عبیدالله بن زیاد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←ورود به کوفه
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
==ورود به [[کوفه]]== | ==ورود به [[کوفه]]== | ||
عبیدالله بن زیاد در | عبیدالله بن زیاد در حالی که چهره خود را پوشانده بود، بهطور ناشناس وارد کوفه شد و [[مردم]] که چشم [[انتظار]] ورود [[امام حسین]]{{ع}} بودند، او را حسین پنداشتند و به او خوشآمد گفتند و بدینگونه توانست بدون مزاحمتی وارد [[دارالاماره]] شود.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۲، ص۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۴-۲۳۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری /۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۲-۴۳. قس الامامه و السیاسه، ج۲، ص۴؛ تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۴۳ معتقدند هانی بن عروه بیمار بود و عبیدالله بن زیاد به عیادت او آمده بود.</ref> عبیدالله با ورود به [[کوفه]] [[مردم]] را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با [[تهدید]] و [[تطمیع]] ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدینوسیله دیگران را به [[تمکین]] واداشت. او [[معتقد]] بود [[صراحت]] لهجه از تهدیدها بهتر میتواند مردم را به وظیفهشان آشنا سازد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۷؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۵-۲۳۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۶۳؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۲-۴۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۴۵-۴۶.</ref> | ||
مسلم بن عقیل پس از آگاهی از آمدن عبیدالله و سخنان تهدیدآمیز وی، خانه [[مختار ثقفی | مسلم بن عقیل پس از آگاهی از آمدن عبیدالله و سخنان تهدیدآمیز وی، خانه [[مختار ثقفی]] را ترک گفت و به [[منزل]] [[هانی بن عروه مرادی]] که از بزرگان و چهرههای سرشناس کوفه بود، رفت <ref>تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰میلادی.، ج۲، ص۲۴۳.</ref> و بهطور پنهانی با شیعیانش [[دیدار]] کرد و [[خانه]] او را مرکز [[فعالیتهای سیاسی]] و نظامی خویش قرار داد.<ref>شعار هواداران مسلم بن عقیل در کوفه که شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. معنایش این است: ای یاری شده بمیران! این نوعی پیشگویی و فال نیک به مرگ دشمن است. ر.ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷میلادی.، ج۲، ص۵۸.</ref> دوستان و یاران وی با هوشیاری تمام مراقب اوضاع بودند و تلاششان این بود که عبیدالله به مخفیگاه مسلم پی [[نبرد]]. [[انتخاب]] [[خانه]] [[هانی]] شاید به این دلیل بود که او از نظر [[نفوذ]] و [[قدرت]] [[اجتماعی]] توانمندتر از مختار بود. | ||
در همان [[زمان]] | در همان [[زمان]] [[شریک بن اعور]] که از بزرگان [[شیعیان]] [[بصره]] بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به [[کوفه]] آمده بود، [[بیمار]] شد و در خانه هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.<ref>ر.ک: اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰میلادی، ص۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۸۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۲، ص۲۵۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری، ج۲، ص۶۶،۵۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲میلادی.، ج۸، ص۱۵۸؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، این خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگی و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳شمسی.، ج۳، ص۲۹.</ref> هنگامی که عبیدالله بن زیاد برای [[عیادت]] شریک به خانه هانی رفت، فرصت مناسبی برای مسلم پیش آمد تا به پیشنهاد شریک بن اعور، عبیدالله را به طور غافلگیرانه بکشد. اما مسلم از انجام چنین عملی امتناع ورزید و آن را با اصول اسلام ناسازگار خواند و بعد از اینکه عبیدالله از خانه هانی رفت، مسلم در جواب شریک که پرسید: چرا این فرصت را از دست دادی؟ پاسخ داد: به دو علت: نخست اینکه هانی مایل نبود مهمان در خانهاش کشته شود و دیگر یادآوری حدیثی از [[پیامبر]]{{صل}} بود که: «[[مؤمن]] کسی را غافلگیرانه نمیکشد»<ref>{{متن حدیث|اَلْإِيمَانُ قَيَّدَ اَلْفَتْكَ}}؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۳۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۰.</ref> به این ترتیب بزرگترین دشمن [[مسلم بن عقیل]] و [[امام حسین]]{{ع}} از مهلکهای که به پای خود به آن وارد شده بود، [[نجات]] یافت. تنها به خاطر اینکه مسلمانی پاک دین و پاک اعتقاد که جز به اجرای درست احکام دین به چیزی دیگر نمیاندیشید، نخواست بهخاطر سلامت خود و پیروزی در مأموریتی که به عهده داشت، حکمی از احکام دین را نقض کند، هر چند با رعایت این حکم، آینده او و کسی که او را فرستاده است به خطر افتد. امام و نمایندهاش مسلم بن عقیل به قدرت و پیروزی به هر قیمت و از هر راهی [[اعتقاد]] نداشتند. | ||
[[عبیدالله بن زیاد]] که اکنون [[مردم کوفه]] را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود به نام مَعقِل با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه هزار درهم به [[معقل]] داد و گفت: کوشش کن تا با پیروان مسلم آشنا شوی و چون چنین کسی را یافتی، به او بگو که مردی از [[شیعیان]] هستم و میدانم مسلم در چنین روزها به کمک مالی محتاج است. میخواهم این پول را به او بدهم تا آن را در جنگ با دشمن خود مصرف کند. این مأموریت برای جاسوسی [[خبره]] چون او چندان دشوار نبود. چند تن از بزرگان شیعه در کوفه مشهور بودند و او برای انجام مأموریت خود، مسلم بن عوسجه را که مردی [[زاهد]] و [[پارسا]] بود، انتخاب کرد و بدین وسیله توانست مخفیگاه مسلم را بیابد و درخانه هانی بن عروه با مسلم [[دیدار]] کند و هر [[روز]] پیش از دیگران وارد خانه هانی میشد و پس از همه از آنجا خارج میگشت. بدین ترتیب از کار مسلم و [[شیعیان]] و تعداد آنان و تصمیماتی که میگرفتند، اطلاع کامل پیدا میکرد و این خبرها را به عبیدالله میداد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۹-۵۰.</ref> جاسوسی او ضربه بسیار سختی به نهضت مسلم در کوفه زد. پسر زیاد با دانستن مخفیگاه مسلم و اطلاع از سران و یاران و هواداران او به کار پرداخت. هانی بن | [[عبیدالله بن زیاد]] که اکنون [[مردم]] [[کوفه]] را مرعوب نموده بود، به جستوجوی مسلم پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود به نام مَعقِل با ترفندی خاص به مخفیگاه او پی برد. او سه هزار درهم به [[معقل]] داد و گفت: کوشش کن تا با پیروان مسلم آشنا شوی و چون چنین کسی را یافتی، به او بگو که مردی از [[شیعیان]] هستم و میدانم مسلم در چنین روزها به کمک مالی محتاج است. میخواهم این پول را به او بدهم تا آن را در جنگ با دشمن خود مصرف کند. این مأموریت برای جاسوسی [[خبره]] چون او چندان دشوار نبود. چند تن از بزرگان شیعه در کوفه مشهور بودند و او برای انجام مأموریت خود، مسلم بن عوسجه را که مردی [[زاهد]] و [[پارسا]] بود، انتخاب کرد و بدین وسیله توانست مخفیگاه مسلم را بیابد و درخانه هانی بن عروه با مسلم [[دیدار]] کند و هر [[روز]] پیش از دیگران وارد خانه هانی میشد و پس از همه از آنجا خارج میگشت. بدین ترتیب از کار مسلم و [[شیعیان]] و تعداد آنان و تصمیماتی که میگرفتند، اطلاع کامل پیدا میکرد و این خبرها را به عبیدالله میداد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۹-۵۰.</ref> جاسوسی او ضربه بسیار سختی به نهضت مسلم در کوفه زد. پسر زیاد با دانستن مخفیگاه مسلم و اطلاع از سران و یاران و هواداران او به کار پرداخت. هانی بن عروه را که به مسلم [[پناه]] داده بود، دستگیر و [[شکنجه]] نمود.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۵۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۵۱-۵۲.</ref> | ||
با [[دستگیری]] [[هانی]]، مسلم که به [[وفاداری]] و [[حُسن]] [[نیت]] [[مردم]] [[شک]] نداشت،<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ | با [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]]، مسلم که به [[وفاداری]] و [[حُسن]] [[نیت]] [[مردم]] [[شک]] نداشت،<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۵-۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۵۴-۵۵.</ref> همینکه خبر دستگیری و زندانی شدن [[هانی]] را شنید، دانست که دیگر درنگ جایز نیست و باید از نهانگاه خود بیرون آید و جنگ را آغاز کند. پس در [[روز]] هشتم (یا نهم و به قولی سوم) ذیالحجه سال ۶۰ با هواخواهان خود که عده آنان را تا چهار هزار تن نوشتهاند در اطراف خانه هانی و خانههای نزدیک گرد آمدند و با [[شعار]] {{عربی|"یا مَنْصورُ اَمِت"}}<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶.</ref> [[قیام]] کرد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶-۳۷۷؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۵۵-۵۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۶۱-۶۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی، ص۱۰۸-۱۰۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴-۳۶</ref> مسلم ابتدا آنان را به دستههایی تقسیم کرده و برای هر [[قبیله]] [[فرماندهی]] تعیین نمود<ref> البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۵۷.</ref> و آنگاه همگی به سمت قصر عبیدالله بن زیاد حرکت کرده و عبیدالله بن زیاد و یارانش را که حدود ۲۰۰ نفر از [[اشراف کوفه]] و نگهبانان بودند، در [[دارالاماره]] به محاصره درآوردند. اگر مردمی که قصر را محاصره کرده بودند، مردان جنگ و مطیع مسلم بن عقیل بودند و یا اگر از عاقبتاندیشی و [[تدبیر]] بهرهای داشتند، همان موقع قصر را میگرفتند و پسر زیاد را از پای در میآوردند. | ||
پسر زیاد چون خود را گرفتار دید، از بیست تن بزرگان کوفه که گرد او را گرفته بودند، تنی چند را میان مردم فرستاد تا به وسیله [[زر و زور]] و [[تزویر]] جمعیت را پراکنده سازند. آنان که مردانی کار آزموده بودند، میدانستند مردم بیتدبیر و آشوبگر را چهگونه میتوان از هیجان باز داشت. به این ترتیب در طی یک [[روز]] هجده هزار نفر مردمی که بر سر جان خود با مسلم پیمان بسته بودند، از گرد او پراکنده شدند و هنوز [[تاریکی]] [[شب]] فرا نرسیده بود که فقط سی نفر با او ماندند و چون [[نماز]] شام را خواند یک تن از یاران خود را همراه نداشت.<ref>مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۸۶.</ref> از اینجا معلوم میشود که مسلم بن عقیل هرگز کوتاهی نکرد و حزم و دوراندیشی را از دست نداد، اما شکست او به سبب بیوفایی و ناجوانمردی مردم کوفه بود. یکباره اوضاع کوفه دگرگون شد. فعالیتهای توأم با خشم و خشونت بر [[ضد]] مسلم کار خود را کرد و وقتی که بحران به منتهای اوج خود رسید، چرخ حوادث به نفع عبیدالله به گردش درآمد. همان شب عبیدالله به [[منبر]] رفت و ضمن [[تهدید]] و [[تطمیع]] حاضران و [[دشنام]] به | پسر زیاد چون خود را گرفتار دید، از بیست تن بزرگان کوفه که گرد او را گرفته بودند، تنی چند را میان مردم فرستاد تا به وسیله [[زر و زور]] و [[تزویر]] جمعیت را پراکنده سازند. آنان که مردانی کار آزموده بودند، میدانستند مردم بیتدبیر و آشوبگر را چهگونه میتوان از هیجان باز داشت. به این ترتیب در طی یک [[روز]] هجده هزار نفر مردمی که بر سر جان خود با مسلم پیمان بسته بودند، از گرد او پراکنده شدند و هنوز [[تاریکی]] [[شب]] فرا نرسیده بود که فقط سی نفر با او ماندند و چون [[نماز]] شام را خواند یک تن از یاران خود را همراه نداشت.<ref>مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۸۶.</ref> از اینجا معلوم میشود که مسلم بن عقیل هرگز کوتاهی نکرد و حزم و دوراندیشی را از دست نداد، اما شکست او به سبب بیوفایی و ناجوانمردی مردم کوفه بود. یکباره اوضاع کوفه دگرگون شد. فعالیتهای توأم با خشم و خشونت بر [[ضد]] مسلم کار خود را کرد و وقتی که بحران به منتهای اوج خود رسید، چرخ حوادث به نفع عبیدالله به گردش درآمد. همان شب عبیدالله به [[منبر]] رفت و ضمن [[تهدید]] و [[تطمیع]] حاضران و [[دشنام]] به [[مسلم بن عقیل]] از اینکه کسی به مسلم [[پناه]] دهد، آنان را ترساند و از آنان خواست ملتزم [[اطاعت]] و [[بیعت]] خویش باشند.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۸۰.</ref> | ||
سرانجام مزدوران عبیدالله بن زیاد با حمله به مخفیگاه | سرانجام مزدوران عبیدالله بن زیاد با حمله به مخفیگاه مسلم بن عقیل، بر او دست یافتند و پس از درگیری شدید، او را دستگیر کردند و بر خلاف امانی که داده بودند، تصمیم به قتل او گرفتند. مسلم را که پس از جنگی قهرمانانه دستگیر شده بود، با تنی مجروح و لبی تشنه به [[قصر]] [[عبیدالله بن زیاد]] آوردند.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۴۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵میلادی.، ج۵، ص۵۶.</ref> پسر اشعث به عبیدالله بن زیاد گفت: من او را [[امان]] دادهام. عبیدالله بن زیاد گفت: تو چه حق داری که به کسی امان بدهی یا ندهی! ما تو را برای دستگیری او فرستاده بودیم، نه امان دادن به وی.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹.</ref> گفتوگوهایی که در آن لحظات و در چنان اجتماع شوم و غیر انسانی بین این مظلوم شرافتمند و آن ستمکار بیشرم رفته است، از یک سو تأثرآور و از سوی دیگر حیرتانگیز است. مسلم هنگام ورود بر عبیدالله سلام نکرد. یکی از ملازمان عبیدالله بن زیاد بانگ بر زد که به [[امیر]] سلام کن. مسلم خروش برآورد که: ساکت باش! او امیر من نیست. | ||
چه سلام کنی و چه از سلام کردن [[اِبا]] نمایی، بالاخره کشته خواهی شد. | |||
اگر مرا بکشی، مسأله مهمی نیست. افراد پلیدتر از تو، انسانهای ارجمندتر از مرا کشتهاند. | |||
[[خدا]] مرا بکشد اگر تو را به قتل نرسانم. هر آینه تو را به شیوهای میکشم که تا کنون در اسلام سابقه نداشته است. | |||
تو شایستهترین فرد برای بدعتگذاری در اسلام هستی. تو زشتی مثله کردن، پلیدی کشتن به ناحق، ناپاکی نسل و ناروایی چیرگی ظالمانه را بر کسی که از تو سزاوارتر باشد، باقی نخواهی گذاشت و تو بهترین فرد برای انجام این گونه امور هستی. | |||
ای مرد نفرین شده! ای مرد جدایی افکن! تو پیوند مسلمانان را از هم گسستی و آشوب بر پا کردی. | |||
دروغ میگویی. پیوند امت [[اسلامی]] را معاویه و فرزندش [[یزید]] از هم گسستند و آشوب را تو و پدرت زیاد بن ابیه بر پا کردی. | |||
آرام باش ای مسلم! تو به سوی مردم کوفه آمدی و آنان را که با یکدیگر پیوند داشتند و کارهایشان هماهنگ بود، از یکدیگر دور ساختی و افکارشان را متفرق کردی. | |||
چنین نیست و من بدین منظور به کوفه نیامدهام. شما حکمرانان اموی کارهای نادرست را رواج دادید. [[امر]] دین را محو کردید. بر مردم بدون رضایتشان حکومت نمودید و به شیوه [[قیصر]] و کسری زیستید. ولی ما به میان ایشان آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر نماییم و این مردم را به سوی کتاب [[خدا]] و سنت [[پیامبر]]{{صل}} فرا خوانیم. آمدیم تا مردم را امر به عدالت و به حکم قرآن دعوت کنیم. آری ما برای چنینکاری شایستگی داریم. عبیدالله که از عهده جواب به سخنان درست و به [[حق]] مسلم برنیامد، بنای دشنام، [[ناسزا]] و [[تهمت]] را به [[عقیل]]، [[امام علی]]{{ع}}، امام حسن{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} گذاشت. اما مسلم جواب داد: تو و پدرت برای دشنام سزاوارترید. هر کار که میخواهی انجام بده ای دشمن خدا! [[عبیدالله بن زیاد]] که شکست سختی از مسلم خورده بود، به شیوه مردمان پست رو نهاد که چون به منطق در میمانند، به تهمت توسل میجویند. پس گفت: مسلم! مگر تو نبودی که در مدینه شراب میخوردی؟ مسلم به جای اینکه در خشم شود، از این همه بیشرمی در شگفت ماند و گفت: پسر زیاد! من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بیگناهان و دستگیری و شکنجه آزادمردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد و نه تنها چنین گناهان بزرگ را مرتکب میشود و پشیمان نمیگردد، بلکه چنان مینمایاند که ابداً کار زشتی نکرده است. پسر زیاد که دید تیر تهمت وی کارگر نیفتاد، [[دستور]] قتل مسلم را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و [[جسد]] او را از بالا به پایین بیفکنند.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۲؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۴۰-۲۴۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۷۶-۳۸۱؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۱۰۳-۱۰۸.</ref> پس از شهادت مسلم، عبیدالله، [[هانی بن عروه|هانی]]<nowiki/> را هم به قتل رساند و دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند.<ref>ر.ک: تاریخ الیعقوبی، احمدبن اسحاق (ابنواضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی.، ج۲، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۷۰-۵۷۱؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۱۴۵؛ امتاع الاسماع، مقریزی، تقیالدین احمدبن علی، قاهره: مطبعة الجنة، ۱۹۴۱ میلادی.، ج۱۱، ص۳۵۰.</ref> آنگاه جسد [[مطهر]] این دو [[شهید]] را در محله ”[[کناسه|کناسِه]]“<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۴۵.</ref> به دار بیاویزند<ref>الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> سپس سر این دو شهید را توسط [[هانی بن ابی حیه همدانی|هانی بن ابیحیه همدانی]] و [[زبیر بن اروج تمیمی|زبیر بن اَروَج تمیمی]] به نزد [[یزید]] فرستاد<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۷۱.</ref> و گزارش کار را چنین ارائه نمود: | |||
«اما بعد، [[ستایش]] خدای را که حق امیرالمؤمنین را گرفت و او را از [[دشمن]]، آسوده خاطر ساخت. به امیرالمؤمنین خبر میدهم که [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]]<nowiki/> به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و [[خدعه]] و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بهوسیله هانی بن ابیحیه و [[زبیر]] بن اروج تمیمی که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو [[بصیر]] و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام»<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۹۵.</ref> | «اما بعد، [[ستایش]] خدای را که حق امیرالمؤمنین را گرفت و او را از [[دشمن]]، آسوده خاطر ساخت. به امیرالمؤمنین خبر میدهم که [[مسلم بن عقیل|مسلم بن عقیل]]<nowiki/> به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و [[خدعه]] و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بهوسیله هانی بن ابیحیه و [[زبیر]] بن اروج تمیمی که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو [[بصیر]] و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام»<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۶۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۹۵.</ref> |