ابوطالب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'تعیین' به 'تعیین'
جز (جایگزینی متن - 'روبه' به 'روبه') |
جز (جایگزینی متن - 'تعیین' به 'تعیین') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
همچنین درباره [[ابوطالب]] باید گفت او [[مقام]] بسیار والایی نزد [[اهل مکه]] داشته است؛ به گونهای که وی را در [[اختلافات]] خود [[حکم]] و [[قاضی]] قرار میدادند؛ زیرا از روی [[انصاف]] و [[عدالت]] [[حکم]] میکرد. گفتهاند [[ابوطالب]] در [[عصر جاهلیت]] نخستین کسی بود که [[سوگند]] را برای اولیای دم بنا نهاد و این روش بعدها جزء [[سنت]] و [[حقوق]] [[اسلامی]] شد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref> و آن را با عنوان "قسامه" میشناسند. | همچنین درباره [[ابوطالب]] باید گفت او [[مقام]] بسیار والایی نزد [[اهل مکه]] داشته است؛ به گونهای که وی را در [[اختلافات]] خود [[حکم]] و [[قاضی]] قرار میدادند؛ زیرا از روی [[انصاف]] و [[عدالت]] [[حکم]] میکرد. گفتهاند [[ابوطالب]] در [[عصر جاهلیت]] نخستین کسی بود که [[سوگند]] را برای اولیای دم بنا نهاد و این روش بعدها جزء [[سنت]] و [[حقوق]] [[اسلامی]] شد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref> و آن را با عنوان "قسامه" میشناسند. | ||
با اینکه [[ابوطالب]]، مردی تاجر بود و از سخاوتمندان [[قریش]] به شمار میرفت، در دورانی که [[خشکسالی]] همه جا را فراگرفته بود، برای تأمین [[آب]] [[زائران]] [[خانه خدا]] با مشکل روبه رو شد؛ از اینرو، برای رفع آن، دو سال پیاپی، مجموعاً ۲۴۰۰۰ درهم از برادرش، [[عباس]] قرض گرفت. [[ابوطالب]] در سال سوم و در پی [[توانایی]] در بازپرداخت بدهیاش مجبور شد سقایت [[حجاج]] را به [[عباس]] واگذار کند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.</ref>؛ سقایت، منصبی بود که [[عبدالمطلب]] در روزهای پایانی [[عمر]] خود برای او | با اینکه [[ابوطالب]]، مردی تاجر بود و از سخاوتمندان [[قریش]] به شمار میرفت، در دورانی که [[خشکسالی]] همه جا را فراگرفته بود، برای تأمین [[آب]] [[زائران]] [[خانه خدا]] با مشکل روبه رو شد؛ از اینرو، برای رفع آن، دو سال پیاپی، مجموعاً ۲۴۰۰۰ درهم از برادرش، [[عباس]] قرض گرفت. [[ابوطالب]] در سال سوم و در پی [[توانایی]] در بازپرداخت بدهیاش مجبور شد سقایت [[حجاج]] را به [[عباس]] واگذار کند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.</ref>؛ سقایت، منصبی بود که [[عبدالمطلب]] در روزهای پایانی [[عمر]] خود برای او تعیین کرده بود<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳. </ref>. | ||
ابوطالب [[سروری]] بزرگوار و باعظمت بود. [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} درباره پدرش فرموده است: "پدرم در عین [[ناداری]] ([[تهیدستی]]) سروری کرد و پیش از او فقیری سروری نیافت"<ref>{{متن حدیث| أَبِي سَادَ فَقِيراً، وَ مَا سَادَ فَقِيرُ قَبْلَهُ}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۷-۴۹؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۵ و 86.</ref> | ابوطالب [[سروری]] بزرگوار و باعظمت بود. [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} درباره پدرش فرموده است: "پدرم در عین [[ناداری]] ([[تهیدستی]]) سروری کرد و پیش از او فقیری سروری نیافت"<ref>{{متن حدیث| أَبِي سَادَ فَقِيراً، وَ مَا سَادَ فَقِيرُ قَبْلَهُ}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ابوطالب بن عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۷-۴۹؛ [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابوطالب ۱ (مقاله)|ابوطالب]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۸۵ و 86.</ref> | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
==[[ابوطالب]] و [[ابولهب]]== | ==[[ابوطالب]] و [[ابولهب]]== | ||
روزی که [[قریش]] [[تصمیم]] به کشتن [[رسول خدا]] گرفتند، با خود اندیشیدند با ابولهب چه کنند، چراکه میدانستند او در این کار با آنها موافقت نخواهد کرد. پس ام جمیل، [[همسر ابولهب]] را با خود همراه کردند و قرار شد او شوهرش را در [[خانه]] سرگرم کند تا قریش کار خود را انجام دهند. صبح [[روز]] | روزی که [[قریش]] [[تصمیم]] به کشتن [[رسول خدا]] گرفتند، با خود اندیشیدند با ابولهب چه کنند، چراکه میدانستند او در این کار با آنها موافقت نخواهد کرد. پس ام جمیل، [[همسر ابولهب]] را با خود همراه کردند و قرار شد او شوهرش را در [[خانه]] سرگرم کند تا قریش کار خود را انجام دهند. صبح [[روز]] تعیین شده وقتی ابولهب خواست از خانه خارج شود همسرش به او گفت: "امروز وسایل [[عیش و نوش]] را مهیا ساخته و شراب بسیار عالی تهیه نمودهام، در خانه بنشین که امروز روز [[خوشی]] ماست". در این حال ابوطالب به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به خانه عمویت ابولهب برو، در بزن، چنانچه در را گشودند وارد شو وگرنه در را شکسته و داخل خانه شو و به ابولهب بگو: کسی که مثل شما عمویی دارد و او [[رئیس]] و بزرگ [[قوم]] است، نباید [[خوار]] گردد". علی{{ع}} به خانه ابولهب آمد و هر چه در را کوبید جوابی نشنید، پس ضربه محکمی به در زد و آن را شکسته و وارد خانه شد. ابولهب که علی را چنین دید گفت: "پسر برادرم! چه خبر است؟" علی{{ع}} فرمود: "پدرم گفت، کسی که مثل شما عمویی بزرگ و رئیس قوم داشته باشد خوار نمیگردد". ابولهب گفت: "پدرت راست میگوید، مگر چه شده است؟ علی{{ع}} فرمود: پسر برادرت را میکشند، آنگاه تو به [[خوردن و آشامیدن]] مشغولی؟ ابولهب به سرعت حرکت کرد؛ در این حال ام جمیل مانع شد و گفت: "کجا میروی؟" [[ابولهب]] مشت محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمش را [[نابینا]] ساخت. پس حرکت کرد و با [[شمشیر]] کشیده وارد جمعیت [[قریش]] شد، قریش که او را به حال [[خشم]] و [[غضب]] دیدند، گفتند: ابولهب! چه شده است؟ ابولهب گفت: "در [[مخالفت]] با پسر برادرم با شما موافقت کردم اینک آنقدر [[جسور]] شدهاید که میخواهید او را بکشید، [[تصمیم]] دارم [[مسلمان]] شوم؛ آنگاه خواهید دید چه میکنم". قریش بسیار از او عذرخواهی کرده و از تصمیمشان دست کشیدند<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۷۶، ح۴۱۸.</ref>. | ||
وقتی عدهای از [[مهاجران به حبشه]] به [[مکه]] بازگشتند، [[ابوسلمه]]، خواهرزاده [[ابوطالب]] نیز در میان آنها بود. ابوسلمه به ابوطالب [[پناهنده]] شد تا [[مشرکین]] او را [[آزار]] ندهند. در این هنگام جمعی از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] به نزد ابوطالب رفتند و گفتند: تو برادرزادهات، [[محمّد]] را در [[پناه]] خویش درآوردهای و به این وسیله جلوی آزار او را گرفتهای، اکنون به این اکتفا نکرده و مردی از [[عشیره]] ما را نیز پناه دادهای؟ ابوطالب گفت: "او خواهرزاده من است و به من پناه آورده و اگر من خواهرزادهام را پناه ندهم، نمیتوانم برادرزادهام را در پناه خود گیرم!" | وقتی عدهای از [[مهاجران به حبشه]] به [[مکه]] بازگشتند، [[ابوسلمه]]، خواهرزاده [[ابوطالب]] نیز در میان آنها بود. ابوسلمه به ابوطالب [[پناهنده]] شد تا [[مشرکین]] او را [[آزار]] ندهند. در این هنگام جمعی از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] به نزد ابوطالب رفتند و گفتند: تو برادرزادهات، [[محمّد]] را در [[پناه]] خویش درآوردهای و به این وسیله جلوی آزار او را گرفتهای، اکنون به این اکتفا نکرده و مردی از [[عشیره]] ما را نیز پناه دادهای؟ ابوطالب گفت: "او خواهرزاده من است و به من پناه آورده و اگر من خواهرزادهام را پناه ندهم، نمیتوانم برادرزادهام را در پناه خود گیرم!" |