پرش به محتوا

بحث:امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۲۵: خط ۲۲۵:


==[[امام حسین]]{{ع}} در [[زمان]] [[امامت]] برادرش [[امام حسن]]{{ع}}==
==[[امام حسین]]{{ع}} در [[زمان]] [[امامت]] برادرش [[امام حسن]]{{ع}}==
[[تاریخ زندگانی امام]] [[حسن]]{{ع}} بسیار طولانی و مالامال از خاطرات تلخ و شیرین است. درباره [[صلح امام حسن]] با [[معاویه]] و [[خیانت]] [[اصحاب]] و بستگانش در [[جنگ]] با معاویه، [[سخن]] بسیار است. در اینجا تنها به شرح کوتاهی از زندگانی امام حسین{{ع}} در ایام امامت برادرش [[امام مجتبی]] می‌‌پردازیم و شرح بیشتر را به کتاب‌هایی که در این باره به رشته تحریر درآمده می‌‌سپاریم.
تاریخ زندگانی [[امام حسن]]{{ع}} بسیار طولانی و مالامال از خاطرات تلخ و شیرین است. درباره [[صلح امام حسن]] با [[معاویه]] و [[خیانت]] [[اصحاب]] و بستگانش در [[جنگ]] با معاویه، [[سخن]] بسیار است. در اینجا تنها به شرح کوتاهی از زندگانی امام حسین{{ع}} در ایام امامت برادرش [[امام مجتبی]] می‌‌پردازیم و شرح بیشتر را به کتاب‌هایی که در این باره به رشته تحریر درآمده می‌‌سپاریم.
[[حسین]]{{ع}} و [[صلح]] امام مجتبی{{ع}} با معاویه
 
===[[حسین]]{{ع}} و [[صلح]] امام مجتبی{{ع}} با معاویه===
[[حضرت حسن بن علی]]{{ع}} [[سبط]] اکبر [[پیامبر]] در [[روز]] سه [[شنبه]] پانزدهم [[رمضان]] سوم [[هجری]] در [[مدینه منوره]] در [[خانه]] [[امیر مؤمنان]] نان به [[دنیا]] آمد و در سن ۳۸ سالگی پس از [[شهادت]] پدرش [[امیرمؤمنان]] با [[بیعت]] [[مردم کوفه]] و [[انتصاب الهی]] به امامت و [[رهبری امت اسلامی]] [[منصوب]] شد، اما طولی نکشید که [[حکومت]] نوپای آن [[حضرت]] با [[جنگی]] که معاویه برپا نمود [[شکست]] خورد. معاویه با زد و بندهای پشت پرده و وعده‌های میلیونی و تهدیدهای تند و شدید، توانست برخی از سران [[سپاه امام]]{{ع}} را به خود متمایل کند و حتی شخصیتی هم چون [[عبید الله بن عباس]]، پسر عموی امام مجتبی{{ع}} را با پرداخت میلیون‌ها [[درهم]] [[تطمیع]] کرد.
[[حضرت حسن بن علی]]{{ع}} [[سبط]] اکبر [[پیامبر]] در [[روز]] سه [[شنبه]] پانزدهم [[رمضان]] سوم [[هجری]] در [[مدینه منوره]] در [[خانه]] [[امیر مؤمنان]] نان به [[دنیا]] آمد و در سن ۳۸ سالگی پس از [[شهادت]] پدرش [[امیرمؤمنان]] با [[بیعت]] [[مردم کوفه]] و [[انتصاب الهی]] به امامت و [[رهبری امت اسلامی]] [[منصوب]] شد، اما طولی نکشید که [[حکومت]] نوپای آن [[حضرت]] با [[جنگی]] که معاویه برپا نمود [[شکست]] خورد. معاویه با زد و بندهای پشت پرده و وعده‌های میلیونی و تهدیدهای تند و شدید، توانست برخی از سران [[سپاه امام]]{{ع}} را به خود متمایل کند و حتی شخصیتی هم چون [[عبید الله بن عباس]]، پسر عموی امام مجتبی{{ع}} را با پرداخت میلیون‌ها [[درهم]] [[تطمیع]] کرد.
عبیدالله شبانه سپاه امام{{ع}} را رها کرد و به [[سپاه معاویه]] پیوست و نتیجه این بی‌وفایی‌ها این شد که روند جنگ به نفع معاویه تمام شد و هنوز شش ماه و پنج روز از [[خلافت]] [[حضرت مجتبی]]{{ع}} نمی‌گذشت که [[امام]]{{ع}} از روی [[ناچاری]] با معاویه، [[پیمان]] صلح و [[متارکه جنگ]] منعقد نمود<ref>البته امام حسن{{ع}} در این پیمان صلح شرایط بسیار سازنده و مفید برای حفظ خون مسلمانان و نیز بقای نسل پیامبر{{صل}} حفظ اسلام و احکام آن به امضای معاویه رسانید؛ اما با گذشت اندک زمانی از پیمان صلح، معاویه تمام شرایط را زیر پا گذاشت و بر خلاف آن عمل نمود.</ref>. حضرت پس از صلح با معاویه، مدتی در [[کوفه]] اقامت کرد و و سپس به اتفاق برادرش [[امام حسین]]{{ع}} و سایر [[نزدیکان]] و بستگانش به [[مدینه]] بازگشت نمود و در آن [[سرزمین مقدس]] در جوار [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[فرو بردن خشم]] خویش در [[انتظار]] [[فرمان]] [[خدای عزوجل]]، [[روزگار]] سپری کرد.
 
امام حسین{{ع}} در جهت [[پایبندی]] به [[قرارداد]] صلحی که برادرش با [[معاویه]] [[امضا]] کرده بود تا معاویه زنده بود به آن [[صلح]] [[وفادار]] ماند و حتی پس از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} به مدت ده سال به آن صلح متعرض نشد؛ [[حضرت]] [[قیام]] و [[نهضت]] خود را علیه [[خلفای بنی امیه]] بعد از [[مرگ معاویه]] پی ریزی کرد.
عبیدالله شبانه سپاه امام{{ع}} را رها کرد و به [[سپاه معاویه]] پیوست و نتیجه این بی‌وفایی‌ها این شد که روند جنگ به نفع معاویه تمام شد و هنوز شش ماه و پنج روز از [[خلافت]] [[حضرت مجتبی]]{{ع}} نمی‌گذشت که [[امام]]{{ع}} از روی [[ناچاری]] با معاویه، [[پیمان]] صلح و [[متارکه جنگ]] منعقد نمود<ref>البته امام حسن{{ع}} در این پیمان صلح شرایط بسیار سازنده و مفید برای حفظ خون مسلمانان و نیز بقای نسل پیامبر{{صل}} حفظ اسلام و احکام آن به امضای معاویه رسانید؛ اما با گذشت اندک زمانی از پیمان صلح، معاویه تمام شرایط را زیر پا گذاشت و بر خلاف آن عمل نمود.</ref>. حضرت پس از صلح با معاویه، مدتی در [[کوفه]] اقامت کرد و سپس به اتفاق برادرش [[امام حسین]]{{ع}} و سایر [[نزدیکان]] و بستگانش به [[مدینه]] بازگشت نمود و در آن [[سرزمین مقدس]] در جوار [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[فرو بردن خشم]] خویش در [[انتظار]] [[فرمان]] [[خدای عزوجل]]، [[روزگار]] سپری کرد.
نقش [[حسین]]{{ع}} در [[زمان]] [[امامت]] [[برادر]] در مدینه
 
[[امام حسن]] و امام حسین{{ع}} و پس از مراجعت به مدینه به [[عبادت]] و [[پرستش]] [[خدا]] و در جهت [[تحکیم]] [[اعتقادات اسلامی]] در [[دل]] [[توده]] [[مردم]] به تلاش پرداختند و به [[ارشاد]] و [[هدایت مردم]] [[همت]] گماردند. آن دو بزرگوار در جهت [[تربیت]] نسلی [[آگاه]] که با [[مکتب]] [[قرآن]] و [[سنت]] [[راستین]] [[رسول الله]]{{صل}} آشنا باشد و بتواند [[مسئولیت]] خویش را در قبال [[ستم]] و [[بیداد]] و [[فساد]] و [[تباهی]] موجود ایفا کند بسیار تلاش نمودند. [[امام مجتبی]] طی ده سال همواره در [[اعتراض]] به [[اعمال]] و [[رفتار]] معاویه و بعضی از حاشیه نشینان با برخوردهای لفظی و کتبی [[تذکر]] سازنده می‌‌داد. تا آنکه در [[۲۸ صفر]] [[سال]] ۵۰ ه. ق، یعنی نه سال ۹ نه ماه و سیزده [[روز]] پس از صلح با معاویه - با نقشه معاویه - به دست «[[جعده]]» دختر [[اشعث بن قیس]] که [[همسر]] آن حضرت بود، [[مسموم]] و بر اثر همین مسمومیت به [[شهادت]] رسید!
امام حسین{{ع}} در جهت [[پایبندی]] به [[قرارداد]] صلحی که برادرش با [[معاویه]] [[امضا]] کرده بود تا معاویه زنده بود به آن [[صلح]] [[وفادار]] ماند و حتی پس از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} به مدت ده سال به آن صلح متعرض نشد؛ [[حضرت]] [[قیام]] و [[نهضت]] خود را علیه [[خلفای بنی امیه]] بعد از [[مرگ معاویه]] پی ریزی کرد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۹۰-۹۱.</ref>
[[سید محسن امین]] در کتاب [[زندگی]] امام حسن و امام حسین صفحه ۹۴ و می‌‌نویسد: [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند:
 
اشعث بن قیس، در [[خون]] [[امیرمؤمنان]] شرکت داشت، و دخترش جعده [[حضرت حسن بن علی]]{{ع}} را مسموم نمود و پسرش [[محمد بن اشعث]] از [[سپاهیان]] عمرسعد، در [[قتل]] [[حسین بن علی]]{{ع}} شرکت کرد.
===نقش [[حسین]]{{ع}} در [[زمان]] [[امامت]] [[برادر]] در مدینه===
[[ابوالفرج اصفهانی]] و [[شیخ مفید]] می‌‌نویسند: موقعی که [[معاویه]] [[تصمیم]] گرفت برای [[جانشینی]] فرزند خود، [[یزید]] از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد، در این راه مشکلی مهم‌تر از وجود [[حسن بن علی]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نمی‌دید. برای از بین بردن این دو [[شخصیت]]، سمی را توسط مأمورین خود به [[مدینه]] فرستاد و هر دو نفر به این وسیله از [[دنیا]] رفتند و مانع سر سر راه [[خلافت یزید]] را برداشت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۵؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۳.</ref>.
[[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}} و پس از مراجعت به مدینه به [[عبادت]] و [[پرستش]] [[خدا]] و در جهت [[تحکیم]] [[اعتقادات اسلامی]] در [[دل]] [[توده]] [[مردم]] به تلاش پرداختند و به [[ارشاد]] و [[هدایت مردم]] [[همت]] گماردند. آن دو بزرگوار در جهت [[تربیت]] نسلی [[آگاه]] که با [[مکتب]] [[قرآن]] و [[سنت]] [[راستین]] [[رسول الله]]{{صل}} آشنا باشد و بتواند [[مسئولیت]] خویش را در قبال [[ستم]] و [[بیداد]] و [[فساد]] و [[تباهی]] موجود ایفا کند بسیار تلاش نمودند. [[امام مجتبی]] طی ده سال همواره در [[اعتراض]] به [[اعمال]] و [[رفتار]] معاویه و بعضی از حاشیه نشینان با برخوردهای لفظی و کتبی [[تذکر]] سازنده می‌‌داد. تا آنکه در [[۲۸ صفر]] [[سال]] ۵۰ ه. ق، یعنی نه سال ۹ نه ماه و سیزده [[روز]] پس از صلح با معاویه - با نقشه معاویه - به دست «[[جعده]]» دختر [[اشعث بن قیس]] که [[همسر]] آن حضرت بود، [[مسموم]] و بر اثر همین مسمومیت به [[شهادت]] رسید!
طبق همین نقل: معاویه برای دختر [[اشعث]] - [[جعده]]، [[همسر امام]] [[مجتبی]]{{ع}} – پیغام داد که اگر حسن بن علی را [[مسموم]] کنی من تو را به [[عقد]] فرزندم یزید در خواهم آورد و مبلغ صد هزار [[درهم]] [[پول]] نیز برای او فرستاد و او مرتکب چنین [[جنایت]] بزرگی شد و شوهرش [[امام مجتبی]] و - [[حجت خدا]] - - را مسموم کرد و به [[شهادت]] رساند!
 
[[سید محسن امین]] در کتاب [[زندگی]] امام حسن و امام حسین صفحه ۹۴ می‌‌نویسد: [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: اشعث بن قیس، در [[خون]] [[امیرمؤمنان]] شرکت داشت، و دخترش جعده [[حضرت حسن بن علی]]{{ع}} را مسموم نمود و پسرش [[محمد بن اشعث]] از [[سپاهیان]] عمر سعد، در [[قتل]] [[حسین بن علی]]{{ع}} شرکت کرد.
 
[[ابوالفرج اصفهانی]] و [[شیخ مفید]] می‌‌نویسند: موقعی که [[معاویه]] [[تصمیم]] گرفت برای [[جانشینی]] فرزند خود، [[یزید]] از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد، در این راه مشکلی مهم‌تر از وجود [[حسن بن علی]] و [[سعد بن ابی وقاص]] نمی‌دید. برای از بین بردن این دو [[شخصیت]]، سمی را توسط مأمورین خود به [[مدینه]] فرستاد و هر دو نفر به این وسیله از [[دنیا]] رفتند و مانع سر راه [[خلافت یزید]] را برداشت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۵؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۳.</ref>.
 
طبق همین نقل: معاویه برای دختر [[اشعث]] - [[جعده]]، همسر [[امام مجتبی]]{{ع}} – پیغام داد که اگر حسن بن علی را [[مسموم]] کنی من تو را به [[عقد]] فرزندم یزید در خواهم آورد و مبلغ صد هزار [[درهم]] [[پول]] نیز برای او فرستاد و او مرتکب چنین [[جنایت]] بزرگی شد و شوهرش [[امام مجتبی]] و - [[حجت خدا]] - را مسموم کرد و به [[شهادت]] رساند!
 
البته معاویه به [[عهد]] خود عمل نکرد و جعده را به [[ازدواج]] فرزند خود یزید در نیاورد.
البته معاویه به [[عهد]] خود عمل نکرد و جعده را به [[ازدواج]] فرزند خود یزید در نیاورد.
[[حضرت حسین]]{{ع}}<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۵؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۳.</ref> با [[مشاهده]] این جنایات که توسط معاویه به طور مخفیانه و سری انجام می‌‌شد، جز [[صبر]] و [[استقامت]] چاره‌ای نمی‌دید.
[[حضرت حسین]]{{ع}}<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۵؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۳.</ref> با [[مشاهده]] این جنایات که توسط معاویه به طور مخفیانه و سری انجام می‌‌شد، جز [[صبر]] و [[استقامت]] چاره‌ای نمی‌دید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۹۱-۹۲.</ref>
[[تشییع جنازه]] [[امام حسن]]{{ع}}
 
===[[تشییع جنازه]] [[امام حسن]]{{ع}}===
[[خاندان]] [[بنی امیه]]، همواره برای رسیدن به اهداف شوم خود به هر [[خیانت]] و جنایتی دست می‌‌زدند و برای نابود کردن خاندان [[علوی]] و به فراموش سپردن نام و نشان آنان از هیچ ظلمی دریغ نداشتند.
[[خاندان]] [[بنی امیه]]، همواره برای رسیدن به اهداف شوم خود به هر [[خیانت]] و جنایتی دست می‌‌زدند و برای نابود کردن خاندان [[علوی]] و به فراموش سپردن نام و نشان آنان از هیچ ظلمی دریغ نداشتند.
از همین رو [[کارگزاران]] [[بنی امیه]]، در [[شهادت امام]] مجتبی{{ع}} با ایجاد بلوا و [[آشوب]] در [[شهر مدینه]] از [[تدفین]] [[حضرت حسن بن علی]]{{ع}} در [[خانه رسول خدا]]{{صل}} که [[میراث]] مادرشان [[فاطمه زهرا]]{{ع}} بود جلوگیری کردند و با حرکاتی که شبیه آن را [[تاریخ]] کمتر به یاد دارد [[اقدام]] نمودند.
از همین رو [[کارگزاران]] [[بنی امیه]]، در [[شهادت امام]] مجتبی{{ع}} با ایجاد بلوا و [[آشوب]] در [[شهر مدینه]] از [[تدفین]] [[حضرت حسن بن علی]]{{ع}} در [[خانه رسول خدا]]{{صل}} که [[میراث]] مادرشان [[فاطمه زهرا]]{{ع}} بود جلوگیری کردند و با حرکاتی که شبیه آن را [[تاریخ]] کمتر به یاد دارد [[اقدام]] نمودند.
هنگامی که امام حسن{{ع}} به شهادت رسید، [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} طبق [[وصیت]] [[برادر]] با جمعی از [[بنی هاشم]]، از جمله [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر]]، [[بدن]] [[مطهر]] برادر را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد و بر پیکر [[مقدس]] برادر [[نماز]] خواند و زمانی که خواستند پیکر [[امام مجتبی]] را طبق وصیت آن [[حضرت]] در کنار [[مزار]] جدش [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفن]] نمایند، [[سعید بن عاص]]، [[حاکم]] [[مدینه]] با جمع زیادی از [[امویان]] که در بین آنها [[مروان بن حکم]] نیز بود جلو آمدند و از [[تدفین]] آن حضرت در کنار مضجع مطهر رسول خدا{{صل}} جلوگیری کردند و [[عایشه]] در حالی که سوار بر قاطر بود جلو آمد و فریاد زد:
 
{{متن حدیث|مَا لِي وَ لَكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ‏ تُدْخِلُوا بَيْتِي‏ مَنْ‏ لَا أُحِبُّ}}<ref>مقصود عایشه از این سخن که گفت: در [[خانه]] من، این بود که او [[همسر]] و [[وارث]] [[خانه پیامبر]] بود! در توضیح و رد این ادعا مطلب بسیار است که به اختصار می‌‌پردازیم:
هنگامی که امام حسن{{ع}} به شهادت رسید، [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} طبق [[وصیت]] [[برادر]] با جمعی از [[بنی هاشم]]، از جمله [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر]]، [[بدن]] [[مطهر]] برادر را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد و بر پیکر [[مقدس]] برادر [[نماز]] خواند و زمانی که خواستند پیکر [[امام مجتبی]] را طبق وصیت آن [[حضرت]] در کنار [[مزار]] جدش [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفن]] نمایند، [[سعید بن عاص]]، [[حاکم]] [[مدینه]] با جمع زیادی از [[امویان]] که در بین آنها [[مروان بن حکم]] نیز بود جلو آمدند و از [[تدفین]] آن حضرت در کنار مضجع مطهر رسول خدا{{صل}} جلوگیری کردند و [[عایشه]] در حالی که سوار بر قاطر بود جلو آمد و فریاد زد: «شما را چه می‌‌شود؟ آیا می‌‌خواهید کسی را در خانه من دفن کنید که من او را [[دوست]] ندارم!»
<ref>{{متن حدیث|مَا لِي وَ لَكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ‏ تُدْخِلُوا بَيْتِي‏ مَنْ‏ لَا أُحِبُّ}}
مقصود عایشه از این سخن که گفت: در [[خانه]] من، این بود که او [[همسر]] و [[وارث]] [[خانه پیامبر]] بود! در توضیح و رد این ادعا مطلب بسیار است که به اختصار می‌‌پردازیم:
الف: در [[مکتب]] [[شیعیان]] بحث است که آیا [[زن]] از [[زمین]] شوهرش [[ارث]] می‌‌برد یا نه؟ بر فرض زن از زمین شوهر ارث ببرد مگر عایشه چقدر از [[خانه رسول خدا]] ارث می‌‌برد، او یکی از نه زن [[پیامبر]] بود، و ارث[[زن]] از شوهر ⅛ است، پس سهم عایشه از خانه پیامبر{{صل}} یک نهم از ⅛ و باقی‌مانده خانه پیامبر{{صل}} یعنی ⅞ خانه به [[فاطمه]]{{س}} و دیگر [[دختران پیامبر]]{{صل}} رسیده، بنابراین سهم [[فرزندان فاطمه]]{{س}} به مقدار [[محل دفن]] امام مجتبی{{ع}} در [[خانه رسول الله]]{{صل}} بوده است؛ پس عایشه[[حق]] [[مخالفت]] با دفن امام مجتبی{{ع}} در خانه پیامبر نداشته است.
الف: در [[مکتب]] [[شیعیان]] بحث است که آیا [[زن]] از [[زمین]] شوهرش [[ارث]] می‌‌برد یا نه؟ بر فرض زن از زمین شوهر ارث ببرد مگر عایشه چقدر از [[خانه رسول خدا]] ارث می‌‌برد، او یکی از نه زن [[پیامبر]] بود، و ارث[[زن]] از شوهر ⅛ است، پس سهم عایشه از خانه پیامبر{{صل}} یک نهم از ⅛ و باقی‌مانده خانه پیامبر{{صل}} یعنی ⅞ خانه به [[فاطمه]]{{س}} و دیگر [[دختران پیامبر]]{{صل}} رسیده، بنابراین سهم [[فرزندان فاطمه]]{{س}} به مقدار [[محل دفن]] امام مجتبی{{ع}} در [[خانه رسول الله]]{{صل}} بوده است؛ پس عایشه[[حق]] [[مخالفت]] با دفن امام مجتبی{{ع}} در خانه پیامبر نداشته است.
به علاوه دفن [[ابوبکر]] و [[عمر]] در خانه پیامبر{{صل}} آیا به [[اذن]] فاطمه و [[علی]] و [[فرزندان]] ایشان بوده، و بر فرض اگر عایشه هم سهم داشته به این مقدار نبوده که بتوانند ابوبکر و عمر را در خانه ایشان دفن کنند و آیا دفن [[عمر بن خطاب]] در خانه رسول الله{{صل}} با اذن [[فاطمه زهرا]]{{س}} بود که به [[حق]]، [[وارث]] بخشی از آن [[خانه]] بود، بنابراین طبق این [[منطق]]، [[دفن]] این [[دو خلیفه]] چون با [[اذن]] [[فاطمه]] و فرزندانش نبوده، در [[ملک]] غیر و ملک غصبی دفن شده‌اند.</ref>؛
به علاوه دفن [[ابوبکر]] و [[عمر]] در خانه پیامبر{{صل}} آیا به [[اذن]] فاطمه و [[علی]] و [[فرزندان]] ایشان بوده، و بر فرض اگر عایشه هم سهم داشته به این مقدار نبوده که بتوانند ابوبکر و عمر را در خانه ایشان دفن کنند و آیا دفن [[عمر بن خطاب]] در خانه رسول الله{{صل}} با اذن [[فاطمه زهرا]]{{س}} بود که به [[حق]]، [[وارث]] بخشی از آن [[خانه]] بود، بنابراین طبق این [[منطق]]، [[دفن]] این [[دو خلیفه]] چون با [[اذن]] [[فاطمه]] و فرزندانش نبوده، در [[ملک]] غیر و ملک غصبی دفن شده‌اند.</ref>؛
شما را چه می‌‌شود؟ آیا می‌‌خواهید کسی را در خانه من دفن کنید که من او را [[دوست]] ندارم!.
 
[[مروان بن حکم]] در میان جمع پس از فریاد [[عایشه]]، خطاب به [[امام حسین]]{{ع}} گفت:
[[مروان بن حکم]] در میان جمع پس از فریاد [[عایشه]]، خطاب به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: آیا سزاوار است [[عثمان بن عفان]] ([[خلیفه سوم]]) در دورترین نقطه [[مدینه]] به [[گور]] سپرده شود (آخر [[قبرستان بقیع]] که [[محل دفن]] [[یهودیان]] بود. [[اصحاب پیامبر]]، [[عثمان]] را در آنجا دفن کرده بودند) - و [[حسن بن علی]] در کنار [[قبر]] [[پیامبر خدا]] دفن گردد. هرگز نخواهم گذارد و من با [[شمشیر]] آخته، به کمک دیگر [[امویان]] [[حمله]] خواهم کرد.<ref>{{متن حدیث|أَ يُدْفَنُ عُثْمَانُ فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ وَ يُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِيِّ لَا يَكُونُ‏ ذَلِكَ‏ أَبَداً وَ أَنَا أَحْمِلُ‏ السَّيْفَ}}</ref>
{{متن حدیث|أَ يُدْفَنُ عُثْمَانُ فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ وَ يُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِيِّ لَا يَكُونُ‏ ذَلِكَ‏ أَبَداً وَ أَنَا أَحْمِلُ‏ السَّيْفَ}}؛
 
آیا سزاوار است [[عثمان بن عفان]] ([[خلیفه سوم]]) در دورترین نقطه [[مدینه]] به [[گور]] سپرده شود (آخر [[قبرستان بقیع]] که [[محل دفن]] [[یهودیان]] بود. [[اصحاب پیامبر]]، [[عثمان]] را در آنجا دفن کرده بودند) - و [[حسن بن علی]] در کنار [[قبر]] [[پیامبر خدا]] دفن گردد. هرگز نخواهم گذارد و من با [[شمشیر]] آخته، به کمک دیگر [[امویان]] [[حمله]] خواهم کرد.
پس از سخن عایشه و [[حمایت]] [[مروان حکم]] نزدیک بود بلوا و فتنه‌ای بین [[بنی هاشم]] و [[بنی امیه]] بر پا شود. [[ابن عباس]] پیش دستی کرد و خطاب به [[مروان]] گفت: ای مروان! از همان جایی که آمدی بازگرد، ما جنازه حسن بن علی را در [[حرم]] پیامبر خدا{{صل}} [[طواف]] دادیم و در آنجا دفن نمی‌کنیم؛ بلکه او را در کنار جده‌اش، [[فاطمه بنت اسد]] در [[بقیع]] دفن خواهیم کرد؛ و اگر [[وصیت]] آن [[حضرت]] این بود که حتماً در کنار [[مرقد مطهر]] [[رسول خدا]]{{صل}} دفن کنیم تو می‌دانی که کوچک‌تر از آن هستی که ما را از آن بازداری.
پس از سخن عایشه و [[حمایت]] [[مروان حکم]] نزدیک بود بلوا و فتنه‌ای بین [[بنی هاشم]] و [[بنی امیه]] بر پا شود. [[ابن عباس]] پیش دستی کرد و خطاب به [[مروان]] گفت:
 
{{متن حدیث|ارْجِعْ يَا مَرْوَانُ‏ مِنْ‏ حَيْثُ‏ جِئْتَ‏}}؛
سپس رو به عایشه کرد و به او فرمود: ای وای! یک [[روز]] بر استر سوار می‌‌شوی و یک روز بر شتر<ref>طبق نقل الخرائج والجرائح راوندی، ج۱، ص۲۴۲. بنا به روایتی ابن عباس به عایشه گفت: {{متن حدیث|يَوْماً تَجَمَّلْتِ‏ وَ يَوْماً تَبَغَّلْتِ وَ إِنْ عِشْتِ تَفَيَّلْتِ}}، روزی بر شتر و روزی بر استر سوار شده‌ای و اگر زنده بمانی برای بلوا و جنگ، بر فیل سوار خواهی شد! (اشاره به ابرهه و سپاه اوست که سوار بر فیل شدند و قصد خراب کردن خانه خدا را داشتند و سوره فیل، نازل شد).</ref>، و می‌‌خواهی [[نور]] [[خدا]] را خاموش کنی و با [[اولیای خدا]] بجنگی، بازگرد به آنچه از آن می‌‌ترسیدی، رسیدی و به آنچه [[دوست]] داشتی رسیدی و خدا [[منتقم]] این [[خاندان]] است اگر چه بعد از مدت طولانی باشد!<ref>{{متن حدیث|وَا سَوْأَتَاهْ يَوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ يَوْماً عَلَى جَمَلٍ تُرِيدِينَ أَنْ تُطْفِئِي نُورَ اللَّهِ وَ تُقَاتِلِي أَوْلِيَاءَ اللَّهِ ارْجِعِي‏ فَقَدْ كُفِيتِ‏ الَّذِي‏ تَخَافِينَ‏ وَ بَلَغْتِ مَا تُحِبِّينَ وَ اللَّهُ مُنْتَصِرٌ لِأَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ}}ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۱۷؛ کشف الغمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۵؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۴۲.</ref>.
ای مروان! از همان جایی که آمدی بازگرد، ما جنازه حسن بن علی را در [[حرم]] پیامبر خدا{{صل}} [[طواف]] دادیم و در آنجا دفن نمی‌کنیم؛ بلکه او را در کنار جده‌اش، [[فاطمه بنت اسد]] در [[بقیع]] دفن خواهیم کرد؛ و اگر [[وصیت]] آن [[حضرت]] این بود که حتما در کنار [[مرقد مطهر]] [[رسول خدا]]{{صل}} دفن کنیم تو می‌دانی که کوچک‌تر از آن هستی که ما را از آن بازداری.
 
سپس رو به عایشه کرد و به او فرمود:
[[امام حسین]]{{ع}} وقتی فتنه‌گری و سر [[سختی]] [[مروانیان]] و [[امویان]] را دید فرمود: به خدا قسم! اگر برادرم [[حسن]] از من [[پیمان]] نگرفته بود که در پای جنازه‌اش، حتی به [[قدر]] [[خون]] حجامت، خونی ریخته نشود آنگاه شما می‌‌دانستید شمشیرهای [[الهی]] چگونه از شما [[انتقام]] می‌‌گرفت، شما همان کسانی هستید که پیمان‌هایتان را که میان ما و شما بود شکستید و به عهدی که با ما بسته بودید [[وفا]] نکردید!<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ لاَ عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَيَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لاَ أُهَرِيقَ فِي أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ كَيْفَ تَأْخُذُ سُيُوفُ اللَّهِ مِنْكُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اِشْتَرَطْنَا عَلَيْكُمْ لِأَنْفُسِنَا}}؛ ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۹؛ کشف الغمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۵.</ref>.
{{متن حدیث|وَا سَوْأَتَاهْ يَوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ يَوْماً عَلَى جَمَلٍ تُرِيدِينَ أَنْ تُطْفِئِي نُورَ اللَّهِ وَ تُقَاتِلِي أَوْلِيَاءَ اللَّهِ ارْجِعِي‏ فَقَدْ كُفِيتِ‏ الَّذِي‏ تَخَافِينَ‏ وَ بَلَغْتِ مَا تُحِبِّينَ وَ اللَّهُ مُنْتَصِرٌ لِأَهْلِ هَذَا الْبَيْتِ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ}}<ref>ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۱۷؛ کشف الغمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۵؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۴۲.</ref>؛
 
ای وای! یک [[روز]] بر استر سوار می‌‌شوی و یک روز بر شتر<ref>طبق نقل الخرائج والجرائح راوندی، ج۱، ص۲۴۲. بنا به روایتی ابن عباس به عایشه گفت: {{متن حدیث|يَوْماً تَجَمَّلْتِ‏ وَ يَوْماً تَبَغَّلْتِ وَ إِنْ عِشْتِ تَفَيَّلْتِ}}، روزی بر شتر و روزی بر استر سوار شده‌ای و اگر زنده بمانی برای بلوا و جنگ، بر فیل سوار خواهی شد! (اشاره به ابرهه و سپاه اوست که سوار بر فیل شدند و قصد خراب کردن خانه خدا را داشتند و سوره فیل، نازل شد).</ref>، و می‌‌خواهی [[نور]] [[خدا]] را خاموش کنی و با [[اولیای خدا]] بجنگی، بازگرد به آنچه از آن می‌‌ترسیدی، رسیدی و به آنچه [[دوست]] داشتی رسیدی و خدا [[منتقم]] این [[خاندان]] است اگر چه بعد از مدت طولانی باشد!۔
[[امام حسین]]{{ع}} وقتی [[فتنه]] گری و سر [[سختی]] [[مروانیان]] و [[امویان]] را دید فرمود:
{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ لاَ عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَيَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لاَ أُهَرِيقَ فِي أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ كَيْفَ تَأْخُذُ سُيُوفُ اللَّهِ مِنْكُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اِشْتَرَطْنَا عَلَيْكُمْ لِأَنْفُسِنَا}}<ref>ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۹؛ کشف الغمة، مترجم، ج۲، ص۱۶۵.</ref>؛
به خدا قسم! اگر برادرم [[حسن]] از من [[پیمان]] نگرفته بود که در پای جنازه‌اش، حتی به [[قدر]] [[خون]] حجامت، خونی ریخته نشود آنگاه شما می‌‌دانستید شمشیرهای [[الهی]] چگونه از شما [[انتقام]] می‌‌گرفت، شما همان کسانی هستید که پیمان‌هایتان را که میان ما و شما بود شکستید و به عهدی که با ما بسته بودید [[وفا]] نکردید!.
برخی از [[مورخان]] مثل حاج [[شیخ عباس قمی]] نوشته‌اند: [[عایشه]] در برابر [[اعتراض]] [[ابن عباس]] (که گفت: یک روز بر شتر سوار می‌‌شوی و یک روز بر استر،) سخت ناراحت شد و گفت به خدا اجازه نمی‌دهم حسن را در این جا [[دفن]] کنید یا موهای سرم را بکنید<ref>منتهی الامال، معرب، ج۱، ص۴۴۵.</ref>.
برخی از [[مورخان]] مثل حاج [[شیخ عباس قمی]] نوشته‌اند: [[عایشه]] در برابر [[اعتراض]] [[ابن عباس]] (که گفت: یک روز بر شتر سوار می‌‌شوی و یک روز بر استر،) سخت ناراحت شد و گفت به خدا اجازه نمی‌دهم حسن را در این جا [[دفن]] کنید یا موهای سرم را بکنید<ref>منتهی الامال، معرب، ج۱، ص۴۴۵.</ref>.
در روایتی دیگر آمده است که [[بدن]] [[امام حسن]]{{ع}} را تیرباران کردند که هفتاد تیر از جنازه او بیرون آوردند! [[بنی هاشم]] قصد برخورد داشتند که [[امام حسین]]{{ع}} آنها را قسم داد که [[وصیت]] برادرم را ضایع نکنید! چون برادرم وصیت کرده اگر مانع [[دفن]] من در کنار جدم شدند، هرگز با کسی [[مخاصمه]] و [[جدال]] نکنید. اگر وصیت برادرم نبود، همانا می‌دیدید که او را در کنار مضجع [[پیامبر خدا]]{{صل}} دفن می‌‌کردم؛ بنابراین امام حسین{{ع}} به [[احترام]] وصیت [[برادر]]، تمام اهانت‌ها به جنازه برادر و بی‌احترامی به [[خاندان رسالت]] در عزای [[سبط]] اکبر را [[تحمل]] کرد و با [[دستور]] [[حضرت]]، جنازه [[مطهر]] [[امام مجتبی]]{{ع}} را به [[بقیع]] بردند و کنار [[مرقد]] جد بزرگوارش، [[فاطمه بنت اسد]] دفن کرد<ref>منتهی الامال، معرب، ج۱، ص۴۴۵.</ref>.
 
عمق [[اندوه]] امام حسین{{ع}} در [[غم]] [[فراق]] برادر و ستم‌هایی که به آن حضرت شد در اشعار زیر به خوبی نمایان است:
در روایتی دیگر آمده است که [[بدن]] [[امام حسن]]{{ع}} را تیرباران کردند که هفتاد تیر از جنازه او بیرون آوردند! [[بنی هاشم]] قصد برخورد داشتند که [[امام حسین]]{{ع}} آنها را قسم داد که [[وصیت]] برادرم را ضایع نکنید! چون برادرم وصیت کرده اگر مانع [[دفن]] من در کنار جدم شدند، هرگز با کسی [[مخاصمه]] و [[جدال]] نکنید. اگر وصیت برادرم نبود، همانا می‌دیدید که او را در کنار مضجع [[پیامبر خدا]]{{صل}} دفن می‌‌کردم؛ بنابراین امام حسین{{ع}} به [[احترام]] وصیت [[برادر]]، تمام اهانت‌ها به جنازه برادر و بی‌احترامی به [[خاندان رسالت]] در عزای [[سبط]] اکبر را [[تحمل]] کرد و با [[دستور]] [[حضرت]]، جنازه [[مطهر]] [[امام مجتبی]]{{ع}} را به [[بقیع]] بردند و کنار [[مرقد]] جد بزرگوارش، [[فاطمه بنت اسد]] دفن کرد<ref>منتهی الامال، معرب، ج۱، ص۴۴۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۹۳-۹۶.</ref>
{{عربی|أَ أَدْهُنُ رَأْسِي أَمْ تَطِيبُ مَجَالِسِي‏ وَ رَأْسُكَ‏ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ‏ سَلِيبٌ‏
بُكَائِي طَوِيلٌ وَ الدُّمُوعُ غَزِيرَةٌ وَ أَنْتَ بَعِيدٌ وَ الْمَزَارُ قَرِيبٌ‏}}<ref>منتهی الامال، معرب، ج۱، ص۴۴۶.</ref>؛
- آیا سرم را روغن بمالم یا محاسنم را [[معطر]] سازم، در حالی که سر تو زیر [[خاک]] و تو از [[دنیا]] رفته‌ای،
- گریه‌ام طولانی و [[اشک]] چشمانم روان است که تو (از ما) دور شده‌ای و [[قبر]] تو نزدیک است.
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش