علم غیب در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
حال که با معانی [[علم غیب]] آشنا شدی، بدان که گاهی [[کلام]] در امکان علم غیب به این معانی است و گاهی در وقوع [[علم به غیب]] است. | حال که با معانی [[علم غیب]] آشنا شدی، بدان که گاهی [[کلام]] در امکان علم غیب به این معانی است و گاهی در وقوع [[علم به غیب]] است. | ||
==[[وجوب]] و امکان [[علم غیب]] برای غیر [[خدا]]== | |||
===بحث ثبوتی=== | |||
[[سخن]] درباره [[حکم]] ثبوتی علم غیب یعنی امکان، وجوب و [[امتناع]] آن در هر یک از معانی سه گانهای که برای علم غیب مطرح شد. | |||
====معنای اول (نادیدنی)==== | |||
این معنای از [[غیب]] برای [[خالق]]، [[واجب]] و برای مخلوق، ممکن است. | |||
=====[[دلیل]] وجوب علم غیب برای خالق===== | |||
عقلِ مستقل، به وجوب [[صفت علم]] برای [[معبود]][[ حکم]] میکند و [[الوهیت]] کسی را که غیب یا [[شهادت]] بر او مخفی باشد را نمیپذیرد، پس بر خالق واجب است نسبت به تمام غیب [[علم]] داشته باشد. بلکه [[عقل]] حکم میکند هیچ چیزی از او [[غایب]] نیست و هر چیزی برای او مشهود است و هیچ ذرهای در [[زمین]] و [[آسمان]] از او پوشیده نیست. | |||
پس این سخن که [[خداوند]] علم غیب دارد به این معنا نیست که نسبت به آنچه از او غایب است علم دارد، زیرا چیزی وجود ندارد که از [[خداوند سبحان]] غایب باشد، خداوند عظیم الشأن میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«خداوند میان کسانی که ایمان دارند و کسانی که یهودیاند و صابئان و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک میورزند در روز رستخیز داوری میکند، بیگمان خداوند بر هر چیزی گواه است» سوره حج، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ}}<ref>«بیگمان خداوند است که هیچ چیز در زمین و آسمان بر او پوشیده نیست» سوره آل عمران، آیه ۵.</ref>، {{متن قرآن|أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ}}<ref>«آیا آنکه بر آنچه هر کس کرده است، چیرگی دارد؛ (چون کسی است که چنین نیست)؟» سوره رعد، آیه ۳۳.</ref> و {{متن قرآن|أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> . | |||
نسبت به [[خداوند متعال]] [[غیبی]] وجود ندارد بلکه نسبت به غیر خدا هم غیبی وجود ندارد زیرا هیچ چیزی نیست مگر اینکه [[شاهد]] و [[گواهی]] بر آن وجود دارد و خداوند برای شهادت [[کافی]] است. این مطلب قرینه است بر اینکه مراد از سخن خداوند که میفرماید: {{متن قرآن|إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى}}<ref>«مگر آنچه را خدا خواهد که او آشکار و نهان را میداند،» سوره اعلی، آیه ۷.</ref> این است که بر ما مخفی نیست زیرا چیزی بر خداوند سبحان مخفی نیست. [[خداوند تبارک و تعالی]] میفرماید: {{متن قرآن|عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ}}<ref>«و کافران گفتند برای ما رستخیز نخواهد آمد؛ بگو: چرا، سوگند به پروردگارم داننده غیب که برای شما خواهد آمد؛ همسنگ ذرّهای در آسمانها و زمین از (دید) او دور نمیماند و خردتر و کلانتر از آن نیست مگر که در کتابی روشن (آمده) است» سوره سبأ، آیه ۳.</ref>. | |||
شاید [[سؤال]] شود که چگونه به وسیله [[آیات قرآن]] به [[حکم]] مستقل [[عقل]] [[استدلال]] میکنید. در [[پاسخ]] باید گفت: [[هدف]] از [[ذکر]] [[آیات]] مذکور، استدلال به حکم مستقل عقل نبود، بلکه غرض [[تبرک]] و [[تمسک]] به [[بهترین]][[ سخن]] است؛ زیرا [[قرآن]] کتاب با [[برکت]] است چنانچه [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«و این کتاب خجستهای است که آن را فرو فرستادهایم، آنچه را پیش از آن بوده است راست میشمارد و تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیمدهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref> و قرآن بهترین سخن است که خداوند میفرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی». خلاصه اینکه عقل مستقلا حکم میکند که [[واجب]] است خداوند [[عالم به غیب]] و [[شهادت]] باشد بلکه هیچ چیزی از او مخفی نیست. | |||
=====[[دلیل]] امکان [[علم غیب]] برای [[مخلوقات]]===== | |||
عقل مستقلا حکم میکند علم غیب برای مخلوق واجب نیست و البته در [[حق]] او ممتنع هم نیست، بلکه [[علم]] مخلوق به امور نادیدنی و غیر قابل [[مشاهده]]، فی نفسه امر ممکنی است و علم مخلوق به [[غیب]]، مانند علم او به شهادت است. | |||
اگر [[سؤال]] شود که آیا علم غیب مخلوق به صورت مستقل ممکن است که خودش نسبت به علم غیب احاطه داشته باشد، بدون [[تعلیم]] و اعطا از جانب [[خداوند سبحان]] چنین امری ممکن است؟ در جواب باید گفت: روشن است که علم مخلوق به غیب به صورت مستقل ممتنع است، زیرا مخلوق به خودی خود هیچ [[توانایی]] و قدرتی ندارد و بدون [[تعلیم الهی]] هیچ [[علمی]] ندارد. مخلوق فی نفسه [[نیازمند]] و محتاج همه [[کمالات]] است و نسبت به هر کاری [[ناتوان]] است، او بندهای است که به صورت مستقل [[قدرت]] بر هیچ کاری ندارد. | |||
همچنانکه علم مخلوق به امور قابل مشاهده به صورت مستقل، ممتنع است، علم او به [[امور غیبی]] هم بر او ممتنع است، زیرا هر دو از یک سنخ هستند. | |||
اگر سؤال شود که آیا ممکن است خداوند به مخلوق علم غیب [[عنایت]] کند؟ در جواب باید گفت: این [[کار]] برای خداوند آسان است و همان گونه که ممکن است خداوند علم به امور قابل مشاهده را به مخلوق [[عنایت]] کند، ممکن است [[علم به غیب]] را نیز به او اعطا کند، زیرا [[علم]] [[بنده]] به [[تعلیم]] [[خداوند]] است و بنده به [[تنهایی]] نمیتواند علم به غیب یا [[شهادت]] داشته باشد. همچنانکه رواست خداوند به [[مخلوقات]] علم به امور قابل [[مشاهده]] را عنایت کند، رواست که [[علم غیب]] را نیز به آنها عنایت کند، زیرا خداوند بر هر کاری تواناست و هیچ چیزی در [[آسمان]] و [[زمین]] نمیتواند او را بازدارد. | |||
خود مخلوق [[فقیر]] و [[نیازمند]] که هیچ سود و زیان و [[زندگی]] و علم و [[توانمندی]] را [[مالک]] نیست و هر آنچه نزد اوست به او بخشیده شده و به دست او رسیده که خداوند به او عنایت کرده است. هنگامی که خداوند علم چیزی از امور قابل مشاهده را به بنده عنایت میکند، بنده نسبت به آن با تعلیم خداوند [[آگاه]] میشود و اگر علم به آن را به او عنایت نکند، آن را نمیداند هرچند نزد او حاضر برای او قابل مشاهده باشد و اگر خداوند علم به چیزی از [[غیب]] را به بنده عنایت کند، آن را میداند هرچند از او [[غایب]] باشد و اگر عنایت نکند، آن را نمیداند. بنابراین علم مخلوق به غیب ممکن است، اما با تعلیم خداوند. بله بر مخلوق ممتنع است که به بعضی از [[امور غیبی]] و [[صفات الهی]] احاطه پیدا کند، همان گونه که [[خداوند سبحان]] احاطه دارد، علم بنده به چنین اموری در هر صورت و هر حالتی ممتنع است. | |||
=====[[وجوب]] [[آگاه کردن]] [[پیامبران]] نسبت به علم غیب===== | |||
آیا بر خداوند لازم است که بعضی از مخلوقات را نسبت به بعضی از امور غیبی آگاه کند؟ جواب: بله، در امکان علم غیب برای مخلوقات، یک مورد استثناء وجود دارد، کسانی که [[حکمت الهی]] اقتضاء میکند خداوند آنها را به بعضی از امور غیبی آگاه کند. | |||
[[دلیل]] وجوب چنین امری این است که حکمت الهی اقتضاء میکند [[بندگان]] [[تکلیف]] داشته باشند و [[نیازمند]] [[هدایت]] باشند و هدایت آنها متوقف بر [[وجوب]] [[دین]] و [[تشویق]] و [[تهدید]] است و دین همان احکامی است که [[خداوند]] برای [[بندگان]] قرار داده تا امور دین و دنیای ایشان [[اصلاح]] شود. [[حکمت بالغه الهی]] که [[تکلیف]] را بر بندگان [[واجب]] میکند، اقتضاء میکند خداوند پیامبرانش را بر بعضی از [[امور غیبی]] که آنچه از [[پیامبران]] خواسته متوقف بر آنهاست از جمله، برپا خواستن [[مردم]] برای [[عدالت]]، [[تبشیر]] و [[انذار]] و [[آموزش]] و اصلاح. | |||
علاوه بر اینکه [[آموختن]] بعضی از امور [[غیب]] به پیامبران [[فضیلت]] و [[کرامت]] است و [[خداوند سبحان]] صاحب [[فضل]] و کرامت بزرگ است، پس هرگاه مستحق و محل مناسبی برای فضل وجود داشته باشد، فضل ایجاد میشود. همچنین بعد از اینکه [[عقل]] [[درک]] میکند که [[حکمت الهی]] اقتضاء میکند مردم عدالت را برپا کنند، عقل درمییابد که ناگزیر باید [[دینی]] از جانب خداوند برای مردم باشد که با عمل کردن به آن عدالت را برپا دارند و از آنجا که همه [[مکلفین]] صلاحیت دریافت مستقیم دین از جانب خداوند را ندارند، بلکه صلاحیت دریافت به واسطه [[فرشتگان]] را هم ندارند، پس بر خداوند واجب است کسی از مردم را برگزیند که صلاحیت [[دریافت وحی]] را داشته باشد، تا او را از [[وحی]] باخبر کند و این دین از امور غیبی است، از این رو به مقتضای [[حکمت]] واجب است که خداوند پیامبران را نسبت به بعضی از امور غیبی [[آگاه]] کند. | |||
=====[[آگاه کردن]] مکلفین نسبت به [[علم غیب]]===== | |||
آیا بر خداوند واجب است همه مکلفین را به بعضی از امور غیبی آگاه کند؟ | |||
جواب: گاهی گفته میشود: خداوند سبحان [[مخلوقات]] را با [[حکمت بالغه]] [[آفریده]] است و [[انس]] و [[جن]] را به تکالیفی [[مکلف]] کرده است، به کسانی که [[اطاعت]] میکنند [[وعده]] [[بهشت]] داده و به کسانی که [[معصیت]] میکنند وعده [[آتش]] داده است. شرط داخل شدن در بهشت [[ایمان]] است و هر آنچه ایمان به آن را [[الزام]] کرده است از جمله: [[غیب]]، [[خداوند سبحان]] غیب است و [[ایمان]] به او [[واجب]] است، [[صفات خداوند]] غیب هستند و ایمان به آنها واجب است، [[نبوت]] پیامبرش غیب است و ایمان به آن واجب است و [[پیامبران]] و [[فرشتگان]] و [[کتابهای آسمانی]] غیب هستند و ایمان به همه آنها واجب است. | |||
اگر راه رسیدن به [[علم غیب]] بر [[بندگان]] مسدود باشد، [[تکلیف]] آنها به ایمان به هر کدام از آنها [[تکلیف بما لا یطاق]] است، زیرا ایمان [[پسندیده]] [[ایمانی]] است که بر اساس [[علم]] و [[آگاهی]] باشد و [بر اساس این فرض] علم مقدور نیست. مگر اینکه ایمان به آنچه علم ندارند، واجب باشد که بطلان این مطلب واضح و روشن است | |||
[[قرآن کریم]] [[اعتماد]] به [[ظن]] و [[گمان]] را [[نکوهش]] کرده است: {{متن قرآن|مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ}}<ref>«هیچ دانشی بدان ندارند، جز پیروی از گمان» سوره نساء، آیه ۱۵۷.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا}}<ref>«و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.</ref>، {{متن قرآن|وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ}}<ref>«و اگر از بیشتر کسان روی زمین پیروی کنی تو را از راه خداوند به گمراهی میکشانند؛ جز پندار را پی نمیگیرند و آنان جز نادرست برآورد نمیکنند» سوره انعام، آیه ۱۱۶.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا}}<ref>«بیشتر آنان جز از گمانی پیروی نمیکنند، به راستی گمان برای (شناخت) حقیقت، هیچ بسنده نیست.» سوره یونس، آیه ۳۶.</ref> و {{متن قرآن|قُلْتُمْ مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ}}<ref>«و چون گفته میشد: وعده خداوند راستین است و تردیدی در (برپایی) رستخیز نیست میگفتید: نمیدانیم رستخیز چیست؟ تنها پنداری (درباره آن) داریم و ما (به آن) باورمند نیستیم» سوره جاثیه، آیه ۳۲.</ref>. | |||
همچنانکه [[مؤمنین]] را به غیب ستوده است: {{متن قرآن|ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ}}<ref>«این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است. همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۲ ـ ۳</ref>. آیا میبینی که خداوند سبحان مؤمنین را به ایمان مبتنی بر [[جهل و نادانی]] و گمان و تخمین ستوده است یا به ایمان آنها به آنچه علم دارند، هرچند غیب باشد؟ | |||
یکی از مسائلی که در [[ایمان به غیب]] واجب است این است که باب [[علم به غیب]] به صورت کلی بر بندگان، مسدود نیست، بلکه آنها میتوانند به بعضی از [[امور غیبی]] علم پیدا کنند. اگر در نظر شما این [[دلیل]] درآمیخته با اعتماد به [[نقل]] است که [[وجوب]] ایمان به غیب را [[ثابت]] میکند و قصد داری که [[دلیل عقلی]] [[خالص]] برای [[وجوب]] [[تعلیم]] [[علم غیب]] توسط [[خداوند]] به [[بندگان]] مطرح کنی باید بگوییم:[[ انسان]] [[آفریده]] شده است و آفرینندهای دارد که به او [[عقل]] و [[اراده]] بخشیده است، آفریننده [[انسان]]، [[حکیم]] است و حکیم [[کار]] [[بیهوده]] و [[عبث]] انجام نمیدهد از توصیف انسان به عقل و اراده استفاده میشود که [[حکمت]] [[آفرینش انسان]] جز با آن کامل نمیشود و حکمتی که جز با آن کامل نمیشود، [[تکلیف]] است. همچنانکه عقل مستقل [[حکم]] به وجوب [[شکر]] [[خالق]] [[نعمت]] دهنده میکند، انسان میداند که آفریننده او قابل [[مشاهده]] و محسوس نیست، پس [[بنده]] نمیتواند بر خالق خود احاطه داشته باشد، به همین جهت بر اساس حکمت [[خداوند سبحان]] [[واجب]] است که وجود [[خدا]] و صفات او را به واسطه [[آیات قرآن]] به انسان بیاموزد و [[دلایل]] [[قطعی]] که [[علم]] به وجود خداوند را نتیجه بخشد که [[غیب]] است و صفات او که غیب هستند تا اینکه بنده بتواند خدا را شکر کند، در غیر این صورت [[آفرینش]] او همراه با عقل و اراده بیهوده خواهد بود. | |||
خلاصه جواب این است که [[حکمت خداوند]] اقتضاء میکند خداوند بعضی از [[امور غیبی]] را که [[ایمان]] به آنها واجب است به بعضی از [[مخلوقات]] بیاموزد کسانی که عقل مستقل [[ایمان به خداوند]] و شکر خداوند را بر آنها واجب کرده است. پس علم [[مکلفین]] به بعضی از امور غیبی واجب است. این نهایت آن چیزی است که امکان دارد برای [[اثبات]] وجوب [[علم انسان]] به بعضی از امور غیبی به آن [[استدلال]] شود. | |||
این جواب کامل نیست. به همین جهت چیزی در [[نفس]] نسبت به آن وجود دارد؛ زیرا عقل ایمان به بعضی از غیب را واجب میکند. با استناد به [[یقین]] در صورتی که راه یقین به آن باز باشد ولی اگر راه یقین به آن منسد باشد، [[ایمان به غیب]] در سطح [[ظن]] و [[گمان]] واجب است. | |||
عقل [[اعتماد]] به [[گمان]] را در این صورت [[مضر]] نمیداند، زیرا [[شکر نعمت]] دهنده [[واجب]] است و [[نعمت]] دهنده، [[غیب]] است، اگر [[علم]] به آن ممکن نباشد [[شکر]] او به صورت [[ظن]] و گمان واجب است. آنچه در این بحث اشکال را [[سست]] میکند این است که هر عاقلی بالوجدان [[درک]] میکند علم به امور بسیاری از غیب ممکن است به [[دلیل]] آثار و [[دلایل]] و براهانهای بسیار و [[عاقل]] در هیچ لحظهای از لحظات [[عمر]] از [[علم به غیب]] در امور بسیاری جدا نیست. | |||
آیا هیچ عاقلی که صدای در [[زدن]] را میشنود در وجود در زننده پشت در [[شک]] میکند؟ آیا هیچ عاقلی که رد پایی را میبیند شک میکند که کسی از آنجا عبور کرده و اثری به جا نگذاشته است؟ و آیا هیچ عاقلی که دودی را میبیند در وجود آتشی که [[دود]] از آن برخاسته شک میکند؟ و همچنین در همه مواردی که علم به اثرگذار [[غایب]] وجود دارد در صورت علم به اثر محسوس و قابل [[مشاهده]] این گونه است و مانند آن مواردی است که علم به اثر غایب باشد در صورت علم به اثرگذار قابل [[حس]] و مشاهده. این به حسب آنچیزی است که [[انسان]] با قطع نظر از [[شرع]]، با [[وجدان]] خود آن را درک میکند. | |||
=====جواب اشکال مفروض===== | |||
اسناد دادن [[علم غیب]] به مخلوق مستلزم [[تشبیه]] او به آفریننده نیست، زیرا فرق بین علم [[خالق]] و علم مخلوق در جهات متعددی روشن است: | |||
#علم خالق واجب است زیرا [[جهل و نادانی]] برای او ممتنع است و علم مخلوق ممکن است. | |||
#علم خالق ذاتی است و دریافتی نیست، ولی علم مخلوق اکتسابی و اعطایی است. | |||
#علم خالق کامل و جامع است ولی علم مخلوق محدود و خاص است. | |||
=====خلاصه بحث ثبوتی در معنای اول===== | |||
آنچه در [[مقام]] امکان علم غیب خلاصه میشود، نتایج زیر است: | |||
#نتیجه اول: [[علم خداوند]] به همه امورِ غیر قابل مشاهده واجب است بلکه او بر هر کسی [[پایدار]] و [[گواه]] است. | |||
#نتیجه دوم: [[علم]] [[مخلوقات]] به امور قابل [[مشاهده]] و غیر قابل مشاهده بدون [[تعلیم]] ممتنع است و این همان معنای دوم است که خواهد آمد. | |||
#نتیجه سوم: علم همه [[مکلفین]] به بعضی از [[امور غیبی]] با [[تعلیم الهی]] ممکن است. | |||
#نتیجه چهارم: علم [[پیامبران]] به بعضی از امور غیبی با تعلیم الهی بر آنها [[واجب]] است، بر اساس [[حکمت]]. | |||
#نتیجه پنجم: علم مخلوقات حتی پیامبران، به تمام [[غیب]] ممتنع است. | |||
همه آنچه [[گذشت]] درباره امکان، [[وجوب]] و [[امتناع]] [[علم غیب]] به معنای اول بود. | |||
====غیب به معنای دوم: آنچه بدون [[آموزش]] آموخته میشود==== | |||
این معنای از غیب گاهی معلوم بالذات است یا معلوم بالإستقلال. از آنچه در [[حکم]] معنای اول علم غیب، گذشت معلوم میشود که علم غیب بدون آموزش بر [[خداوند]] واجب و برای همه مخلوقات ممتنع است. | |||
=====وجوب علم غیب به معنای دوم برای [[خداوند متعال]]===== | |||
عقلِ مستقل [[جهل]] را برای خداوند محال میداند. | |||
=====ممتنع بودن علم غیب به معنای دوم برای مخلوقات===== | |||
مخلوقات در هر چیزی، [[نیازمند]] و محتاج [[خداوند تبارک و تعالی]] هستند، حتی علم به امور مشهود و قابل مشاهده، ندارد چه رسد به علم نسبت به امور غیر قابل مشاهده. | |||
ما به واسطه آنچه به گوش و چشممان میرسد، [[آگاه]] میشویم، زیرا خداوند توانی را در ما قرار داده است که قابلیت دریافت آنچه به گوش و چشم ما میرسد، را دارد، اگر خداوند این [[قدرت]] را از ما بگیرد [[حضور]] ما نزد صداهای بلند و نزدیکی ما به رنگهای [[زیبا]]، برای شنیدن و دیدن [[کافی]] نیست. | |||
====غیب به معنای سوم: آنچه علم آن به خداوند متعال اختصاص دارد==== | |||
گاهی این علم به [[علم محفوظ]] و بازداشته شده نامیده میشود.[[ حکم]] این نوع از علم نیز روشن است؛ زیرا [[ثابت]] شده است که خداوند علم به بعض امور را به خود اختصاص داده و از مخلوقات بازداشته است یا آنها را از آن علم بازداشته است. وقتی خداوند علم به آن امور را از [[مخلوقات]] بازداشته، [[آگاهی]] یافتن مخلوقات نسبت به آن ممتنع است؛ چراکه در غیر این صورت با [[سلطنت الهی]] تناقض پیدا میکند و [[خداوند متعال]] بر هر کاری توانا نخواهد بود و اینگونه نیست که هر آنچه بخواهد، بشود و هر آنچه نخواهد، نشود و اینگونه نیست که هیچ [[قدرت]] و توانی بدون او ممکن نباشد. بلکه از آنچه [[گذشت]] میتوان دریافت که [[علم]] مخلوقات بدون [[تعلیم الهی]] ممکن نیست و علم آنها به [[شهادت]] خودشان هم ممتنع است، پس چگونه میتوانند [[علم به غیب]] داشته باشند. در نتیجه با وجود ممانعت [[خداوند]] از علم به غیب، روشن است که علم مخلوقات به [[غیب]] امکان ندارد. | |||
به عبارت دیگر: وقتی [[بندگان]] بدون تعلیم الهی از علم نسبت به خودشان [[ناتوان]] هستند، با وجود جلوگیری خداوند از علم نسبت به آن ناتوانتر است. [[عقل]] [[دلالت]] میکند بر اینکه علم مخلوقات به بعضی از [[امور غیبی]] ممتنع است، مانند علم به کُنه وجود [[خداوند سبحان]]، علم به کُنه صفات عالیه [[الهی]]، زیرا در هر صورت علم هیچ یک از مخلوقات نسبت به آن احاطه ندارد، پس [[واجب]] است علم نسبت به آن به خداوند متعال اختصاص داشته باشد. | |||
به بیان دیگر:[[ سخن]] از [[وجوب]] [[علم خداوند]] به غیب به این معنا به دو قضیه منحل میشود: | |||
#اول: علم خداوند به غیب به این معنا واجب است (اختصاص علم به خداوند) این قضیه از [[دلیل عقلی]] که در وجوب [[علم غیب]] به معنای اول برای [[خدا]] [[ذکر]] کردیم، استفاده میشود، زیرا عقل به وجوب [[علم مطلق]] برای خدا [[حکم]] میکند و [[جهل و نادانی]] برای او محال است خصوصاً [[جهل]] نسبت به خودش و به صفات خودش. | |||
#دوم: علم مخلوقات به علم غیب به این معنا (آنچه علم به آن اختصاص به خداوند دارد) محال است. این قضیه نیز با دلیل عقلی که در [[امتناع]] علم مخلوقات نسبت به ذات خداوند سبحان و صفات او مطرح شد، استفاده میشود. | |||
همه آنچه بیان شد [[حکم عقل]] در امکان، [[وجوب]] و [[امتناع]] [[علم غیب]] به معانی سه گانه بود. | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |