پرش به محتوا

بحث:امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'شهادت امام حسین' به 'شهادت امام حسین'
جز (جایگزینی متن - 'روبه' به 'روبه')
جز (جایگزینی متن - 'شهادت امام حسین' به 'شهادت امام حسین')
خط ۴۹: خط ۴۹:
#به دلیل این که [[حسن]] و [[حسین]] مورد [[عنایت]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرار داشتند [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نیز برای آن دو بزرگوار [[احترام]] خاصی قائل بودند. در یکی از روزها [[ابن عباس]] برای حسن و حسین رکاب گرفت و آن دو بر دوش او سوار شدند؛ سپس [[جامه]]‌شان را بر بدنشان [[منظم]] کردند، شخصی به نام [[مدرک بن ابی زیاد]] که [[شاهد]] این منظره بود با [[عتاب]] به ابن عباس گفت: تو از این دو بزرگ‌تری، چرا رکاب برایشان گرفتی. [[ابن‌عباس]] گفت: ای [[نادان]]! نمی‌دانی این دو کیستند! این دو پسران پیامبرند و آیا این [[لطف خدا]] به من نیست که رکابشان را بگیرم و جامه‌شان را منظم کنم!<ref>{{متن حدیث|يَا لُكَعُ (لکع: اگر خطاب به بزرگ باشد به معنای کوچک از نظر علم و عقل می‌آید و در اینجا همین معنا مراد است؛ یعنی ای کم‌عقل و ای نادان!) وَ مَا تَدْرِي مَنْ هَذَانِ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ‏ مِمَّا أَنْعَمَ‏ اللَّهُ‏ بِهِ عَلَيَّ أَنْ أَمْسِكَ لَهُمَا وَ أُسَوِّي عَلَيْهِمَا}}مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۱۹.</ref>؛
#به دلیل این که [[حسن]] و [[حسین]] مورد [[عنایت]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرار داشتند [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نیز برای آن دو بزرگوار [[احترام]] خاصی قائل بودند. در یکی از روزها [[ابن عباس]] برای حسن و حسین رکاب گرفت و آن دو بر دوش او سوار شدند؛ سپس [[جامه]]‌شان را بر بدنشان [[منظم]] کردند، شخصی به نام [[مدرک بن ابی زیاد]] که [[شاهد]] این منظره بود با [[عتاب]] به ابن عباس گفت: تو از این دو بزرگ‌تری، چرا رکاب برایشان گرفتی. [[ابن‌عباس]] گفت: ای [[نادان]]! نمی‌دانی این دو کیستند! این دو پسران پیامبرند و آیا این [[لطف خدا]] به من نیست که رکابشان را بگیرم و جامه‌شان را منظم کنم!<ref>{{متن حدیث|يَا لُكَعُ (لکع: اگر خطاب به بزرگ باشد به معنای کوچک از نظر علم و عقل می‌آید و در اینجا همین معنا مراد است؛ یعنی ای کم‌عقل و ای نادان!) وَ مَا تَدْرِي مَنْ هَذَانِ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ‏ مِمَّا أَنْعَمَ‏ اللَّهُ‏ بِهِ عَلَيَّ أَنْ أَمْسِكَ لَهُمَا وَ أُسَوِّي عَلَيْهِمَا}}مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۱۹.</ref>؛
#مردی از [[عبدالله بن عمرو]] پرسید اگر در لباسی [[خون]] پشه یافت شود آیا می‌شود با آن [[لباس]] [[نماز]] خواند؟ [[عبدالله]] از محل سکونت او پرسید او جواب داد من ساکن [[عراق]] هستم! عبدالله، گفت: این مرد را بنگرید! مسئله خون پشه را از من می‌پرسید در حالی که فرزند رسول خدا را کشتند و خون او را بر [[زمین]] ریختند از خون او نمی‌پرسد! من از رسول خدا{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: حسن و حسین دو گل خوشبوی دنیای من هستند<ref>{{متن حدیث|هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا}}تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>.
#مردی از [[عبدالله بن عمرو]] پرسید اگر در لباسی [[خون]] پشه یافت شود آیا می‌شود با آن [[لباس]] [[نماز]] خواند؟ [[عبدالله]] از محل سکونت او پرسید او جواب داد من ساکن [[عراق]] هستم! عبدالله، گفت: این مرد را بنگرید! مسئله خون پشه را از من می‌پرسید در حالی که فرزند رسول خدا را کشتند و خون او را بر [[زمین]] ریختند از خون او نمی‌پرسد! من از رسول خدا{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: حسن و حسین دو گل خوشبوی دنیای من هستند<ref>{{متن حدیث|هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا}}تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>.
#پس از [[شهادت]] [[امام حسین]]{{ع}} هنگامی که سر [[مبارک]] آن [[حضرت]] مقابل [[ابن زیاد]] (و به قول [[ابن ابی الحدید]] مقابل [[یزید بن معاویه]]) قرار گرفت او قصد کرد با چوب دستی خود بر لب‌های [[مبارک]] آن [[حضرت]] بزند که [[زید بن ارقم]]، [[صحابی پیامبر]]{{صل}} لب به [[اعتراض]] گشود و گفت: [[دست]] از این کار بردار:به خدایی که جز او معبودی نیست [[سوگند]]! که با چشم خود لب‌های [[پیامبر خدا]] را دیدم که بر لب‌های او گذاشته بود و می‌‌بوسید<ref>{{عربی|فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ‏ شَفَتَيْ‏ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} عَلَي هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ یُقَبِّلُمُمَا}}</ref> سپس زید بن ارقم [[گریه]] کرد و دیگر چیزی نگفت. [[ابن زیاد]] (و به قولی [[یزید]]) ناراحت شد و گفت: اگر تو پیرو خرفت نبودی تو را گردن می‌‌زدم! [[زید]] که سخت ناراحت شده بود از قصر خارج شد و گفت: ای [[مردم عرب]]! از امروز شما همه به [[بندگی]] و غلامی درآمدید؛ زیرا [[حسین]] پسر [[فاطمه]] را کشتید و پسر مرجانه (به قولی پسر [[معاویه]]) را [[امیر]] خود کردید تا [[نیکان]] شما را بکشد و بدان شما را نگاه دارد<ref>اسد الغابة، ج۲، ص۵۲۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۴؛ تذکرة الخواص، ص۲۶۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۰۷.</ref>. و در برخی از منابع این داستان را از مجلس یزید نقل کرده‌اند و گفته، کسی که اعتراض کرد، [[ابوبرزه سلمی]] بوده است، او به یزید گفت: ای یزید! بر دندان‌های حسین چوب می‌‌زنی. چوب تو بر همان جایی می‌‌خورد که من بارها دیدم [[رسول خدا]]{{صل}} آنجا را [[غرقه]] در بوسه می‌‌کرد. ای یزید! فردا در حالی به [[قیامت]]‌وار می‌شوی که [[شفیع]] تو ابن زیاد خواهد بود؛ ولی شفیع حسین، [[محمد]] [[رسول الله]] است<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۶؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۷۰؛ صحیح ترمذی، ج۱۳، ص۲۹۷.</ref>.
#پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} هنگامی که سر [[مبارک]] آن [[حضرت]] مقابل [[ابن زیاد]] (و به قول [[ابن ابی الحدید]] مقابل [[یزید بن معاویه]]) قرار گرفت او قصد کرد با چوب دستی خود بر لب‌های [[مبارک]] آن [[حضرت]] بزند که [[زید بن ارقم]]، [[صحابی پیامبر]]{{صل}} لب به [[اعتراض]] گشود و گفت: [[دست]] از این کار بردار:به خدایی که جز او معبودی نیست [[سوگند]]! که با چشم خود لب‌های [[پیامبر خدا]] را دیدم که بر لب‌های او گذاشته بود و می‌‌بوسید<ref>{{عربی|فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ‏ شَفَتَيْ‏ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} عَلَي هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ یُقَبِّلُمُمَا}}</ref> سپس زید بن ارقم [[گریه]] کرد و دیگر چیزی نگفت. [[ابن زیاد]] (و به قولی [[یزید]]) ناراحت شد و گفت: اگر تو پیرو خرفت نبودی تو را گردن می‌‌زدم! [[زید]] که سخت ناراحت شده بود از قصر خارج شد و گفت: ای [[مردم عرب]]! از امروز شما همه به [[بندگی]] و غلامی درآمدید؛ زیرا [[حسین]] پسر [[فاطمه]] را کشتید و پسر مرجانه (به قولی پسر [[معاویه]]) را [[امیر]] خود کردید تا [[نیکان]] شما را بکشد و بدان شما را نگاه دارد<ref>اسد الغابة، ج۲، ص۵۲۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۴؛ تذکرة الخواص، ص۲۶۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۰۷.</ref>. و در برخی از منابع این داستان را از مجلس یزید نقل کرده‌اند و گفته، کسی که اعتراض کرد، [[ابوبرزه سلمی]] بوده است، او به یزید گفت: ای یزید! بر دندان‌های حسین چوب می‌‌زنی. چوب تو بر همان جایی می‌‌خورد که من بارها دیدم [[رسول خدا]]{{صل}} آنجا را [[غرقه]] در بوسه می‌‌کرد. ای یزید! فردا در حالی به [[قیامت]]‌وار می‌شوی که [[شفیع]] تو ابن زیاد خواهد بود؛ ولی شفیع حسین، [[محمد]] [[رسول الله]] است<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۶؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۷۰؛ صحیح ترمذی، ج۱۳، ص۲۹۷.</ref>.
#[[ابن حجر عسقلانی]] از [[عیزار بن حریث]] نقل می‌‌کند که: «من و [[عبدالله]] پسر [[عمروعاص]] در سایه [[دیوار کعبه]] نشسته بودیم که دیدیم [[حسین بن علی]] از دور می‌‌آید. عبدالله گفت: این شخص (حسین بن علی{{ع}})، امروز محبوب‌ترین فرد در روی [[زمین]]، نزد [[آسمانیان]] است<ref> الإصابة، ج۲، ص۷۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۸-۶۲.</ref>
#[[ابن حجر عسقلانی]] از [[عیزار بن حریث]] نقل می‌‌کند که: «من و [[عبدالله]] پسر [[عمروعاص]] در سایه [[دیوار کعبه]] نشسته بودیم که دیدیم [[حسین بن علی]] از دور می‌‌آید. عبدالله گفت: این شخص (حسین بن علی{{ع}})، امروز محبوب‌ترین فرد در روی [[زمین]]، نزد [[آسمانیان]] است<ref> الإصابة، ج۲، ص۷۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۸-۶۲.</ref>


۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش