غزوه بنیقریظه: تفاوت میان نسخهها
←نقض پیمان بنیقریظه
(←مقدمه) |
|||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
براساس پیمانی که [[پیامبر]]{{صل}} با [[یهودیان]] منعقد کرده بود، آنان حق هیچگونه فعالیتی علیه [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] را نداشتند<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه بنیقریظه (مقاله)|غزوه بنیقریظه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.</ref>. | براساس پیمانی که [[پیامبر]]{{صل}} با [[یهودیان]] منعقد کرده بود، آنان حق هیچگونه فعالیتی علیه [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] را نداشتند<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه بنیقریظه (مقاله)|غزوه بنیقریظه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.</ref>. | ||
==[[نقض پیمان]] | ==[[نقض پیمان]] بنیقریظه== | ||
در جریان [[جنگ خندق]]، بعد از استقرار [[قریش]] نزدیک [[مدینه]]، [[ابوسفیان بن حرب]] از [[حُیّ بن اخطب]] خواست نزد [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] برود و آنان را به [[پیمانشکنی]] و [[همکاری]] با [[سپاه قریش]] وادار کند. [[حُیّ بن اخطب]] سراغ [[کعب بن اسد]] [[رئیس]] [[قبیله]] [[بنیقریظه]] رفت. ابتدا [[کعب بن اسد]]، او را به حضور نپذیرفت و از [[پیمانشکنی]] با [[محمد]]{{صل}} [[هراس]] داشت؛ اما [[حیّ بن اخطب]] او را به [[نقض پیمان]] با [[پیامبر]]{{صل}} متقاعد کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۰- ۲۲۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۴-۴۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.</ref>. خبر به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، حضرت [[سعد بن معاذ]] و [[سعد بن عباده]] را فرا خواند و آنان را برای اطلاع از صحت و سقم خبر، راهی [[قلعه]] [[بنیقریظه]] کرد. آن دو پس از مواجهه با [[بنیقریظه]]، به نقض عهدشان پی بردند و [[رسول خدا]]{{صل}} را به صورت محرمانه از موضوع با خبر کردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵- ۴۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۱-۵۷۲.</ref>. | در جریان [[جنگ خندق]]، بعد از استقرار [[قریش]] نزدیک [[مدینه]]، [[ابوسفیان بن حرب]] از [[حُیّ بن اخطب]] خواست نزد [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] برود و آنان را به [[پیمانشکنی]] و [[همکاری]] با [[سپاه قریش]] وادار کند. [[حُیّ بن اخطب]] سراغ [[کعب بن اسد]] [[رئیس]] [[قبیله]] [[بنیقریظه]] رفت. ابتدا [[کعب بن اسد]]، او را به حضور نپذیرفت و از [[پیمانشکنی]] با [[محمد]]{{صل}} [[هراس]] داشت؛ اما [[حیّ بن اخطب]] او را به [[نقض پیمان]] با [[پیامبر]]{{صل}} متقاعد کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۰- ۲۲۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۴-۴۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.</ref>. خبر به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، حضرت [[سعد بن معاذ]] و [[سعد بن عباده]] را فرا خواند و آنان را برای اطلاع از صحت و سقم خبر، راهی [[قلعه]] [[بنیقریظه]] کرد. آن دو پس از مواجهه با [[بنیقریظه]]، به نقض عهدشان پی بردند و [[رسول خدا]]{{صل}} را به صورت محرمانه از موضوع با خبر کردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵- ۴۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۱-۵۷۲.</ref>. | ||