شورا و مشورت در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر') |
||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
از نمونههای برجسته شیوه مشورت پیامبر در [[جنگ بدر]] است که آن حضرت در اصل [[جنگ]]، [[تعیین]] موضع [[نبرد]] و [[اسیران]] جنگ با [[اصحاب]] خود مشورت کرد. این نبرد در [[سال دوم هجری]] روی داد. در [[جمادی الاولی]] [[سال]] مزبور به پیامبر گزارش رسید که کاروانی از [[قریش]] با مالالتجاره فراوان به طرف [[شام]] میرود و آن حضرت با گروهی به منظور [[مقابله به مثل]] از [[مدینه]] خارج شدند و به تعقیب کاروان رفتند، اما به آن دست نیافتند و کاروان به شام رفت. پس از مدتی مأموران پیامبر گزارش دادند که کاروان در حال بازگشت است. پیامبر با [[سیصد و سیزده نفر]] در [[ماه رمضان]] سال دوم برای [[مصادره]] [[اموال]] قریش در ازای [[اموال]] مصادرهشده [[مسلمانان]] از [[مدینه]] خارج شدند. کاروانیان که در نهایت [[احتیاط]] عمل میکردند، متوجه حرکت نیروهای مدینه شدند و کسی را برای درخواست کمک از [[مکه]] فرستادند و مسیر کاروان را نیز [[تغییر]] دادند و از حاشیه دریای سرخ به سمت مکه رفتند. نیروی کمکی مکه با تجهیزات کامل به سمت منطقه گزارش شده حرکت کرد. مسلمانان میبایست [[تصمیم]] میگرفتند که کاروان را تعقیب کنند یا با گروه نظامی [[قریش]] روبهرو شوند و یا به مدینه بازگردند. [[پیامبر]]، [[یاران]] خود را در جریان کار گذاشت و از آنان خواستار نظر شد: {{متن حدیث|فَاسْتَشَارَ النَّاسَ وَ أَخْبَرَهُمْ عَنْ قُرَیْشٍ}}<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۲۰؛ قریب به همین: المغازی، ج۱، ص۴۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ تقی الدین احمد بن علی المقریزی، امتاع الاسماع بما للرسول من الابناء و الاموال و الحفدة و المتاع، صححه و شرحه محمود محمد شاکر، مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، القاهرة، ۱۹۴۱ م. ج۱، ص۷۳.</ref>. نخست [[ابو بکر]] برخاست و گفت: «این قریش و گردان آن هستند، هرگز به آن چه [[کافر]] شدهاند [[ایمان]] نیاوردهاند و از [اوج] [[عزّت]] به [حضیض] [[ذلّت]] [[سقوط]] نکردهاند و ما نیز با [[آمادگی]] برای [[نبرد]] بیرون نیامدهایم»<ref>أبوحمزة ثابت بن دینار الثمالی، تفسیر القرآن الکریم لأبی حمزة الثمالی، تجمیع عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین، الطبعة الاولی، نشر الهادی، ۱۴۲۰ ق. ص۱۸۱؛ أبوالحسن علی بن ابراهیم القمی تفسیر القمی، صححه و علق علیه و قدم له السید طیب الموسوی الجزائری، الطبعة الاولی، دار السرور، بیروت.۱۴۱۱ ق. ج۱، ص۲۵۸؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۱۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۱۲۴؛ تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۵.</ref>. سپس [[عمر]] برخاست و گفت: «ای [[رسول خدا]]، به [[خدا]] [[سوگند]] این قریش است و از آن [[زمان]] که با [[عزت]] بوده به [[خواری]] سقوط نکرده، و به خدا از هنگامی که [[کافر]] شده، [[ایمان]] نیاورده است و به [[خدا]] هرگز عزتش را از دست نمیدهد و با شدت خواهد جنگید. تو هم باید درخور آنان و با همان [[آمادگی]] و ساز و برگ با آنان روبهرو شوی»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. آنگاه [[مقداد]] برخاست و گفت: «ای [[رسول خدا]]، به آن چه [[خداوند]] برایت مقرر فرموده است عمل کن که ما با تو هستیم. به خدا [[سوگند]] ما آن چه را که [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]] گفتند به تو نمیگوییم که: {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref>. بلکه میگوییم تو و پروردگارت بروید و [[جنگ]] کنید و ما هم همراه شما جنگ میکنیم؛ و سوگند به آن کسی که تو را به [[حق]] برانگیخته است، اگر ما را تا برک الغماد<ref>برک الغماد نام جایی است در راه یمن در فاصله پنج شب راه از مکه از راه ساحلی. ر.ک: معجم البلدان، ج۱، ص۳۹۹-۴۰۰؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۱۸؛ الروض المعطار، ص۸۶. و برخی آن را شهری در حبشه ذکر کردهاند. ر.ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ عبد الرحمن بن عبد الله بن احمد الخثعمی السهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق و تعلیق و شرح عبد الرحمن الوکیل، دارالکتب الحدیثة، القاهرة، ج۵، ص۱۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.</ref> برانی همراه تو خواهیم آمد تا بدانجا برسی»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ أبو القاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، الطبعة الاولی، دار الفکر، ۱۴۱۵ ق. ج۶۰، ص۱۵۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ اسد الغابة، ج۴، ص۴۷۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. | از نمونههای برجسته شیوه مشورت پیامبر در [[جنگ بدر]] است که آن حضرت در اصل [[جنگ]]، [[تعیین]] موضع [[نبرد]] و [[اسیران]] جنگ با [[اصحاب]] خود مشورت کرد. این نبرد در [[سال دوم هجری]] روی داد. در [[جمادی الاولی]] [[سال]] مزبور به پیامبر گزارش رسید که کاروانی از [[قریش]] با مالالتجاره فراوان به طرف [[شام]] میرود و آن حضرت با گروهی به منظور [[مقابله به مثل]] از [[مدینه]] خارج شدند و به تعقیب کاروان رفتند، اما به آن دست نیافتند و کاروان به شام رفت. پس از مدتی مأموران پیامبر گزارش دادند که کاروان در حال بازگشت است. پیامبر با [[سیصد و سیزده نفر]] در [[ماه رمضان]] سال دوم برای [[مصادره]] [[اموال]] قریش در ازای [[اموال]] مصادرهشده [[مسلمانان]] از [[مدینه]] خارج شدند. کاروانیان که در نهایت [[احتیاط]] عمل میکردند، متوجه حرکت نیروهای مدینه شدند و کسی را برای درخواست کمک از [[مکه]] فرستادند و مسیر کاروان را نیز [[تغییر]] دادند و از حاشیه دریای سرخ به سمت مکه رفتند. نیروی کمکی مکه با تجهیزات کامل به سمت منطقه گزارش شده حرکت کرد. مسلمانان میبایست [[تصمیم]] میگرفتند که کاروان را تعقیب کنند یا با گروه نظامی [[قریش]] روبهرو شوند و یا به مدینه بازگردند. [[پیامبر]]، [[یاران]] خود را در جریان کار گذاشت و از آنان خواستار نظر شد: {{متن حدیث|فَاسْتَشَارَ النَّاسَ وَ أَخْبَرَهُمْ عَنْ قُرَیْشٍ}}<ref>سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۲۰؛ قریب به همین: المغازی، ج۱، ص۴۸؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ تقی الدین احمد بن علی المقریزی، امتاع الاسماع بما للرسول من الابناء و الاموال و الحفدة و المتاع، صححه و شرحه محمود محمد شاکر، مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، القاهرة، ۱۹۴۱ م. ج۱، ص۷۳.</ref>. نخست [[ابو بکر]] برخاست و گفت: «این قریش و گردان آن هستند، هرگز به آن چه [[کافر]] شدهاند [[ایمان]] نیاوردهاند و از [اوج] [[عزّت]] به [حضیض] [[ذلّت]] [[سقوط]] نکردهاند و ما نیز با [[آمادگی]] برای [[نبرد]] بیرون نیامدهایم»<ref>أبوحمزة ثابت بن دینار الثمالی، تفسیر القرآن الکریم لأبی حمزة الثمالی، تجمیع عبدالرزاق محمد حسین حرزالدین، الطبعة الاولی، نشر الهادی، ۱۴۲۰ ق. ص۱۸۱؛ أبوالحسن علی بن ابراهیم القمی تفسیر القمی، صححه و علق علیه و قدم له السید طیب الموسوی الجزائری، الطبعة الاولی، دار السرور، بیروت.۱۴۱۱ ق. ج۱، ص۲۵۸؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۱۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۱۲۴؛ تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۵.</ref>. سپس [[عمر]] برخاست و گفت: «ای [[رسول خدا]]، به [[خدا]] [[سوگند]] این قریش است و از آن [[زمان]] که با [[عزت]] بوده به [[خواری]] سقوط نکرده، و به خدا از هنگامی که [[کافر]] شده، [[ایمان]] نیاورده است و به [[خدا]] هرگز عزتش را از دست نمیدهد و با شدت خواهد جنگید. تو هم باید درخور آنان و با همان [[آمادگی]] و ساز و برگ با آنان روبهرو شوی»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. آنگاه [[مقداد]] برخاست و گفت: «ای [[رسول خدا]]، به آن چه [[خداوند]] برایت مقرر فرموده است عمل کن که ما با تو هستیم. به خدا [[سوگند]] ما آن چه را که [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]] گفتند به تو نمیگوییم که: {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref>. بلکه میگوییم تو و پروردگارت بروید و [[جنگ]] کنید و ما هم همراه شما جنگ میکنیم؛ و سوگند به آن کسی که تو را به [[حق]] برانگیخته است، اگر ما را تا برک الغماد<ref>برک الغماد نام جایی است در راه یمن در فاصله پنج شب راه از مکه از راه ساحلی. ر.ک: معجم البلدان، ج۱، ص۳۹۹-۴۰۰؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۱۸؛ الروض المعطار، ص۸۶. و برخی آن را شهری در حبشه ذکر کردهاند. ر.ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴؛ عبد الرحمن بن عبد الله بن احمد الخثعمی السهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق و تعلیق و شرح عبد الرحمن الوکیل، دارالکتب الحدیثة، القاهرة، ج۵، ص۱۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰.</ref> برانی همراه تو خواهیم آمد تا بدانجا برسی»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ أبو القاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، الطبعة الاولی، دار الفکر، ۱۴۱۵ ق. ج۶۰، ص۱۵۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ اسد الغابة، ج۴، ص۴۷۶؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰.</ref>. | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} [[مقداد]] را ستود و در حقش [[دعا]] نمود. آنگاه [[پیامبر]]{{صل}} بازهم فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ أَیُّهَا النَّاسُ}}، (ای [[مردم]]، آرای خود را بگویید). و مقصود [[حضرت]] [[انصار]] بودند؛ زیرا آنان از طرفی [[اکثریت]] داشتند، و از طرف دیگر پیمانی که با پیامبر در [[عقبه]] بسته بودند، [[پیمان]] [[دفاعی]] بود. از اینرو رسول خدا{{صل}} میخواست نظر آنان را در این خصوص بداند. [[سعد بن معاذ]] برخاست و گفت: «ای رسول خدا، ما به تو [[ایمان]] آورده و تو را [[تصدیق]] کردهایم و [[گواهی]] میدهیم که بشنویم و [[فرمانبرداری]] کنیم. ای رسول خدا، حرکت کن! و [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] فرستاده است اگر پهنای این دریا را طی کنی و در آن فرو روی، ما نیز پشت سر تو خواهیم بود و حتی یک | [[رسول خدا]]{{صل}} [[مقداد]] را ستود و در حقش [[دعا]] نمود. آنگاه [[پیامبر]]{{صل}} بازهم فرمود: {{متن حدیث|أَشِیرُوا عَلَیَّ أَیُّهَا النَّاسُ}}، (ای [[مردم]]، آرای خود را بگویید). و مقصود [[حضرت]] [[انصار]] بودند؛ زیرا آنان از طرفی [[اکثریت]] داشتند، و از طرف دیگر پیمانی که با پیامبر در [[عقبه]] بسته بودند، [[پیمان]] [[دفاعی]] بود. از اینرو رسول خدا{{صل}} میخواست نظر آنان را در این خصوص بداند. [[سعد بن معاذ]] برخاست و گفت: «ای رسول خدا، ما به تو [[ایمان]] آورده و تو را [[تصدیق]] کردهایم و [[گواهی]] میدهیم که بشنویم و [[فرمانبرداری]] کنیم. ای رسول خدا، حرکت کن! و [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] فرستاده است اگر پهنای این دریا را طی کنی و در آن فرو روی، ما نیز پشت سر تو خواهیم بود و حتی یک نفر از ما [[تخلف]] نخواهد کرد. برای ما هیچ دشوار نیست که فردا با [[دشمن]] روبهرو شویم که ما در [[جنگ]] سخت [[شکیبا]] و هنگام [[برخورد با دشمن]] پابرجا و [[ثابتقدم]] هستیم. امیدواریم [[خداوند]] [[رفتاری]] از ما به تو نشان دهد که چشمت را روشن کند». | ||
سخنان سعد بن معاذ رسول خدا{{صل}} را خوشحال کرد و نشاطی در او به وجود آورد، پس فرمود: «به [[راه]] افتید، و [[بشارت]] باد شما را که خداوند [[پیروزی]] بر یکی از این دو گروه را به من [[وعده]] داده است [یا تصاحب کاروان و یا پیروزی بر [[قریش]]]. سوگند به [[خدا]] گویی هم اکنون جای کشته شدنشان را در پیش روی خود میبینم»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref>. | سخنان سعد بن معاذ رسول خدا{{صل}} را خوشحال کرد و نشاطی در او به وجود آورد، پس فرمود: «به [[راه]] افتید، و [[بشارت]] باد شما را که خداوند [[پیروزی]] بر یکی از این دو گروه را به من [[وعده]] داده است [یا تصاحب کاروان و یا پیروزی بر [[قریش]]]. سوگند به [[خدا]] گویی هم اکنون جای کشته شدنشان را در پیش روی خود میبینم»<ref>المغازی، ج۱، ص۴۸-۴۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵؛ دلائل النبوة البیهقی، ج۳، ص۳۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۲۰؛ شرح ابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۱۱۲؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۷۴؛ عیون الاثر، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref>. |