پرش به محتوا

سر امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۵۱۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱
خط ۲۰: خط ۲۰:
در کتاب [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]] نقل است: [[عمر بن سعد]]، همان [[روز]] ([[عاشورا]])، سر [[حسین]]{{ع}} را با [[خولی بن یزید اصبحی]] از [[قبیله]] [[حِمیَر]] و نیز [[حمید بن مسلم ازدی]]، به سوی [[ابن زیاد]] فرستاد. آنان شب به سوی او رفتند و چون درِ [[کاخ]] را بسته دیدند، خولی، آن سر را به خانه‌اش آورد و زیر تَشتی در خانه‌اش گذاشت. او در خانه‌اش، زنی به نام نوار، دختر [[مالک]] حضرمی، داشت که پرسید: چه خبر؟ گفت: [[ثروت]] [[روزگار]] را آورده‌ام. این، سر حسین است که همراه تو در خانه است! [[زن]] گفت: وای بر تو! [[مردم]]، طلا و نقره می‌آورند و تو، سر فرزند [[دختر پیامبر خدا]] را آوردی؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، هیچ گاه چیزی، سر من و سر تو را گرد هم نمی‌آورد<ref>{{متن حدیث|بَعَثَ عُمَرُ بِرَأْسِ الحُسَيْنِ{{ع}} مِنْ يَوْمِهِ مَعَ خَولِيِّ بْنِ يَزِيدَ الأَصْبَحِيِّ مِنْ حِمْيَرَ، وَ حُمَيْدِ بْنِ مُسْلِمٍ الأَزْدِيِّ إِلَى ابْنِ زِيادٍ، فَأَقْبَلا بِهِ لَيْلاً، فَوَجَدا بَابَ القَصْرِ مُغْلَقاً، فَأَتى خَولِيٌّ بِهِ مَنْزِلَهُ، فَوَضَعَهُ تَحْتَ إجَّانَةٍ فِي مَنْزِلِهِ، وَ كَانَ فِي مَنْزِلِهِ امْرَأَةٌ يُقَالُ لَهَا النَّوارُ بِنْتُ مَالِكٍ الحَضْرَمِيِّ، فَقَالَتْ لَهُ: مَا الْخَبَرُ؟ قَالَ: جِئْتُ بِغِنَى الدَّهْرِ، هَذَا رَأْسُ الحُسَيْنِ مَعَكِ فِي الدَّارِ!! فَقَالَتْ: وَيْلَكَ! جَاءَ النَّاسُ بِالفِضَّةِ وَالذَّهَبِ، وَجِئْتَ بِرَأسِ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ!! وَاللّهِ، لَا يَجْمَعُ رَأْسِي وَ رَأسَكَ شَيءٌ أبَداً}} (أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۱۱).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص۶۴۷.</ref>
در کتاب [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]] نقل است: [[عمر بن سعد]]، همان [[روز]] ([[عاشورا]])، سر [[حسین]]{{ع}} را با [[خولی بن یزید اصبحی]] از [[قبیله]] [[حِمیَر]] و نیز [[حمید بن مسلم ازدی]]، به سوی [[ابن زیاد]] فرستاد. آنان شب به سوی او رفتند و چون درِ [[کاخ]] را بسته دیدند، خولی، آن سر را به خانه‌اش آورد و زیر تَشتی در خانه‌اش گذاشت. او در خانه‌اش، زنی به نام نوار، دختر [[مالک]] حضرمی، داشت که پرسید: چه خبر؟ گفت: [[ثروت]] [[روزگار]] را آورده‌ام. این، سر حسین است که همراه تو در خانه است! [[زن]] گفت: وای بر تو! [[مردم]]، طلا و نقره می‌آورند و تو، سر فرزند [[دختر پیامبر خدا]] را آوردی؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، هیچ گاه چیزی، سر من و سر تو را گرد هم نمی‌آورد<ref>{{متن حدیث|بَعَثَ عُمَرُ بِرَأْسِ الحُسَيْنِ{{ع}} مِنْ يَوْمِهِ مَعَ خَولِيِّ بْنِ يَزِيدَ الأَصْبَحِيِّ مِنْ حِمْيَرَ، وَ حُمَيْدِ بْنِ مُسْلِمٍ الأَزْدِيِّ إِلَى ابْنِ زِيادٍ، فَأَقْبَلا بِهِ لَيْلاً، فَوَجَدا بَابَ القَصْرِ مُغْلَقاً، فَأَتى خَولِيٌّ بِهِ مَنْزِلَهُ، فَوَضَعَهُ تَحْتَ إجَّانَةٍ فِي مَنْزِلِهِ، وَ كَانَ فِي مَنْزِلِهِ امْرَأَةٌ يُقَالُ لَهَا النَّوارُ بِنْتُ مَالِكٍ الحَضْرَمِيِّ، فَقَالَتْ لَهُ: مَا الْخَبَرُ؟ قَالَ: جِئْتُ بِغِنَى الدَّهْرِ، هَذَا رَأْسُ الحُسَيْنِ مَعَكِ فِي الدَّارِ!! فَقَالَتْ: وَيْلَكَ! جَاءَ النَّاسُ بِالفِضَّةِ وَالذَّهَبِ، وَجِئْتَ بِرَأسِ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ!! وَاللّهِ، لَا يَجْمَعُ رَأْسِي وَ رَأسَكَ شَيءٌ أبَداً}} (أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۱۱).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص۶۴۷.</ref>


==[[سر مطهر]] [[امام]]{{ع}} در [[مجلس ابن زیاد]]==
==سر [[امام]] در مجلس ابن زیاد==
[[حمید بن مسلم]] می‌گوید: [[شمر بن سعد]] مرا خواست و نزد خانواده‌اش فرستاد تا پیروزی‌ای را که [[خدا]] نصیبش کرده بود و سلامتی‌اش را به آنان مژده بدهم! از این رو نزد خانواده‌اش رفتم و پیغام [[عمر بن سعد]] را به اطلاعشان رساندم. آنگاه دیدم [[ابن زیاد]] جلوس کرده و فرستاده‎ها با سرهای کشته‌ها بر او وارد می‌شوند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.</ref>.
*از [[سعد بن عبیده]] نقل است: سر حسین{{ع}} را برای ابن زیاد آوردند و پیش رویش نهادند. او با سر چوب‌دستی‌اش، بر آن می‌نواخت و می‌گفت: ریش ابا عبداللّه، جوگندمی شده است<ref>{{متن حدیث|جِيءَ بِرَأْسِ الحُسَيْنِ{{ع}} إلَى ابْنِ زِيَادٍ، فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَجَعَلَ يَنْكُتُ بِقَضِيبِهِ، وَ يَقُولُ: إِنَّ أَبَا عَبْدِاللّهِ قَدْ كَانَ شَمَطَ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۳؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۲۴).</ref>. [[صدوق]] در کتاب [[الأمالی (کتاب)|الأمالی]] به نقل از [[دربان]] [[عبیداللّه بن زیاد]] نقل می‌کند: هنگامی که سر حسین آورده شد، [[فرمان]] داد که آن را جلویش در تشتی از طلا گذاشتند و با چوب دستی‌اش شروع به زدن بر دندان‌های او کرد و می‌گفت: ای ابا عبداللّه! زود پیر شدی [و محاسنت سفید گشت]! مردی از [[قوم]] [حاضر در مجلس] گفت: دستْ نگه دار که من دیدم [[پیامبر]]{{صل}} [[دهان]] بر جایی می‌نهاد که تو چوب‌دستی‌ات را گذاشته‌ای. ابن زیاد گفت: روزی در برابر [[روز]] [[بَدر]]!<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ لَمَّا جِي‏ءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ{{ع}} أَمَرَ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ‏ فِي‏ طَسْتٍ‏ مِنْ‏ ذَهَبٍ‏ وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِقَضِيبٍ فِي يَدِهِ عَلَى ثَنَايَاهُ وَ يَقُولُ لَقَدْ أَسْرَعَ الشَّيْبُ إِلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مَهْ فَإِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَلْثِمُ حَيْثُ تَضَعُ قَضِيبَكَ فَقَالَ يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ}} (الأمالی، صدوق، ص۲۲۹، ح۲۴۲؛ روضة الواعظین، ص۲۱۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص۶۴۹.</ref>


[[قبیله کنده]] با سیزده سر آمد، و [[قیس بن اشعث]] آنان را [[همراهی]] می‌کرد، و [[هوازن]] با بیست سر وارد شد در حالی که [[شمر بن ذی الجوشن]] مصاحبشان بود، [[قبیله]] [[تمیم]] با هفده سر، [[بنی اسد]] با شش سر و مَذحِج با هفت سر و بقیه [[سپاه]] با هفت سر آمدند که مجموعاً هفتاد سر بود.
*[[حمید بن مسلم]] می‌گوید: [[شمر بن سعد]] مرا خواست و نزد خانواده‌اش فرستاد تا پیروزی‌ای را که [[خدا]] نصیبش کرده بود و سلامتی‌اش را به آنان مژده بدهم! از این رو نزد خانواده‌اش رفتم و پیغام [[عمر بن سعد]] را به اطلاعشان رساندم. آنگاه دیدم [[ابن زیاد]] جلوس کرده و فرستاده‎ها با سرهای کشته‌ها بر او وارد می‌شوند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.</ref>. [[قبیله کنده]] با سیزده سر آمد، و [[قیس بن اشعث]] آنان را [[همراهی]] می‌کرد، و [[هوازن]] با بیست سر وارد شد در حالی که [[شمر بن ذی الجوشن]] مصاحبشان بود، [[قبیله]] [[تمیم]] با هفده سر، [[بنی اسد]] با شش سر و مَذحِج با هفت سر و بقیه [[سپاه]] با هفت سر آمدند که مجموعاً هفتاد سر بود. ابن زیاد اجازه ورودشان را به قصر داد. آنان را وارد قصر کرد و به [[مردم]] [[اذن]] ورود داده شد. من در میان واردین داخل قصر شدم، ناگاه دیدم [[سر حسین]]{{ع}} پیش روی ابن زیاد قرار گرفته، و با چوب‌دستی به بین دندان‌های ثنایایش می‌زند. وقتی [[زید بن ارقم]] آن صحنه را دید نتوانست از چوب‌دستی زدن ابن زیاد به دندان‌های [[حسین]] بگذرد. گفت: این چوب‌دستی را از آن دندان‌ها بردار! قسم به کسی که [[الهی]] غیر او نیست خودم دیدم دو لب [[رسول الله]]{{صل}} بر این دو لب قرار گرفته و آن دو را می‌بوسید!
 
ابن زیاد اجازه ورودشان را به قصر داد. آنان را وارد قصر کرد و به [[مردم]] [[اذن]] ورود داده شد. من در میان واردین داخل قصر شدم، ناگاه دیدم [[سر حسین]]{{ع}} پیش روی ابن زیاد قرار گرفته، و با چوب‌دستی به بین دندان‌های ثنایایش می‌زند. وقتی [[زید بن ارقم]] آن صحنه را دید نتوانست از چوب‌دستی زدن ابن زیاد به دندان‌های [[حسین]] بگذرد. گفت: این چوب‌دستی را از آن دندان‌ها بردار! قسم به کسی که [[الهی]] غیر او نیست خودم دیدم دو لب [[رسول الله]]{{صل}} بر این دو لب قرار گرفته و آن دو را می‌بوسید!
بعد آن پیر زید بن ارقم به شدت گریست.
بعد آن پیر زید بن ارقم به شدت گریست.


۷۵٬۸۷۱

ویرایش