حکومت در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
←اختیارات حکومت
(←منابع) |
|||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
==[[اختیارات حکومت]]== | ==[[اختیارات حکومت]]== | ||
بحث دیگری که در این زمینه قابل طرح است، | بحث دیگری که در این زمینه قابل طرح است، اختیارات [[دولت]] اسلامی است. تلقی رایج در میان [[فقیهان]] از اختیارات حکومت آن است که [[حاکم اسلامی]] در چارچوب [[احکام اسلام]] اختیار دارد و [[حق]] عبور از [[احکام اولیه]] و ثانویه [[اسلام]] را ندارد. از نظر آنان [[ولایت پیامبر]] یا [[امام]] [[معصوم]] یا [[فقیه عادل]] [[مقید]] به احکام فرعی شرعی است. [[امام خمینی]] با نقدی این نظریه، پیامدهای آن را که کسی نمیتواند بدان ملتزم گردد، برشمرده و اختیارات [[دولت اسلامی]] را محدود به این قید نمیدانستند و در برای این نظریه که به ولایت مقیّده [[شهرت]] دارد، نظریه ولایت مطلقه را مطرح کردند<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۵۱-۴۵۲.</ref>. هرچند معلوم است که مطلقه در بیان ایشان مفهومی نسبی بوده و نسبت به نظریه مورد نقد، مطلقه شمرده میشود، اما توضیحی مختصر در این زمینه لازم است. | ||
مطلقه بودن [[ولایت]] از این زاویه، به معنای اطلاق آن از جنبههای دیگر نیست، بلکه ولایت در چارچوب | مطلقه بودن [[ولایت]] از این زاویه، به معنای اطلاق آن از جنبههای دیگر نیست، بلکه ولایت در چارچوب مصالح عمومی جامعه بوده و از جنبههای گوناگون [[مقید]] به قیود متعدد سلبی و ایجابی است. [[حکومت]] نمیتواند براساس [[منافع]] شخصی و گروهی [[دولتمردان]] [[تصمیم]] بگیرد؛ چنانکه مجاز به تصرفات خودسرانه در [[شئون زندگی]] [[مردم]] یا دخالت در قلمرو شخصی [[زندگی]] [[شهروندان]] نیست؛ همچنین نمیتواند محدودیتهای قانونی را نادیده بگیرد و قانونگریزی پیشه کند؛ حکومت نمیتواند پیمانهای داخلی و خارجی در عرصه بینالمللی را که بدان [[متعهد]] شده، نادیده گرفته و زیر پا گذارد. [[قانون اساسی]] یکی از تعهدات دوطرفۀ [[دولت]] و [[ملت]] است و نمیتوان آن را نادیده گرفته، نقض کرد. در بیان [[امام]] نیز تنها به صورت یک استثنا، و در صورتی که قراردادی مخالف [[مصالح اسلام]] و کشور باشد، نقضش مجاز شمرده شده است<ref>ر.ک: صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی، ج۳، ص۱۳۱۲، سخنان آیتالله مهدوی کنی به نقل از امام خمینی.</ref><ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۱۰۴.</ref> | ||
==حکومت در بایستههای فقه سیاسی== | |||
[[قرآن]] ریشه اصلی [[تفکر]] [[سیاسی]] در [[اسلام]] است؛ و ضمن طرح و شرح مبانی اندیشههای سیاسی، [[اعتقاد]] و عمل به این مبانی و [[اندیشهها]] را جزئی از قلمرو وسیع [[ایمان]] و بخشی از مجموعه [[تعالیم اسلام]] و گوشهای از [[حیات]] یک [[مسلمان]] میشمارد؛ بهطوری که در تفکر [[قرآنی]] تفکیک [[اندیشه]] و عمل سیاسی از ایمان و اسلام و [[زندگی]] مسلمان امکانپذیر نیست. ولی این نکته را نباید فراموش کرد که تفکر سیاسی در قرآن بهعنوان هسته مرکزی [[حیات سیاسی]] یک مسلمان [[متعهد]]، بسی از مفهوم [[تحزّب]] ([[حزب]] گرائی) فراتر است؛ و از قیود منفی که معمولاً دامنگیر [[احزاب سیاسی]] میگردد مبرّاست. مسلمان صرفاً به دلیل ایمانش و تعهدی که در برابر اسلام و [[خدا]] و [[فرامین]] او دارد به اندیشه و عمل سیاسی میگرود و نسبت به آن [[احساس]] [[تعهد]] مینماید و خود را در تحقق بخشیدن به آرمانهای سیاسی اسلام [[مسئول]] میبیند. | |||
این [[پوشش]] سیاسی، همه قشرهای [[جامعه اسلامی]] را در بر میگیرد و گاه براساس مقرراتی چون {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}}<ref>«و دلجوییشدگان و در راه (آزادی)» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> و حکمیت از مرز اسلام نیز فراتر میرود. | |||
بررسی مبانی اندیشههای سیاسی در قرآن، کلید کلیه بحثهائی است که تحت عنوان [[فقه سیاسی]] و بهویژه بخش [[سیاست]] و [[حکومت]] در اسلام مطرح میگردد. از اینرو لازم است با کلیات این مبانی آشنا شویم و کاربرد آن را در [[ساختار نظام سیاسی]] و [[حکومت اسلامی]] جستجو نمائیم. | |||
*'''[[خلافت الهی]]''': از دیدگاه قرآن، [[انسان]] [[خلیفه خدا در زمین]] و عهدهدار استقرار [[حاکمیت خدا]] و [[وارث]] نهائی [[زمین]] و حکومت در آن است. انسان موظف است خصائص و شرائط لازم را برای احراز این [[مسئولیت]] بزرگ کسب نماید و از همه امکانات مادی و [[معنوی]] که خدای [[جهان]] در [[اختیار]] وی نهاده است بهره بگیرد. | |||
*'''[[امامت]] و [[رهبری]]''': [[هدایت]] [[جهان هستی]] با [[حکمت]] و [[قدرت]] لایزال خداوندی جزئی از مجموعه [[تعالیم]] [[توحیدی]] قرآن است و در این راستا [[هدایت]] [[انسان]] و [[رهبری]] وی به سوی [[سعادت]] مطلوبش در تمامی ابعاد و بخشهای [[زندگی]] او توسط [[انبیاء]] که از طرف [[خداوند حکیم]] و علیم و قدیر برانگیخته میشوند انجام میگیرد. [[امامت]] و رهبری انسان به دلیل پیچیدگی [[آفرینش انسان]] و مسائل مربوط به هدایت و سعادت او، جز از طریق [[گزینش الهی]] امکانپذیر نیست. این [[برگزیدگان الهی]] هستند که کاروان [[امت]] بشری را [[سازمان]] میدهند و بهطور حکیمانه آن را به سوی سعادت حقیقیاش راهبری میکنند. | |||
*'''[[کار شورایی]]''': [[قرآن]] یکی از خصلتهای بارز [[جامعه]] با [[ایمان]] را حرکت و عمل براساس تبادل و [[شور]] و [[تصمیمگیری]] مشترک معرفی میکند؛ و [[پیامبر]] را نیز [[دعوت]] میکند که در کارهای [[اجتماعی]] از این شیوه [[پیروی]] نماید تا به [[فکر]] همگان [[احترام]] نهاده شود و همه در تصمیمگیریهای اجتماعی [[مشارکت]] کنند و در [[مسئولیتپذیری]] [[آمادگی]] بیشتری از خود نشان دهند و [[مشکلات]] و [[دشواری]] [[اطاعت از رهبری]] از میان برداشته شود. | |||
*'''برپایی و [[گسترش عدالت]]''': چه بیانی رساتر از این که قرآن استقرار [[عدالت]] و گسترش آن را یکی از دو [[هدف]] اساسی و [[فلسفه]] [[بعثت انبیا]] ذکر کرده و آن را از [[صفات الهی]] و بارزترین خصیصه [[آفرینش]] و [[نیکوترین]] [[خصلت]] انسان معرفی نموده است. | |||
#ما [[رسولان]] را با [[براهین]] روشن به سوی [[انسانها]] فرستادیم و به آنها کتاب و [[میزان]] دادیم تا عدالت را برپا سازند<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}} «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>؛ | |||
#من مأمورم که عدالت را در میان شما برپاسازم<ref>{{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ}} «و فرمان یافتهام که میان شما دادگری کنم» سوره شوری، آیه ۱۵.</ref>؛ | |||
#عدالت را پیشه خود سازید زیرا که عدالت به [[تقوا]] و [[پاکی]] انسان نزدیکتر است<ref>{{متن قرآن|اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}} «دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره مائده، آیه ۸.</ref>؛ | |||
#هرگاه در میان [[مردم]] [[حکم]] میکنید باید براساس [[عدالت]] باشد<ref>{{متن قرآن|وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ}} «و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>؛ | |||
#[[خداوند]] به عدالت پیشگی [[فرمان]] میدهد<ref>{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ}} «به راستی خداوند به دادگری فرمان میدهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>. | |||
*'''[[نفی استکبار]] و [[وابستگی]] به آن''': [[قرآن]]، خودبزرگ بینی و سلطهجویی وبه یوغ کشیدن دیگران را گناهی در حد [[شرک]]، و ریشه [[اعمال]] شرک آلود و منشأ [[ارتکاب ظلم]] و [[جرائم]] [[ضد]] [[انسانی]] و [[طغیان]] و رودرروئی با [[خدا]] و [[خلق]] میشمارد. [[استکبار]] از دیدگاه قرآن خصلتی است که در هر فرد و جامعهای بروز کند و آن را ۔ علیرغم [[شایستگیها]] و ارزشهای والایی که دارد- به ضد خدا و [[دشمن]] خلق و [[ارزش]] منفی تبدیل میکند؛ و استکبار هیچگاه موضع [[حق]] ندارد؛ و همواره از [[هواهای نفسانی]] و خواسته [[شیطانی]] سرچشمه میگیرد. | |||
*'''[[حکومت]] و [[زمامداری]]''': حکم راندن و [[حاکمیت]] در [[جامعه بشری]]، حقی است [[الهی]] که از [[ربوبیت]] و [[هدایت]] خداوندی ناشی میگردد؛ و جز او و کسانی که از جانب وی مجازند، [[حق حکومت]] و زمامداری مردم را ندارند. این [[مسئولیت]] خطیر را خداوند بر عهده [[انبیاء]] نهاده که از [[خصلت]] [[عصمت]] برخوردار میباشند. | |||
*'''[[اصل مشارکت و تعاون]] در [[فعالیتهای سیاسی]]''': [[تعاون]] و [[مشارکت]] همگانی، خصلت تفکیک ناپذیر [[زندگی اجتماعی]] است؛ ولی قرآن با اضافه کردن دو عنصر برّ و تقوا آن را تکمیل و در [[حقیقت]] بازسازی کرده است. برّ هر نوع کاری است که به نحوی برای فرد یا [[جامعه]] مفید است؛ و تقوا آن حالتی است که [[انسان]] را به خدا نزدیکتر و رابطه انسان را با دیگران خالصانه و [[پاک]] میگرداند. | |||
*'''[[صلحگرایی]]''': از دیدگاه قرآن، [[صلح]] خود، ارزش و [[هدف]] است؛ و کافی است که پیامد خطرناک و فریبی به دنبال نداشته باشد. هدف از [[صلح]]، [[مصلحت]] گرائی نیست؛ خود صلح مصلحت است؛ زیرا با [[زندگی]] [[فطری]] [[انسانها]] سازگارتر است؛ و در شرائط صلح [[رشد]] و تعالی [[انسان]] و تفاهم برای رسیدن به توافقها، و سرانجام به [[یگانگی]] آئین بشری و [[گرایش]] انسانها به [[حق]] امکان پذیرتر است. [[قرآن]] وصول به اهداف خود را از طریق صلح نزدیکتر؛ آسانتر و معقولتر میداند؛ از اینرو بدان تأکید میورزد. | |||
*'''[[حل مسالمتآمیز اختلافهای بینالمللی]]''': عدم [[توسل]] به [[خشونت]]، تا آنجا که راهی مسلامتآمیز وجود دارد، مبنای سیاستی است که قرآن آن را برای [[حل اختلافات]]، مورد تأکید قرار داده است. ایجاد صلح و تلاش برای [[مصالحه]] و [[حکمیت]]، [[شیوه]] انسان دوستانهای است که قرآن آن را به جای رفتارهای [[خشونتآمیز]] در حل اختلافات بنیان نهاده است: | |||
#[[برّ]] و [[تقوا]] پیشه کنید و بین [[مردم]] صلح برقرار نمائید<ref>{{متن قرآن|أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ}} «(نام) خداوند را دستاویزی برای سوگندهای خویش قرار ندهید تا (با آن) از نکوکاری و پرهیزگاری و اصلاح میان مردم شانه خالی کنید» سوره بقره، آیه ۲۲۴.</ref>؛ | |||
#گفتگوهای محرمانه چندان سودمند نیست مگر آنکه در آن رهنمودی به [[احسان]] و [[دستگیری از فقرا]] و [[اصلاح]] بین انسانها باشد<ref>{{متن قرآن|لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ}} «در بسیاری از گفتوگوهای زیرگوشی آنان خیری نیست مگر کسی به صدقه یا نکوکاری یا اصلاحی میان مردم فرمان دهد» سوره نساء، آیه ۱۱۴.</ref>؛ | |||
#اگر دو گروه به [[جنگ]] یکدیگر برخاستند آن دو را صلح دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری شورید با او بجنگید تا تن به امر [[خدا]] دهد؛ و آنگاه که تن به [[حکم خدا]] داد بین آنها به [[عدالت]] اصلاح کنید که [[خداوند]] [[عدالت پیشگان]] را [[دوست]] میدارد<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}} «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.</ref><ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: فقه سیاسی، ج۲، ص۱۲۵-۱۴۵.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]] و [[ابراهیم موسیزاده|موسیزاده، ابراهیم]]، [[بایستههای فقه سیاسی (کتاب)|بایستههای فقه سیاسی]]، ص ۱۱۰.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |