمک خواست، ولی او نپذیرفت<ref>ابن هشام،ج۴، ص۳۹؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۳.</ref>. وی پیش از [[فتح مکه]]، از [[عایشه]] درباره [[تصمیم]] و [[آمادگی رزمی]] [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید، که عایشه اظهار بی اطلاعی کرد پس از رسول خدا{{صل}} پرسید، [[حضرت]] وی را [[آگاه]] نموده، از او خواست چیزی را فاش نکند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۶.</ref>. [[ابوسفیان بن حارث]] پسرعموی رسول خدا{{صل}} و [[دشمن]] هجوی گوی آن حضرت بود. رسول خدا{{صل}} به [[حسان بن ثابت]] [[دستور]] داد در هجو [[ابوسفیان]] سروده‌ای را تنظیم و با [[ابوبکر]] [[مشورت]] کند، که این نیز از شواهد شاعر بودن ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۷.</ref>. ابوبکر در [[جحفه]] خوابی دید که رسول خدا{{صل}} آن را به خروج [[بیماری]] هاری از [[مکه]] تعبیر فرمود و افزود ابوسفیان بن حارث را نکشید<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۱۲.</ref>. او پس از سالها [[ستیزه]]، با دیدن [[سپاه اسلام]] نزد رسول خدا{{صل}} آمد، اما آن حضرت و دیگر یارانش از جمله ابوبکر از وی روی گرداندند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۸</ref>.
[[ابوسفیان]] برای تمدید [[پیمان]] [[حدیبیه]] از ابوبکر کمک خواست، ولی او نپذیرفت<ref>ابن هشام،ج۴، ص۳۹؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۳.</ref>. وی پیش از [[فتح مکه]]، از [[عایشه]] درباره [[تصمیم]] و [[آمادگی رزمی]] [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید، که عایشه اظهار بی اطلاعی کرد پس از رسول خدا{{صل}} پرسید، [[حضرت]] وی را [[آگاه]] نموده، از او خواست چیزی را فاش نکند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۶.</ref>. [[ابوسفیان بن حارث]] پسرعموی رسول خدا{{صل}} و [[دشمن]] هجوی گوی آن حضرت بود. رسول خدا{{صل}} به [[حسان بن ثابت]] [[دستور]] داد در هجو [[ابوسفیان]] سروده‌ای را تنظیم و با [[ابوبکر]] [[مشورت]] کند، که این نیز از شواهد شاعر بودن ابوبکر است<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۷.</ref>. ابوبکر در [[جحفه]] خوابی دید که رسول خدا{{صل}} آن را به خروج [[بیماری]] هاری از [[مکه]] تعبیر فرمود و افزود ابوسفیان بن حارث را نکشید<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۱۲.</ref>. او پس از سالها [[ستیزه]]، با دیدن [[سپاه اسلام]] نزد رسول خدا{{صل}} آمد، اما آن حضرت و دیگر یارانش از جمله ابوبکر از وی روی گرداندند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۸</ref>.
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش