ابوموسی اشعری در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده') |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[ابوموسی]] از اهالی [[یمن]] بود. [[منابع تاریخی]] سوابق روشنی از او در زمان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نشان نمیدهد و بیشتر سوابق او مربوط به سال هشتم [[هجرت]] به بعد [[ثبت]] شده است. وی در سال هشتم از سوی [[پیامبر]]{{صل}} [[مأمور]] به [[آموزش قرآن]] و [[احکام]] به مکیان شد و در سال دهم از سوی [[پیامبر]] [[حاکم]] بخشی از [[سرزمین]] [[یمن]] شد. پس از [[پیامبر]]{{صل}} نیز بر سمت خود باقی بود. در زمان [[عمر]] وارد عرصه [[سیاست]] شد. او در سال ۱۷ قمری از سوی [[خلیفه دوم]] [[والی]] و [[قاضی]] [[بصره]] شد و | [[ابوموسی]] از اهالی [[یمن]] بود. [[منابع تاریخی]] سوابق روشنی از او در زمان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نشان نمیدهد و بیشتر سوابق او مربوط به سال هشتم [[هجرت]] به بعد [[ثبت]] شده است. وی در سال هشتم از سوی [[پیامبر]]{{صل}} [[مأمور]] به [[آموزش قرآن]] و [[احکام]] به مکیان شد و در سال دهم از سوی [[پیامبر]] [[حاکم]] بخشی از [[سرزمین]] [[یمن]] شد. پس از [[پیامبر]]{{صل}} نیز بر سمت خود باقی بود. در زمان [[عمر]] وارد عرصه [[سیاست]] شد. او در سال ۱۷ قمری از سوی [[خلیفه دوم]] [[والی]] و [[قاضی]] [[بصره]] شد و دوازده [[سال]] بر این [[مسند]] تکیه زد. در زمان [[عثمان]] نیز تا سه سال بر [[مسند]] خویش بر جای بود و پس از آن برکنار شد و در [[کوفه]] سکنا گزید. [[ابوموسی]] در پیروزیهای [[مسلمین]] در زمان [[عمر]] بر [[ایران]] نقش چشمگیری داشت، تا آنجا که بسیاری از این [[فتوحات]] را به او نسبت میدهند. [[ابوموسی]] در جریان [[شورش]] اهالی [[کوفه]] بر [[والی]] [[خلیفه]] ([[عثمان]]) و تقاضا از وی که بر [[مسند]] [[حکومت]] [[کوفه]] نشیند، داعیهدار [[حمایت]] از [[خلیفه]] شد و [[خلیفه]] تا پایان [[عمر]] خویش، او را بر [[مسند]] [[ولایت]] [[کوفه]] نشاند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۸۶.</ref>. | ||
هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} بر [[مسند]] [[خلافت]] تکیه زد، [[ابوموسی]] با [[امام]] [[بیعت]] کرد و [[امام]] او را بر [[امارت]] [[کوفه]] باقی گذاشت. [[ابوموسی]] گرچه با [[امام]] [[بیعت]] کرد، ولی [[رفتار]] او نشان از عدم صداقتش در [[بیعت با امام]] دارد. هنگامیکه [[امام]]{{ع}} به قصد مقابله با [[اصحاب جمل]] راهی [[بصره]] شد، در نزدیکی [[کوفه]] دو پیک خویش، [[محمد بن ابیبکر]] و [[محمد]] بن [[جعفر]] را برای [[ترغیب]] [[مردم]] به [[جنگ]] نزد [[کوفیان]] فرستاد. [[ابوموسی]] به این بهانه که اکنون راه [[آخرت]] در گرو [[خانهنشینی]] است و [[جنگ]]، [[دنیاطلبی]] است و تا [[خونخواهی]] از [[قاتلین]] [[عثمان]] صورت نگیرد با کسی نخواهیم جنگید، از این امر خودداری کرد. [[امام]]{{ع}} برای دومین بار دو پیک دیگر، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن عباس]] را به [[کوفه]] فرستاد. او باز هم [[رفتار]] پیشین را تکرار کرد. سومینبار [[امام]] [[فرمان]] [[عزل]] او را بهوسیله [[امام حسن]]{{ع}} و به [[همراهی]] عماریاسر به [[کوفه]] فرستاد. [[امام]]{{ع}} در نامهای به او اینچنین مینویسد: "امّا بعد، از تو به من خبری رسیده که هم به سود تو است و هم به زیانت. پس وقتی فرستادهام به سویت آمد، [[دست]] و بالت را جمع کن، کمرت را محکم ببند، از سوراخت به در آی و لشکریانی را که با تو هستند، فراخوان. پس اگر [[حق]] را در [[فرمان]] و اطاعتم یافتی، بشتاب و به [[جبهه]] درآی، و اگر [[ترس]] و [[ضعف]] بر تو [[حاکم]] شده است، از [[مسند]] [[فرمانداری]] به زیر آی و از آن دور شو و به کنج [[عافیت]] نشین. ولی [[سوگند]] به [[خدا]]، این را بدان هر جا که باشی به سراغت آیند و دست از سرت برندارند تا آب خوش از گلویت پایین نرود و چون کلاف سر درگم، راه پس و پیش گم کنی و [[وحشت]] سراپای وجودت را فراگیرد. تازه مپندار که از [[بلا]] جَستهای و با میل و اختیارت از دردسر رستهای، بلکه به بلای بزرگ [[تاریخ]] دچار گشتهای که هر قدرتی را به زیر آرد و سرکشان را رام کند و ناممکنها را ممکن سازد. پس بر سر [[عقل]] آی، [[حق]] را بشناس، اختیارت را به دست خود گیر، بیاراده مباش و از [[اطاعت]] [[امامت]] بهرهور باش. اگر از ما [[کراهت]] داری و [[توفیق]] [[خدمت]] در [[سپاه حق]] را نداری، از [[فرمانداری]] دور شو و به بیغوله [[بدبختی]] رو کن. [[فکر]] نکنی که دیگر کسی نیست و کار [[مردم]] بر [[زمین]] مانَد. هستند کسانی که بهتر از تو کار [[مردم]] را انجام دهند به طوری که دیگر به سراغت نیایند. به [[خدا]] [[سوگند]]، این [[پیکار]] بهحق است و به [[فرماندهی]] [[امام]] برحق و از [[توطئه]] و تحرّکات بیدینان باکی نیست، و السّلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۳: {{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولِي فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اُشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اُخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ اُنْدُبْ مَنْ مَعَكَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ وَ لاَ تُتْرَكُ حَتَّى تَخْلِطَ زُبْدَكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبَكَ بِجَامِدِكَ وَ حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا اَلَّتِي تَرْجُو وَ لَكِنَّهَا اَلدَّاهِيَةُ اَلْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ يُذَلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ اِمْلِكْ أَمْرَكَ وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لاَ فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لاَ يُقَالَ أَيْنَ فُلاَنٌ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا يُبَالِي مَا صَنَعَ اَلْمُلْحِدُونَ وَ اَلسَّلاَمُ}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۶- ۸۷.</ref>. | هنگامی که [[امام علی]]{{ع}} بر [[مسند]] [[خلافت]] تکیه زد، [[ابوموسی]] با [[امام]] [[بیعت]] کرد و [[امام]] او را بر [[امارت]] [[کوفه]] باقی گذاشت. [[ابوموسی]] گرچه با [[امام]] [[بیعت]] کرد، ولی [[رفتار]] او نشان از عدم صداقتش در [[بیعت با امام]] دارد. هنگامیکه [[امام]]{{ع}} به قصد مقابله با [[اصحاب جمل]] راهی [[بصره]] شد، در نزدیکی [[کوفه]] دو پیک خویش، [[محمد بن ابیبکر]] و [[محمد]] بن [[جعفر]] را برای [[ترغیب]] [[مردم]] به [[جنگ]] نزد [[کوفیان]] فرستاد. [[ابوموسی]] به این بهانه که اکنون راه [[آخرت]] در گرو [[خانهنشینی]] است و [[جنگ]]، [[دنیاطلبی]] است و تا [[خونخواهی]] از [[قاتلین]] [[عثمان]] صورت نگیرد با کسی نخواهیم جنگید، از این امر خودداری کرد. [[امام]]{{ع}} برای دومین بار دو پیک دیگر، [[مالک اشتر]] و [[عبدالله بن عباس]] را به [[کوفه]] فرستاد. او باز هم [[رفتار]] پیشین را تکرار کرد. سومینبار [[امام]] [[فرمان]] [[عزل]] او را بهوسیله [[امام حسن]]{{ع}} و به [[همراهی]] عماریاسر به [[کوفه]] فرستاد. [[امام]]{{ع}} در نامهای به او اینچنین مینویسد: "امّا بعد، از تو به من خبری رسیده که هم به سود تو است و هم به زیانت. پس وقتی فرستادهام به سویت آمد، [[دست]] و بالت را جمع کن، کمرت را محکم ببند، از سوراخت به در آی و لشکریانی را که با تو هستند، فراخوان. پس اگر [[حق]] را در [[فرمان]] و اطاعتم یافتی، بشتاب و به [[جبهه]] درآی، و اگر [[ترس]] و [[ضعف]] بر تو [[حاکم]] شده است، از [[مسند]] [[فرمانداری]] به زیر آی و از آن دور شو و به کنج [[عافیت]] نشین. ولی [[سوگند]] به [[خدا]]، این را بدان هر جا که باشی به سراغت آیند و دست از سرت برندارند تا آب خوش از گلویت پایین نرود و چون کلاف سر درگم، راه پس و پیش گم کنی و [[وحشت]] سراپای وجودت را فراگیرد. تازه مپندار که از [[بلا]] جَستهای و با میل و اختیارت از دردسر رستهای، بلکه به بلای بزرگ [[تاریخ]] دچار گشتهای که هر قدرتی را به زیر آرد و سرکشان را رام کند و ناممکنها را ممکن سازد. پس بر سر [[عقل]] آی، [[حق]] را بشناس، اختیارت را به دست خود گیر، بیاراده مباش و از [[اطاعت]] [[امامت]] بهرهور باش. اگر از ما [[کراهت]] داری و [[توفیق]] [[خدمت]] در [[سپاه حق]] را نداری، از [[فرمانداری]] دور شو و به بیغوله [[بدبختی]] رو کن. [[فکر]] نکنی که دیگر کسی نیست و کار [[مردم]] بر [[زمین]] مانَد. هستند کسانی که بهتر از تو کار [[مردم]] را انجام دهند به طوری که دیگر به سراغت نیایند. به [[خدا]] [[سوگند]]، این [[پیکار]] بهحق است و به [[فرماندهی]] [[امام]] برحق و از [[توطئه]] و تحرّکات بیدینان باکی نیست، و السّلام<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۳: {{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولِي فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اُشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اُخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ اُنْدُبْ مَنْ مَعَكَ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ أَنْتَ وَ لاَ تُتْرَكُ حَتَّى تَخْلِطَ زُبْدَكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبَكَ بِجَامِدِكَ وَ حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا اَلَّتِي تَرْجُو وَ لَكِنَّهَا اَلدَّاهِيَةُ اَلْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ يُذَلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ اِمْلِكْ أَمْرَكَ وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لاَ فِي نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لاَ يُقَالَ أَيْنَ فُلاَنٌ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ وَ مَا يُبَالِي مَا صَنَعَ اَلْمُلْحِدُونَ وَ اَلسَّلاَمُ}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۸۶- ۸۷.</ref>. |