پرش به محتوا

ابوبکر بن ابی‌قحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۱۹: خط ۳۱۹:


==[[وصیت]] و [[مرگ ابوبکر]]==
==[[وصیت]] و [[مرگ ابوبکر]]==
ابوبکر به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>. به یک پنجم اموالش [[وصیت]] کرد و گفت: آن مقدار، معادل [[خمس]] [[غنیمت]] است. همو در حال [[احتضار]]، بیست خروار از محصول سالیانه نخلستانی را در [[مدینه]] به [[عایشه]] واگذار کرد تا پس از مرگش در [[رفاه]] و [[آسایش]] باشد و آن مزرعه از [[اموال]] [[بنو نضیر]] و اعطایی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ابوبکر]] بود. به روایتی دیگر، زمینی را در [[بحرین]] در [[اختیار]] او گذاشت و گفت: تو محبوب‌ترین فرد خاندانم هستی و [[گمان]] ندارم در این مورد به تو ستمی شود. اما به [[روایت]] [[عامر]]، اندکی بعد از عایشه خواست آن را به مجموعه میراثش برگرداند تا همه دارایی‌اش را به [[تساوی]] میان فرزندانش تقسیم کند و [[فرزندی]] را بر دیگری ترجیح نداده باشد. [[شبیه]]روایت اخیر درباره زمین‌های ابوبکر در مناطق [[غابه]] و [[خیبر]] نیز گزارش شده است<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۱۰۱ و ۱۰۲.</ref>. او برای برگرداندن اموالی که از [[بیت المال]] برداشته بود، وصیت کرد یکی از باغ هایش را بفروشند و قرضش را ادا کنند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.
ابوبکر به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}}<ref>« از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند » سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>. به یک پنجم اموالش [[وصیت]] کرد و گفت: آن مقدار، معادل [[خمس]] [[غنیمت]] است. همو در حال [[احتضار]]، بیست خروار از محصول سالیانه نخلستانی را در [[مدینه]] به [[عایشه]] واگذار کرد تا پس از مرگش در [[رفاه]] و [[آسایش]] باشد و آن مزرعه از [[اموال]] [[بنو نضیر]] و اعطایی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ابوبکر]] بود. به روایتی دیگر، زمینی را در [[بحرین]] در [[اختیار]] او گذاشت و گفت: تو محبوب‌ترین فرد خاندانم هستی و [[گمان]] ندارم در این مورد به تو ستمی شود. اما به [[روایت]] [[عامر]]، اندکی بعد از عایشه خواست آن را به مجموعه میراثش برگرداند تا همه دارایی‌اش را به [[تساوی]] میان فرزندانش تقسیم کند و [[فرزندی]] را بر دیگری ترجیح نداده باشد. [[شبیه]] روایت اخیر درباره زمین‌های ابوبکر در مناطق [[غابه]] و [[خیبر]] نیز گزارش شده است<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۱۰۱ و ۱۰۲.</ref>. او برای برگرداندن اموالی که از [[بیت المال]] برداشته بود، وصیت کرد یکی از باغ‌هایش را بفروشند و قرضش را ادا کنند<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.
 
عایشه گوید: ابوبکر هنگام مرگش هیچ [[درهم]] و دیناری باقی نگذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۴.</ref>. به احتمال مراد این عبارت آن است که وی [[اموال عمومی]] را میان [[مردم]] تقسیم می‌کرد و چیزی را باقی نگه نمی‌داشت؛ زیرا [[عمر]] پس از [[مرگ ابوبکر]] جز یک درهم در بیت المال ندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۶۰-۱۵۹.</ref> و از سویی، پدرش [[ابوقحافه]]، دو همسرش [[اسماء]] و حبیبه و فرزندانش از او [[ارث]] بردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۶.</ref>. او هنگام [[مرگ]] [[آرزو]] می‌کرد علفی از [[خوراک]] چرندگان بود، و [[وصیت]] کرد وی را در جامه‌های کهنه‌اش [[کفن]] کنند؛ زیرا کفن برای چرک و [[خاک]] است و زندگان به نوپوشی سزاوارترند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶ و ۱۴۷.</ref>.
عایشه گوید: ابوبکر هنگام مرگش هیچ [[درهم]] و دیناری باقی نگذاشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۴.</ref>. به احتمال مراد این عبارت آن است که وی [[اموال عمومی]] را میان [[مردم]] تقسیم می‌کرد و چیزی را باقی نگه نمی‌داشت؛ زیرا [[عمر]] پس از [[مرگ ابوبکر]] جز یک درهم در بیت المال ندید<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۶۰-۱۵۹.</ref> و از سویی، پدرش [[ابوقحافه]]، دو همسرش [[اسماء]] و حبیبه و فرزندانش از او [[ارث]] بردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۹۶.</ref>. او هنگام [[مرگ]] [[آرزو]] می‌کرد علفی از [[خوراک]] چرندگان بود، و [[وصیت]] کرد وی را در جامه‌های کهنه‌اش [[کفن]] کنند؛ زیرا کفن برای چرک و [[خاک]] است و زندگان به نوپوشی سزاوارترند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۶ و ۱۴۷.</ref>.
[[روایات]] [[رایزنی]] [[ابوبکر]] درباره [[جانشینی]] وی، متفاوت و بیانگر [[اختلاف]] شدید [[صحابه]] در خصوص [[خلافت عمر]] است، که بیشتر به دلیل درشت خویی او بود. [[روایت]] نخست اینکه ابوبکر در حال [[احتضار]] با هر یک از [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عثمان]] به [[تنهایی]] [[مشورت]] کرد و آنان [[عمر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] دانستند. ابوبکر به عثمان گفت: اگر عمر را رد می‌کردی، تو را [[انتخاب]] می‌کردم. اما برخی از این رایزنی‌ها [[آگاه]] شده، نزد ابوبکر رفتند و با [[وصف]] عمر به [[تندخویی]] و [[خشونت]] گفتند: با این انتخاب، پاسخ [[خدا]] را چه خواهی داد؟ او با بی اعتنایی گفت: می‌گویم: [[بهترین]] را انتخاب کردم. آنگاه وصیت خود را درباره عمر به عثمان [[املا]] می‌کرد که بیهوش شد. عثمان از [[ترس]] [[مرگ ابوبکر]] و [[اختلاف مردم]] درباره [[جانشین]] وی، از پیش خود نوشت: من [[عمر بن خطاب]] را خلیفة پس از خود بر شما قرار دادم. ابوبکر پس از هوش آمدن، از کار عثمان اظهار [[خرسندی]] کرد و او را نیز شایسته خلافت دانست. سپس عثمان [[نامه]] مهر شده را بیرون آورد و خطاب به [[مردم]] گفت: آیا حاضرید با کسی که نامش در این [[عهدنامه]] آمده است، [[بیعت]] کنید؟ [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} فرمود: «مطلب پنهانی نیست؛ می‌دانیم کیست». پس از [[بیعت مردم]]، ابوبکر در جلسه ای خصوصی به عمر سفارش‌هایی کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۰-۱۴۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۶۰.</ref>. بر اساس روایت دیگری، عبدالرحمان بن عوف [[مخالف]] انتخاب عمر بود و ابوبکر با این تعبیر که هر یک از شما باد در دماغ انداخته، خواهان دستیابی به خلافت هستید، [[مخالفان]] را [[سرزنش]] کرد و آنان را [[دنیاطلب]] خواند و افزود: در [[آینده]] چنان [[دنیا]] و [[رفاه]] به شما روی آورد که خوابیدن بر پشمینه آذری را [[خفتن]] برخار بدانید. آنگاه از گذشته خود بدین شرح اظهار [[تأسف]] کرد: ای کاش این سه کار را ترک می‌کردم: [[پذیرش خلافت]]، [[یورش]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{ع}}، زنده [[سوزاندن]] فجاءه. ای کاش این سه کار را انجام می‌دادم: در منطقه ذو القصه ماندن هنگام فرستادن [[خالد]] برای [[نبرد]] با [[مرتدان]]، فرستادن [[عمر]] به [[عراق]]، کشتن [[اشعث بن قیس]]. ای کاش این سه موضوع را از [[رسول خدا]]{{صل}} می‌پرسیدم: [[جانشین]] آن [[حضرت]] برای [[رفع اختلاف]] [[انصار]] در [[خلافت]] و [[میراث]] خاله و عمه<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه و طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۹ به جای خاله، دختر برادر آورده‌اند.</ref> تعبیر {{متن حدیث| فقال الناس... قال: اتخوفونی}}؛ در [[روایت]] [[قاضی]] [[ابویوسف]]<ref>قاضی، ابویوسف، ص۱۰.</ref>، بیانگر نوعی [[اعتراض]] عمومی و شدید [[مردم]] به [[جانشینی]] عمر است. اما [[ابوبکر]] برخلاف میل مردم، عمر را برگزید و در قدمی بالاتر، ضمن وصایایی، او را از وجود [[مخالفان]]، نام آنان و نوع برخوردش با ایشان [[آگاه]] کرد.
 
بنا بر نقل بیشتر [[تاریخ]] نگاران، ابوبکر و [[سهیل]] بن بیضاء، سالمندترین [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بودند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۲۸. امینی، ج۷، ص۲۸۱ از چهل صحابی مسن‌تر از ابوبکر نام برده است.</ref>.
[[روایات]] [[رایزنی]] [[ابوبکر]] درباره [[جانشینی]] وی، متفاوت و بیانگر [[اختلاف]] شدید [[صحابه]] در خصوص [[خلافت عمر]] است، که بیشتر به دلیل درشت خویی او بود. [[روایت]] نخست اینکه ابوبکر در حال [[احتضار]] با هر یک از [[عبدالرحمان بن عوف]] و [[عثمان]] به [[تنهایی]] [[مشورت]] کرد و آنان [[عمر]] را [[شایسته]] [[خلافت]] دانستند. ابوبکر به عثمان گفت: اگر عمر را رد می‌کردی، تو را [[انتخاب]] می‌کردم. اما برخی از این رایزنی‌ها [[آگاه]] شده، نزد ابوبکر رفتند و با [[وصف]] عمر به [[تندخویی]] و [[خشونت]] گفتند: با این انتخاب، پاسخ [[خدا]] را چه خواهی داد؟ او با بی‌اعتنایی گفت: می‌گویم: [[بهترین]] را انتخاب کردم. آنگاه وصیت خود را درباره عمر به عثمان [[املا]] می‌کرد که بیهوش شد. عثمان از [[ترس]] [[مرگ ابوبکر]] و [[اختلاف مردم]] درباره [[جانشین]] وی، از پیش خود نوشت: من [[عمر بن خطاب]] را خلیفه پس از خود بر شما قرار دادم. ابوبکر پس از هوش آمدن، از کار عثمان اظهار [[خرسندی]] کرد و او را نیز شایسته خلافت دانست. سپس عثمان [[نامه]] مُهر شده را بیرون آورد و خطاب به [[مردم]] گفت: آیا حاضرید با کسی که نامش در این [[عهدنامه]] آمده است، [[بیعت]] کنید؟ [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} فرمود: "مطلب پنهانی نیست؛ می‌دانیم کیست". پس از [[بیعت مردم]]، ابوبکر در جلسه‌ای خصوصی به عمر سفارش‌هایی کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۰-۱۴۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۶۰.</ref>.
ابوبکر سالخورده، [[دوشنبه]] [[شب]]، هفتم [[جمادی]] الآخر سال سیزده، پس از دو سال و سه ماه و بیست و شش [[روز]] خلافت، در ۶۳ سالگی درگذشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶-۱۵۰.</ref>. درباره سبب [[مرگ]] وی [[اختلاف]] است. بنا بر روایتی، در روزی سرد [[غسل]] کرد که تب نمود و طی پانزده روز به تدریج بیماری‌اش شدت یافته، مرد. به روایت [[ابن شهاب زهری]]، ابوبکر و [[حارث بن کلده]]<ref>و به روایت عروة بن زبیر، عتاب بن اسید، بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۴.</ref> گوشت مسمومی خوردند که در اثر آن [[بیمار]] شدند و پس از یک سال همزمان مردند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۸.</ref>، در حالی که هیچ یک از مرگ دیگری خبر نیافت<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸۳.</ref>. [[زبیر بن بکار]]، [[بیماری]] سل را سبب [[مرگ ابوبکر]] دانسته است<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۱.</ref>. با این حال، [[سیف بن عمر]] سبب [[مرگ]] وی را شدت [[غم]] [[فراق]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۰۸. سیف، دروغ پرداز است و روایاتش پذیرفته نیست، ر.ک: ابن حبان، مجروحین، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن عدی، الکامل، ج۳، ص۴۳۵.</ref>.
 
[[اسماء بنت عمیس]] وی را مطابق [[وصیت]] [[ابوبکر]] [[غسل]] داد، در دو یا سه پارچه [[کفن]] شد و [[عمر]] در فاصله میان [[مرقد]] رسول خدا{{صل}} و [[منبر]]، با چهار [[تکبیر]] بر او [[نماز]] خوانده، شبانه و مطابق وصیتش کنار [[قبر]] رسول خدا{{صل}} [[دفن]] کرد و قبر وی را مانند قبر رسول خدا{{صل}} تسطیح (در مقابل [[تسنیم]] به معنای برجسته کردن قبر) نمودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۷-۱۵۰.</ref>. به [[دستور]] [[عایشه]]، گروهی از [[زنان]] بر ابوبکر [[نوحه]] سرایی می‌کردند، ولی عمر، عایشه را تازیانه زد و زنان نوحه گر را متفرق ساخت. با این حال، گاهی که زنان [[فرصت]] را مناسب می‌دیدند، دوباره جمع می‌شدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶.</ref>.
بر اساس روایت دیگری، [[عبدالرحمان بن عوف]] [[مخالف]] انتخاب عمر بود و ابوبکر با این تعبیر که هر یک از شما باد در دماغ انداخته، خواهان دستیابی به خلافت هستید، [[مخالفان]] را [[سرزنش]] کرد و آنان را [[دنیاطلب]] خواند و افزود: در [[آینده]] چنان [[دنیا]] و [[رفاه]] به شما روی آورد که خوابیدن بر پشمینه آذری را [[خفتن]] برخار بدانید. آنگاه از گذشته خود بدین شرح اظهار [[تأسف]] کرد: ای کاش این سه کار را ترک می‌کردم: [[پذیرش خلافت]]، [[یورش]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{ع}}، زنده [[سوزاندن]] فجاءه. ای کاش این سه کار را انجام می‌دادم: در منطقه ذوالقصه ماندن هنگام فرستادن [[خالد]] برای [[نبرد]] با [[مرتدان]]، فرستادن [[عمر]] به [[عراق]]، کشتن [[اشعث بن قیس]]. ای کاش این سه موضوع را از [[رسول خدا]]{{صل}} می‌پرسیدم: [[جانشین]] آن [[حضرت]] برای [[رفع اختلاف]] [[انصار]] در [[خلافت]] و [[میراث]] خاله و عمه<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه و طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۹ به جای خاله، دختر برادر آورده‌اند.</ref> تعبیر {{عربی|"فقال الناس... قال: اتخوفوني}}؛ در [[روایت]] [[قاضی]] [[ابویوسف]]<ref>قاضی، ابویوسف، ص۱۰.</ref>، بیانگر نوعی [[اعتراض]] عمومی و شدید [[مردم]] به [[جانشینی]] عمر است. اما [[ابوبکر]] برخلاف میل مردم، عمر را برگزید و در قدمی بالاتر، ضمن وصایایی، او را از وجود [[مخالفان]]، نام آنان و نوع برخوردش با ایشان [[آگاه]] کرد.
آثار ابوبکر؛ ر.ایات: وی از [[مفتیان]] عصر رسول خدا{{صل}} بود و [[عبدالله بن عمر]] جز او و پدرش، کسی را مفتی آن عصر نمی‌دانست<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۷.</ref>. ابوبکر از [[معامله]] گوشت حیوان با حیوان زنده (به دلیل ربوی بودن آن) منع کرد و همین را برخی از [[فقهای اهل سنت]]، مستند فتوای خود قرار داده‌اند<ref>ر.ک: مزنی، ص۷۸.</ref>. در [[منابع شیعه]]، منع چنین معامله ای از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} روایت شده است<ref>ر.ک: کلینی، ج۵، ص۱۹۱.</ref>.
 
از ابوبکر بیش از صد روایت نقل شده است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۶.</ref> که بیشتر ناظر به مسائل [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، شامل موضوعات زیر است و [[شیعه]] در [[صحت]] و [[سند]] برخی از آنها تردید جدی دارد: درخواست [[عفو]] و [[عافیت]] از [[خداوند]]، [[فضیلت]] [[مسواک زدن]]، [[خروج دجال]] از [[خراسان]]، صفات مانع از ورود به [[بهشت]]، نخستین کسانی که به در [[بهشت]] می‌رسند، عرضة [[اخبار]] [[آینده]] در [[امور دنیوی]] و [[اخروی]] به [[رسول خدا]]{{صل}}، [[شفاعت]]، [[مجازات]] ترک [[نهی از منکر]]، دورکننده [[ایمان]] بودن [[دروغ]]، [[همراهی]] رسول خدا{{صل}} با [[انصار]]، [[قریشی بودن]] [[والیان]]، ورود افرادی بدون حساب به بهشت، جزای [[اعمال بد]] در [[دنیا]]، [[ارث]] نگذاشتن رسول خدا{{صل}}، [[دفن]] [[انبیا]] در جایگاه رحلتشان، [[راه]] [[نجات]] از القائات [[شیطانی]]، [[شمشیر]] [[الهی]] بودن [[خالد بن ولید]]، راه [[آمرزش]] از [[گناه]]، اختصاص گردن زدن به عصر رسول خدا{{صل}}، نخواستن چیزی از [[مردم]]، و مقدار [[زکات]] شتر و گوسفند<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۴-۲.</ref>، [[ابوبکر]] [[روایت]] کرده است که رسول خدا{{صل}} به وی دعایی [[تعلیم]] داد که هر [[صبح و شام]] بخواند، تا از [[شر]] دوای نفس، [[شرک]] و [[شیطان]] دور باشد<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۹.</ref>. همچنین به وی فرمود: دعای {{متن حدیث| ظلمت نفسی ظلم کثیرا}}؛ را در [[نماز]] بخواند<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳.</ref>. او در روایتی از رسول خدا{{صل}}، حرارت [[جهنم]] را به گرمای حمام [[تشبیه]] کرده است<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۷؛ نقد این تشبیه و تعداد احادیث ابوبکر را بنگرید در: امینی، ج۷، ص۱۰۹.</ref>.
بنا بر نقل بیشتر تاریخ‌نگاران، ابوبکر و [[سهیل بن بیضاء]]، سالمندترین [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بودند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۲۸. امینی، ج۷، ص۲۸۱ از چهل صحابی مسن‌تر از ابوبکر نام برده است.</ref>. ابوبکر سالخورده، [[دوشنبه]] [[شب]]، هفتم [[جمادی]] الآخر سال سیزده، پس از دو سال و سه ماه و بیست و شش [[روز]] خلافت، در ۶۳ سالگی درگذشت<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶-۱۵۰.</ref>.
ابوبکر در [[مقام]] [[خلیفة]]رسول خدا{{صل}} با [[احبار]] [[یهود]] [[گفتگو]] کرد و آنان بر پایه آموزه‌های [[تورات]]، [[خلیفه]] [[نبی]] را عالم‌ترین افراد آن [[امت]] دانستند و از او درباره برخی [[صفات الهی]] پرسیدند که به سبب [[ناتوانی]] [[علمی]]، آنان را به کشتن [[تهدید]] کرد. اما [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} با شواهدی از تورات، پاسخشان را داد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۰۱.</ref>. با این حال، [[ابن سیرین]] در مسائل پیچیده پس از رسول خدا{{صل}} کسی را قاطع‌تر از ابوبکر و پس از وی قاطع‌تر از [[عمر]] ندیده است، به گونه‌ای که ابوبکر در مسائل جدیدی که در [[کتاب و سنت]] حکمی نداشت، [[اجتهاد]] می‌کرد و می‌گفت: اگر [[خطا]] باشد، از [[خدا]] آمرزش می‌خواهم<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۲.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۷-۱۸۱.</ref>
 
درباره سبب [[مرگ]] وی [[اختلاف]] است. بنا بر روایتی، در روزی سرد [[غسل]] کرد که تب نمود و طی پانزده روز به تدریج بیماری‌اش شدت یافته، مُرد. به روایت [[ابن شهاب زهری]]، ابوبکر و [[حارث بن کلده]]<ref>و به روایت عروة بن زبیر، عتاب بن اسید، بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۷۴.</ref> گوشت مسمومی خوردند که در اثر آن [[بیمار]] شدند و پس از یک سال همزمان مُردند <ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۸.</ref>، در حالی که هیچ یک از مرگ دیگری خبر نیافت<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸۳.</ref>. [[زبیر بن بکار]]، [[بیماری]] سل را سبب [[مرگ ابوبکر]] دانسته است <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۱.</ref>. با این حال، [[سیف بن عمر]] سبب [[مرگ]] وی را شدت [[غم]] [[فراق]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده است<ref>ابن عساکر، ج۳۰، ص۴۰۸. سیف، دروغ پرداز است و روایاتش پذیرفته نیست، ر.ک: ابن حبان، مجروحین، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن عدی، الکامل، ج۳، ص۴۳۵.</ref>.
 
[[اسماء بنت عمیس]] وی را مطابق [[وصیت]] [[ابوبکر]] [[غسل]] داد، در دو یا سه پارچه [[کفن]] شد و [[عمر]] در فاصله میان [[مرقد]] رسول خدا{{صل}} و [[منبر]]، با چهار [[تکبیر]] بر او [[نماز]] خوانده، شبانه و مطابق وصیتش کنار [[قبر]] رسول خدا{{صل}} [[دفن]] کرد و قبر وی را مانند قبر رسول خدا{{صل}} تسطیح (در مقابل [[تسنیم]] به معنای برجسته کردن قبر) نمودند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۷-۱۵۰.</ref>. به [[دستور]] [[عایشه]]، گروهی از [[زنان]] بر ابوبکر نوحه‌سرایی می‌کردند، ولی عمر، عایشه را تازیانه زد و زنان نوحه‌گر را متفرق ساخت. با این حال، گاهی که زنان [[فرصت]] را مناسب می‌دیدند، دوباره جمع می‌شدند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۷۹-۱۸۰.</ref>
 
==آثار ابوبکر==
وی از [[مفتیان]] عصر رسول خدا{{صل}} بود و [[عبدالله بن عمر]] جز او و پدرش، کسی را مفتی آن عصر نمی‌دانست<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۵۷.</ref>. ابوبکر از [[معامله]] گوشت حیوان با حیوان زنده (به دلیل ربوی بودن آن) منع کرد و همین را برخی از [[فقهای اهل سنت]]، مستند فتوای خود قرار داده‌اند<ref>ر.ک: مزنی، ص۷۸.</ref>. در [[منابع شیعه]]، منع چنین معامله‌ای از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} روایت شده است<ref>ر.ک: کلینی، ج۵، ص۱۹۱.</ref>.
 
از ابوبکر بیش از صد روایت نقل شده است<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۶.</ref> که بیشتر ناظر به مسائل [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، شامل موضوعات زیر است و [[شیعه]] در [[صحت]] و [[سند]] برخی از آنها تردید جدی دارد: درخواست [[عفو]] و [[عافیت]] از [[خداوند]]، [[فضیلت]] [[مسواک زدن]]، [[خروج دجال]] از [[خراسان]]، صفات مانع از ورود به [[بهشت]]، نخستین کسانی که به در [[بهشت]] می‌رسند، عرضه [[اخبار]] [[آینده]] در [[امور دنیوی]] و [[اخروی]] به [[رسول خدا]]{{صل}}، [[شفاعت]]، [[مجازات]] ترک [[نهی از منکر]]، دورکننده [[ایمان]] بودن [[دروغ]]، [[همراهی]] رسول خدا{{صل}} با [[انصار]]، [[قریشی بودن]] [[والیان]]، ورود افرادی بدون حساب به بهشت، جزای [[اعمال بد]] در [[دنیا]]، [[ارث]] نگذاشتن رسول خدا{{صل}}، [[دفن]] [[انبیا]] در جایگاه رحلتشان، [[راه]] [[نجات]] از القائات [[شیطانی]]، [[شمشیر]] [[الهی]] بودن [[خالد بن ولید]]، راه [[آمرزش]] از [[گناه]]، اختصاص گردن زدن به عصر رسول خدا{{صل}}، نخواستن چیزی از [[مردم]]، و مقدار [[زکات]] شتر و گوسفند <ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۴-۲.</ref>.
 
[[ابوبکر]] [[روایت]] کرده است که رسول خدا{{صل}} به وی دعایی [[تعلیم]] داد که هر [[صبح و شام]] بخواند، تا از [[شر]] هوای نفس، [[شرک]] و [[شیطان]] دور باشد<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۹.</ref>. همچنین به وی فرمود: دعای {{متن حدیث|ظَلَمْتُ نَفْسِيْ ظُلْماً كَثِيْراً}}؛ را در [[نماز]] بخواند<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳.</ref>. او در روایتی از رسول خدا{{صل}}، حرارت [[جهنم]] را به گرمای حمام [[تشبیه]] کرده است<ref>احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۷؛ نقد این تشبیه و تعداد احادیث ابوبکر را بنگرید در: امینی، ج۷، ص۱۰۹.</ref>.
 
ابوبکر در [[مقام]] [[خلیفه]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[احبار]] [[یهود]] [[گفتگو]] کرد و آنان بر پایه آموزه‌های [[تورات]]، [[خلیفه]] [[نبی]] را عالم‌ترین افراد آن [[امت]] دانستند و از او درباره برخی [[صفات الهی]] پرسیدند که به سبب [[ناتوانی]] [[علمی]]، آنان را به کشتن [[تهدید]] کرد. اما [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} با شواهدی از تورات، پاسخشان را داد <ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۰۱.</ref>. با این حال، [[ابن سیرین]] در مسائل پیچیده پس از رسول خدا{{صل}} کسی را قاطع‌تر از ابوبکر و پس از وی قاطع‌تر از [[عمر]] ندیده است، به گونه‌ای که ابوبکر در مسائل جدیدی که در [[کتاب و سنت]] حکمی نداشت، [[اجتهاد]] می‌کرد و می‌گفت: اگر [[خطا]] باشد، از [[خدا]] آمرزش می‌خواهم<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۲.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبکر بن ابی‌قحافه»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۸۰.</ref>


==[[فرزندان]]، [[همسران]] و [[موالی]]==
==[[فرزندان]]، [[همسران]] و [[موالی]]==
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش