پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:


===[[حنین]]===
===[[حنین]]===
از ابوبکر در [[غزوه حنین]] در سال هشتم خبری نیست، جز آنکه فراوانی [[سپاهیان]] [[مسلمان]]، اعجاب وی را برانگیخت و گفت: کسی به واسطه کمی نیرو بر ما [[پیروز]] نخواهد شد. [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ}}<ref>«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>. در این باره نازل شد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۰.</ref>. در این [[نبرد]]، [[مسلمانان]] نخست با [[شکست]] [[سختی]] روبه‌رو شدند و جز تنی چند [[پایداری]] نکردند. [[منابع اهل سنت]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۵؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۰.</ref> [[ابوبکر]] را در شمار [[ثابت]] قدمان این [[نبرد]] و منابع [[شیعی]]، وی را نخستین گریخته آن دانسته و گفته‌اند: سبب اصلی شکست مسلمانان، گفتار ابوبکر مبنی بر [[اعتماد]] بر کثرت نیروهای رزمی بود<ref>مفید، الافصاح، ص۶۸ و ۱۵۷.</ref>. در این نبرد، [[ابوقتاده]] مشرکی را کشت و [[مسلمانی]] به برداشتن [[جامه]] و [[سلاح]] وی [[اصرار]] داشت. ابوبکر خواسته وی را [[نادرست]] دانست و [[رسول خدا]]{{صل}} با [[تأیید]] گفته وی، جامه و سلاح آن [[مشرک]] را به ابوقتاده داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۸.</ref>. در مسیر [[حنین]] به [[طائف]]، ابوبکر، [[سعید بن عاص]] (ابو حیحه) را به سبب دشمنی‌اش با رسول خدا{{صل}} [[لعنت]] کرد. [[عمرو]] و آبان [[فرزندان]] [[سعید]] نیز [[ابو قحافه]] را لعنت کردند و گفتند نه از میهمان [[پذیرایی]] و نه از [[ظلم]] جلوگیری می‌کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: «[[دشنام]] به [[مردگان]]، سبب [[آزار]] زندگان است. [[مشرکان]] را به طور عمومی لعنت کنید»<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[جابر بن عبدالله انصاری]]، ابوبکر و [[شمر]] از [[نجوا]] کردن رسول خدا{{صل}} با [[امام علی]]{{ع}} در [[غزوه طائف]] برآشفتند و آن [[حضرت]] در پاسخ به [[اعتراض]] آنان فرمود: «[[خداوند]] با وی نجوا می‌کند»<ref>صفار، ص۴۳۰.</ref>.
از ابوبکر در [[غزوه حنین]] در سال هشتم خبری نیست، جز آنکه فراوانی [[سپاهیان]] [[مسلمان]]، اعجاب وی را برانگیخت و گفت: کسی به واسطه کمی نیرو بر ما [[پیروز]] نخواهد شد. [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ}}<ref>«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت » سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>. در این باره نازل شد<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۰.</ref>. در این [[نبرد]]، [[مسلمانان]] نخست با [[شکست]] [[سختی]] روبه‌رو شدند و جز تنی چند [[پایداری]] نکردند. [[منابع اهل سنت]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۸۵؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۰.</ref> [[ابوبکر]] را در شمار [[ثابت]] قدمان این [[نبرد]] و منابع [[شیعی]]، وی را نخستین گریخته آن دانسته و گفته‌اند: سبب اصلی شکست مسلمانان، گفتار ابوبکر مبنی بر [[اعتماد]] بر کثرت نیروهای رزمی بود<ref>مفید، الافصاح، ص۶۸ و ۱۵۷.</ref>. در این نبرد، [[ابوقتاده]] مشرکی را کشت و [[مسلمانی]] به برداشتن [[جامه]] و [[سلاح]] وی [[اصرار]] داشت. ابوبکر خواسته وی را [[نادرست]] دانست و [[رسول خدا]]{{صل}} با [[تأیید]] گفته وی، جامه و سلاح آن [[مشرک]] را به ابوقتاده داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۰۸.</ref>.
[[ابومحجن]] در نبرد طائف تیری به [[عبدالله بن ابی بکر]] زد که موجب [[مرگ]] [[عبدالله]] در دوره ابوبکر شد. ابوبکر آن تیر را تا [[زمان]] خلافتش نگه داشت و آن را به ابومحجن نشان داده، پرسید: آیا آن را می‌شناسی؟ گفت: چگونه نشناسم، در حالی که خود چوبه‌اش را تراشیده، بر آن پر [[نصب]] کرده و پسرت را با آن زده‌ام<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۱.</ref>. عیینة بن [[حصن]] فزاری از سوی رسول خدا{{صل}} با [[مردم]] طائف [[گفتگو]] کرد، اما به آن حضرت گزارش [[دروغ]] داد و [[أبوبکر]] با وی به شدت [[تندی]] نمود و وی را به سبب [[رفتار]] بدش در نبردهای [[بنونضیر]]، بنوقریظه و بر [[سرزنش]] کرد و افزود: اینک نیز که [[مسلمان]] شده‌ای، [[دشمن]] را بر [[ضد]] ما تحریک می‌کنی. عیینه ضمن پوزش خواستن، [[تعهد]] کرد دیگر چنین نباشد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۳.</ref>. در ایام محاصره [[طائف]]، [[رسول خدا]]{{صل}} خوابی دید [[رسول]] که [[ابوبکر]] در تعبیر آن گفت: امسال طائف [[فتح]] نخواهد شد. رسول خدا{{صل}} فرمود: «من نیز چنین تعبیر کرده‌ام»<ref>ابن هشام، ج۴، ص۷۲ و ۷۳.</ref>. رسول خدا{{صل}} [[فرمان]] داد محاصره طائف [[لغو]] شود و [[مسلمانان]] بازگردند. اما برخی [[صحابه]]، [[مخالفت]] و در این باره با [[أبوبکر]] و [[عمر]] [[گفتگو]] کردند. ابوبکر آن را فرمانی [[الهی]] و نازل شده از [[آسمان]] دانست<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۶.</ref>. رسول خدا{{صل}} از طائف به جعرانه (یا جعرانه، نام چاهی در مسیر [[مکه]] به طائف به فاصله یک بریدی مکه) آمد و به تقسیم [[غنایم]] [[حنین]] پرداخت و [[عباس بن مرداس]]، سهمش را کم شمرد و شعری سرود. [[پیامبر خدا]]{{صل}} سرودۀ وی را با اندک تغییری، که وزن [[شعر]] را به هم ریخت، خواند. ابوبکر[[شعر]] را همان‌گونه که [[عباس]] گفته بود، خواند و رسول خدا{{صل}} فرمود: «آن دو یکی است». ابوبکر به [[حضرت]] گفت: نه [[شاعری]] و نه روایت‌گر شعر<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۳۷؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۴۷.</ref>.
 
در سال نهم، [[وفد]] [[قبیله]] بنو [[تیمم]] حضرو رسول خدا{{صل}} رسید و مسلمان شد ابوبکر [[اصرار]] داشت رسول خدا{{صل}} [[سرپرستی]] [[تمیم]] را به [[قعقاع بن معبد]] واگذار کند، ولی تأکید عمر به سرپرستی [[أقرع بن حابس]] از همان قبیله، آنان را به [[نزاع]] لفظی در محضر رسول خدا{{صل}} وادار کرد. نزاع چنان بالا گرفت، که [[آیات]]: {{متن قرآن|لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ * لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ * تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست * ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۱- ۲.</ref>.
در مسیر [[حنین]] به [[طائف]]، ابوبکر، [[سعید بن عاص]] (ابو حیحه) را به سبب دشمنی‌اش با رسول خدا{{صل}} [[لعنت]] کرد. [[عمرو]] و اَبان [[فرزندان]] [[سعید]] نیز [[ابو قحافه]] را لعنت کردند و گفتند نه از میهمان [[پذیرایی]] و نه از [[ظلم]] جلوگیری می‌کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: "[[دشنام]] به [[مردگان]]، سبب [[آزار]] زندگان است. [[مشرکان]] را به طور عمومی لعنت کنید"<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[جابر بن عبدالله انصاری]]، ابوبکر و [[عمر]] از [[نجوا]] کردن رسول خدا{{صل}} با [[امام علی]]{{ع}} در [[غزوه طائف]] برآشفتند و آن [[حضرت]] در پاسخ به [[اعتراض]] آنان فرمود: "[[خداوند]] با وی نجوا می‌کند"<ref>صفار، ص۴۳۰.</ref>.
درباره آن دو نازل شده، از [[پیشی گرفتن]] بر [[خدا]] و رسولش [[نهی]] شدند. به گفته [[ابن ابی ملیکه]]، آنان به سبب این کار در آستانه [[هلاکت]] قرار گرفتند. [[عبدالله بن زبیر]] نواده دختری [[ابوبکر]]، بدون اشاره به نام جدش، از اظهار [[پشیمانی]] [[عمر]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] خبر داده است<ref>بخاری، ج۶، ص۴۶ و ۴۷ و ج۸، ص۱۴۵؛ واحدی، ص۲۵۸؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۴۵۵.</ref> که برخی از این خبر نتیجه گرفته‌اند ابوبکر در [[پیروی]] نکردن از [[رسول خدا]]{{صل}}، حتی از عمر نیز سرسخت‌تر بوده است<ref>مجلسی، ج۳۰، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>. بنا بر روایتی، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} نیز‌شان [[نزول آیه]] بالا را درباره دو تن از مردان [[قریش]] (اشاره به ابوبکر و عمر) دانسته است<ref>مفید، الاختصاص، ص۱۲۸.</ref>.
 
در همان سال، [[ثقیف]] [[نمایندگان]] خود را برای [[اسلام آوردن]] و [[بیعت]] به [[مدینه]] فرستاد. [[مغیره]] از ورود آنان با خبر شد و برای [[بشارت]] نزد رسول خدا{{صل}} می‌رفت، که ابوبکر با [[سوگند]] و [[اصرار]] مغیره را [[راضی]] کرد خبر ورود ثقیف را وی به آن [[حضرت]] بدهد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۴؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۴.</ref> رسول خدا{{صل}}، [[عثمان بن ابی العاص]] را که جوان‌ترین و در [[آموختن]] [[علم]] [[دین]] حریص‌ترین بود، [[امارت]] داد و ابوبکر از علاقه وی به [[آگاه]] شدن در امور [[اسلام]] و [[قرآن]] نزد [[پیامبر]] تعریف کرد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۵.</ref>. این [[عثمان]] در مدینه از رسول خدا{{صل}} و به [[اختلاف روایات]]، از ابوبکر یا [[ابی بن کعب]] نیز قرآن و مسائل [[دینی]] را آموخت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
[[ابومحجن]] در نبرد طائف تیری به [[عبدالله بن ابی بکر]] زد که موجب [[مرگ]] [[عبدالله]] در دوره ابوبکر شد. ابوبکر آن تیر را تا [[زمان]] خلافتش نگه داشت و آن را به ابومحجن نشان داده، پرسید: آیا آن را می‌شناسی؟ گفت: چگونه نشناسم، در حالی که خود چوبه‌اش را تراشیده، بر آن پر [[نصب]] کرده و پسرت را با آن زده‌ام<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۱.</ref>. [[عُیَینَة بن حصن فزاری]] از سوی رسول خدا{{صل}} با [[مردم]] طائف [[گفتگو]] کرد، اما به آن حضرت گزارش [[دروغ]] داد و [[أبوبکر]] با وی به شدت [[تندی]] نمود و وی را به سبب [[رفتار]] بدش در نبردهای [[بنونضیر]]، بنوقریظه و خیبر [[سرزنش]] کرد و افزود: اینک نیز که [[مسلمان]] شده‌ای، [[دشمن]] را بر [[ضد]] ما تحریک می‌کنی. عیینه ضمن پوزش خواستن، [[تعهد]] کرد دیگر چنین نباشد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۳.</ref>. در ایام محاصره [[طائف]]، [[رسول خدا]]{{صل}} خوابی دید که [[ابوبکر]] در تعبیر آن گفت: امسال طائف [[فتح]] نخواهد شد. رسول خدا{{صل}} فرمود: "من نیز چنین تعبیر کرده‌ام"<ref>ابن هشام، ج۴، ص۷۲ و ۷۳.</ref>. رسول خدا{{صل}} [[فرمان]] داد محاصره طائف [[لغو]] شود و [[مسلمانان]] بازگردند. اما برخی [[صحابه]]، [[مخالفت]] و در این باره با [[أبوبکر]] و [[عمر]] [[گفتگو]] کردند. ابوبکر آن را فرمانی [[الهی]] و نازل شده از [[آسمان]] دانست<ref> واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۶.</ref>. رسول خدا{{صل}} از طائف به جِعِرّانه (یا جعرانه، نام چاهی در مسیر [[مکه]] به طائف به فاصله یک بریدی مکه) آمد و به تقسیم [[غنایم]] [[حنین]] پرداخت و [[عباس بن مرداس]]، سهمش را کم شمرد و شعری سرود. [[پیامبر خدا]]{{صل}} سرودۀ وی را با اندک تغییری، که وزن [[شعر]] را به هم ریخت، خواند. ابوبکر [[شعر]] را همان‌گونه که [[عباس]] گفته بود، خواند و رسول خدا{{صل}} فرمود: "آن دو یکی است". ابوبکر به [[حضرت]] گفت: نه [[شاعری]] و نه روایت‌گر شعر<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۳۷؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۴۷.</ref>.
 
در سال نهم، [[وفد]] [[قبیله]] بنو تیمم حضرو رسول خدا{{صل}} رسید و مسلمان شد ابوبکر [[اصرار]] داشت رسول خدا{{صل}} [[سرپرستی]] [[تمیم]] را به [[قعقاع بن معبد]] واگذار کند، ولی تأکید عمر به سرپرستی [[أقرع بن حابس]] از همان قبیله، آنان را به [[نزاع]] لفظی در محضر رسول خدا{{صل}} وادار کرد. نزاع چنان بالا گرفت، که [[آیات]]: {{متن قرآن|لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن می‌گویید؛ مبادا کردارهایتان بی‌آنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.</ref>. درباره آن دو نازل شده، از [[پیشی گرفتن]] بر [[خدا]] و رسولش [[نهی]] شدند. به گفته [[ابن ابی ملیکه]]، آنان به سبب این کار در آستانه [[هلاکت]] قرار گرفتند. [[عبدالله بن زبیر]] نواده دختری [[ابوبکر]]، بدون اشاره به نام جدش، از اظهار [[پشیمانی]] [[عمر]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] خبر داده است<ref>بخاری، ج۶، ص۴۶ و ۴۷ و ج۸، ص۱۴۵؛ واحدی، ص۲۵۸؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۴۵۵.</ref> که برخی از این خبر نتیجه گرفته‌اند ابوبکر در [[پیروی]] نکردن از [[رسول خدا]]{{صل}}، حتی از عمر نیز سرسخت‌تر بوده است <ref>مجلسی، ج۳۰، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>. بنا بر روایتی، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} نیز‌ شأن [[نزول آیه]] بالا را درباره دو تن از مردان [[قریش]] (اشاره به ابوبکر و عمر) دانسته است<ref>مفید، الاختصاص، ص۱۲۸.</ref>.
 
در همان سال، [[ثقیف]] [[نمایندگان]] خود را برای [[اسلام آوردن]] و [[بیعت]] به [[مدینه]] فرستاد. [[مغیره]] از ورود آنان با خبر شد و برای [[بشارت]] نزد رسول خدا{{صل}} می‌رفت، که ابوبکر با [[سوگند]] و [[اصرار]] مغیره را [[راضی]] کرد خبر ورود ثقیف را وی به آن [[حضرت]] بدهد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۴؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۴.</ref> رسول خدا{{صل}}، [[عثمان بن ابی العاص]] را که جوان‌ترین و در [[آموختن]] [[علم]] [[دین]] حریص‌ترین بود، [[امارت]] داد و ابوبکر از علاقه وی به [[آگاه]] شدن در امور [[اسلام]] و [[قرآن]] نزد [[پیامبر]] تعریف کرد <ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۸۵.</ref>. این [[عثمان]] در مدینه از رسول خدا{{صل}} و به [[اختلاف روایات]]، از ابوبکر یا [[ابی بن کعب]] نیز قرآن و مسائل [[دینی]] را آموخت<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۶۸-۱۶۹.</ref>
 
===[[تبوک]]===
===[[تبوک]]===
ابوبکر نخستین کسی بود که چهار هزار [[درهم]] برای تبوک به [[نبرد تبوک]] نزد رسول خدا{{صل}} آورد و در پاسخ آن حضرت که فرمود: آیا برای خود چیزی باقی گذاشته‌ای؟ گفت: خدا و رسولش آگاه‌تر است. عمر که نیمی از اموالش را داده بود، گفت: [[ابوبکر]] همیشه در کارهای خیر بر ما پیشی می‌گیرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۱.</ref>. او در [[نبرد تبوک]] [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} در [[لشکر]] بود که با [[مردم]] [[نماز]] می‌خواند و [[پرچم]] بزرگ آن [[حضرت]] را، به نام [[پرچم سیاه]]، حمل می‌کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۵ و ۹۹۶.</ref>. ابوبکر در مسیر [[تبوک]] پیشنهاد داد [[لشکریان]] کنار آبی فرود آیند، ولی با [[مخالفت]] [[اصحاب]] [[روبه]] رو شد. در نتیجه، در صحرایی بدون آب فرود آمدند که نزدیک بود مردم و اسب‌ها از [[تشنگی]] بمیرند<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۴۰.</ref>. در همین [[نبرد]] [[عبدالله ذوالبجادین]] درگذشت و ابوبکر و [[عمر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[دفن]] شبانه او [[یاری]] دادند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۱۴.</ref>. پس از بازگشت از تبوک، رسول خدا{{صل}} با متخلفان به [[تندی]] برخورد کرد و مردم را از [[سخن گفتن]] با آنان منع فرمود تا آنکه [[توبه]] سه تن پذیرفته شد. ابوبکر کوشید در اعلام [[پذیرش توبه]] [[کعب بن مالک]] بر [[زبیر]] پیشی بگیرد؛ از این رو، با فریادی بلند از پشت بام پذیرش توبه وی را خبر داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۵۳.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
ابوبکر نخستین کسی بود که چهار هزار [[درهم]] برای تبوک به [[نبرد تبوک]] نزد رسول خدا{{صل}} آورد و در پاسخ آن حضرت که فرمود: آیا برای خود چیزی باقی گذاشته‌ای؟ گفت: خدا و رسولش آگاه‌تر است. عمر که نیمی از اموالش را داده بود، گفت: [[ابوبکر]] همیشه در کارهای خیر بر ما پیشی می‌گیرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۱.</ref>. او در [[نبرد تبوک]] [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} در [[لشکر]] بود که با [[مردم]] [[نماز]] می‌خواند و [[پرچم]] بزرگ آن [[حضرت]] را، به نام [[پرچم سیاه]]، حمل می‌کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۵ و ۹۹۶.</ref>. ابوبکر در مسیر [[تبوک]] پیشنهاد داد [[لشکریان]] کنار آبی فرود آیند، ولی با [[مخالفت]] [[اصحاب]] [[روبه]] رو شد. در نتیجه، در صحرایی بدون آب فرود آمدند که نزدیک بود مردم و اسب‌ها از [[تشنگی]] بمیرند<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۴۰.</ref>. در همین [[نبرد]] [[عبدالله ذوالبجادین]] درگذشت و ابوبکر و [[عمر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[دفن]] شبانه او [[یاری]] دادند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۷۱؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۱۴.</ref>. پس از بازگشت از تبوک، رسول خدا{{صل}} با متخلفان به [[تندی]] برخورد کرد و مردم را از [[سخن گفتن]] با آنان منع فرمود تا آنکه [[توبه]] سه تن پذیرفته شد. ابوبکر کوشید در اعلام [[پذیرش توبه]] [[کعب بن مالک]] بر [[زبیر]] پیشی بگیرد؛ از این رو، با فریادی بلند از پشت بام پذیرش توبه وی را خبر داد<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۵۳.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش