وقایع میدان نبرد عاشورا: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
(/* دعای امام{{ع}} در صبح عاشورااین جمله، مشهور است که: {{عربی|كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورَاءُ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَربَلاءُ}}. گاهی بر آن افزوده شده: {{عربی|وَ کُلُّ شَهْرٍ مُحَرَّمٌ}}. گاهی نیز دیده میشود که آن را به اهل بیت{{عم}} نسبت میدهند، در حالی که چنین مطالبی در منابع حدیثی دیده نمیشود؛ امّا مضمون آن، ضمن اشعار محمّد بن سعید بوصیری (ق ۷ق) در رثای امام حسین{{ع}} و یارانش آمده است. متن شعر او، این است: {{عربی|كلُّ يومٍ و كلُّ أرضٍ لِكَربي / فيهِمُ كربلاءُ و عاشوراء}} هر روزی و هر سرزمینی، به خا...) |
|||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
در کتاب [[تذکرة الخواص (کتاب)|تذکرة الخواص]] نقل شده است که: [[هشام بن محمد]] میگوید: [[حسین]]{{ع}} هنگامی که، پافشاری آنان را در کُشتن خود دید، [[قرآنی]] را گرفت و آن را گشود و بر سرش نهاد و ندا داد: «[[کتاب خدا]] و جدّم محمّد، [[پیامبر خدا]]، میان من و شما [داور] باشد. ای [[مردم]]! چرا [ریختن] [[خون]] مرا [[حلال]] میشِمُرید؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا سخن جدّم درباره من و برادرم، به شما نرسیده است که فرمود: این دو، سَرور [[جوانان]] بهشتیاند؟ اگر سخن مرا نمیپذیرید، از [[جابر]] و [[زید بن ارقم]] و [[ابو سعید خدری]] بپرسید. آیا [[جعفر]] طیّار، عموی من نیست؟». [[شمر]] فریاد زد: اکنون، بر [[دوزخ]] در میآیی! [[حسین]]{{ع}} فرمود: «[[اللّه]] اکبر! جدّم [[پیامبر خدا]]{{صل}}، به من خبر داد و فرمود: گویی سگی را میبینم که به [[خون]] خاندانم، زبان میزند. جز این [[گمان]] ندارم که آن سگ، تو هستی». شمر گفت: من، [[خدا]] را [تنها] به زبان [[عبادت]] کردهام، اگر بدانم که چه میگویی!<ref>{{متن حدیث|لَمَّا رَآهُمُ الحُسَيْنُ{{ع}} مُصِرِّينَ عَلَى قَتْلِهِ، أخَذَ المُصْحَفَ وَ نَشَرَهُ وَ جَعَلَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَ نَادَى: بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ كِتَابُ اللّهِ وَ جَدِّي مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، يَا قَوْمِ، بِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ؟ ألَمْ يَبْلُغْكُمْ قَولُ جَدّي فِيَّ وَ فِي أَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهْلِ الجَنَّةِ»؟ إنْ لَمْ تُصَدِّقُونِي فَاسْأَلُوا جَابِرَاً وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَلَيْسَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ عَمِّي؟ فَنَادَاهُ شِمْرٌ: السَّاعَةَ تَرِدُ الهَاوِيَةَ. فَقَالَ الحُسَيْنُ{{ع}}: اللّهُ أكْبَرُ! أخْبَرَنِي جَدِّي رَسولُ اللّهِ{{صل}} فَقَالَ: رَأَيْتُ كَأَنَّ كَلْبَاً وَلَغَ فِي دِمَاءِ أهّلِ بَيْتِي، وَ مَا أَخَالُكَ إِلَّا إِيَّاهُ. فَقَالَ شِمّرٌ: أَنَا أعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كُنْتُ أَدْرِي مَا تَقُولُ}} (تذکرة الخواص، ص۲۵۲).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۹.</ref> | در کتاب [[تذکرة الخواص (کتاب)|تذکرة الخواص]] نقل شده است که: [[هشام بن محمد]] میگوید: [[حسین]]{{ع}} هنگامی که، پافشاری آنان را در کُشتن خود دید، [[قرآنی]] را گرفت و آن را گشود و بر سرش نهاد و ندا داد: «[[کتاب خدا]] و جدّم محمّد، [[پیامبر خدا]]، میان من و شما [داور] باشد. ای [[مردم]]! چرا [ریختن] [[خون]] مرا [[حلال]] میشِمُرید؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا سخن جدّم درباره من و برادرم، به شما نرسیده است که فرمود: این دو، سَرور [[جوانان]] بهشتیاند؟ اگر سخن مرا نمیپذیرید، از [[جابر]] و [[زید بن ارقم]] و [[ابو سعید خدری]] بپرسید. آیا [[جعفر]] طیّار، عموی من نیست؟». [[شمر]] فریاد زد: اکنون، بر [[دوزخ]] در میآیی! [[حسین]]{{ع}} فرمود: «[[اللّه]] اکبر! جدّم [[پیامبر خدا]]{{صل}}، به من خبر داد و فرمود: گویی سگی را میبینم که به [[خون]] خاندانم، زبان میزند. جز این [[گمان]] ندارم که آن سگ، تو هستی». شمر گفت: من، [[خدا]] را [تنها] به زبان [[عبادت]] کردهام، اگر بدانم که چه میگویی!<ref>{{متن حدیث|لَمَّا رَآهُمُ الحُسَيْنُ{{ع}} مُصِرِّينَ عَلَى قَتْلِهِ، أخَذَ المُصْحَفَ وَ نَشَرَهُ وَ جَعَلَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَ نَادَى: بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ كِتَابُ اللّهِ وَ جَدِّي مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، يَا قَوْمِ، بِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ؟ ألَمْ يَبْلُغْكُمْ قَولُ جَدّي فِيَّ وَ فِي أَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهْلِ الجَنَّةِ»؟ إنْ لَمْ تُصَدِّقُونِي فَاسْأَلُوا جَابِرَاً وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَلَيْسَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ عَمِّي؟ فَنَادَاهُ شِمْرٌ: السَّاعَةَ تَرِدُ الهَاوِيَةَ. فَقَالَ الحُسَيْنُ{{ع}}: اللّهُ أكْبَرُ! أخْبَرَنِي جَدِّي رَسولُ اللّهِ{{صل}} فَقَالَ: رَأَيْتُ كَأَنَّ كَلْبَاً وَلَغَ فِي دِمَاءِ أهّلِ بَيْتِي، وَ مَا أَخَالُكَ إِلَّا إِيَّاهُ. فَقَالَ شِمّرٌ: أَنَا أعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كُنْتُ أَدْرِي مَا تَقُولُ}} (تذکرة الخواص، ص۲۵۲).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۹.</ref> | ||
==[[سخن گفتن]] [[امام]]{{ع}} با [[عمر بن سعد]]== | |||
از [[عبد اللّه بن حسن]] نقل است: سپس امام{{ع}} فرمود: «عمر بن سعد کجاست؟ او را برایم فرا بخوانید». [[عمر]] را فرا خواندند؛ ولی [[دوست]] نداشت که به [[دیدار]] حسین{{ع}} بیاید. حسین{{ع}} به عمر فرمود: «تو مرا میکُشی و میپنداری که بینَسَب فرزندِ بینَسَب، [[حکومت]] سرزمینهای [[ری]] و [[گرگان]] را به تو خواهد داد؟! به خدا [[سوگند]] که هرگز به کام خود، نخواهی رسید و این، حتمی و تمام شده است! هر چه میخواهی، بکن که تو پس از من، نه در [[دنیا]] شادمان خواهی بود، نه در [[آخرت]]. گویی میبینم که سرت را بر نِی، در [[کوفه]] [[نصب]] کردهاند و [[کودکان]]، آن را [[هدف]] سنگ پرانی خود نموده اند». عمر بن سعد، از سخن حسین{{ع}} خشمناک شد. از ایشان، روی گردانْد و یارانش را ندا داد که: [[منتظر]] چه هستید؟ همگی [[حمله]] کنید که یک لقمه است!<ref>{{متن حدیث|قَالَ [الحُسَيْنُ{{ع}}]: أيْنَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ؟ اُدْعُوا لِي عُمَرَ، فَدُعِيَ لَهُ، وَ كَانَ كَارِهَا لَا يُحِبُّ أَنْ يَأْتِيَهُ، فَقَالَ: يَا عُمَرُ، أَنْتَ تَقْتُلُنِي وَ تَزْعُمُ أَنْ يُوَلِّيَكَ الدَّعِيُّ بْنُ الدَّعِيِّ بِلادَ الرَّيِّ وَ جُرْجَانَ؟ وَاللّهِ، لَا تَتَهَنَّأُ بِذَلِكَ أَبَدَاً، عَهْدٌ مَعْهُودٌ، فَاصْنَعْ مَا أَنْتَ صَانِعٌ؛ فَإِنَّكَ لَا تَفْرَحُ بَعْدِي بِدُنْيَا وَ لَا آخِرَةٍ، وَ كَأَنِّي بِرَأسِكَ عَلَى قَصَبَةٍ قَدْ نُصِبَ بِالْكُوفَةِ، يَتَرَامَاهُ الصِّبْيَانُ، وَ يَتَّخِذُونَهُ غَرَضَاً بَيْنَهُمْ. فَغَضِبَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ مِنْ كَلامِهِ، ثُمَّ صَرَفَ وَجْهَهُ عَنْهُ، وَ نَادَى بِأَصْحَابِهِ: مَا تَنْتَظِرُونَ بِهِ؟ اِحْمِلُوا بِأَجْمَعِكُمْ، إنَّمَا هِيَ اُكلَةٌ وَاحِدَةٌ}} (مقتل الحسین{{ع}}، خوارزمی، ج۲، ص۸؛ الحدائق الوردیّة، ج۱، ص۱۱۹).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۱۴.</ref> | |||
==آغاز [[نبرد]] و فرا خواندن [[امام]]{{ع}} یارانش را به [[شکیبایی]] و [[جهاد]]== | |||
در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] آمده است که: [[عمر بن سعد]]، ندا داد: ای ذُوَید! پرچمت را نزدیک بیاور. او آن را نزدیکتر آورد. سپس [[عمر]]، تیرش را در چلّه کمانش نهاد و آن را انداخت و گفت: [[گواهی]] دهید که من، نخستین تیر را انداختم. سپس [[لشکر]]، تیر انداختند و درگیر شدند<ref>{{متن حدیث|وَ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ يَا ذُوَيْدُ أَدْنِ رَايَتَكَ فَأَدْنَاهَا ثُمَّ وَضَعَ سَهْمَهُ فِي كَبِدِ قَوْسِهِ ثُمَّ رَمَى وَ قَالَ اشْهَدُوا أَنِّي أَوَّلُ مَنْ رَمَى ثُمَّ ارْتَمَى النَّاسُ وَ تَبَارَزُوا}} (الإرشاد، ج۲، ص۱۰۱).</ref>. | |||
در کتاب [[الملهوف (کتاب)|الملهوف]] آمده است که: عمر بن سعد، پیش آمد و تیری به سوی لشکر [[حسین]]{{ع}} انداخت و گفت: نزد [[امیر]]، گواهی دهید که من، نخستین تیرانداز بودم. آن گاه، تیرها از سوی آنان، مانند قطرههای [[باران]]، باریدن گرفت. [[امام حسین]]{{ع}} به یارانش فرمود: «خدایتان [[رحمت]] کند! به سوی مرگی که چارهای ندارد، برخیزید که این تیرها، پیکهای این [[قوم]] به سوی شماست». آن دو گروه، ساعتی با هم جنگیدند و به یکدیگر حمله کردند تا این که گروهی از [[یاران]] حسین{{ع}}، کشته شدند<ref>{{متن حدیث|فَتَقَدَّمَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَرَمَى نَحْوَ عَسْكَرِ الْحُسَيْنِ{{ع}} بِسَهْمٍ وَ قَالَ اشْهَدُوا لِي عِنْدَ الْأَمِيرِ أَنِّي أَوَّلُ مَنْ رَمَى وَ أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ كَأَنَّهَا الْقَطْرُ- فَقَالَ{{ع}} لِأَصْحَابِهِ قُومُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِلَى الْمَوْتِ الَّذِي لَا بُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ السِّهَامَ رُسُلُ الْقَوْمِ إِلَيْكُمْ. فَاقْتَتَلُوا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ حَمْلَةً وَ حَمْلَةً حَتَّى قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ{{ع}} جَمَاعَةٌ}} (الملهوف، ص۱۵۸؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۲).</ref>. | |||
از کتاب [[إثبات الوصیة (کتاب)|إثبات الوصیة]] آمده است که: هنگامی که [[ابن زیاد]] برای [[جنگ]] با حسین لشکر خود را روبه روی او آراست، امام حسین نماز صبح را با یارانش خواند- و [[روایت]] شده که آن [[روز]]، دهم [[محرّم]] [[سال]] ۶۱ [[هجری]] او به [[سخن گفتن]] ایستاد و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]]، به یارانش فرمود: «[[خداوند]] عز و جل، به کشته شدن شما و من در امروز، اجازه داده است. بر شما باد شکیب ورزیدن و [[جهاد]] کردن!»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا صَافَّهُ لِلحَرْبِ [أَيِ ابْنُ زِيَادٍ لِحَرْبِ الحُسَيْنِ{{ع}}] صَلَّى الحُسَيْنُ{{ع}} بِأَصْحَابِهِ الغَدَاةَ، وَ رُوِيَ: أنَّهُ كَانَ ذَلِكَ مِنْ يَوْمِ العَاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ، سَنَةَ إحْدى وَ سِتِّينَ، قَامَ خَطِيبَاً، فَحَمِدَ اللّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: إنَّ اللّهَ عزَّوَجَلَّ قَدْ أَذِنَ فِي قَتِلْكُمُ اليَوْمَ وَ قَتْلي، وَعَلَيكُم بِالصَّبْرِ وَالْجِهَادِ}} (إثبات الوصیّة، ص۱۷۶).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۱۵.</ref> | |||
� | |||
==سخنی درباره شهدای [[حمله نخست]]== | |||
معروف است که در حمله نخست [[سپاه کوفه]] به [[یاران امام حسین]]{{ع}}، شماری از [[اصحاب امام]]{{ع}} - که تعداد آنها بیش از پنجاه نفر برآورد شده است - به [[شهادت]] رسیدهاند، تا آنجا که [[ابن شهر آشوب]]، در کتاب المناقب، شهدای [[حمله اول]] را «حدود [[چهل]] تن» میداند و از ۲۸ نفرِ آنان نیز به نام، یاد میکند: [[یاران]] کُشته شده [[حسین]]{{ع}} در حمله نخست، اینان بودند: [[نعیم بن عجلان]]، [[عمران بن کعب بن حارث اشجعی]]، [[حنظلة بن عمرو شیبانی]]، [[قاسط بن زهیر]]، [[کنانة بن عتیق]]، [[عمرو بن مشیعه]]، [[ضرغامة بن مالک]]، [[عامر بن مسلم]]، [[سیف بن مالک نمیری]]، [[عبد الرحمان ارحبی]]، [[مجمع عائذی]]، [[حباب بن حارث]]، [[عمرو جندعی]]، [[حلاس بن عمرو راسبی]]، [[سوار بن ابی عمیر فهمی]]، [[عمار بن ابی سلامه دالانی]]، [[نعمان بن عمرو راسبی]]، [[زاهر بن عمرو]]، [[غلام ابن حمق]]، [[جبلة بن علی]]، [[مسعود بن حجاج]]، [[عبد اللّه بن عروه غفاری]]، [[زهیر بن بشر خثعمی]]، [[عمار بن حسان]]، [[عبداللّه بن عمیر]]، [[مسلم بن کثیر]]، [[زهَیر بن سلیم]]، [[عبداللّه]] و [[عبیداللّه]]، دو پسر [[زید بصری]]، همچنین ده تن از [[غلامان حسین]]{{ع}} و دو تن از [[غلامان]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}}<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۱۳. نیز، ر.ک: بحار الأنوار، ج۴۵، ص۶۴ که این افزوده را هم دارد: {{متن حدیث|والجلاس بن عمرو الراسبي و سوار بن أبي حمير الفهمي}}.</ref>. به نظر میرسد که نخستین منبعی که به [[شهادت]] حدود پنجاه تن از [[اصحاب امام حسین]]{{ع}} در [[حمله]] [[سپاه کوفه]] اشاره کرده، الفتوح ابن اعثم است که پس از اشاره به نخستین حمله ([[تیراندازی]] سپاه کوفه) به [[یاران امام]]{{ع}} مینویسد: «سپس ساعتی از [[روز]] را در یک حمله، با هم جنگیدند تا آنکه بیش از پنجاه تن از [[یاران]] [[حسین]]{{ع}} کشته شدند»<ref>{{متن حدیث|فَاقْتَتَلُوا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ حَمْلَةً وَاحِدَةً حَتَّى قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ{{ع}} نَیِّفٌ وَ خَمْسُونَ رَجُلاً}} (ر.ک: دانشنامه امام حسین{{ع}}، ج۶، ص۱۳۰، ح۱۶۳۸).</ref>. [[تأمل]] در گزارش ابن اعثم، نشان میدهد که مقصود، این است که کشته شدن حدود پنجاه تن از [[اصحاب امام]]{{ع}}، در اَثنای [[جنگ]] و در بخشی از [[روز عاشورا]] اتّفاق افتاده است، نه آنکه آنها در حمله اوّل، کشته شده باشند؛ اما خوارزمی<ref>گفتنی است که بخش مهمی از مقتل الحسین خوارزمی، از کتاب الفتوح ابن اعثم، اخذ شده است.</ref>، بدون توجه به مفهوم دقیق [[کلام]] ابن اعثم، این ماجرا را بهگونهای دیگر برداشت کرده و پس از گزارش [[حمله اول]] در ادامه آورده است: «هنگامی که اینگونه تیراندازی کردند، یاران حسین{{ع}} کاهش یافتند و از ایشان، کسانی ماندند که در جنگ تن به تن، یاد میشوند. [در این تیراندازی] بیش از پنجاه تن از آنان، کشته شدند»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا رَمَوهُمْ هَذِهِ الرَّمِيَةَ قَلَّ أصْحَابُ الحُسَيْنِ{{ع}}، فَبَقِىَ فِى هَؤُلاءِ القَوْمِ الَّذِينَ يُذْكَرُونَ فِى المُبَارَزَةِ، وَ قَدْ قُتِلَ مِنْهُمْ مَا يُنِيفُ عَلَى خَمْسِينَ رَجُلاً}} (ر.ک: دانشنامه امام حسین{{ع}}، ج۶، ص۱۲۸، ح۱۶۳۷).</ref>. و در ادامه این نوع گزارشها، همان طور که اشاره شد، [[ابن شهر آشوب]] نیز نام ۲۸ تن را به عنوان شهدای [[حمله]] اوّل، مطرح کرده است، که ظاهرا صحیح نیست؛ زیرا: اولاً، در منابع کهن، سخنی از شهدای حمله اوّل، بدینگونه دیده نمیشود و سخن ابن اعثم، هیچ دلالتی بر این معنا ندارد؛ بلکه همان طور که اشاره شد، برخلاف آن، دلالت دارد. ثانیاً، منابع قابل استناد، مانند [[الإرشاد]] مفید و [[تاریخ]] الطبری، تنها [[تیراندازی]] گروهیِ [[دشمن]] رابه عنوان «[[حمله اول]]» گزارش کردهاند و اشاره به شهیدی در این حمله ندارند؛ بلکه در ادامه گزارش خود، پیروزیهای [[یاران امام]]{{ع}} در حمله تن به تن را گزارش کردهاند که موجب میشود [[سپاه]] دشمن، اینگونه [[مبارزه]] (تن به تن) را متوقف کند و به صورت جمعی بر [[سپاه امام]]{{ع}} حمله ور شوند. ثالثاً، نکته مهم، این که طبق برخی از همین گزارشها، [[سپاهیان]] [[امام]]{{ع}} ۷۲ نفر بودهاند. بنا بر این، اگر پنجاه تن آنها در اثر تیرباران حمله اولْ [[شهید]] شده باشند، افراد باقی مانده، آن اندازه نیستند که قابل [[آرایش]] نظامی باشند، و چگونه این گروه اندک میتوانست تا عصر [[عاشورا]] [[مقاومت]] نماید؟ وانگهی، اگر سپاه دشمن میتوانست در اثر تیرباران، در یک لحظه و در یک حمله پنجاه تن از یاران امام{{ع}} را از بین ببرد، قطعا میتوانست با ادامه تیر [[باران]]، در مدتی کوتاه، [[جنگ]] را به سرانجام برسانَد و دیگر نیاز به جنگ تن به تن یا حمله گروهی نبود. بر این اساس، آنچه درباره شهدای حمله اول، خصوصاً در المناقب [[ابن شهرآشوب]] آمده، ظاهراً قابل قبول نیست.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۱۷.</ref>. | |||
� | |||
==توضیحی درباره مقصود از اجازه دادن [[خدا]] برای کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}} و یارانش== | |||
در برخی از [[روایات]]، به نقل از امام حسین{{ع}} آمده که ایشان، [[صبح]] عاشورا، ضمن [[دعوت]] کردن [[یاران]] خود به [[شکیبایی]] و مقاومت، فرمود: «[[خداوند]] عز و جل امروز به کشتن شدن شما و من، اجازه داد»<ref>{{متن حدیث|إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ أَذِنَ فِي قَتِلْكُمُ اليَوْمَ وَ قَتْلِي}} (کامل الزیارات، ص۱۵۲، ح۱۸۵؛ ص۱۵۳، ح۱۸۹).</ref>. با ملاحظه اینگونه [[روایات]]، این [[پرسش]] پیش میآید که: مقصود از [[اذن الهی]] در کشته شدن [[امام]]{{ع}} و یارانش چیست؟ پاسخ، این است که اذن الهی، بر دو گونه است: | |||
===[[اذن]] [[تشریعی]]=== | |||
بدین معنا که در [[نظام]] [[قانونگذاری]] (تشریعی)، در مواردی، [[خداوند متعال]]، اجازه میدهد که [[انسان]]، کاری را انجام دهد، و در مواردی نیز اجازه نمیدهد. بیتردید، کشته شدن امام{{ع}} و یارانش، سرآمد [[محرّمات]] تشریعی [[الهی]] است. بنا بر این، مقصود از «اذن» در روایاتی که ملاحظه شد، قطعا اذن تشریعی نیست. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |